مجموعه بازارها (مالفروشها، پالوندوزها، نعلبندها) در خیابان مولوی که پشت هم بودند محل خدماترسانی به مالهایی بودند که زمانی کار جابهجایی بار و مسافر را برعهده داشتند. بازار پالاندوزها و نعلبندها مجاور بازار مالفروشها بود و دوخت و دوز لباس اسب و قاطر و استر و نعل بستن به پای آنها همان جا انجام میشد.
به گزارش همشهری آنلاین؛ نصرالله حدادی، تهرانپژوه، میگوید: «وقتی کسی اسب، الاغ و.. از بازار مالفروشها میخرید برای انجام کارهای مربوط به حیوان سری به بازار نعلبندها و پالاندوزها میزد.» نعل بستن هم داستانی دارد که این تهرانپژوه درباره آن چنین میگوید: «هنگام نعل بستن به پای خر، نعلبند اول یک مهار میزد به دهن اسب. بعد از صاحب اسب میپرسید که اسب لگد میزند یا نه. برای اطمینان پای راست اسب را بهصورت ضربدری میبستند و صاحب اسب یا قاطر باید خیلی حواسش جمع بود که حیوان لگد نزند و معمولا هم در سمتی مینشستند که اگر لگد زد به آنها نخورد. گاهی حیوان چموشی میکرد و از بغل لگد میزد و بین صاحب قاطر و نعل زن دعوا و بحث میشد.»
حدادی میگوید که حیوان هنگامی که صاحبش او را میآورد به این بازار تا نعلی برای پایش تعبیه کند، چون حس میکرد چه بلایی میخواهند سرش بیاورند دچار ترس میشد و برمیگشت و به نعلبندش نگاه میکرد که ضربالمثل " مثل خری که به نعلبند نگاه میکند " همان زمان و از بازار نعلبندها افتاد سر زبان تهرانیها.
اگر نعلزن آدم خوبی بود نعل را داغ و فرو میکرد در سم اسب تا در جای خودش بنشیند و میخ را درست در جایی که باید، میزد و کار تمام میشد. امان از روزی که کارها خوب چفت نمیشد و حیوان و صاحبش گرفتار آدمی به گفته حدادی "ناهموار" میافتادند: «نعلبندها یک اصطلاحی داشتند بین خودشان "پا را بساب" و آن وقتی بود که نعلی که درست کرده بودند کوچکتر از سم حیوان بود. این موقع نعلبند با یک سوهان میافتاد بهجان حیوان بیچاره و شروع میکرد به سابیدن و کوچک کردن سم تا بشود اندازه نعل. طبیعتا پای حیوان ضعیف میشد و ناجوانمردانهتر این بود که میخی که میزدند بهجای ناخن در گوشت حیوان فرو میرفت و حیوان برای همه عمر لنگ میزد. صاحب حیوان هم چون دستش بهجایی بند نبود باید با همان شرایط میساخت و دم نمیزد.
حدادی میگوید که نعل وقتی زده میشد تا مدتها حیوان سر میخورد و انقدر این اتفاق میافتاد تا به بالاخره به نعل عادت میکرد.
"پیزر لای پالون من نزار" هم از بازار پالوندوزها وارد زبان تهرانیها شده. داستان را هم حدادی چنین میگوید: «پالوندوز پالون را با کاه بهصورت فشرده پر میکرد و بعد میدوخت و روی آن یک تکه فرش میانداخت که به آن جل میگفتند. بعد پالون را میآورد پشت خر پرو میکرد و این اگر کامل اندازه حیوان بود مشکلی پیش نمیآمد. مشکل زمانی بود که بعضی از این پالوندوزها نامردی میکردند و از الیاف خرما یا پیزر استفاده میکردند. پیزر هم شکننده ولی ظاهرش بهتر از کاه و ارزانتر هم بود. کسی که میخواست پالون بخرد اغوا میشد پالون ارزانتر را میخرید غافل از اینکه پیزر است نه کاه و آن را روی خرش که میگذاشت ٢ دفعه که سوار میشد تمام پیزر میشکست و پالون وا میرفت. از همان زمان این ضربالمثل آمد که میگفتند. پیزر لای پالون من نزار یعنی گولم نزن. چیزی که بهرغم ظاهر خوب باطنی ندارد. به هر چیز شکستنی و به دردنخور بود هم میگفتند پیزوری.»