صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۸۱۴۳۴۷
در سال ۲۰۲۴، افزایش مشارکت مردمی در انتخابات و بحران‌های جهانی، از تورم تا درگیری‌های منطقه‌ای، نشان‌دهنده نارضایتی عمومی از وضعیت موجود بود. دموکراسی همچنان انعطاف‌پذیری خود را نشان داد، اما خاورمیانه و اوکراین تحولات پیچیده‌ای را تجربه کردند. سیاست‌های آمریکا در قبال روسیه، چین و گروه‌هایی، چون بریکس نشان‌دهنده چالش‌های نظم جهانی تحت سلطه دلار و جستجوی راه‌حل‌های جایگزین توسط کشور‌های نوظهور است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۶ - ۰۸ دی ۱۴۰۳

فرارو–  در سال ۲۰۲۴، جهان شاهد تحولی کم‌سابقه در عرصه انتخابات بود. مشارکت مردمی به شکلی بی‌سابقه افزایش یافت و در بسیاری از کشورها، مقامات فعلی یا از قدرت کنار گذاشته شدند یا با قدرتی کاهش‌یافته به کار خود ادامه دادند. این تحولات نشان‌دهنده خشم عمومی نسبت به مسائل کلیدی مانند تورم، مهاجرت و نابرابری بود. در همین حال، دو جنگ بزرگ در اروپا و خاورمیانه، به همراه درگیری‌های داخلی و شکاف‌های عمیق‌تر در اقتصاد جهانی، به تنش‌های سیاسی و اجتماعی دامن زدند.

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، هر سال نشریه فارن پالیسی با دعوت از تحلیل‌گران برجسته بین‌المللی به بررسی این تحولات می‌پردازد. امسال، این برنامه میزبان «فرید زکریا» مجری برجسته شبکه سی. ان. ان و نویسنده کتاب هایی، چون «جهان پسا آمریکایی»، «آینده آزادی» و «عصر انقلاب‌ها» بود. آنچه در ادامه می‌آید، نسخه‌ای ویرایش‌شده و خلاصه از نکات اصلی این گفت‌و‌گو است.

راوی آگراوال:  با مرور سال ۲۰۲۴، به نظر می‌رسد که انتخابات ایالات متحده نقطه آغاز مناسبی برای تحلیل باشد. فرید، بسیاری معتقدند که بخشی از این وقایع را در کتاب «عصر انقلاب‌ها» پیش‌بینی کرده بودی. این کتاب به بررسی دلایلی می‌پردازد که چرا جوامع مختلف در سراسر جهان آماده واکنش‌های اعتراضی شده‌اند. به نظرت آیا این تحلیل می‌تواند توضیح‌دهنده شکست کامالا هریس و بازگشت دونالد ترامپ به قدرت باشد؟

فرید زکریا:  یکی از مواردی که در کتابم «عصر انقلاب‌ها» تلاش داشتم توضیح دهم، این بود که ظهور پوپولیسم و شدت اضطراب و خشم در بدنه سیاسی، خصوصاً در غرب، نه یک واکنش زودگذر بلکه بخشی از یک روند عمیق و پایدار است. این پدیده، که سال‌ها یا حتی دهه‌ها ادامه خواهد داشت، به‌هیچ‌وجه موقتی یا تصادفی نیست. انتخاب مجدد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور نیز نشان داد که این جریان یک اتفاق محدود به سال ۲۰۱۶ نبود، بلکه اکنون بخشی از چشم‌انداز سیاسی آمریکاست. حزب جمهوری‌خواه قدیمی دیگر وجود ندارد؛ آنچه باقی مانده، یک حزب پوپولیستی جدید است که حول محور ترامپ و شعار «آمریکا را دوباره عظیم کنیم» شکل گرفته است.

سال ۲۰۲۴ در بسیاری از نقاط جهان سال مخالفت با دولت‌های مستقر بود. به‌طور کلی، دولت‌هایی که در انتخابات شرکت کردند، تقریباً همگی با واکنش منفی مردم مواجه شدند. برای مثال، در بریتانیا، حزب محافظه‌کار که زمانی بزرگ‌ترین پیروزی‌های خود از زمان مارگارت تاچر را جشن گرفته بود، اکنون بدترین شکست تاریخ ۲۰۰ ساله‌اش را تجربه کرد و به کوچک‌ترین اقلیت در پارلمان رسید. در ژاپن، حزب لیبرال دموکرات که تقریباً از سال ۱۹۴۸ بر سیاست کشور حاکم بود، برای اولین بار در دهه‌های اخیر شکست خورد. این الگو حتی در ایالات متحده نیز تکرار شد. تنها استثنا در این میان هند بود؛ نارندرا مودی گرچه با کاهش حمایت روبه‌رو شد، اما همچنان توانست در قدرت باقی بماند.

این الگو بخشی از آشفتگی گسترده‌تری است که در جهان شاهد آن هستیم. مردم احساس می‌کنند در میان این موج ناآرامی و تغییرات انقلابی، باید به‌نوعی علیه وضعیت موجود شورش کنند. کسی این شرایط را «انتخابات دوم کووید» نامید، که تعبیر درستی به نظر می‌رسد. پاندمی کووید-۱۹ تأثیر عمیقی بر این تحولات داشت؛ از جمله تورم، اختلال در زنجیره تأمین و تغییر در شیوه‌های کاری. همه این عوامل به این باور عمومی دامن زد که نظام کنونی ناکارآمد است و نیاز به تغییر اساسی دارد.

راوی آگراوال:  در کشور‌هایی مانند آفریقای جنوبی، مکزیک یا تایوان نیز شاهد بودیم که دولت‌ها یا احزاب حاکم دوباره به قدرت بازگشتند، اما ضعیف‌تر از قبل. آیا این وضعیت باعث می‌شود فکر کنید که دموکراسی، به‌نوعی، در وضعیت بهتری نسبت به آنچه برای سال ۲۰۲۴ پیش‌بینی می‌شد قرار دارد؟

فرید زکریا: نکته جالب اینجاست که واکنش بسیاری از مردم این است که دموکراسی در وضعیت بحرانی قرار دارد و این احساس در برخی موارد درست است. مردم معتقدند که نهاد‌های دموکراتیک دیگر به نیاز‌های آنها پاسخ نمی‌دهند و این مسئله به یک بحران اعتماد منجر شده است. اما آنچه بسیار قابل‌توجه است این است که خود مردم از سازوکار‌های دموکراتیک، به‌ویژه انتخابات، برای بیان نارضایتی و تلاش برای تغییر استفاده می‌کنند. این نشان‌دهنده بزرگ‌ترین نقطه قوت دموکراسی است: توانایی ارائه یک دریچه فرار مسالمت‌آمیز در لحظات پراضطراب و پرآشوب. مردم می‌توانند افراد مسئول را کنار بگذارند، دولت‌ها را تغییر دهند و مسیر‌های جدیدی را امتحان کنند.

راوی آگراوال: بیایید به خاورمیانه بپردازیم که سال مهمی را پشت سر گذاشت. می‌خواهم نظر شما را درباره سیاست خارجی دولت بایدن در این منطقه بدانم. به نظر من، تصویر پیچیده‌ای است، زیرا آمریکا به دلیل همدستی در جنگ اسرائیل در غزه، به‌وضوح بخشی از قدرت نرم خود را از دست داد. اما از سوی دیگر، در ماه‌های اخیر، به نظر می‌رسد واشنگتن به این نگاه می‌کند که حزب‌الله در چه وضعیتی قرار دارد، خانواده اسد از سوریه فرار کرده‌اند؛ که حداقل برای ایالات متحده، اینها نتایج مثبتی هستند.

فرید زکریا: فکر می‌کنم تحلیل شما درست است که موضوع غزه را باید از سایر مسائل جدا کرد. در مورد غزه، ایالات متحده همواره به دلیل حمایت از اسرائیل و به‌ویژه حمایت از جنگ [نخست‌وزیر بنیامین]نتانیاهو در غزه، هزینه‌ای پرداخت خواهد کرد. بسیاری از اسرائیلی‌ها نیز معتقدند که این جنگ غیرضروری طولانی شده و به غیرنظامیان غزه آسیب رسانده است. اما این مسئله بیشتر جنبه اخلاقی دارد و تاثیر چندانی بر توازن قدرت منطقه‌ای ندارد. پرسش اصلی این است که در اراضی اشغالی و ۵ میلیون فلسطینی که تحت حاکمیت آن زندگی می‌کنند، چه رخ خواهد داد؟

راوی آگراوال: برخی این دوره را به «لحظه ۱۹۸۹ خاورمیانه» تشبیه کرده‌اند. اما ممکن است به نوعی تحقق وعده‌های بهار عربی نیز باشد. نظر شما درباره بازسازی ساختار منطقه و تأثیرات بلندمدت آن چیست؟

فرید زکریا: این یک بازسازی ژئوپلیتیک است، اما نباید شباهت زیادی بین این دوره و ۱۹۸۹ قائل شد. شباهتی که من بیشتر به آن فکر می‌کنم، سال ۱۸۴۸ است؛ دوره‌ای که اروپا دچار انقلابات گسترده و همزمان شد. تاریخ هرگز خود را دقیقاً تکرار نمی‌کند، اما الگو‌هایی وجود دارد که می‌توان شباهت‌هایی در آنها یافت. آنچه سال ۱۸۴۸ را جالب می‌کند، این است که انقلاب‌های لیبرالی بزرگ در اروپا رخ داد، اما تا سه سال بعد، یعنی ۱۸۵۱، تمامی رژیم‌های محافظه‌کار و اقتدارگرا قدرت را بازپس گرفتند و انقلاب‌ها سرکوب شدند. با این حال، اگر ۲۰ سال بعد را بررسی کنید، می‌بینید که آن رژیم‌ها به‌تدریج لیبرالیزه شدند.

چیزی مشابه این در جهان عرب در حال وقوع است. ابتدا شاهد واکنش شدید محافظه‌کاران و بازگشت گارد قدیمی بودیم که با بازسازی خود یا سرکوب مخالفان، کنترل اوضاع را در دست گرفتند. اما اگر به عربستان سعودی نگاه کنید، تغییرات عمیقی در حال وقوع است. این تغییرات نه فقط شامل بازشدن جامعه‌ای به‌شدت بسته، بلکه شامل ادغام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیشتر با جهان است. این روند به دبی، ابوظبی و حتی کویت نیز گسترش یافته است. البته این تغییرات را نمی‌توان حرکتی به سمت دموکراسی یا لیبرالیسم دانست.

سیاست فشار حداکثری، گرچه در ظاهر قاطعانه به نظر می‌رسد، اما در عمل نمی‌تواند ایران را به سوی همکاری سوق دهد. قرار دادن یک کشور در وضعیت بدون راه خروج، صرفاً آن را به سوی رفتار‌های رو به جلو سوق می‌دهد. در این میان، ترامپ گرچه لفاظی‌های شدیدی علیه ایران داشت، اما ممکن است رویکرد خود را تغییر دهد.

اگر بخواهیم سیاست خارجی بایدن در خاورمیانه را ارزیابی کنیم، باید گفت که آمریکا تحت‌الشعاع فاجعه انسانی غزه قرار دارد که یک لکه سیاه بر اعتبار ایالات متحده است. اما از منظر استراتژیک، این بحران بیشتر به جایگاه اخلاقی آمریکا آسیب زده است تا موقعیت ژئوپلیتیکی آن.

راوی آگراوال:  در ارتباط با دیدار انکوریج در آلاسکا که اشاره کردید، من اخیراً با یکی از دیپلمات‌های چینی دیدار داشتم. سه سال و نیم بعد از آن، آنها همچنان از اتفاقات آن جلسه خشمگین هستند. حتی تعداد دقیق دقایقی که بلینکن صحبت کرد و حضور رسانه‌ها در اتاق را به خاطر دارند. اما اجازه دهید به میدان دیگری بپردازیم: روسیه و اوکراین. فرید، شما مرتباً به کی‌یف سفر می‌کنید و چندین بار با [ولودیمیر]زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین مصاحبه کرده‌اید. وقتی به سال ۲۰۲۴ نگاه می‌کنید، آیا اوکراین استراتژی درستی را در پیش گرفت؟ با دانسته‌های کنونی، آیا آنها باید به حمله در کورسک ادامه می‌دادند؟ آیا واشنگتن باید حمایت بیشتری ارائه می‌کرد؟

فرید زکریا: کورسک واقعاً موضوع پیچیده‌ای است. آن حمله تأثیر روانی عمیقی بر روحیه اوکراینی‌ها داشت و به نوعی قدرت مقاومت آنها را تقویت کرد، اما از نظر نظامی اهمیت چندانی نداشت؛ بنابراین می‌توان استدلال کرد که نوعی انحراف منابع بود. با این حال، نباید اثرات روان‌شناختی آن را نادیده گرفت. به همین دلیل تردید دارم که بتوان این تصمیم را اشتباه دانست.

با این حال، به نظر می‌رسد که تا پایان سال گذشته، نوعی اعتماد به نفس بیش از حد در میان اوکراینی‌ها شکل گرفته بود. آنها تصور می‌کردند در مسیر پیروزی قاطع قرار دارند، اما به اندازه کافی بر واقعیت تمرکز نکردند که روسیه، با جمعیتی چهار برابر و اقتصادی ده برابر بزرگ‌تر، توانایی بیشتری برای تحمل جنگ طولانی‌مدت دارد. این جنگ، هرچند استعماری است، اما برخلاف جنگ‌های استعماری گذشته، در مرز‌های روسیه جریان دارد. خطوط تدارکاتی برای روسیه بسیار کوتاه و تأمین مجدد آن آسان است. بنابراین، شاید بهتر بود که اوکراینی‌ها تمرکز بیشتری بر دفاع سخت و تقویت مواضع خود داشته باشند تا به‌جای حملات گسترده.

با این وجود، باید تأکید کرد که اوکراینی‌ها توانسته‌اند مواضع خود را حفظ کنند، هرچند با هزینه‌های سنگین. چالش اصلی اوکراین، تأخیر در دریافت تسلیحات حیاتی بوده است. درست است که کمک‌های تسلیحاتی قابل‌توجهی ارائه شده، اما این کمک‌ها به‌صورت تدریجی و پراکنده بوده است. 

دولت بایدن عملکرد از اوکراین حمایت کرده است؛ از تشکیل ائتلاف بین‌المللی گرفته تا تحریم‌های اقتصادی که به‌وضوح اقتصاد روسیه را تحت فشار قرار داده است. اما این تصمیمات همیشه با ملاحظات سیاسی و استراتژیک همراه بوده‌اند. نگرانی اصلی این بود که فشار بیش از حد ممکن است روسیه را به واکنش‌های بزرگتری، از جمله حمله متقابل یا حتی جنگ مستقیم با ناتو، تحریک کند. بنابراین، این توازن ظریف باعث شد که کمک‌ها محدود و مرحله‌ای باقی بمانند، حتی اگر این به معنای کاهش سرعت پیشروی اوکراین باشد.

راوی آگراوال: در سال گذشته، گروه بریکس به «بریکس پلاس» تبدیل شد و کشور‌هایی مانند ایران، مصر، اتیوپی و حتی امارات متحده عربی به آن پیوستند. کنجکاوم نظر شما را درباره قدرت این گروه بدانم. لحظه‌ای به‌یادماندنی در اکتبر رخ داد؛ زمانی که نشست‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی در واشنگتن برگزار می‌شد و در همان زمان در کازان روسیه، [ولادیمیر]پوتین میزبان [نارندرا]مودی، [شی جین‌پینگ]، [رجب طیب]اردوغان و [آنتونیو]گوترش بود، گویی می‌خواست بگوید: «محور اصلی قدرت در واشنگتن نیست، بلکه اینجاست.» برداشت شما از این لحظه چیست؟ گسترش این بلوک چه چیزی را درباره تغییر نظم جهانی نشان می‌دهد؟

فرید زکریا:  باید این بلوک و نشست‌های مرتبط با آن را جدی گرفت، زیرا نشانه‌ای از نارضایتی بخش‌های وسیعی از جهان از نظمی است که به‌شدت تحت سلطه ایالات متحده و متحدانش، مانند ژاپن و کشور‌های اروپایی قرار دارد. این میل به تلاش برای ایجاد نظم جایگزین، خصوصاً در میان کشور‌های در حال توسعه و نوظهور، یک پیام روشن برای غرب است. این نارضایتی، اگر به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند نظم جهانی موجود را به چالش بکشد.

با این حال ایده ایجاد یک ارز مشترک در میان اعضای بریکس یا جایگزینی سیستم مالی مبتنی بر دلار، اگرچه به‌طور نظری جذاب است، اما از نظر عملی احتمالا چندان عملی به نظر نرسد. حتی اتحادیه اروپا، با تمام اشتراکات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود، برای ایجاد یورو با چالش‌های بزرگی مواجه شد. برای کشور‌هایی مانند چین، روسیه، هند و آفریقای جنوبی، که تفاوت‌های اقتصادی و سیاسی عظیمی دارند، چنین هماهنگی بعید است.

آنچه قابل‌توجه‌تر است، نقش احتمالی ارز‌های دیجیتال در ایجاد تغییرات در نظام مالی جهانی است. تقاضا برای رهایی از سلطه دلار و تحریم‌های مالی آمریکا وجود دارد، اما کشور‌ها هنوز به یک ارز بین‌المللی پایدار و پذیرفته‌شده نیاز دارند. در این زمینه، ارز‌های دیجیتال می‌توانند به‌عنوان ابزاری جایگزین مطرح شوند و چالش‌های جدی برای سلطه دلار ایجاد کنند.

ارسال نظرات