فرارو- روز شنبه که کلیپ آزار و اذیت مرد جوان در مشهد توسط یک مامور پلیس منتشر شد غیر از صحنه دردآور اقدام این مامور، چهرههای خندان و ساکت تماشاچیان ماجرا خیلی به چشم آمد.
به گزارش فرارو، این نخستین باری نبود که یک صحنه خشن اینقدر تماشاچی داشت؛ افرادی که به تماشای دعوا و کتک کاری در خیابانهای شهر یا صحنههای اعدام و شلاق مجرمان مینشینند برایشان فرق نمیکند پلاسکو هم باشد که در آتش بسوزد جمع میشوند و سلفی میگیرند حتی به بهای سد کردن راه کمک. اما بر این مردم چه رفته است که از شاهدان ساکت و بیتفاوت به ناظران خندان در مشهد تبدیل شدند. چرا تماشای خشونت در ملا عام اینقدر برای مان جذاب است که برای ثبتش دوربین به دست میگیریم، اما خیال کمک نداریم؟
دکتر جلال مرادی روانشناس در پاسخ به پرسشهای فرارو گفت: انسان متمدن، انسانی است که نسبت به همنوعش بتواند واکنش همدلانه و مسئولیتپذیرانهای داشته باشد. انسان متمدن انسانی است که بتواند در جامعهای که زندگی میکند به سهم خود به آن جامعه احساس امنیت بدهد. حتی در بین حیوانات آنهایی که به صورت جمعی زندگی میکنند مثل میمونها یا گرگها دغدغهای برای درگیر شدن با دشمن به صورت فردی وجود ندارد، چون میدانند وقتی در خطر هستند یا نیاز به کمک دارند افراد گروه به آنها کمک میکنند. انسان متمدن نیز میگوید وقتی برای تو مشکلی پیش میآید من به تو کمک میکنم.
وی افزود: در این باره در جامعه ما چند نکته وجود دارد. در حال حاضر که ما با این مسئله مواجهیم حجم زیادی از اطلاعات ناخوشایند در جامعه تولید و توزیع میشود. وقتی در جامعهای درمورد یک موضوع بدون توجه به پیگیریهای قضایی و روند پیگیری فقط اطلاعرسانی میشود پس از مدتی آستانه تحمل افراد زیاد میشود. دقیقاً مثل کاری که درد با ما میکند. پس اگر اطلاعات زیادی درباره اتفاقات ناخوشایند در اختیار ما قرار بگیرد آستانه تحمل ذهن ما نسبت به آن افزایش پیدا میکند. وقتی که این اتفاق میافتد واکنشهای طبیعی و فیزیولوژیکی بدن و مهارتهایی که ما باید در این زمینه داشته باشیم به فراموشی سپرده میشود. هرچه حجم این اطلاعات و ورود این اطلاعات به داخل افراد و مشاهده این اطلاعات بیشتر باشد و فرد هم نتواند کاری برای آن مسئله بکند در نگاه اول دچار درماندگی، خشم، فروخوردگی و خود سرزنشی میشود. در نگاه دوم، رفتار پرخاشگرانه پیدا میکند که بازهم ما این را بهعنوان یک مثلث قربانی نگاه میکنیم. به این معنا که گاهی وقتی یک اتفاقی برای کسی میافتد ما برای دفاع از آن شخص علیه متجاوز رفتار ناخوشایندی انجام میدهیم و چرخه قربانی را دوباره تکرار میکنیم. در نگاه دوم یک آدم ناآگاه پس از خود سرزنشی و درماندگی به پرخاشگری روی میآورد و در این مثلث به شخص متجاوز در دفاع از فرد قربانی حمله میکند.
این روانشناس ادامه داد: در نگاه سوم ما به دلیل آنکه آگاهی نداریم؛ شفافیت قانون، اطلاعرسانی کافی و آگاهی سازی هم نداریم و نمیدانیم چکار باید بکنیم نسبت به این افراد و موضوعات مستاصل میشویم و به مرور زمان بیتفاوت نه بلکه در صدد پاک کردن صورت مسئله برمیآییم. ببینید ما تفاوتهای خیلی زیادی را در افراد شاهدیم. افرادی را داریم که مانع از خودکشی فردی میشوند که میخواهد خودش را مثلا از یک پل پرت کند. ولی در چنین صحنهای در تهران دیده و شنیدیم که فردی هم میگوید خودت را زودتر پرت کن؛ ما کار داریم میخواهیم برویم یا احترام به قانون را در خیلی از جاها دیدیم. شاهد این بودیم که به مجرمان هم احترام میگذارند و با اسم مخفف یا اسم مستعار از آنها یاد میکنند از آن سو یک پلیس را هم دیدیم که در حضور جمع، مجرمی را شکنجه و مجازات میکند یا یک فردی را میبینیم که برای دفاع از یک خانم یا هر کس دیگری دست به خشونت میزند. این چرخه که به این صورت شکل میگیرد متأسفانه چرخه خیلی بدی است.
وی افزود: اطلاع نداشتن فرد از اینکه در آن موقع چه واکنشی نشان بدهد بهتر است نیز موجب انفعال فرد میشود. اطلاعرسانی و سواد رسانهای ضعیف ما و ناکامی در پیگیریها از دیگر عواملی است که میتوان به آن اشاره کرد. مثلاً برخی مواقع ما کلی اطلاعرسانی میکنیم، ولی هیچ پیگیری اتفاق نمیافتد برای همین مغز این را بهعنوان رفتاری که من نمیتوانم هیچ کنترلی بر آن داشته باشم میشناسد و فرد درگیر این چرخه میشود.
مرادی اظهار کرد: ما در جامعه خود اکثریت خاموش یا اکثریت ممتنع را داریم یعنی اکثریت جامعه بیتفاوت هستند و خود را درگیر قضایا و موضوعات نمیکنند؛ بنابراین اقلیتها یعنی اقلیتهای پرخاشگر، اقلیتهای قانونمدار و اقلیتهایی که افراط بیشتری در رفتارها دارند درگیر این مسائل میشوند. شما هیچوقت درگیری یک فرد مذهبی متعادل با یک فرد غیرمذهبی متعادل را نمیبینید معمولاً پرخاشگری مال کسانی است که به دو گروه متعصب تعلق دارند.
او افزود: افرادی که به تماشای این خشونتها مینشینند بیمار هستند. کسانی هستند که به سبب کنجکاوی یا هیجانی که دارند برای تماشا با شور و شعف میآیند و آن را بهعنوان یک بازی یا نمایش خیابانی میبینند. پس ما نمیتوانیم ازآنها انتظار داشته باشیم که در نقش کمککننده ظاهر شوند. دستهای از این افراد به صورت ناخودآگاه با این موضوع مواجه میشوند مثلاً محل کارشان است یا در مسیر ترددشان قرار دارد. هشتاد درصد اینها آموزش کافی ندیدهاند. ما باید مجموعه قوانینی داشته باشیم. مشخص باشد زمانی که برای کسی چنین اتفاقی میافتد من به عنوان ناظر با چه نهادی تماس بگیرم؟ این نهاد چه کمکی میتواند به من بکند؟ آیا اگر با ۱۱۰ تماس بگیرم به من کمک خواهد کرد؟ اگر با اورژانس اجتماعی تماس بگیرم تیم آمادهای دارد به من کمک بکند؟ اطلاعرسانی کافی برای این نهادهای واسط و خدماتدهی بهموقع میتواند به این مسئله کمک بکند.
این کارشناس عنوان کرد: ما میگوییم که اگر یک کودک در یک خانواده سه روز یعنی تقریباً یک هفته پرتنش را داشته باشد اسکن مغزش بیشباهت به یک سرباز برگشته از جنگ نیست. یعنی وقتی مغزش را اسکن میکنیم آسیبی که یک سرباز در جنگ دیده این کودک در یک خانواده پرتنش دیده است. حالا در نظر بگیرید افراد در جامعهای زندگی بکنند که همواره این آسیبها را مشاهده میکنند چه اتفاقی میافتد؟ ما با جامعهای مواجه میشویم که درست است آسیب نمیبیند، اما شاهد آسیب دیدن دیگران است. در مرحله اول اختلال استرس حاد دارد. در مرحله دوم اگر خودش هم در آن محیط قرار گرفته باشد ترومای ناشی از حادثه دارد. اگر یکی از عزیزانش یا خودش درگیر شده باشد استرس پس از سانحه دارد. مرور این مسائل موجب میشود تا این فرد دچار مشکل شود. افرادی هم که به صورت تماشاچی عمل میکنند جای نگرانی دارند.
وی افزود: البته این موضوع مجبور به این زمان و این حکومت هم نیست؛ مربوط به این زمان معاصر هم نیست. یکی از دوستان میگفت داشتند طاق بازار مسجد امام را در اصفهان ترمیم میکردند و نقاش داشت نقاشی زیبایی را ترمیم میکرد هیچکس به نظاره آن ننشسته بود، ولی در همان بعدازظهر تمام میدان نقش جهان پر شد از کسانی که برای تماشای اعدام و شلاق زدن یک فرد جمع شده بودند. پس ترویج اینکه من ترا به کدام واقعه دعوت بکنم خیلی اهمیت دارد. اینکه اجازه چنین خشونتی را در کجا بدهیم اهمیت دارد.
او اظهار کرد: من فکر میکنم در حوادث اینچنینی باید مراحل قانونی و اتفاقاتی که برای فرد بهعنوان یک مجرم افتاده به اطلاع دیگران هم رسانده شود نه فقط خود واقعه. شنیدن مکرر این وقایع باعث میشود تا دچار ضعف روانی بشوند و در زمان لازم واکنش مناسب را انجام ندهند و برخی افراد در چرخه قربانی و متجاوز قرار بگیرند و به واسطه دفاع از قربانی، متجاوز را به قتل برسانند یا به شدت مجازات کنند. اینها افرادی هستند که بیش اضطراب یا بی حال شدند. افرادی هم که مستاصل و بیتفاوت نسبت به این مسائل هستند نیز دچار خشم منفعل شدند. این افراد سرشار از اضطراب و خشم، ولی درمانده هستند.
وی گفت: ببینید ما میگوییم که فرهنگ مجموعهای از نیازها، خواستهها، رفتارها و آداب شکل گرفته توسط مردم است. در بعضی جاها قانونی درباره منع خشونت نداریم، ولی فرهنگ آن جامعه اجازه خشونت نمیدهد. مثلا فرهنگ قانونمداری و عدم تبعیض در قانون باعث میشود که جامعه سوئد با وجود اینکه اصلاً حقوق شهروندان سرخپوست و اقلیتهای خود را به رسمیت نمیشناسد، ولی به آنها اهانت نکند. در جامعه آلمان هم اجازه این مسئله را ندارند. ولی در جامعه سیاهان و سفیدان آمریکا مجبور شدند این قانون را بپذیرند.
او افزود: بنابراین وجود قانون یکدست و عدم تفسیر قانون و اقدام بموقع و مناسب هم میتواند به ما کمک بکند. اما در ایران راهنمایی و رانندگی در هفتهای که میخواهد به کلاه کاسکت موتورسوارها گیر بدهد به ماشینهای متخلف کمتر گیر میدهد. در حالی که قانون، قانون است. شما باید در هر جا به هر شکلی آن را اجرا بکنید. اگر این قانون را به هر شکلی در هر جا اجرا بکنید و تعریف شفافی از آن داشته باشید افراد یاد میگیرند آن را بهعنوان مجموعه رفتارهای آموخته شده یاد بگیرند. اگر شما به کودکانتان نوازش کردن و لبخند زدن را یاد بدهید و در محیط خانواده رسانه امن و بدون خشونت روشن بشود قطعاً آن فرد همدلانهتر با مسایل برخورد خواهد کرد، ولی اگر خشونتطلبی را رواج بدهید خشونتطلبی قطعاً افزایش پیدا میکند. متاسفانه در ایران، نگاه مردم، نگاه رسانهها و فرهنگ حاکم بر جامعه فعلی مروج خشونت هستند. آلبرت بن دورا از بزرگترین روانشناسان حال حاضر میگوید مشاهده عامل ایجاد یک خلق منفی است. نقشپذیری و الگوپذیری از جامعه باعث میشود تا خلقیات ما دچار مشکل شود پس میتوانیم بگوییم مشاهده این مسائل آسیب به ما میزند. ما به واسطه آسیبی که به ما میرسد این مسائل را به وجود نمیآوریم بلکه این مسائلی که بهوجودآمده باعث بروز این مشکلات شده است.