۲۷ سال گذشته اما هنوز خاکش بوی خون میدهد، بوی باروت، بوی جنازههایی که بر زمین افتادهاند... میافتند. جنگ همین است، پای جنگ که به میان باز شود، به هر جای زندگی سرک میکشد، سر میخورد، از بام خانهها تا پای بازی بچهها. ۲۷ سال گذشته اما هنوز ترکشهایش «جان» میگیرد، روی تنها مینشیند، تنهای کوچک زخمی که پیش از پروانه شدن، مرگ سراغشان آمده، ساقه نازک روحشان را شکسته. چشمهای «آلا» برای همیشه خاموش شدهاند، حسرت دوباره دویدن در دل «گشین» شعله میکشد و سینه «سینا» یادگار بازی باخته را با خود میبرد. بیآنکه تنها باشند، تنها شدهاند.
نشکاش و بسطام و انجیران و لنگریز (در کردستان) مثل صدها روستای دیگری که در آتش جنگ سوختند، سوختند و همچنان میسوزند، از «مین»های مانده از جنگ، جنگ تحمیل شده. مینهایی که به بهانه باد و باران و برف و سیلاب سر خوردهاند، تا در خانه آمدهاند، تا در مدرسه. مهمانهای ناخوانده شاید در یک قدمیات باشند یا کمی آنسوتر، پای درختی چشم به راه بازی بچهها. پس از اینهمه سال، هنوز ۱۶ میلیون «مین» زیر خاکها کمین کردهاند، زیر خاکهای کردستان یا نه خاکهای خوزستان، ایلام، آذربایجان غربی، کرمانشاه.
۲۶ مهر سال ۱۳۹۲، شش کودک پنج تا ۱۲ ساله در روستای نشکاش، هنگام بازی کنار همین درخت روی مین رفتند و همگی دچار آسیبهای جسمی و روحی شدند.
بچهها در حال گذران زنگ ورزش هستند. مدرسه نشکاش فضای کافی برای ورزش و بازی ندارد و همین احتمال خطر تکرار حادثه انفجار مین برای بچهها را افزایش میدهد.
پای مصنوعی متعلق به گشین دختر ۱۰ ساله که پای چپش را حین بازی، ۲۶ مهر سال ۱۳۹۲ در پی انفجار مین از دست داده است.
پزشک به کمک پدر گشین در حال خارج کردن پلاتین از پای اوست. پای گشین که در پی انفجار مین قطع شده، تاکنون سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
پدر گشین در حال حمل او در بازگشت از بیمارستان است. او به خاطر فقر مالی، سختیهای بسیاری در این مدت متحمل شده است و از سویی امکانات لازم برای درمان گشین، در کردستان ندارند.
یک پزشک داوطلب در حال نگاه کردن به تصویر رادیولوژی قفسه سینه سینا است. بیشتر خانوادههای حادثهدیده از مین، از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیستند و در کردستان نیز امکانات لازم برای درمان وجود ندارد.
سینا پس از حادثه انفجار مین، علاوه بر مشکلات جسمی، از نظر روحی نیز دچار آسیب شده و بهطور دائم دچار ترس و وحشت است.
خباط، گشین و بهنوش؛ شاگردان مدرسه ابتدایی روستای نشکاش هستند که در اثر انفجار مین دچار آسیبهای جسمی شدهاند. خباط ۹ ساله ، بهنوش و گشین نیز هر دو ۱۰ سالهاند.
آلا ۷ سال دارد.او در روستای زویران زندگی میکند که در پی انفجار مین، چشم راستش را از دست داده و چشم چپش نیز تنها ۶۰ درصد بینایی دارد.
بهنوش ۱۰ سال دارد. او در روستای نشکاش زندگی میکند. بهنوش در اثر انفجار مین و اصابت ترکش، از ناحیه سینه و شکم دچار آسیب شده است.
کودکان دبستانی در روستای انجیران، در حال گذران زنگ تفریح هستند. پایگاههای مخروبه بجا مانده از جنگ و زمینهای اطراف آنها در کنار مدارس، بهصورت کامل پاکسازی نشده و همین باعث افزایش احتمال خطر وقوع انفجار مین است.
امیرمحمد ۸ ساله است. او اسفند ماه 1393، هنگام بازگشت از مدرسه، در پی انفجار مین در مرز مهران، دچار جراحت شدید شد.
محمدهادی ۱۲ ساله، اسفند ماه ۱۳۹۳ هنگام بازگشت از مدرسه در منطقه مرزی مهران روی مین رفت و پس از 20 روز بستری بودن در بیمارستان اهواز، در گذشت. این عکس ۲۴ ساعت پیش از مرگ محمدهادی، از او گرفته شده است.
فرشاد، مرداد ماه ۱۳۹۴ حین چرای گوسفندان در پی برخورد با مین چشم راستش را از دست داد. او در حال نگاه کردن به عکسی است که برادرش چند ساعت پس از حادثه در بیمارستان از او گرفته است.
برادر بهزاد بر سر مزار او نشسته است. بهزاد مرداد ماه ۱۳۹۴ هنگام چرای گوسفندان در حوالی روستای لنگریز، در اثر انفجار مین جان خود را از دست داد.
مزار محمد که سال ۱۳۸۷ در اثر انفجار مین جان خود را از دست داد. او در آن هنگام ۸ سال داشت و در روستای بسطام در کردستان زندگی میکرد.