اتفاقات عجیب و غریبی توسط بعضی دختر و پسرهای دم بخت برای جلب رضایت والدینشان رخ میدهد که برای همه متعجبکننده است. داستان دختری که خود را ربود تا به خواستگارش کمک کند، از این حکایتهاست.
متن پیش رو از روزنامه خراسان و بررسی روانشناسانه ماجرای دختر جوانی است که برای کمک به خواستگارش و مجابکردن والدینش برای جواب مثبت به او، خودش را ربود و نقشه اخاذیاش را اجرا کرد
اتفاقات عجیب و غریبی توسط بعضی دختر و پسرهای دم بخت برای جلب رضایت والدینشان رخ میدهد که برای همه متعجبکننده است. داستان دختری که خود را ربود تا به خواستگارش کمک کند، از این حکایتهاست. ماجرا از چند روز قبل شروع شده که خانواده دختری جوان با مراجعه به دادسرای جنایی تهران از ربوده شدن فرزند خود به نام کتایون خبر دادند. در ادامه، مروری کوتاه بر این پرونده جنایی خواهیم داشت و چند نکته از منظرروانشناسی در همین باره خواهیم گفت.
بعد از اعلام ربودهشدن دختر جوان، کارآگاهان با شروع تحقیقات و در جریان رصد تلفنهمراه و بررسی سوابق تماسهای دختر جوان پی بردند او در فضایمجازی با پسری آشنا شده است که با هم قول و قرارهایی گذاشته بودند و پس از هماهنگی با هم، پسر جوان به خواستگاری او هم رفته بود، اما خانواده جواب رد به پسر داده و اعلام کردهاند که جواب فعلاً منفی است و اگر پسر حداقل یک خودروی شاسیبلند داشته باشد امکان تجدید نظر وجود دارد. به این ترتیب، ماموران به پسر خواستگار شک کردند و وقتی با دستور قضایی برای دستگیری او اقدام کردند، در خانه او دختر جوان را هم پیدا کردند و به این ترتیب پرونده آدمربایی مختومه شد، چون اصلاً آدمربایی رخ نداده بود و دختر جوان با خواستگارش همدست شده بود تا از پدر و مادرش دو میلیارد برای پسر جوان بگیرند تا ماشین بخرد و بتواند رضایت خانواده دختر را جلب کند.
این اتفاق را میتوان در چند لایه بررسی کرد. رفتار دختر، رفتار خواستگار و رفتارهای والدین دختر. هرکدام از آنها در این ماجرا، اشتباهاتی داشتند که قابل کتمان نیست.
گویا تنها علت رد کردن خواستگار مورد بحث توسط خانواده دختر، مسائل مالی بوده است. درست است که بیپولی خیلی وقتها مشکل زاست، اما داشتن پول و خودروی شاسی بلند و ... تضمینی برای خوشبختی نیست. در قدم اول خانوادهها باید منطقیتر با این موارد برخورد کنند. اگر واقعا دلیل محکمی برای مخالفت دارند، آن را واضح و بیابهام مطرح کنند. از مخالفتهای بی دلیل واقعا خودداری کنند، چون فرزندشان تا آخر عمر آنها را مقصر نرسیدن به عشقش خواهد دانست.
از نگاه دختر، احساس استیصال و چاره نداشتن احتمالا باعث این مدل رفتار شده است. شاید خانواده دختر همیشه به خاطر قهر کردن او، اسباببازی مدنظر را برایش خریداری کردهاند که او با این ذهنیت مواجه شده که هر چیزی را میتوان با تحت فشار گذاشتن والدین به دست آورد. این یکی از بدترین چیزهاست که والدین ناخواسته به کودکان خود میآموزند که اگر قهر کنی، گریه کنی و ... حتما به خواسته خود خواهی رسید. مورد بعدی، ضعف در تنظیم هیجانی دختر است که به جای یافتن راهحل منطقی، بر اساس اولین راهحلی که به ذهنش رسیده، عمل کرده است. اگر احساس کرده که والدینش بیدلیل مخالفت میکنند، میتوانست از بزرگ تری در فامیل یا مشاور کمک بگیرد. این رفتارها بیشتر رگه جلب توجه دارند تا حل کردن واقعی مشکل.
در مورد خواستگار، سوال اصلی این جاست که چرا قبول کرده در این نقشه نقشی ایفا کند؟! اگر بی خبر بوده که هیچ. اما اگر همدست دختر بوده است، جای صحبت دارد. درست است که نرسیدن به معشوق بسیار سخت است، اما آیا رسیدن به معشوق از هر راهی درست است؟ عاقبت اندیشی یکی از موارد مهم تصمیمگیری است. بعد از این چه خواهد شد؟! که گویا هم دختر، هم پسر اصلا به عاقبت رفتار خود فکر نکرده اند.
در نهایت باید گفت که مخالفت خانوادهها با ازدواج فرزندان با فرد دلخواه، بسیار رایج است. این مخالفت سه دسته متفاوت هستند. دسته اول، با دلایل واضح و منطقی. دسته دوم، صرفا برای سنجش میزان علاقه و تلاش طرفین برای همدیگر و دسته سوم، لجبازی والدین با فرزند یا خودخواهیهای ناشی از ترس از دست دادن فرزند. در این جا توصیه میشود در صورت مواجهه با مخالفت خانواده، تلاش بیشتری برای جلب موافقت آنها انجام شود. وارد یک گفتوگوی بزرگ سال-بزرگ سال با والدین خود شوید. اگر مثل کودکان قهر میکنید، اعتصاب غذا میکنید و ... هنوز برای ازدواج به بلوغ کافی نرسیدهاید. همیشه میتوانید با انجام مشاوره پیش از ازدواج، هم خودتان از انتخاب خود مطمئنتر شوید و هم خانواده را با ادله راضی کنید. فراموش نکنید هیچ گاه بار کج به منزل نمیرسد.