صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۰۹۹۲۶
ثابتی در سال ۵۷ یکباره فهرست بلندبالایی از ۱۵۰۰ نویسنده و فعال سیاسی و مذهبی تهیه می‌کند و در اختیار محمدرضا پهلوی قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که آن‌ها را بازداشت کند و احتمالا بعد از بازداشت برای شکنجه به خود ثابتی تحویل‌شان دهد و همه جوره مخالف نرمش‌های پهلوی دوم در سال‌های آخر حکومتش بود.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۸ - ۲۵ بهمن ۱۴۰۱

همزمان با راهیپمایی ۲۲ بهمن در ایران جمعی از طرفداران رژیم پهلوی در میتینگی دور هم جمع شدند تا مخالفت‌شان را به جمهوری اسلامی نشان دهند. جمعی که گویا این جرات را به ثابتی داد تا بعد از ۴۴ سال عکسی از چهره‌اش منتشر کند. اما ثابتی چه کسی بود؟

به گزارش ایسنا، اگر «آپولو» امروزی‌ها را یاد فضا و سفر به آسمان می‌اندازد و یاد اولین سفینه فضایی می‌افتند که انسان داخلش نشست و به فراتر از زمین نشست؛ اگر از آن‌ها که پرویز ثابتی را خوب می‌شناسند بپرسی یاد صندلی سیاهی می‌افتند که روی آن می‌نشستند و به سرشان کلاه آهنی وصل می‌شد تا زیر شوک الکتریکی این تجهیزات made in Israel که باب طبع آقای شکنجه گر بود. مقر بیایند.

«پرویز ثابتی» یا به قول خودش «پیتر ثابتی» که این روز‌ها با پرچم آزادیخواهی در میان مخالفان جمهوری اسلامی ایران پرسه می‌زند و عکس یادگاری می‌گیرد. متولد فروردین ۱۳۱۵ و از اهالی سنگسر سمنان است.

سال ۱۳۳۷ به عنوان تحلیلگر در سازمان ساواک استخدام شد و آنقدر در کارش خبره بود! که در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره اول ساواک رسید. همچنین ثابتی توانست در ادامه موفقیت‌هایش در سازمان منحوس ساواک مسئول اداره سوم مهم‌ترین رکن ساواک یعنی مدیر امنیت داخلی و سرشکنجه‌گر (مسئول اداره سوم) هم شود و ۵سال آخر پهلوی با این مسوولیت پایان دهد. ثابتی آدم خلاقی بود، اما همه خلاقیتش را برای تولید ابزار‌های شکنجه مبارزان و چهره‌های طرفدار انقلاب اسلامی به کار گرفت. ثابتی آنقدر در آزار و شکنجه‌گری پیش‌رفته بود که بعد از سال ۵۷ پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فرار به سمت آمریکا تا همین چند روز پیش که ۴۴ سال می‌گذرد از ترس در هیچ کجا، هیچ تصویری از خود منتشر نکرد. حتی در کتاب خاطرات خود و گفتگو با صدای آمریکا نیز تا همین چند روز گذشته، هیچ تصویری پس از فرار او به آمریکا در دسترس نبود.

کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!

او که حالا پرچم آزادی ایران دستش گرفته در دوران فعالیش مخالف فعالیت آزادانه بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از جمله صمد بهرنگی پیش از انقلاب اسلامی بود. ثابتی به صراحت در مصاحبه با عرفان قانعی‌فرد در کتاب «در دامگه حادثه» گفته است که کتاب اولدوز و کلاغ‌های صمد بهرنگی را نزد فرح پهلوی برده و تاکید کرده است «نویسندگانی مثل صمد بهرنگی از راه داستان افکار کمونیستی را ترویج می‌دهند و باید جلو آن‌ها گرفته شود.» ثابتی در بسیاری از بخش‌های کتابش به این موضوع اشاره می‌کند که باید با فعالان سیاسی و نویسندگان جدی‌تر و شدیدتر برخورد شود و درباره این موضوع به مقام‌های بالاتر از خود و محمدرضا پهلوی شکایت می‌کرد.

حتی در مصاحبه‌ای تاکید می‌کند که شکنجه را امری غیرقانونی می‌دانست و حتی یک نفر را بازجویی نکرده است، اما شمار زیادی از زندانیان سیاسی از شکنجه خود در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک که زیر نظر ثابتی بوده، گزارش داده‌اند.

ثابتی همچنین در پاسخ به پرسشی درباره شکنجه زندانیان سیاسی چپ و چریک‌های فدایی خلق، آن‌ها را «تروریست» معرفی کرد و مدعی بود که بسیاری از آن‌ها یا در درگیری‌ها زخمی شدند یا بدست گروه خودشان شکنجه شده بودند و بسیاری نیز درباره شکنجه ساواک اغراق می‌کردند و در اتاق‌های شکنجه ساواک اصلا از این خبر‌ها هم نبوده‌است. اما این شکنجه‌گر پهلوی با این حال معتقد بود برخورد با انقلابیون آن طور که باید جدی نبوده‌است و اگر شاه و دارودسته‌اش به توصیه‌های او عمل کرده بودند کار حکومت پهلوی به اینجا نمی‌کشید و با همین حرف میزان نفوذش در دستگاه پهلوی و اعتقادش به برخورد شدید با معترضین را برملا کرد.

​لیست ۱۵۰۰ نفره ثابتی برای بازداشت

ثابتی در سال ۵۷ یکباره فهرست بلندبالایی از ۱۵۰۰ نویسنده و فعال سیاسی و مذهبی تهیه می‌کند و در اختیار محمدرضا پهلوی قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که آن‌ها را بازداشت کند و احتمالا بعد از بازداشت برای شکنجه به خود ثابتی تحویل‌شان دهد و همه جوره مخالف نرمش‌های پهلوی دوم در سال‌های آخر حکومتش بود.

او در کتاب خود از این ۱۵۰۰ نام به پهلوی نوشته‌است: «آموزگار گفت می‌خواهید ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنید؟ جواب محافل بین المللی را کی می‌دهد؟ گفتم جواب محافل بین المللی را جنابعالی باید بدهید که نخست وزیر هستید و بایستی جان مردم را حفظ بکنید در مقابل این‌هایی که این همه آتش سوزی و آدم کشی راه انداخته‌اند. بنده باید جواب قانون را بدهم. گفت نمیشه. گفتم خب نمیشه که نمیشه. از آنجا که خارج شدم به نصیری گفتم که با آموزگار دعوایمان شده، ولی نگفتم که دارم می‌روم پیش هویدا. رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می‌گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم و گرنه اوضاع از کنترل خارج می‌شود. گفت این‌ها کی هستند؟ من یکی یکی می‌گفتم و او یادداشت می‌کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار (امام) خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه‌های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این‌ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می‌دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد. من ساعت ۱۰ شب برگشتم اداره و این گزارش را نوشتم و صبح دادم به نصیری و گفتم با حرف‌هایی که دیروز به آموزگار زدم شما از اعلیحضرت اجازه بگیرید که ما کارمان را شروع کنیم و این دستگیری‌ها را انجام دهیم. بعدا دیدم که جلوی بعضی از این اسم‌ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده‌اند که، چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و این‌ها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم این‌ها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده‌اند این‌ها بازداشت دسته جمعی است... نه، نه، نه. آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چندتا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود.»

من مخالف فساد بودم!

ثابتی همچنین در یادداشتی بر کتاب خود در سال ۱۳۸۹ نوشته است که گزارش‌های بسیاری درباره فساد در دستگاه حکومتی به دربار داده که به خاطر آن‌ها مواخذه شده است. او در کتابش نوشته: «پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش‌های تحلیلی‌ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی‌های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده‌های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان‌ها و گروه‌های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست!

در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش‌های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش‌ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می‌کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم» این بخشی از یادداشت پرویز ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» است، کتابی که در آن ثابتی پس از سه دهه سکوت، به پرسش‌های عرفان قانعی فرد پاسخ گفته است.

ثابتی را از آمریکا اخراج کنید

پس از انتشار کتاب «در دامگه حادثه» بسیاری از فعالان سیاسی داخل و خارج کشور به مطالب آن انتقاد کردند و ثابتی را به تطهیر ساواک و تحریف تاریخ جنایات ساواک متهم کردند. ۱۹۸ نفر از زندانیان ساواک نیز در نامه‌ای با استناد به عهدنامه بین‌المللی منع شکنجه و مجازات‌های اهانت‌آمیز و غیرانسانی مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر ۱۹۸۴ خواستار پیگرد حقوقی ثابتی و اخراج او از آمریکا شده بودند. ثابتی، اما به‌عنوان یک سه ملیتی ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی در منطقه اورلاندو آمریکا زندگی می‌کند و شرکتی اقتصادی با نام Paris Enterprises دارد.

او در گفتگویی در ۱۹ بهمن ۹۰ با صدای آمریکا با همان ادبیاتی سخن گفت که در تلویزیون شاهنشاهی در تهران و سال ۴۹ شمسی سخن می‌گفت. ثابتی در این گفتگو با اشاره به عدم دخالت ساواک در مرگ غلامرضا تختی، دکتر علی شریعتی و صمد بهرنگی، اخبار غیر واقعی در مورد ساواک را زیر سوال برد. «بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کرده‌ام و، چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده‌ام و هیچ وقت هم خودم نه شکنجه دیده‌ام و نه بازجویی کرده‌ام.» و با این حرف‌ها خواست سابقه‌اش در ساواک را سفید کند.

ثابتی می‌گوید که کتاب خاطراتش را همان اول انقلاب نوشته‌است. اما ترسیده که بین مخالفان و موافقان پهلوی هیزم آتش شود و برای همین انتشارش را تاخیر انداخته‌است. او درباره نوشته‌هایش گفته‌است: «یادداشت‌های من شامل دو قسمت است. یکی از قسمت‌های اصلی مربوط به مبارزه با مخالفان رژیم است و قسمت دیگر مربوط به مشکلات و معایبی که در رژیم خودمان، رژیم سابق وجود داشته و من در حد توانم کوشش کرده بودم که آن را کم کنم؛ بنابراین خاطرات من شامل مطالب مثبت و منفی (و البته عمدتا مثبت است) و مردم ایران متاسفانه با پرداخت بهایی سنگین به آن نتیجه رسیده‌اند. من مطالبم را منتشر نکرده‌ام، چون بیم آن داشتم که مسائل منفی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. درباره بخش مربوط به مبارزه با مخالفین رژیم سابق اعم از کمونیست ها، تروریست‌ها و افراطیون مذهبی این ملاحظه را داشتم که این مطالب به تنشی که هنوز هم متاسفانه بین طرفداران و مخالفان رژیم شاه وجود دارد دامن بزند.»

۲۲ بهمن‌ماه و همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن در ایران. جمعی از طرفداران رژیم پهلوی در میتینگی دور هم جمع شدند تا مخالفت‌شان را به جمهوری اسلامی نشان دهند. جمعی که گویا این جرات را به ثابتی داد تا بعد از ۴۴ سال عکسی از چهره‌اش منتشر کند. کسی هنوز نام و چهره‌اش بسیاری را یاد همان دستگاه آپولو و یاد آن صندلی شوک الکتریکی می‌اندازد و تا ابد این برچسب را روی این چهره این روز‌های بزک شده رسانه‌ای چسبانده که او جز یک شکنجه‌گر قهار هیچ نبوده و نخواهد بود.

برچسب ها: پرویز ثابتی
ارسال نظرات
ناشناس
۱۹:۲۳ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
سلطنت طلب ها و طرفداران ربع پهلوی چطور می توانند طرفدار چنین شخص خیانتکاری باشند که در بحبوحه انقلاب و پیش از فرار اربابش، خودش زودتر فلنگ را بسته و متواری شده؟
ناشناس
۱۹:۱۷ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
بروز رسانی ثابتی کیه الان نداریم ؟
ناشناس
۱۹:۱۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
هر چه شما بگی حتی راستش دروغ هست چون بنیادت دروغ هست فرارو اصلاح طلبان وطن فروش
ناشناس
۱۸:۵۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
با سلام
فقط یک سوال
چرا و چگونه ایشان قبل از سقوط و زودتر از همه سران فرار کرد؟!!!!!
ناشناس
۱۸:۵۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
دست بالای دست بسیار است!!!
ناشناس
۱۸:۲۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
چه کسی اعتراف می کند که شکنجه گر است یا اعتراف تلویزیونی می گرفته؟
ناشناس
۱۸:۰۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
بعدها کسانی روی ثابتی ها رو سفید کردند
امین میرزائی
۱۷:۵۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
فرارو جان ! سلام . امروز همه کامنتامو سانسور کردی ... حتی کامنتای تکراریم ... این کامنتو چاردهمِ بهمنِ همین امسال نوشتم شمائم بعدِ کلی سانسور و اما و اگر منتشرش کردی ... اینقده دیر منتشرش کردی که کسی نخوندش ... دوباره فرستادمش برا طرفدارا و مخالفای پهلوی ... الان اصن نخوندیش یا میخوای مثِ کامنتی که درباره Mr Jones نوشتم سانسورش کنی !؟ ... نوشته بودم :

عزیزای من ! من دهساله بودم که انقلاب شد تو نهادای مختلفِ نظامم حضور داشته م ... جونم كفِ دستم بوده يه سرى ندونم كارى ديدم به انتخاب خودم كنار كشيدم ...رفتم دنبالِ علايقِ اصليم فلسفه و علم و هنر ... زمانِ شاهم یه سری از فک و فامیلای نزدیکم تو دربار بودن ... دايياى مادرم مثلن ... یعنی هم شاهو از نزدیک دیده م ، هم تو انقلاب حضور داشتم ... بعدِ انقلاب فامیلمون چل تیکه شدن ... از سلطنت طلب بگیر تا حزب اللهی دوآتیشه تا کمونیست و ملی گرا و مجاهدِ خلق ... شماها نمیدونین ... اشرف و شمس (خواهرای شاه) میرفتن رو سن استریپ تیز میکردن ...لختِ مادرزاد میشدن يه چن تا دستمال میبستن دورِ کمرشون مردا پول میریختن رو میز دستمالارو باز ميكردن ... نمیدونین ... فرح که میخواست بره بازدید به خانما میگفتن عطر و ادکلن نزنن که معلوم بشه شهبانو فرح خوشبو هستن ... یه سری فامیلای من زمانِ شاه استاندار و شهردار و رییس فرهنگ بودن ... انصافنم دزدی نمیکردن ... اما داداشای شاه یادم نمیره که از کنارِ خیابونای تهرانپارس دختر بلند میکردن ... فرح کمونیست بود ... شد زنِ شاه ... اما هیچکی نمیگه سرِ ثریا اسفندیاری و فوزیه چی اوردن... شاه یه دوست دخترم داشت به اسمِ طلا ... یه مدتی سرِ طلا با فرح دعواشون شد جدا میخوابیدن ... دایی من ضد شاه بود ولی تو دفتر فرحِ پهلوی کار میکرد ... آرشیتکته و از همکلاسای مرحوم عباس کیارستمی ... با مرتضى مميز و سيحون دوست بودن یه بخشی از شهرک اکباتانو اون و دوستاش ساختن ... داییم با مهندس فریدونِ مکانیک رییسِ مدرسه رادیوتلویزیون و معاون فنى جام جم که به رضاشاه گفت دزد و ثابتی و رفقاش میخواستن اعدامش کننم دوست بود ... رضا قطبى فريدونو نجات داد داييمم به خاطرِ فريدون با شاه بد شد ... مثِ بابام ملى گرا بود و طرفدارِ مصدق و فاطمی و نهضتِ ملی شدن نفت ... داييم تا انقلاب شد منِ دهساله رو برداشت برد دوتا مسجدِ محل ... دوبار به جمهوری اسلامی رأی آری داد ... با شناسنامه اصل و المثنی ...الان پشیمونه خیلی ...يه رأی از طرفِ خودش داد یکی ام از طرفِ من ... سالِ ۶۰ ریختن تو خونه مادربزرگم داییمو بگیرن ... شنیده بودن تو دفتر فرح کار میکرده داییاشم تو دم و دستگاهِ شاه کاره ای بودن ... مرحوم بابام ترسید اونم بگیرن چون شاه بهش مدال درجه یک علمی داده بود ... هرچی عکس با شاه داشت سوزوند یه کلابوقی گذاشت سرش رفت نمازجمعه دشمن شکن ... اونوقتا با روزنامه کلابوقی درست میکردن تو آفتاب گرمازده نشن ... پاسدارا داییمو نگرفتن ... بابام اشتباه میکرد ... دیدن مامان بزرگم (مامانِ مامانم) نشسته برا رزمنده ها فانوسقه میدوزه منم تو اطلاعات عملیاتِ سپاهم ... سیزده چارده ساله بودم فقط....پسر دایی مادرم رزمنده بود ۹ سال تموم تو عراق اسیرش کردن ... دختر دایی مامانم و یه پسر عموم مجاهدِ خلق شدن ... اون یکی داییم یوزی به دست و همکارِ مهدی چمران بود ازش ترسیدن ... جالبه كه حزب اللهى دوآتيشه ٩ دى مونده به من ميگه بیشعورِ الدنگ ... دایی کوچیکه منم مثِ داداشش هنرمند و نقاش و موسیقی دانه ولی ولایی کامله ... تو دسته عزاداری ام میره اولِ دسته میشه لیدر زنجیر زنا ... تو پینک فلوید بوده قبلن گیتارشم مصادره کرده بودن ... تو نوجوونیم رفتم وسطِ مهرآباد تیر در کردم و دمبک زدم گیتارشو از حراستِ فرودگاه پس گرفتم ... حكايتش جالبه الان حوصله ندارم بگم ... داداشمم اونوقتا فیل میساخت میزد تو سرِ صدام ... بعدن شد بابای یه چیزِ ایران ... ولی سندِ اون چیزه رو به نامِ یه بنده خدایی که چن سال پیش ترکید زدن ... بگذریم ... مرحوم مامانم دوستِ پروانه اسکندری بود و همكارِ سيمينِ بهبهانى... بعدِ قتلِ پروانه اسكندرى (يا فروهر) بهم گفت از کیهان بیا بیرون اينا قاتلن ... منم گفتم چَشم ... شوهرِ دخترخاله مامانمم رییس پلیس بود ... زمانِ شاه ... سرهنگِ زمان شاه بود بهش جناب سرهنگ میگفتن ... قبلِ انقلاب جلو خودم از ماشینش پیاده شد بیخود و بیجهت خوابوند تو گوشِ دوتا جوونی که میخندیدن ... برق ازشون پرید ... هف سالم بود ... داد زدم چکار کردن مگه !؟ چرا زدیشون !؟ ... گفت به تو چه بچه !؟ عشقم كشيد بزنم ... بعدِ انقلاب رييس زندانش كردن ... رضا پهلوی و خواهربرادراشم تو بچگی و نوجوونیم از نزدیک دیده م ... لیلا خوب بود و بانمک ، رضا یه آشغالِ بیشعورِ نفهمِ بیسوادِ کم هوشِ دماغ آویزونِ ازگلِ الدنگ ... ۹ آبان تولدش بود بهش میگفتن روزِ کودک !!!!!!!!
ناشناس
۱۷:۳۹ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
جدای از کارها ی ایشان، نکته جالب این است که این ادم در اواخر دهه نود زندگی هنوز فعالانه در راهپیمایی شرکت نموده و بسیار جوانتر از سنش نشان میدهد و این ممکن نیست مگر اینکه توجه شود استاندارد زندگی در امریکا بسیار بالاتر از حد تصور است.
نعیم موافق
۱۷:۲۸ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
دلیل نمیشود چون از نظام جمهوری اسلامی عصبانی هستیم چهره هایی مانند پرویز ثابتی را تطهیرکنیم کار بد از هر کسی سر بزند بد است
ناشناس
۱۷:۱۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
44 سال مخفی شدنت می گوید چه کاره بودی!
ناشناس
۱۷:۱۰ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
توحیهات ساواک چقدر به برادران ارزشی نزدیک است
صبا
۱۶:۵۷ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
جرااین فرد بوسیله سازمانهای حقوق بشری تحت تعقیب قضائی نیست ؟ جرا بازماندگان و یاحتی زندانیان سیاسی تحت شکنجه از وی به دادگاه های امریکا شکایت نمی کنند ؟ تعداد زیادی از اعضای مجاهدین ، چریکهای خلق و یا دیگران الان زنده و در امریکاو اروپا از وی به دادگاه های اینکشور ها شکایت نمیکنند؟
ناشناس
۱۸:۵۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
یکی باید خود شماها رو اول دستگیر کنه قبل اون
ناشناس
۱۹:۱۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
مجاهدین!!!! تا دیروز بود منافقین
کمونیستها!!!! تا دیروز کافرها بودن.
چقدر شما افتاب پرستین
کیشو
۱۶:۴۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
واقعیت تلخ آن است که برخی مفتشین در جمهوری اسلامی، طی سال ها ، انچنان خشونت وقساوتی در مواجهه با مخالفین نشان داده اند که سرمفتش سابق امروزه توانسته به توجیه بخش زیادی از اعمال خود بپردازد.
ناشناس
۱۶:۳۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
خاطرات پرویز ثابتی به گونه ای است که انگار تاریخ تکرار می شود!چقدر نظام شبیه حکومت پهلوی شده است.
ناشناس
۱۶:۱۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
مقایسه که می کنی متوجه میشی همچین آدم بدی نبوده،!!
ناشناس
۱۷:۵۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
خدا نكنه گير اين جور آدم ها كه فكر مي كني بد نيستند بيفتي. اون موقع هر روز از خدا مي خواي يك جوري از شر اين آدم ها نجات پيدا كني.
يواش يواش داره جمع افراد خبيث درون جمع اپوزيسيون تكميل ميشه. خدا را شكر كه با اين جمع شدن ها فهميديم با كيا طرفيم.
یک شهروند
۱۹:۱۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
خاطرات کسانی را که به دست این هیولا شکنجه شده اند را بخوانید تا ببینید آدم خوبی بودیا یک خونخوار کثیف ؟
ناشناس
۱۹:۱۸ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
خخخخخخخخ
ناشناس
۱۶:۱۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
فرارو= کیهان=جوان
ناشناس
۱۹:۱۷ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
کیخهان و جوان رک هستند ولی این فرارو و عصر ایران پارادوکسی هستند در لباس منتد از خودی و من واعا ازین دوتا سایت فرارو و عصرایران پستتر ندیدم و منتاسفانه بدلایلی هم بعضی جوانان و خام اندیشان را جذب کرده است.
ناشناس
۱۶:۱۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
یعنی الان ثابتی نداریم!
حامد
۱۶:۱۳ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
بسیار جالب، خواندنی و عبرت آموز. دستگیری 1500 نفر را دستگیری دسته جمعی می دانستند. آن موقع.
ناشناس
۱۵:۵۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
مگه الان هم همینطور نیست، خیلی‌ها می‌گویند شکنجه شده اند اما مقام مسول نفی می‌کند و لابد خبردار نیست