صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۶۱۳۹۹
«من خودم را هیچ‌وقت یک کارشناس مباحث سیاسی ندیدم. آقای حدادعادل می‌دانست که من عضو کارگروه هستم و وقتی به‌عنوان یکی از گزینه‌ها مطرح شدم، شاید اول مطلع نبود. در جلسه‌ای خودم ایشان را مطلع کردم. در این مورد نفیا و اثباتا در جلسه اول چیزی نگفت. شاید ایشان در ملاقاتش با مسعود پزشکیان هم گزینه‌های دیگری را برای وزارتخانه‌ها مطرح کرده بود.»
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۶ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۳

مجتبی حسینی، یکی از گزینه‌های وزارت ارشاد گفت: در جلسه آخر شورای راهبردی که قرار بود از فردایش راجع‌به مصادیق صحبت کنیم، متوجه شدم که من هم جزء گزینه‌ها معرفی شدم. به این نتیجه رسیدیم که بهتر است من از کارگروه استعفا بدهم و به‌عنوان «مصداق» در معرض داوری کارگروه قرار بگیرم.

به گزارش فرهیختگان، در ادامه بخش‌هایی از این مصاحبه را می خوانید.

‌می‌خواهم به سراغ کارگروه‌هایی که در این دولت برای انتخاب گزینه‌های وزارت‌های مختلف تشکیل شد بروم. شما هم جزء کارگروه وزارت فرهنگ و ارشاد بودید؟ نخست راجع‌به سازوکار کارگروه صحبت کنیم. این مدل بررسی کابینه برای بار اول اتفاق می‌افتاد؟ البته فکر می‌کنم سال ۱۴۰۰ هم آقای رئیسی چنین کارگروهی را تشکیل داد، اما به‌طور خودمانی‌تر. کمی درخصوص سازوکار شورای راهبری و تشکیل کارگروه‌ها بگویید که چطور شکل گرفت و اتفاق افتاد.

به‌گمانم ابتکار این کار، از سال ۱۴۰۰ نبود! چون در تمام ادواری که روسای جمهور می‌خواستند کابینه‌شان را طراحی کنند، این اتفاق می‌افتاد. این «شیوه جدید» برای اولین‌بار اتفاق افتاد. چون در تمام ادوار هرکس که رئیس‌جمهور می‌شد -یعنی مرحوم رئیسی هم- مانند روسای جمهور پیشین رفتار کرد. بالاخره نزدیکان و هم‌فکرانی دارند حتی برای احترام، ممکن بود از رقبایشان مشورت بخواهند. کما‌اینکه مثلا در کابینه خاتمی هم کسانی بودند که از نظر فکری فاصله داشتند، ولی بالاخره از همین مکانیسم پرس‌وجو و ایجاد همدلی انتخاب شده بودند؛ و اگر بخواهیم بسنجیم، به این نتیجه برسیم که شاید کابینه‌های قبل از مرحوم رئیسی از لحاظ سلیقه سیاسی، متنوع‌تر بودند. اما در کابینه ایشان، کاملا سلیقه سیاسی یکپارچه شده بود.

اما درخصوص کارگروه‌ها تا آنجایی که من حضور داشتم، این بود که افرادی را از گروه‌های مختلف اجتماعی دعوت کرده بودند؛ برای مثال، دو نماینده از فعالان دانشگاهی، یک‌نفر از میان وزرای ادوار فرهنگ و ارشاد؛ به این ترتیب آن ۲۱ نفر تقسیم شده بودند و من به‌عنوان نماینده مدیران ادوار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شده بودم. فکر می‌کنم پنج جلسه‌ای در کارگروه ما به ریاست علیرضا تابش در حوزه مفاهیم اصلی، کلیات، مسائل، ایده‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها صحبت شد و قرار شد که جلسات بعد از این موضوع، به بررسی مصادیق بپردازند؛ در جلسه آخر که قرار بود از فردایش راجع‌به مصادیق صحبت کنیم، متوجه شدم که من هم جزء گزینه‌ها معرفی شدم.

در نتیجه مشورت، به این نتیجه رسیدیم که بهتر است من از کارگروه استعفا بدهم و به‌عنوان «مصداق» در معرض داوری کارگروه قرار بگیرم. طبیعتا کسانی که از کارگروه استعفا داده‌اند، افراد دیگری به جای آن‌ها در این کارگروه قرار گرفتند و کارنامه‌شان برای داوری، در اختیار اعضا قرار گرفت.

با توجه به یادداشت عطریانفر در سرمقاله روزنامه سازندگی می‌توان گفت شما گزینه حزب کارگزاران محسوب می‌شوید.

فکر می‌کنم این استنباط شما از آن مقاله است.

البته نه‌فقط استنباط ما، اما نکته بعدی در مورد حدادعادل است. ایشان به‌عنوان یک شخصیت اصولگرا مطرح است و در این مدت بسیار شنیده شده که از شما حمایت کرده است. می‌خواهم کمی راجع‌به این صحبت کنید که چطور می‌شود سیدمجتبی حسینی هم از طرف اصلاح‌طلبان و هم از طیف مقابل معرفی می‌شود؟ البته حتما این همکاری چندساله در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این معرفی تاثیر داشته است.

می‌شود کمی روشن‌تر بفرمایید.

در این مدت گزینه‌های مختلفی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شده‌اند که تقریبا می‌توان این گزینه‌های نهایی را کسانی دانست که از سوی یک طیف و جریان سیاسی حمایت می‌شوند، اما در مورد شما این مورد متفاوت است. زمانی که اسم شما به‌عنوان گزینه وزارت فرهنگ و ارشاد مطرح شد؛ انگار بین دو طیف طرفدارانی دارید که شما را برای وزارت ارشاد گزینه مناسبی می‌بینند و این در مورد گزینه‌های دیگر کمتر صدق می‌کند. آیا سه‌سال فعالیت شما در فرهنگستان زبان فارسی و همکاری با حداد، در این امر تاثیرگذار بوده یا حدادعادل در این موضوع ورود داشتند؟

من شاید قسمتی از این پرسش را بتوانم جواب بدهم؛ من خودم را هیچ‌وقت یک کارشناس مباحث سیاسی ندیدم و همان‌طور که خدمت‌تان عرض کردم، وقتی کسی هنوز به منصب شاگردی‌اش در عرصه فرهنگ و هنر افتخار می‌کند و با توجه به مظلومیت حوزه فرهنگ و استعداد‌های بزرگی که در این حوزه وجود دارد، تمام تلاشم این بوده که به‌عنوان کارشناس فرهنگی مطرح شوم و با این عنوان فعالیت داشته باشم. طبیعی است که مسعود پزشکیان وقتی کاندیدا شد، افراد متعددی از گرایش‌های مختلف سیاسی و اجتماعی از ایشان حمایت کرد. این حمایت به معنای این نیست که این فرد تعلق خاصی به گروهی داشته باشد.

طبیعتا من هم به‌عنوان کارشناس فرهنگی که از سطوح پایین مدیریت فرهنگی فعالیت کرده و بخشی از تجربه‌اش در حوزه معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده- معاونت هنری به‌لحاظ وسعت ماموریت، معاونت خاصی در وزارت فرهنگ است. این معاونت شامل تئاتر، موسیقی، هنر‌های تجسمی، مد و لباس می‌شود. - همه این‌ها درکنار هم دوستان را به این نقطه رسانده که این شخص هم می‌تواند به‌عنوان یک گزینه مطرح شود. کسانی مرا بیشتر و از نزدیک می‌شناسند و فکر می‌کردند توانایی‌های من می‌تواند در شرایط فعلی به‌نفع کشور مورداستفاده قرار بگیرد. مرا مورد محبت و حمایت خود قرار داده‌اند.

نسل من زمانی وارد فعالیت‌های اجتماعی جدی شده که در یک مقطع خاص تاریخی بوده و سلیقه‌ای سیاسی در ایران حاکم بوده، به‌همین دلیل نقطه شروع کار و تجربه‌ورزی او در آن دوره رخ داده، بنابراین در این زمینه شاید گزینه مناسبی برای پاسخ به این پرسش نباشم. بعد از آمدن دولت آقای رئیسی من اولین معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم که دولت سیزدهم تصمیم گرفت به همکاری‌ام پایان دهد. در همان زمان به‌دلیل شرایطی که پیش آمد، حدادعادل به من پیشنهاد داد که من در فرهنگستان به ادامه فعالیت بپردازم. طبیعتا فرهنگستان به‌دلیل اینکه در ذهن تمام دانشجویان ادبیات یک نهاد ویژه، متبرک و جذاب است و امثال من در سال‌هایی که دانشجو بودیم خیلی دوست داشتیم به فرهنگستان متصل شویم و آن را ستایش می‌کردیم. اساتید عضو فرهنگستان که بعضی‌شان از استادان و در ذهن و ضمیر ما از شکوه ویژه‌ای برخوردار بودند؛ بنابراین طبیعی است خیلی علاقه‌مند بودم در فرهنگستان خدمت کنم و این امر را به فال نیک گرفتم. این سه‌سال را در فرهنگستان بودم و از این بابت خدا را شاکرم.

زمانی که غلامعلی حدادعادل متوجه شد که شما یکی از گزینه‌های وزارت ارشاد هستید، واکنشش چه بود؟

ایشان می‌دانست که من عضو کارگروه هستم و وقتی به‌عنوان یکی از گزینه‌ها مطرح شدم، شاید اول مطلع نبود. در جلسه‌ای خودم ایشان را مطلع کردم. در این مورد نفیا و اثباتا در جلسه اول چیزی نگفت. شاید ایشان در ملاقاتش با مسعود پزشکیان هم گزینه‌های دیگری را برای وزارتخانه‌ها مطرح کرده بود. معرفی من از سوی کمیته قبل از پیشنهاد‌های سیاسی بود. اما نهایتا وقتی نتیجه شورای راهبری مشخص شد، برحسب شناختی که داشت، ممکن است نکاتی را گفته باشد.

یعنی شما را معرفی کرد؟

واقعا نمی‌دانم و شاید به مصلحت نمی‌دانستم که بپرسم آیا مرا معرفی کرده یا گزینه‌ای دیگر داشته است.

زمانی که به‌عنوان معاون هنری فعالیت داشتید، خیلی کم مصاحبه می‌کردید؟ در این دو، سه هفته که به اسم شما رسیدم، خیلی جست‌وجو کردم تا بتوانم مصاحبه‌های آن زمان شما را پیدا کنم، اما مصاحبه‌های خیلی کمی از شما بود. این مصاحبه نکردن از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد؟ نمی‌خواستید مصاحبه کنید یا از چالش با خبرنگار‌ها دوری می‌کردید؟

نه اتفاقا! من برهه‌ای تجربه‌ورزی کوتاهی در حوزه خبرنگاری کرده‌ام. مصاحبه نکردن به این معنا نیست که از چالش دوری می‌کنم، ولی همیشه این نصیحت سنایی در گوش من می‌چرخد که می‌فرماید:

«کار کن کار و بگذر از گفتار/ کاندر این راهکار دارد کار» باورم این است که مصاحبه امری تفریحی و تفننی نیست. بالاخره خبرنگاران چشم بینا و گوش شنوای جامعه هستند. سزا نیست وقت خبرنگار برای حرف‌های بَیِن و آشکار گرفته شود. همچنین وقت مخاطب هم با این سخن‌ها گرفته می‌شود. مصاحبه وقتی دلپذیر و معنادار می‌شود که قرار است موضوع غبارگرفته‌ای را شفاف کند یا خبری تازه به مخاطب داده شود یا او را با مضمونی نو آشنا کند. ما در حوزه فرهنگ کار می‌کنیم. یکی از وظایف ما این است که برخی رفتار‌های فرهنگی را بتوانیم تصحیح کنیم، دست‌کم در خودمان، بنابراین چنین نبود که در دوره معاونت هنری، من از مصاحبه کلا گریزان باشم. از مصاحبه‌هایی که احساس می‌کردم مکرر هستند و چیزی عادی را گزارش می‌دهند، پرهیز داشتم، مثلا موزه هنر‌های معاصر درحال رفع عیوب معماری بود و برطرف کردن مشکلات آن را انجام می‌دادیم.

هیاتی پنج‌نفره را برای نظارت دقیق بر پروژه منصوب کرده بودم. در این هیات پنج‌نفره افراد مختلفی بودند؛ کسی که تخصص مرمت آثار فرهنگی هنری داشت، یک مدیر نام‌آشنا و کهنه‌کار موزه‌های مشهور ایران، مدیرکل هنر‌های تجسمی و همچنین کارشناس معماری و.... این کمیته که از صنوف مختلف و مرتبط تشکیل شده بود، هر هفته یک یا دوبار تشکیل جلسه می‌داد و در آنجا پیمانکار‌ها و کسانی که کار می‌کردند به این شورا گزارش می‌دادند و این گزارش‌ها در فضای رسانه‌ای منعکس می‌شد.

مدیرکل تجسمی هم توضیحات مکرر را می‌داد. اصحاب رسانه و هنرمندان از مراحل ساخت‌وساز بازدید می‌کردند. جریان تمام این موارد در خبر‌ها منعکس می‌شد. من اگر قرار بود صحبت کنم، باید مشاهدات خود و گزارش‌های آن کمیته را بیان می‌کردم. به نظر شما این درست است که وقتی کمیته گزارش خود را می‌دهد، من دوباره عین آن گزارش را تکرار کنم؟

 

ارسال نظرات