صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

در هریک از فیلم‌های کیارستمی به‌نظر می‌رسد که چیزی را به‌تازگی کشف کرده است.آنچه باید از کیارستمی به خاطر سپرد، آنچه باید از او تقلید کرد، تن ندادن به تقلید کردن است
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۳ - ۱۳ دی ۱۴۰۱

در عموم آثاری که درباره سینمای کیارستمی نوشته شده است، از کتاب ایرج کریمی به‌نام «عباس کیارستمی فیلمساز رئالیست» (۱۳۶۵) تا امروز، یکی از کلیدی‌ترین کلید‌های کدگشایی از متن سینمایی او، استفاده از کلیدواژه «رئالیسم» است و در امتداد همین تعبیر، بسیاری حتی با نوعی نگاه کلیت‌ساز فارغ از تفاوت‌های این دو سنخ سینما، توجه مخاطبان را به «سینما وریته» ازیک‌سو و «نئورئالیسم» ازسویی‌دیگر جلب می‌کنند.

به گزارش هم میهن، چنین سخنی البته تا آنجا که به تاکید سینما وریته بر نوعی سینمای غیرداستانی و غیردراماتیک و اتکای آن بر حضور دوربین و تعامل فیلمساز و موضوع التفات دارد و به سابقه نئورئالیسم در استفاده از نابازیگران، استفاده از لوکیشن‌های طبیعی و واقعی و اجتناب از میزانسن‌های مرسوم در سینمای رایج ارجاع می‌دهد، لااقل برای سینمای کیارستمی، بی‌مناسبت نیست و شاید بتوان کلیت منظور مندرج در این مدعا‌ها را در یک گزاره خلاصه کرد؛ «وفاداری به واقعیت».

با چنین پیش‌فرضی اینک تماشای دوباره «کلوزآپ، نمای نزدیک» این پرسش پایه‌ای را پیش می‌کشد که آنچه در این اثر خلق می‌شود، چه نسبتی با «وفاداری به واقعیت» دارد و تا چه‌حد «واقعی» است؟ کلوزآپ البته در کارنامه کیارستمی از این ویژگی خاص بهره‌مند است که «براساس یک ماجرای واقعی» ساخته شده است و بر همین اساس شاید مساعدترین بستر برای خلق سینمایی بوده باشد که لااقل منتقدان ترجیح می‌دادند سینمای کیارستمی را آنگونه بفهمند؛ سینمایی مستند که به حادثه‌ای تاریخی، روی می‌آورد تا آن را آنگونه که هست به ما نشان بدهد و به چیزی چونان گزارشی خبری ـ سینمایی تبدیل شود و مصداقی باشد بر این سخن جاناتان رزنبام که معتقد بود، بهترین کسی که توانسته نشان دهد ژورنالیسم می‌تواند شکلی از هنر باشد، کیارستمی است.

بااین‌همه، آنچه در فیلم رخ می‌دهد، ازقضا، بیش از آنکه تاییدیه‌ای بر این امر باشد، ردیه‌ای تناقض‌آمیز است که چه‌بسا باعث می‌شود اثر در گذر سال‌ها و باوجود خلق آثار مهم دیگری در کارنامه کیارستمی، همچنان مایه کنجکاوی‌های نظری و التذاذ هنری بشود و ما را به تأملی دوباره در این سخن ژان کلود کریر درباره کیارستمی وادارد: «در هریک از فیلم‌های او به‌نظر می‌رسد که چیزی را به‌تازگی کشف کرده است.آنچه باید از کیارستمی به خاطر سپرد، آنچه باید از او تقلید کرد، تن ندادن به تقلید کردن است.»

کلوزآپ با سکانس حضور خبرنگار و آن دوسرباز در کنار راننده‌تاکسی شروع می‌شود و این انتظار را با توجه به صحبت‌های اولیه خبرنگار در بیننده برمی‌انگیزد که قرار است با روایتی دقیق مواجه شویم که خبرنگاران رسالت خود را تحقق آن می‌دانند. خبرنگار از اوریانا فالاچی سخن به‌میان می‌آورد و ما را با اسامی خبرنگاران زبده‌جهان آشنا می‌کند، اما در همان لحظات آب‌پاکی نیز روی دست مخاطب ریخته می‌شود؛ قرار نیست دقیق‌ترین خبر به جهان مخابره شود. خبرنگار در پی «تازه‌ترین، قشنگ‌ترین و بهترین خبر» است؛ آن‌هم در کوچه‌ای «بن‌بست». او به این سوژه به‌عنوان یک «شانس» نگاه می‌کند که شاید تنها یک‌بار در خانه هر خبرنگاری را بزند و می‌تواند جهانی را به‌هم بریزد.

غرض دراصل، بازنمایی واقعیت نیست؛ تغییر جهانی است که با شنیدن این خبر دگرگون خواهد شد. این غرض هرچه فیلم پیش می‌رود، بیش‌ازپیش خود را نمایان می‌کند و چه‌بسا بتوان گفت کیارستمی به‌عنوان شبیه‌ترین فرد به آن خبرنگار، خود نیز در پی چنین تاثیری است.

او از همان سکانس اول دستگیری سبزیان به ما این نکته را گوشزد می‌کند، آنگاه که اصل داستان که قرار است شناسایی و دستگیری حسین سبزیان باشد، به نمایش گذاشته نمی‌شود و درعوض، مخاطبان احوالات راننده‌ای را به تماشا می‌نشینند که در نیروی‌هوایی کار می‌کند، اما اینک نیرویی‌زمینی است.

همین قلب و تناقض‌ها، در ادامه به منطق‌اصلی سیر داستان فیلم بدل می‌شوند و آن را به عریان‌ترین شکل، پدر خانواده آهنخواه خطاب به کیارستمی بیان می‌کند، وقتی می‌گوید هرکسی این مسئله را به‌نحوی روایت کرده که به‌نفع خودش تمام شود. از نظر او، فرازمند خبرنگار، در گزارش، خود را ناجی و دانای‌کل معرفی کرده، اما واقعیت این نیست.

واقعیت، اما چیست؟ کار سترگی که کیارستمی در «کلوزآپ» می‌کند، نشان‌دادن عبث بودن یا لااقل ناتمام بودن هر تلاشی برای ثبت دقیق واقعیت است. در همان آغاز فیلم، راننده از سربازان می‌پرسد اهل کجا هستند و یکی از آن‌ها خود را اصفهانی معرفی می‌کند. همان سرباز، اما چند ثانیه بعد احساس می‌کند پاسخ‌اولیه دقیق نیست و باید چیزی به آن اضافه کند: «ببخشین ما البته بچه خود اصفهان نیستیم، بچه اطراف نائین به‌نام دهستان جندق هستیم.»

اندکی بعد آهنخواه به سبزیان دستگیرشده می‌گوید: «اگر آن‌طوری که واقعیت بوده، راستش را به من بگی، من میتونم خیلی بهت کمک کنم.» همه در فیلم در تقلای کشف واقعیت هستند.

طبیعی است که این تقلا در صحنه‌های دادگاه به اوج خود برسد، اما وجه طنز ماجرا آنجاست که هرچه بیشتر می‌شنویم، کمتر می‌فهمیم واقعیت دقیقا چیست و سبزیان دقیقا دنبال چیست؟ کلوزآپ، خود ترفندی سینمایی است برای نزدیکی بیشتر به واقعیت و درک دقیق‌تر امر واقع، اما «کلوزآپ» کیارستمی نشان می‌دهد، ما بیشتر انگار در لانگ‌شات به‌سر می‌بریم، «دقت» واژه دقیقی نیست و شاید همانطور که کیارستمی خود اعتقاد داشت: «چیزی‌که ما تعریف می‌کنیم، چه مستند باشد چه داستانی، همه‌اش دروغی بزرگ است. هنر ما این است که آن‌را طوری بگوییم که دیگران باورش کنند» و «ما از واقعیت چیز دیگری درمی‌آوریم که واقعیت شخصی ماست».

ارسال نظرات