صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۲۳۲۲۱
بی‌طرفی، مهم‌ترین گزینه سیاست امنیتی فنلاند در سال‌های بین دو جنگ و بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. برخلاف سوئد که بی‌طرفی آن، فرهنگی و برآمده از خواست نیرو‌های اجتماعی داخلی و نیاز‌هایی شبیه به دوری جستن از منازعات برای حفظ ثبات اقتصادی و صنعتی‌سازی بوده است، بی طرفی فنلاند یک «بی‌طرفی طراحی شده» و در راستای سیاست‌های روسیه بود که به‌منظور پاسخگویی به موارد ضروری سیستم امنیتی جنگ سرد، طراحی شده بود.
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۳ - ۲۱ فروردين ۱۴۰۲

رضا رحمتی، تحلیلگر مسائل اسکاندیناوی در اعتماد نوشت: فنلاند در تاریخ ۴ آوریل ۲۰۲۳ به سی و یکمین عضو ناتو تبدیل شد. اینک علیرغم میل روسیه پرچم فنلاند در مقر ناتو به اهتزاز درآمده است. در این یادداشت ابتدا به روابط روسیه- فنلاند اشاره می‌شود و سپس تغییرات امنیتی ایجاد شده در پرتو الحاق به ناتو بررسی می‌شود. روابط روسیه- فنلاند را باید از منظر‌های مختلف مورد بررسی قرار داد؛ جغرافیایی، تاریخی، امنیتی و سیاسی.

نخست: منظر جغرافیایی؛ فنلاند یکی از کشور‌های اسکاندیناوی و در منطقه شمال اروپا قرار دارد. ۵.۴ میلیون نفر جمعیت دارد، از شمال با نروژ، از شرق با روسیه و از غرب با سوئد همسایه است. این کشور با روسیه نزدیک به ۱۳۴۰ کیلومتر مرز مشترک دارد.

دوم: منظر تاریخی: از نظر تاریخی عضویت فنلاند در ناتو را باید ضربه‌ای بسیار بزرگ برای روسیه قلمداد کرد؛ چه اینکه اساسا روسیه در یک دوره تاریخی فنلاند را بخشی از قلمرو خود قلمداد می‌کرد. بعد از شکست سوئدی‌ها از فنلاند در سال ۱۸۰۹، فنلاند به عنوان دوک‌نشین بزرگ روسیه به الکساندر اول واگذار شد. تنها در سال ۱۹۱۷ و بعد از انقلاب بلشویکی در روسیه بود که استقلال فنلاند به رسمیت شناخته شد. برخی از تحلیلگران خاطرنشان می‌کنند که اگر این انقلاب به وقوع نپیوسته بود، شاید فنلاندی‌ها هنوز هم در کش و قوس استقلال از روسیه بودند. در دوره دوک‌نشینی، فنلاند در سال ۱۸۶۵ پول رایج و بانک ملی خود را به دست آورد، در سال ۱۸۷۷ یک ارتش کوچک فنلاندی با (۶-۵ هزار سرباز) ایجاد شد، زبان فنلاندی به عنوان زبان رسمی در دهه ۱۸۸۰ ظهور یافت و حتی سخنرانی‌های مقامات روسی به زبان فنلاندی و سوئدی ترجمه می‌شد. وابستگی فنلاند به روسیه تا حدی بود که برخی از پژوهشگران، ملی گرایی فنلاندی را «ناسیونالیسم تحت تزاریسم» قلمداد می‌کنند (آرتر، ۱۴۰۰). این روند وابستگی به روسیه حتی بعد از انقلاب نیز ادامه داشت.

سوم: منظر گفتمان امنیت بین‌الملل: در گفتمان امنیت بین‌المللی، ادبیاتی در خصوص فنلاندی‌سازی وجود دارد. یک مفهوم‌سازی ریشه‌دار که ریشه در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دارد. مفهوم «فنلاندی‌سازی» (Finlandisation) به منظور نشان دادن کاهش اختیارات تصمیم‌گیری یک دولت اروپای غربی (به صورت تحقیرآمیزی به وسیله آلمانی‌ها و امریکایی‌ها خلق شد) و افتادن در دام حوزه نفوذ شوروی مورد استفاده قرار گرفت. جورج مود، در مورد فنلاند از «بیطرفی در سایه قدرت» یا «شوروی‌سازی به روش نرم» یاد می‌کند (Maude, ۱۹۷۶: ۴۵). شروع این دوره با انعقاد پیمان دوستی، همکاری و کمک متقابل (FCMA) بین فنلاند و اتحاد جماهیر شوروی بود.

در این دوره هر چیزی که با علائق سیاسی و استراتژیک شوروی ناهمخوانی داشت، «به دلایل کلی» در فنلاند مورد مخالفت قرار می‌گرفت، و دلایل کلی نیز دلایلی بود که با سیاست‌های شوروی مخالفت دارد. بسیار سعی می‌شد رضایت شوروی در بسیاری از سیاست‌ها جلب شود، رسانه‌ها حق تعدی به سیاست‌های شوروی را نداشتند، احزاب مخالف شوروی امکان حضور در قدرت را نداشتند (نه به صورت قانونی و رسمی، بلکه به‌صورت عملی) و در کل فضایی وجود داشت که هرگونه اظهارنظر سیاسی برخلاف منافع روسیه، ممنوع بود. در عین حال فنلاند تلاش می‌کرد بی‌طرفی خود را نیز حفظ کند و ایالات متحده امریکا و غرب را نیز در زمینه‌های اقتصادی با خود همراه داشته باشد. نوعی سیاست توازن بخش که برآمده از دکترین دو رییس‌جمهور هوشیار فنلاند پاآسیکیوی و ککونن بود در سیاست این کشور جاری بود. در عرصه داخلی صدا‌های مخالف روسیه خفه می‌شدند و در عرصه خارجی توازنی بین شوروی و غرب به‌وجود آمده بود.

منظر سیاسی: وزن روسیه در مناسبات داخلی فنلاند از منظر سیاسی بسیار زیاد بوده است. همواره نیرو‌های طرفدار روسیه در فنلاند از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده‌اند. نقش احزابی شبیه به حزب کارگران سوسیالیست (SWP)، اتحادیه دموکراتیک خلق فنلاند (SKDL)، حزب کمونیست فنلاند (SKP) که در مسکو تاسیس شد، و بعد‌ها جنبش خلق میهن‌پرست (PPM) و سایر نیرو‌های سیاسی در قرن بیستم بر اساس اهداف و رسالت روسی فعالیت می‌کردند و همواره تمایلات روسی در فنلاند وجود داشته است.

فنلاند، سیاست بی‌طرفی

علاوه بر منظر‌های بالا، باید به سیاست بی‌طرفی اشاره کرد. بی‌طرفی، مهم‌ترین گزینه سیاست امنیتی فنلاند در سال‌های بین دو جنگ و بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. برخلاف سوئد که بی‌طرفی آن، فرهنگی و برآمده از خواست نیرو‌های اجتماعی داخلی و نیاز‌هایی شبیه به دوری جستن از منازعات برای حفظ ثبات اقتصادی و صنعتی‌سازی بوده است، بی طرفی فنلاند یک «بی‌طرفی طراحی شده» و در راستای سیاست‌های روسیه بود که به‌منظور پاسخگویی به موارد ضروری سیستم امنیتی جنگ سرد، طراحی شده بود.

همین سیاست (و نه فرهنگ) بی‌طرفی هم، بخشی از رفتار سیاست خارجی و سیاست امنیتی فنلاند بوده است. بی‌طرفی فنلاند اگرچه نه اندازه سوئد، اما توانسته بود این کشور را در سرزمین مقدسی قرار دهد. بنابراین سوای از خود فنلاند که برنده این سیاست بوده است، شاید بتوان شوروی و بعد‌ها روسیه را مهم‌ترین برنده سیاست بی‌طرفی فنلاند در نظر گرفت. چه اینکه پیامد‌های سیاست امنیتی بی‌طرفی فنلاند مستقیما منافع روسیه را به‌دنبال داشته است. هم از اینرو است که فنلاند و سوئد همواره به عنوان مناطق حائل در اروپا در نظر گرفته می‌شدند و پتانسیل مذاکره در مواقع بحران را بالا می‌بردند.

تغییر معماری امنیتی اروپا

پیوستن فنلاند به ناتو، نه تنها تغییر اساسی و بنیادین در منظر‌های جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و امنیتی فنلاند بوده است، بلکه تغییر در اصل بی‌طرفی، و سیاست‌های امنیتی فنلاند نیز بوده است. اگرچه فنلاند پیش از این نیز با پیوستن به اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۵ بنیان‌های بی‌طرفی را متزلزل کرده بود، با این حال پیوستن به ناتو مستقیما بی‌طرفی سیاسی و امنیتی این کشور را از بین برد. الحاق به ناتو در واقع پایان سیاست امنیتی بی‌طرفی فنلاند و افتادن این کشور در کانون امنیتی غرب است. برخی از مهم‌ترین تغییراتی که پیوستن فنلاند به ناتو در معماری امنیتی اروپا به‌وجود می‌آورد را می‌توان به شرح زیر بررسی کرد:

۱. تغییرات ژئوپلیتیک: عضویت فنلاند در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، مرز ناتو و روسیه را به نزدیک به ۲۶۰۰ کیلومتر افزایش داد. تمام تلاش روسیه این بوده است که ناتو را از مرز‌های خود دور کند، حال مرز‌های ناتو با روسیه به دو برابر رسیده است. علاوه بر این، موضوع دفاع از کشور‌های بالتیک که تا سابق بر این بایستی از کریدور باریک سوالکی (Suwalki) صورت می‌گرفت، حالا می‌تواند از طریق فنلاند به جنوب صورت گیرد و بنابراین دفاع از بالتیک که تا پیش از این به سختی می‌توانست انجام شود، حال راحت‌تر ترتیب داده می‌شود. طبیعتا این اتفاق با پیوستن سوئد به ناتو، سبب خواهد شد که دریای بالتیک، تبدیل به دریای ناتو شود. بنابراین در بلندمدت ظرفیت دفاع ناتو به لحاظ جغرافیایی بزرگ‌تر خواهد شد و توان این ائتلاف را تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما در عین حال بر ناتوانی روسیه برای ابتکار عمل نیز خواهد افزود. تغییر دیگر جغرافیایی، تغییر در مرکز ثقل ناتو است که اینک بیشتر به شرق و شمال اروپا حرکت کرده است.

۲. تغییر استراتژیک: جنگ اوکراین یادآور جنگ‌های سنتی اروپا است. البته به‌نظر می‌رسد با هوشمندی کمتر پوتین در قامت ژنرال جنگ همراه بوده است، پوتین با اعزام نیرو به اوکراین، تصور می‌کرد ناتو را دور نگه داشته است، اما نه‌تن‌ها وارد یک نبرد فرسایشی شد و به اهداف اولیه نرسید، بلکه ائتلاف ناتو را با یک عضو تازه نفس، استراتژیک، و قدرتمند (از نظر موقعیت راهبردی) مواجه کرد. برخی تحلیلگران استراتژیک، خاصیت این الحاق را پر کردن «نقاط کور» دسترسی ناتو به اروپای شرقی در صورت حمله روسیه قلمداد کرده‌اند. همچنین سوئد و فنلاند در صورت اشغال بالتیک، می‌توانند به عنوان عمق استراتژیک عمل کرده و فرصت بازآرایی نیرو‌ها را به ناتو از طریق زمینی و دریایی با استفاده از دریای بالتیک (دسترسی از فنلاند) و از طریق هوایی با استفاده از ظرفیت هوایی گاتلند سوئد فراهم کنند. علاوه بر این پیوستن فنلاند به ناتو، شهر استراتژیک و مهم سنت پترزبورگ را در پیشانی عملیات نظامی ناتو قرار خواهد داد، موضوعی که برای روسیه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

۳. بازتولید قدرت ناتو: یکی دیگر از تغییرات به‌وجود آمده، تغییر در توانمندی ناتو است. ناتو در سال‌های اخیر به دلیل گستردگی، ناتوانی در ابتکار عمل برای اعضای شرقی، وابستگی بسیار به ایالات متحده و بی‌برنامگی (که در پایان نشست مادرید قابل مشاهده بود)، ائتلافی ضعیف قلمداد می‌شد، حال روسیه با هل دادن فنلاند به سمت این ائتلاف، قدرت و مشروعیت ناتو را بازتولید کرد.

۴. تغییر در موازنه قدرت: مهم‌ترین تغییری که با عضویت فنلاند و بعدا سوئد به ناتو در هندسه قدرت به وجود می‌آید را باید تغییر در موازنه قدرت در اروپا قلمداد کرد. این موضوع را باید در کنار اهمیت فنلاند و سوئد برای ناتو در نظر گرفت، فنلاند و بعد‌ها سوئد، قطعا با اعضای شرقی و ناتوان و بعضا غیردموکراتیک ناتو متفاوت هستند؛ هر دو نزدیک به ۲% از تولید ناخالص داخلی خود را به امور دفاعی اختصاص می‌دهند، موقعیت بسیار قدرتمندی در نیرو‌های دریایی، زیردریایی و دفاع هوایی دارند. با توجه به ثروتمند بودن فنلاند، عدد ۲% عدد چشمگیر ۲.۲ میلیارد دلاری خواهد بود. به همین دلیل است که برخی از این الحاق به عنوان بزرگ‌ترین ظرفیت تقویت از زمان پیوستن آلمان غربی به این ائتلاف در سال ۱۹۵۵ یاد کرده‌اند. ارتش فنلاند، همان ارتشی است که سابقه یک نبرد در جنگ زمستان سال‌های ۱۹۴۰-۱۹۳۹ با روسیه شوروی را دارد در حالی که هیچ متحد استراتژیکی نداشت. علاوه بر این فنلاند، نیرو‌های نظامی و ذخیر‌های معادل ۲۸۰ هزار نفر دارد. صاحب ادوات جنگی متنوعی است، در همسایگی و دوستی سوئد به عنوان یکی از تولید‌کنندگان اصلی سلاح قرار دارد، یکی از رهبران اصلی تکنولوژیک جهان است و برخلاف اعضای دیگری که پتانسیل پیوستن به ناتو را دارند، کشوری دارای اصطکاک و اختلافات سرزمینی و نقاط منفی نیست.

۵. تغییر در سیاست‌های ملی دفاع: عضویت فنلاند و بعد‌ها سوئد در ناتو که از آن تحت عنوان انقلاب کوپرنیکی در سیاست دفاعی و سیاست خارجی دو کشور یاد می‌شود، سوای از اینکه چشم‌پوشی از سیاست سنتی عدم تعهد و بی‌طرفی بوده است، تغییر در استراتژی‌های دفاعی ملی و انتخاب‌های ملی و در نتیجه تامین تضمین‌های امنیتی اضافی و فراتر از توانمندی‌های ملی بوده است.

۶. بالتیک‌ها، برندگان عضویت فنلاند در ناتو: در پاسخ به این سوال که چه طرفی «برنده اصلی» و چه طرفی «بازنده اصلی» پیوستن فنلاند به ناتو است، بی‌تردید بالتیک‌ها (لتونی، لیتوانی و استونی) برندگان اصلی و روسیه بازنده اصلی خواهند بود. به‌همین دلیل است که در پایتخت‌های بالتیک‌ها جشن و سرور بر پا شد و مسکو در بهت فرو رفت.

۷. نقطه عطف نوردیک‌ها و صورتبندی نظم امنیتی جدید: به‌نظر می‌رسد نوردیک‌ها (سوئد، فنلاند، نروژ، دانمارک و ایسلند) حالا با چهره امنیتی جدیدی مواجه هستند. کشور‌هایی که تا اوایل دهه ۱۹۹۰ به دنبال سازوکار‌های امنیتی منطقه‌ای و مستقل از اروپا بودند، اینک بحث بر سر الحاق آن‌ها در چارچوب‌هایی شبیه به «سیاست مشترک امنیتی و دفاهی اتحادیه اروپا (CSDP)» به میان می‌آید و نظم امنیتی جدیدی را صورت‌بندی می‌کنند.

۸. اروپای بدون حائل: همانطور که پیشتر گفته شد، فنلاند و سوئد، بی‌طرف‌ها/حائل‌های اروپا محسوب می‌شدند، حال اروپا یکی از حائل‌ها، ضربه‌گیرها، و نقاط گفتگو را از دست داده است و هلسینکی تبدیل به موضوع تنش شده است و از سیاست سنتی تنش‌زدایی خود عدول کرده است، طبیعتا با پیوستن سوئد به ناتو، یکی دیگر از حائل‌ها نیز از بین خواهد رفت و اروپا بی‌پشتوانه‌تر خواهد بود. بنابراین شاید بتوان در کنار روسیه، کلیت اروپا را نیز در کنار بازندگان تغییر هندسه جدید قرار داد؛ اروپایی که بیشتر به سمت قطبی‌شدن حرکت می‌کند و خود را از ظرفیت بالانسر، کنترلر، حائل، ثبات‌ساز، و در نهایت میانجیگری خود عاری می‌سازد.

منابع:
آرتر، دیوید (۱۴۰۰)، سیاست و حکومت در اسکاندیناوی، ترجمه رضا رحمتی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی‌سینا.
Maude, George (۱۹۷۶) The Finnish Dilemma. Neutrality in the Shadow of Power, Oxford University Press: London

برچسب ها: فنلاند
ارسال نظرات