نشریه تایم با انتشار گزارشی درباره تمایل ترامپ به خرید گرینلند و چرایی عدم موفقیت او نوشت: در حالی که توسعه سرزمینی آمریکا در دهههای اخیر زیاد مورد بحث قرار نگرفته، پیشنهاد خرید گرینلند در صورتی منطقی است که تاریخ قطب شمال را درک کنیم. هدف خرید این جزیره مقابله با جاه طلبیهای روسیه و چین برای تسلط بر منطقهای حیاتی برای واشنگتن است و این جدیدترین فصل در تاریخ ایالات متحده و در طول عمر آن، اتحاد جماهیر شوروی و امروز روسیه خواهد بود که زمین در سراسر قطب شمال در لحظات تشدید تنشها مورد بحث قرار میگیرد.
به گزارش جماران، روزنامه تایم در ادامه افزود: بحث کانال پاناما و خرید گرینلند امروز نشان میدهد که قدرتهای بزرگ بار دیگر به دنبال کنترل مسیرهای حیاتی دریایی، اقیانوسها، جزایر راهبردی و منابع هستند و یک هشدار جدی از افزایش تنشها و افزایش رقابت در آینده را نشان میدهد. با این حال، ترامپ درست مانند همتایانش در گذشته، ممکن است متوجه شود که «خرید قطب شمال» آنقدرها هم که او فکر میکند ساده نیست.
در سال ۱۸۶۵، در پی جنگ داخلی، ایالات متحده شروع به گسترش نفوذ خود در صحنه جهانی کرد و این فرایند دقیقا با لحظهای همزمان شد که روسیه که به تازگی در جنگ کریمه شکست خورده بود و به دنبال متعادل کردن قدرت فراگیر بریتانیا در اقیانوس آرام بود و فرصت را برای گسترش آمریکا در قطب شمال فراهم کرد.
در سال ۱۸۶۷، روسیه آلاسکا را تنها به قیمت ۷.۲ میلیون دلار به ایالات متحده فروخت و این منطقه به زودی تحت کنترل ارتش ایالات متحده قرار گرفت. در آن زمان هر دو کشور دشمنی مشترکی با بریتانیا داشتند، بنابراین فروش آلاسکا یک معامله زیرکانه و حساب شده برای هر دو طرف بود که به مراتب بیشتر به نفع آمریکا به پایان رسید که به ردپای روسیه در آمریکای شمالی پایان داد و دسترسی واشنگتن به اقیانوس آرام را گسترش داد و به مقابله با فعالیت بریتانیا در این منطقه از نظر استراتژیک و از لحاظ اقتصادی مرفه کمک کرد. این تازه شروع سیطره آمریکا در قطب شمال بود.
این حرکت بخشی از جاه طلبی ژئوپلیتیکی آشکار و گسترده رییس جمهوری وقت؛ اندرو جانسون بود. وزیر امور خارجه جانسون؛ ویلیام سوارد، پس از خرید موفقیت آمیز آلاسکا، چشم انداز خرید جزایر گرینلند و ایسلند را از دانمارک مطرح کرد. دانمارک با شکست خود در جریان جنگ دوم شلزویگ در سال ۱۸۶۴ ضعیف شده بود. مذاکرات انجام شد، اما نتوانست حمایت جمهوری خواهان را در کنگره به دست آورد.
با این حال، این عقب نشینی نتوانست تمایل آمریکا برای خرید قلمروی استراتژیک دانمارک را از میان بردارد. در سال ۱۹۱۰، دولت ویلیام هاوارد، دوباره امکان خرید گرینلند را بررسی کرد. این اقدام در زمانی انجام شد که علاقه فزایندهای به منابع قطب شمال، مانند مواد معدنی برای صنعت رو به رشد تسلیحات وجود داشت، البته توجه بیشتر به موقعیت استراتژیک گرینلند بین ایالات متحده و اروپا وجود داشت. دو طرف در مورد پیشنهادهایی مبنی بر خرید کامل جزیره یا مبادله آن با قلمرو ایالات متحده در فیلیپین بحث کردند، اما با نزدیک شدن به جنگ جهانی اول، توجه به زودی به مسائل ملموستر، معطوف شد.
با این حال، ایالات متحده تنها کشوری نبود که برای تقویت منافع خود در این دوره به قطب شمال چشم دوخته بود.
پس از جنگ جهانی اول و انقلاب بلشویکی در روسیه، اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس به دنبال تقویت حضور خود در قطب شمال با خرید حقوق معدن در مجمع الجزایر سوالبارد (اسپیتسبرگن در زبان روسی) بود و این مجموعه جزایر با نزدیکی به سرزمین اصلی روسیه (۴۰۰ مایل)، فراوانی منابع طبیعی و موقعیت استراتژیک آن در دروازه اقیانوس اطلس شمالی، برای منافع اقتصادی و دفاعی مسکو حیاتی بود.
در حالی که شعلههای جنگ هنوز روشن بود، شوروی به دنبال خرید سهام خود بود، نه اینکه آن را به زور بگیرند. در سال ۱۹۲۷، زمانی که شرکت هلندی مالک معدن زغالسنگ بارنتسبرگ در سوالبارد، به دلیل آب و هوای خشن قطب شمال، ادامه فعالیتهای خود را مشکل دید، شوروی وارد ماجرا شد و پنج سال بعد، در سال ۱۹۳۲، زمانی که معدن زغال سنگ سوئد در Pyramiden برای فروش گذاشته شد، اتحاد جماهیر شوروی این روند را تکرار کرد.
در هر دو مورد، اتحاد جماهیر شوروی عمدا این مکانها را خریداری کرد و زغالسنگ را برای جوامع شمالی اتحاد جماهیر شوروی تامین کرد و در نهایت حضور بسیار مطلوب خود را در برخی جزایر استراتژیک ایجاد کرد.
پس از اینکه آلمان در سال ۱۹۴۰ نروژ را اشغال کرد و نیروهای آدولف هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱ حمله کردند، سوالبارد به یک نقطه کلیدی از مناقشه نظامی تبدیل شد. کاروانهای قطب شمال از ایالات متحده برای تامین نیروهای شوروی لازم بودند و از کنار این قلمرو حیاتی عبور کردند. در تلاش برای رهگیری و ممانعت از این ماموریتها، نازیها سوالبارد را اشغال کردند و ایستگاههای اطلاعاتی را به راه انداختند که میتوانست اطلاعات آب و هوایی را برای کمک به حملات به کشتیهای متفقین جمع آوری کند.
در طرف دیگر، برای محافظت از کاروانها، نیروهای متفقین با حمله به این ایستگاهها، که نشاندهنده شروع «جنگ آبوهوا» بود، پاسخ دادند، نبردی که برای کنترل اطلاعات حیاتی اطلاعاتی در نهایت به گرینلند سرایت میکرد.
این جنگ بر سر اطلاعات آب و هوا به افزایش مجدد علاقه ایالات متحده به گرینلند کمک کرد. آلمان، دانمارک را اشغال کرد و این امکان را به آن داد تا اطلاعات ایستگاههای هواشناسی دانمارکی در جزیره گرینلند را دریافت کند. اگرچه این دسترسی به سرعت توسط انگلیسیها قطع شد، اما مانع جاه طلبیهای آلمان در منطقه نشد.
گرینلند همچنین منبع فراوانی از کرایولیت بود، یک ماده معدنی کمیاب که برای تولید هواپیماهای نظامی در کانادا و ایالات متحده مهم بود.
حتی قبل از اینکه ایالات متحده به طور رسمی به جنگ ملحق شود، رییس جمهوری وقت؛ فرانکلین دیروزولت، تصمیم جسورانهای برای گسترش منطقه بی طرف ایالات متحده به گرینلند و آزور گرفت. این اعلامیه به نیروی دریایی ایالات متحده اجازه داد تا در غرب اقیانوس اطلس گشت زنی کند، موقعیت کشتیهای آلمانی را به انگلیس مخابره و عملا ایالات متحده را در یک جنگ اعلام نشده علیه آلمان نازی و متحدان آن قرار داد.
کوردل هال؛ وزیر امور خارجه روزولت، یکمین سالگرد اشغال دانمارک توسط آلمان را با امضای توافقنامهای با هنریک کافمن؛ سفیر دانمارک در واشنگتن، جشن گرفت که در آن ایالات متحده قول داده بود از گرینلند دفاع کند و طیف گستردهای از پایگاههای نظامی ساخته و زیرساختهای موجود در جزیره را تقویت کند.
کافمن بدون تایید دولت اشغال شده دانمارک، که تلاش کرد او را به خاطر اقداماتش فراخواند، عمل کرد. با این حال، اگرچه او به عنوان «خائن خوب» شناخته شد، سفیر متوجه شد که گرینلند چقدر برای پیروزی در جنگ از نظر استراتژیک حیاتی و مهم است و به طور خستگی ناپذیری با دولت روزولت برای شکست دادن دشمن مشترک خود یعنی آلمان نازی، کار کرد.
این کمک کرد که روزولت این توافق را به عنوان پیشروی برای خرید گرینلند تصور نکند. در عوض، حاکمیت دانمارک را تایید کرد. البته با این هشدار مهم که ایالات متحده میتواند حضور نظامی خود را تا زمانی که هر دو طرف توافق کنند که خطرات صلح و امنیت آمریکا برطرف نشده است، حفظ کند. این ماده که به عنوان «ماده X» شناخته میشود، عملا به ایالات متحده حق حضور نظامی در گرینلند را تا زمانی که لازم میدانست، میدهد.
در ادامه اما، با تشدید تنشهای جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، این موضوع دوباره مطرح شد. ایالات متحده قطب شمال را به عنوان مسیر محتمل برای هرگونه حمله اتمی شوروی شناسایی کرد و دانمارک به عنوان بخشی از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی به متحد مهم آمریکا تبدیل شد.
در سال ۱۹۵۱، نگرانیهای دفاعی ایالات متحده و دانمارک را بر آن داشت تا توافقنامه ۱۹۴۱ را که به ایالات متحده اجازه میداد عملیات نظامی، اطلاعاتی و گارد ساحلی در گرینلند را حفظ کند، تایید و گسترش دهند.
این توافق نامه به طور دورهای و در طول ۷۵ سال بعد، آخرین بار در سال ۲۰۰۴، تایید شد و تضمین میکند که ایالات متحده میتواند رادار هشدار اولیه را حفظ کند، از باند هوایی به طول دو مایل در جزیره استفاده و بندر پیتوفیک، شمالیترین منطقه عمیق و قابل کشتریرانی را کنترل کند.
بنابراین، تاریخ نشان میدهد که خرید قلمرو در قطب شمال برای رقبای ژئوپلیتیکی که در تلاش برای به دست آوردن دست برتر و تضمین دفاع خود هستند، یک رویه دیرینه بوده است. وقتی سیاست داخلی مالک و خریدار بالقوه همسو شود، چنین فروشهایی آسان بوده است. در برخی موارد، زمانی که آنها این کار را نکردهاند، قدرت نظامی برتر به سرزمینها حمله کرده و آنها را اشغال کرد، همانطور که آلمانیها در طول جنگ جهانی دوم این اقدام را انجام دادند.
اما تاریخ برای ترامپ مشکل ایجاد میکند. به نظر میرسد او به لطف تسلطش بر حزب جمهوری خواه و نگرانیهای امنیتی مشروع در رابطه با مسکو و پکن، در مسیر خوبی برای دریافت حمایت داخلی برای خرید گرینلند است. با این حال، برخلاف موارد قبلی، دانمارکیها علاقهای به پذیرش او ندارند. ترکیبی از غرور دانمارکی و گنجاندن جامعه بومی گرینلند در تصمیمگیری، پس از دههها غفلت، این موضوع را با سال ۱۸۶۷ با آلاسکا یا حتی حرکتهای جنگ جهانی دوم توسط ایالات متحده برای به دست آوردن جایگاه دفاعی در گرینلند متفاوت میکند.
در عوض، اتحادهای قوی و توافقات متقابل، چیزی که البته ترامپ طرفدار آن نیست، احتمالا میتواند کلید مقابله با تهدید واقعی برای ایالات متحده و متحدانش در ناتو باشد.