انگی به نام زندانی! برچسبی که نه تنها خود زندانیان بلکه خانوادههایشان از آن رنج میبرند. وقتی پایت به هر دلیل به زندان باز شد، اسمت میشود زندانی. حالا چه فرقی میکند بهخاطر تصادف باشد، ناتوانی در پرداخت مهریه، بدهکاری یا هر جرم و تخلف کوچک و بزرگ دیگری؛ بالا بروی، پایین بیایی، اسمت زندانی است.
آمارها نشان میدهد از 3 دهه گذشته تعداد زندانیان کشور 22 برابر شده است که این موضوع با رشد 2 برابری جمعیت، همخوانی ندارد. کارشناسان قضایی میگویند از هر 10 نفر ایرانی با احتساب کودکان و سالمندان و... لااقل یک نفر تجربه یک شب بازداشت را از سر گذرانده است. گذشته از این آمار تکاندهنده سالانه بیش از 500 میلیارد تومان برای نگهداری زندانیان و کسانی که از آنان مراقبت میکنند هزینه میشود.
به گفته رئیس سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور، سالانه ۱۵ میلیون پرونده به دستگاه قضایی کشور ارجاع میشود و ۵۰۰ هزار نفر به اتهامات مختلف وارد زندانهای کشور میشوند که بیش از ۷۰ تا ۷۵ درصد زندانیان دارای مشکلات اقتصادی بوده و از قشر محروم و بدهکار هستند.
اردوگاههایی برای اشتغال زندانیان
از پلیس راه حسنآباد قم جادهای باریک میرود به سوی چرمشهر؛ منطقهای که خشکسالی، مردمش را به پایتخت و شهرهای اطراف کوچانده. انگار دهها سال است کسی آن دور و بر زندگی نمیکند. نشانهای از حیات نیست. خانههای کاهگلی روستایی خرابه شدهاند. زمینهای کشاورزی که سالها پیش جالیزهای سرسبزی بودهاند حالا به شورهزاری بیمصرف تبدیل شدهاند. چند کیلومتری را که رد کنیم ندامتگاه تهران بزرگ یا همان زندان فشافویه را میبینیم، البته با اینجا کاری نداریم.
چند کیلومتر پس از زندان فشافویه و گذر از خاک و خاک و خاک، از دور سرابی میبینیم با باغی سرسبز. جلوتر که میرویم پی میبریم درست دیدهایم؛ باغی سرسبز در شورهزارهای بیپایان. تابلویی جلوی باغ نصب شده که روی آن نوشته «شرکت کشت و صنعت حامی فدک متعلق به بنیاد تعاون سازمان زندانیان کشور؛ اردوگاه زندانیان ملکخاتون».
از قضا چیزی که دستگیرمان میشود این است که اداره این باغ و دامپروری برعهده زندانیان «رأی باز» است که دوران محکومیت خود را در اردوگاهها یا مزارع و باغهای بنیاد مشغول به کار میشوند. با رحیم مطهرنژاد، مدیرعامل بنیاد همراه میشویم تا از اردوگاههای کار مددجویان استان تهران بازدید کنیم.
نخستین جایی که میرویم سنگبری آنتیک در همان جاده کویری است؛ اردوگاهی که برخی زندانیان رأی نیمهباز براساس شرایطی که کسب کردهاند، مشغول بهکارند. روزها کار میکنند و شبها همانجا میمانند و دیگر به زندان باز نمیگردند. این اردوگاه دقیقاً شبیه به کارگاههای صنعتی است که همهجا هست با این تفاوت که جای نگهبان و مسئول ثبت تردد، سرباز پست میدهد.
در این اردوگاه سوله نه چندان بزرگی را به کارگاه سنگبری تبدیل کردهاند.
40- 30 مرد با لباس فرم آبیرنگ و ماسک در حال کارند. چندتاییشان سنگهای باریک را داخل دستگاه میریزند و سنگهای ریزی را که در نمای ساختمان و آشپزخانهها استفاده میشود برمیدارند و با کنار هم چیدن آنها شکلهای زیبایی درست میکنند.
کمی آنطرفتر چند مرد سن و سالدار روی چهارپایههای بلندی نشستهاند و سنگها را براساس رنگ و جنس و اندازه داخل کارتن میچینند. ماسک سفید و کلاه نقابدارشان نمیگذارد درست صورتشان را ببینم. صدا به صدا نمیرسد و گرد و خاک سنگبری، نفس کشیدن را سخت میکند. کار راحتی نیست ولی آنهایی که اینجا کار میکنند راضیاند.با اشاره از مددجویی که سنگها را توی کارتن میچیند میخواهم به گوشهای از کارگاه بیاید که صدا کمتر است. از او درباره کار و زندان میپرسم. از اینکه از کار کردن در چنین جایی راضی است و چقدر دستمزد میگیرد؟
خودش را «یوسف» معرفی میکند. 42 ساله است و به خاطر جرمی که به گفته خودش ندانسته مرتکب شده به 3 سال زندان محکوم شده است: «وقتی زندان افتادم تنها چیزی که آزارم میداد بلاتکلیفی زن و بچهام بود. اینکه چطور میتوانستند بدون خرجی زندگیشان را بگذرانند. از طرفی جو زندان برای کسی مثل من که برای نخستین بار به زندان آمده خیلی سنگین بود. برای رها شدن از این فضا به دفتر بنیاد تعاون رفتم و درخواست کار دادم و چند مدتی در کارگاه کیفدوزی مشغول به کار شدم تا اینکه با افتتاح این مرکز و اعلام رضایت مسئولان ندامتگاه از رفتارم، برای کار به اینجا آمدم. در این چند روز، سنگبری و کار با دستگاه را یاد گرفتم و از همه مهم تر اینکه دیگر به زندان برنمیگردم.»
وی در ادامه میگوید: «صبح تا عصر توی کارگاه کار میکنیم و بین 40 تا 50 درصد دستمزد مصوب وزارت کار، حقوق میگیرم که بخشی از آن به حساب خانوادهام واریز میشود. از زمانی که به اردوگاه زندانیان «رأی نیمهباز» آمدهام احساس میکنم دیگر یک زندانی نیستم و انگ زندانی بودن روی پیشانیام نیست.»مرد دیگری که انگار یخش آب شده و ترسی از مصاحبه و عکس ندارد، کنار همبندی اش میایستد و بدون اینکه سؤالی بپرسم شروع میکند به حرف زدن: «آقا اینجا خیلی بهتر از زندان است. اصلاً قابل مقایسه نیست. اینجا احساس زندانی بودن نمیکنیم. از صبح تا شب کار میکنیم. اگر تعداد این کارگاهها زیاد بشود و زندانیهای دیگر شرایط کار را در چنین فضاهایی پیدا کنند باور کنید آمار خلاف پایین میآید. فکر میکنید داخل زندان خوش میگذرد! بیکاری باعث میشود خیلیها به جان هم بیفتند.»
رحیم مطهرنژاد، مدیرعامل بنیاد تعاون سازمان زندانیان کشور با اشاره به فعالیت این افراد در چنین کارگاههایی میگوید: «اشتغال یکی از بازوهای اصلی چرخه اصلاح و تربیت است. میخواهیم با بهکارگیری زندانیان در کارگاهها آنها را از آسیبهای احتمالی که داخل زندان است دور و از طرفی دغدغهشان را که همان خانوادههاست برطرف کنیم. وقتی یک زندانی کار میکند بخشی از حقوقش به حساب خانوادهاش میرود و با این کمک، خانوادهاش از آسیبهایی که در کمینشان نشسته دور میشوند.»
وی در ادامه میافزاید: «رسالت دیگر ما حرفهآموزی، آموزش مهارتهای شغلی و اشتغال زندانیان است که در این رابطه پس از آموزش آنها و اعطای مدرک معتبراز سوی سازمان فنی و حرفهای شرایط را طوری برایشان مهیا میکنیم که پس از آزادی بتوانند وام اشتغال بگیرند و حرفهای را که آموزش دیدهاند عملی کنند.»
زندانیانی که گوسفند میچرانند
نزدیکیهای زندان فشافویه جادهای باریک و فرعی ختم میشود به روستایی که آدمهایش رفتهاند ولی خانههایشان هنوز نه. نرسیده به آخر جاده از علوفههایی که روی هم تلنبار شده میتوان دامپروری را پیدا کرد. زمینی نه چندان بزرگ با چندین آغل بزرگ که 3 هزار و 500 گوسفند را در خود جای داده است و نزدیک به 15 زندانی مسئول نگهداری و چراندن گوسفندان هستند. اینجا زندانیها دیگر آب خنک نمینوشند بلکه گوسفند میچرانند. البته زمانی رسیدهایم که مددجویان گوسفندها را برای چرا به دشت بردهاند بجز 2 مددجو که از برهها نگهداری میکنند، کس دیگری نیست.
«قاسم» که با موافقت قاضی پروندهاش رأی باز شده درباره کاری که به او سپرده شده ،میگوید: «علاقه زیادی به گاو و گوسفند دارم.
در روستایمان گاو و گوسفند داشتیم و با چوپانی آشنایی زیادی دارم. وقتی قرار شد برای کار به یکی از کارگاهها بیایم اینجا را انتخاب کردم. یک ماه از گوسفندها نگهداری میکنم و 10 روز به روستایمان میروم. با حقوقی که از بنیاد میگیرم قسطهای شاکیام را میپردازم.»
روبهروی دامپروری یعنی آن طرف جاده باغ پسته و زیتون و جالیز است. باغ پسته با وسعت 130 هکتار به گفته مطهرنژاد یکی از طرحهای مهم این بنیاد است که با کمک زندانیان رأی باز در چند سال آینده به نتیجه خواهد رسید. نهالهای پسته و زیتون هنوز کوچکاند ولی با آبیاری مکانیزهای که شیوه جدیدی در این صنعت است قرار است درختان این باغ 2 سال زودتر از چیزی که پیشبینی شده بار بدهد.
پیش از تهیه این گزارش از کارگاههای قالیبافی، سراجی ، کفاشی ، تولید پوشاک و سایر کارگاههای داخل زندان گزارشهایی نوشته بودم ولی بازدید از مزارع ، باغها و دامپروریهایی که مددجویان در آنها آزادانه کار میکنند و میتوانند به خانهشان برگردند طرح جالبی به نظر میرسد که در این چند سال گذشته مدنظر مسئولان قضایی قرار گرفتهاست. ای کاش بشود همه مجرمان را با کار تنبیه کرد نه با استراحت در گوشه سلول زندان!