صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۰۶۳۵۵
دختربچه‌ای که در شهر جنگ زده باهموت گیر افتاده و از مادر باردارش جدا شده بود توسط نیرو‌های نظامی اوکراین نجات پیدا کرد.
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۶ - ۱۳ بهمن ۱۴۰۱
عملیات نجات دختر شش ساله با خرس‌هایش از محاصره روسیه

فرارو- نظامیان اوکراین این هفته یک ماموریت خطرناک را در شهر باهموت انجام دادند تا دختر شش ساله‌ای را که از مادر باردارش جدا شده بود، نجات دهند.

به گزارش فرارو، آرینا با پدربزرگ و مادربزرگش در یک ساختمان آپارتمانی فرسوده در باهموت زندگی می‌کند که توسط نیرو‌های روسی در درگیری‌های شدید تخریب شده است.

پس از عبور از برف برای رسیدن به آرینا، با طنین انداز آتش توپخانه در دوردست، پاولو دیاچنکو و دو همکارش آرینا را به شهر نزدیک اسلوویانسک بردند تا به مادرش هالینا دانیلچنکو بپیوندند.

آرینا درحالی که دو خرس عروسکی را در آغوش گرفته بود، به مادرش گفت که یک گلوله در حیاط ما منفجر شد!

هالینا ۲۴ ساله که هشت ماهه باردار است، گفت: شنیدم که یک گلوله در حیاط خانه منفجر شده است، به همین دلیل بسیار نگران شدم.

آن‌ها از جمله میلیون‌ها نفری هستند که از زمان حمله روسیه در ۲۴ فوریه سال گذشته، آواره شده اند.

دیاچنکو گفت که هنوز حدود ۲۰۰ کودک در باهموت زندگی می‌کنند.

این شهر قبل از جنگ محل سکونت حدود ۷۰۰۰۰ نفر بود، اما مقامات می‌گویند اکنون تنها چند هزار نفر از ساکنان این شهر باقی مانده اند.

هالینا مادر آرینا گفت: ما با خانواده‌هایی که هنوز آنجا هستند ملاقات می‌کنیم و با آن‌ها صحبت می‌کنیم و سعی می‌کنیم آن‌ها را متقاعد کنیم که با تخلیه آن‌ها موافقت کنند، چه همه خانواده یا بچه ها، زیرا کودکان باید در محیطی آرام زندگی کنند.

او مجبور شد آرینا را به آرامی ترغیب کند تا باهموت را ترک کند و با آرامش خطرات ماندن را توضیح دهد.

دیاچنکو پس از یافتن این دختر در باهموت از او پرسید: آیا بچه‌های دیگری هستند که با آن‌ها بازی کنی؟ او پاسخ داد: نه و شروع به گریه کرد.

یک نظامی دیگر گفت: قرار است در جای امنی باشی، می‌فهمی؟ یا آن‌ها اینجا زیاد شلیک می‌کنند و گلوله باران می‌کنند؟ آرینا در جواب سرش را تکان داد.

سپس یکی از نظامیان کلاه ایمنی نارنجی روشنی را روی سر او گذاشت و توضیح داد: این برای زمانی است که بیرون می‌رویم تا چیزی به سر شما نخورد. آن‌ها با صدای گلوله باران ساختمان را ترک کردند، سوار یک ون منتظر شدند و به سلامت رفتند.

 

ارسال نظرات