صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۸۳۸۴۴۶
«اظهارات اخیر نماینده مقام معظم رهبری در شورای‌عالی امنیت درباره انتخابات چند ماه پیش ریاست‌جمهوری، یک‌بار دیگر نشان داد تشخیص شورای محترم نگهبان درباره "رجل سیاسی" بودن او، بر مسیر صواب نبوده است. جلیلی شخص خودش اهمیت خاصی نداشته. در دوره‌ای به دلیل اینکه در سایه احمدی‌نژاد قرار گرفت، مطرح شد و پس از آن نیز به نظر می‌رسد صرفاً در نقش یک بالانسر در فضای سیاسی باقی ماند. قدیمی‌ها به این ویژگی می‌گفتند "پاره سنگ ترازو"؛ یعنی سنگ‌هایی که وزن بسیار کمی مثلاً ۱۰ تا ۵۰ گرم داشتند و برای میزان کردن شاهین ترازو از آن استفاده می‌شد.»
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۳ - ۱۱ اسفند ۱۴۰۳

فیاض زاهد و محمد مهاجری، فعالان سیاسی، در روزنامه اعتماد در  در یادداشتی مشترک با عنوان «پشمینه‌پوش تندخو!» با اشاره به اظهارات اخیر سعید جلیلی درباره انتخابات چند ماه پیش ریاست‌جمهوری، به بررسی «رجل سیاسی» بودن او تمرکز کرده‌اند.

این دو در این زمینه نوشتند: ۱- اگر هیچ گزاره‌ای جز اینکه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گفته بود «اگر سعید جلیلی رئیس‌جمهور شود، در نیروی قدس سپاه نمی‌مانم» وجود نداشت، برای شناخت شخص و تفکر این عرصه گرد سیاست کفایت می‌کرد.

۲- اظهارات اخیر آقای سعید جلیلی درباره انتخابات چند ماه پیش ریاست‌جمهوری، یک‌بار دیگر نشان داد تشخیص شورای محترم نگهبان درباره «رجل سیاسی» بودن او، بر مسیر صواب نبوده است. این تشخیص نادرست منحصر به این دوره نیست. او از سال ۱۳۹۲ که قصد ورود به رقابت‌های انتخاباتی را داشت واجد چنین صلاحیتی نبود. البته، چون خط‌کش و شابلون تایید و ردصلاحیت‌ها شفاف نیست، قضاوت ما درباره عملکرد استصوابی شورای نگهبان برگرفته از مشاهدات بیرونی است. شاید اگر روزی این شورا معیار‌های خود در هر دوره را اعلام کند، قضاوت‌ها حتی بی‌رحمانه‌تر باشد.

۳- آقای جلیلی هرگز شخص مهمی نبوده و تاثیر قابلی نیز در فرآیند‌های سیاسی کشور نداشته است. با این ادعا حتما این پرسش پیش می‌آید که چرا در سال‌های گذشته (از زمان احمدی‌نژاد که دبیر شورای عالی امنیت ملی شد در رسانه‌ها بروز نسبتا پررنگی دارد؟ پاسخ آن چندان سخت نیست. آقای جلیلی برکشیده احمدی‌نژاد بود و در دولت او مسوول مذاکرات هسته‌ای شد. همان مذاکراتی که ذره‌ای پیشرفت نداشت و در کارنامه‌اش حتی ذکری از آن نمی‌کند.

۴- جلیلی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی طبق آنچه اخیرا یکی از قضات سابق و معاون پیشین دادستان ویژه روحانیت (در دوره آقای محسنی اژه‌ای) گواهی داد، پس از انتخابات ۸۸ با حضور میرحسین موسوی در تلویزیون مخالفت کرد و عملا باعث شد آن حضور که پیش‌بینی می‌شد تنش را مهار کند، منتفی گردد.

۵- اشاره شد که جلیلی شخص خوش اهمیت خاصی نداشته. در دوره‌ای به دلیل است که در سایه احمدی‌نژاد قرار گرفت، مطرح شد و پس از آن نیز به نظر می‌رسد صرفا در نقش یک بالانسر در فضای سیاسی باقی ماند. قدیمی‌ها به این ویژگی می‌گفتند «پاره سنگ ترازو». یعنی سنگ‌هایی که وزن بسیار کمی مثلا ۱۰ تا ۵۰ گرم داشتند و برای میزان کردن شاهین ترازو از آن استفاده می‌شد.

توضیح روشن‌ترش این است که گروهی برای اینکه نگذارند فضای سیاسی به نفع سایر جناح‌ها تغییر کند، شبح او را زنده نگه می‌دارند. این بازیگران البته تاکنون هرگز اجازه نداده‌اند جلیلی رییس‌جمهور شود، اما فضا را چنان کارگردانی کرده‌اند که او اولا نقش شمشیر داموکلس را در اتمسفر سیاسی داشته باشد و ثانیا پتانسیل جناحی را که به آن تندرو و افراطی گفته می‌شود، مهار کند. تندرو‌ها اگر زیر پرچم فردی باشند که به دلیل حضورش در بخشی از حاکمیت، قابل مهار شدن است به مراتب کم‌خطرتر و کم‌زیان‌تر است.

۶- گروه جلیلی و اطرافیانش بیش از آنکه به یک حزب یا فراکسیون اصیل سیاسی مانند باشند، در شکل یک فرقه یا گروهک اقلیت فرقه‌ای رفتار می‌کنند. گروهی که به شکل باندی تنها وفاداری را بر صلاحیت و شایستگی رجحان داده، تنها تعهدی که از حامیانش طلب می‌کند، سرسپردگی است نه تعهد نقادانه و مسوولیت‌پذیر. نمونه‌های فراوانی در تاریخ می‌توان از این دسته‌ها سراغ داد. آنها هرچند در ابتدا تنها به شکل جلبکی در سایه انتصاب و چسباندگی به مراکز قدرت معنا می‌دهند بلکه آرام‌آرام با تجمیع بازو‌های مالی و امنیتی حتی از بنیانگذاران اصیل هر جنبشی گذر می‌کنند.

۷- سعید جلیلی و تیم پایداری، در هیچ انتخابات معناداری واجد اقل آرا و پشتوانه مردمی نبوده و نیستند. این گروه بزرگ‌ترین تهدید برای جریان سنتگرای محافظه‌کار هستند. در هر کشور معتدل و قانونمند و کنشگرا در حوزه سیاسی، هم به اصلاح‌طلبان نیاز است هم به محافظه‌کاران. از ابتدای کنش پارلمانی تا به امروز، در تمام کشور‌های باسابقه کنش حزبی، همواره تعادل معقول میان میانه‌رو‌ها و محافظه‌کاران ایجاد شده است. آنها معنابخش کنش سیاست‌ورزی هستند. ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر بشود به اصلاح‌طلبان تملک قلب‌ها را نسبت داد به محافظه‌کاران می‌توان سکان عقلانیت را سپرد. میانه‌رو‌ها با تکیه بر آزادی و حریت انسانی و رابطه معقول بین‌المللی و محافظه‌کاران با تکیه بر بازار آزاد، سنت ماندگار و میراث داخلی دو رکن عمل تعامل بخش هستند. اگر آنارشیسم و انقلابی‌گری سم جریان اصلاح‌طلبی است، رادیکالیسم و فرقه‌گرایی دشمن اعتدال و محافظه‌کاری است.

کار اصولگرا‌ها را ببینید به کجا رسیده است. از حبیب‌الله عسگراولادی، مهدوی‌کنی، ناطق‌نوری، امامی‌کاشانی، باهنر‌ها و لاریجانی رسیده‌اند به امثال جلیلی، رسایی، زاکانی، کوچک‌زاده و...

توجه به همین تغییر ریل خود مؤید ناگفته‌های فراوانی است.

۸- مشکل بزرگ بخشی از حاکمیت پنهان که در چند دوره تلاش کرده ضمن حفظ ظاهر نظام انتخاباتی، منویات فردی‌شان را محقق کنند آن است که توان مهار این نوخارجی‌ها را ندارند. آنها نماد پشمینه‌پوش تندخویی هستند که حافظ آنها را به نماد تابلودار تاریخ ایران معنا کرده است. تندخویی و پرده دری این جماعت عرصه را بر بزرگان تنگ کرده است. برخی ضعف‌های اخلاقی و مالی و سنت پرهیز از منازعه آشکار و تمرکز این فرقه بر حوزه‌های امنیتی و نظامی، دست بالاتر را در برخورد با رقبا به آنها داده است. این مشکل اگر به دست اصولگرایان حل و فصل نشود، نورادیکال جدید نه تنها تهدیدی برای هویت معنابخش ایران که در ابتدا منشأ نابودی محافظه‌کاری معقول است. ما برای تعالی و رشد سیاسی و ملی هم به قلب سالم و همچنین عقل مدبر نیاز داریم.

ارسال نظرات