گفته بودند يك زن و شوهر و كودك سه ماههشان... پرسانپرسان به حاشيه ابتداي اتوبان اهواز - ماهشهر ميرسيم، مجاور كوي سلطانمنش، از دور چادر مسافرتي محقري پيداست، نزديكتر... كنار چادر داريم پي ِ مرد و زن جواني ميگرديم كه گوشه چادر كنار ميرود و پيرمردي فرتوت سر بيرون ميآورد، توي چادر زن ميانسال خواب است و اينطرفتر چشمهاي تازه و گرد نوزاد توي هواي خاكستري چادر برق ميزند... من و عكاس برميگرديم و مبهوت همديگر را نگاه ميكنيم.
منطقه خوزستان، پيرمرد، دستهايش را دور تن لاغر نوزاد گره ميزند، دخترك مثل وصله ناجوري به لباسهاي مندرس و كثيف پيرمرد چسبيده است... (ادامه گزارش در پایین تصاویر)
پاسگاه نعمت آباد،خ زمزم،خ طاهري،خ متين،پلاك53