صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

مرد گفت: پزشکی قانونی علت مرگ همسرم را «سکته» تشخیص داد، ولی من به دلیل رفتارهایم از همان روز دچار عذاب وجدان شده‌ام از نگاه کردن به چهره فرزندم شرم دارم هیچ کس جز من نمی‌داند صغری تا چه‌اندازه زنی نجیب و با گذشت بود، اما من قدر محبت‌های او را ندانستم و برای یک عشق پوچ خیابانی زندگی‌ام را به تباهی کشاندم.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۷ - ۲۷ تير ۱۴۰۱

اگر می‌دانستم این زندگی تا این‌اندازه کوتاه و بی ارزش است نه تنها همسرم را اذیت نمی‌کردم بلکه به او عشق می‌ورزیدم، اما اکنون برای عذاب وجدانی که دارم چند بار دست به خودکشی زدم و...

به گزارش خراسان، جوان ۳۵ ساله در حالی که به شدت اشک می‌ریخت با بیان این که به خاطر عذاب وجدانی که دارم زندگی برایم سیاه و تلخ شده است به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:

۲۶ ساله بودم که با «صغری» ازدواج کردم. او نوه عمویم بود و آن زمان تنها ۱۵ سال داشت، اما من عاشق یکی از همکارانم در شرکت بودم و قصد داشتم با او ازدواج کنم. با وجود این خانواده‌ام به شدت مخالف ازدواج من و «نسترن» بودند. مادرم معتقد بود صغری از بستگان خودمان است و اصل و نسب او را می‌شناسیم اگر خدای ناکرده مشکلی در زندگی شما به وجود بیاید به دلیل همین ارتباط‌های فامیلی خیلی زود حل می‌شود.

خلاصه اصرار‌های من برای ازدواج با نسترن بی فایده بود تا این که روزی وقتی از شرکت به خانه بازگشتم صغری و خانواده‌اش مهمان خانه ما بودند آن شب برای اولین بار بود که صغری را از نزدیک می‌دیدم، ولی دیگر نمی‌توانستم در برابر خواسته مادرم مقاومت کنم.

با خودم فکر کردم حالا که ناچار به ازدواج با او هستم آن قدر او را در زندگی مشترک اذیت می‌کنم تا خودش مرا ترک کند و من بتوانم با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم مدتی بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، متوجه شدم که نسترن هم ازدواج کرده، اما با همسرش اختلاف دارد این بود که آزار و اذیت هایم را شروع کردم برای هر چیز بی ارزشی بهانه می‌گرفتم و اشک همسرم را در می‌آوردم، اما صغری با آن که دختری نوجوان بود بیشتر از سنش می‌فهمید و مدام به من محبت می‌کرد او چنان به زندگی مشترکمان می‌رسید و خانه داری می‌کرد که من به سختی می‌توانستم بهانه‌ای برای مشاجره و سرزنش او پیدا کنم در حالی که دخترم «هدی» به دنیا آمده بود نسترن هم از شوهرش جدا شد به همین دلیل درگیری‌ها و ناسازگاری‌های من با صغری شدت گرفت.

چند بار به چهره‌اش نگاه کردم و فریاد زدم «من تو را دوست ندارم!»، ولی او فقط مرا می‌بوسید و اشک می‌ریخت. خلاصه بهانه گیری‌های من پایانی نداشت و من همچنان همسرم را با گفتار و رفتارم زجر می‌دادم تا این که در نزدیکی تحویل سال نو یک شب وقتی از سرکار به خانه بازگشتم با صحنه عجیبی روبه رو شدم صغری طوری خانه تکانی کرده بود که گویی وارد بهشت شده ام.

او همه لوازم منزل را برق‌انداخته و گل آذین کرده بود با آن که از شدت خستگی نای حرکت نداشت باز هم به سرعت غذایی حاضر کرد تا من بعد از صرف چای منتظر تهیه غذا نمانم، ولی همین موضوع بهانه خوبی بود تا من دوباره اشک او را در بیاورم.

بالاخره بهانه گیری را شروع کردم و از این که غذایی ساده آماده کرده است ایراد گرفتم و سرزنش هایم را شروع کردم او نیز طبق معمول فقط اشک ریخت و عذرخواهی کرد. آن شب زمانی که صغری از شدت خستگی نمی‌توانست بیدار بماند با همان چشمان اشک آلود رو به من کرد و گفت: «تخت پشتم تیر می‌کشد» و سپس از من خواست تا کمی ستون فقراتش را ماساژ بدهم، ولی من با بی‌اعتنایی و بیان جمله‌ای توهین آمیز به او گفتم «هنوز دستت معلول نیست خودت ماساژ بده!» بعد هم پتویم را برداشتم و در اتاق دیگر منزل خوابیدم صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم صغری را مانند همیشه در حال آماده کردن صبحانه ندیدم.

او هر روز قبل از آن که من از خواب بیدار شوم صبحانه را آماده می‌کرد لباس هایم را اتو و کفش هایم را واکس می‌زد و سپس با لحنی مهربان مرا صدا می‌کرد، تا چشمانم را باز کنم، ولی وقتی دیدم صغری هنوز از اتاقش بیرون نیامده است او را صدا زدم، وقتی پاسخم را نداد با خودم فکر کردم قصد دارد برایم ناز کند برای همین دیگر اعتنایی نکردم و کتری را روی گاز گذاشتم تا چای آماده کنم یک ساعت بعد متوجه شدم که همسرم حتی به دخترم نیز اعتنایی نمی‌کند که او را مدام صدا می‌زد دیگر نگران شدم و در حالی که هنوز غرورم اجازه نمی‌داد بالای سر همسرم رفتم و صدایش زدم، اما او هیچ عکس العملی نشان نداد وقتی دستش را گرفتم تازه فهمیدم که دستانش به شدت یخ کرده و اتفاقی افتاده است هراسان و سراسیمه گوشی را برداشتم و با اورژانس تماس گرفتم سپس وحشت زده همسایگان را خبر کردم دقایقی بعد امدادگران اورژانس از راه رسیدند، ولی دیگر دیر شده بود همسرم یک ساعت بعد از آخرین مشاجره ما و در همان نیمه شب از دنیا رفته بود.

پزشکی قانونی علت مرگ همسرم را «سکته» تشخیص داد، ولی من به دلیل رفتارهایم از همان روز دچار عذاب وجدان شده‌ام از نگاه کردن به چهره فرزندم شرم دارم هیچ کس جز من نمی‌داند صغری تا چه‌اندازه زنی نجیب و با گذشت بود، اما من قدر محبت‌های او را ندانستم و برای یک عشق پوچ خیابانی زندگی‌ام را به تباهی کشاندم.

اگر فقط ذره‌ای از دریای محبت او را درک می‌کردم امروز خوشبخت‌ترین مرد روی زمین بودم حالا به خاطر عذاب وجدانی که دارم چند بار دست به خودکشی زدم، اما هر بار یکی از نزدیکانم متوجه شده و مرا از مرگ نجات داده‌اند نمی‌دانستم زندگی تا این‌اندازه کوتاه و بی ارزش است و...

حاکی است با توجه به وضعیت وخیم روحی و روانی این مرد جوان اقدامات مشاوره‌ای و روان شناختی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) آغاز شد.

برچسب ها: خیانت به همسر
ارسال نظرات
.
۲۰:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۳۱
سلام ازاین خانم ها کجاگیر میام منم می خوام ازدواج کنم . همچین زنی می خوام
من نه منم
۱۴:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
نمیدونم بخاطر حماققت بوده که نفهمیدی عشق حرامت خاک پای زنت هم نمیشده یا از مرض قلبیت بوده. فقط میتونم بگم خاک بر سرت کنم . آخه لایق مردن هم نیستی. مردن هم لیاقت میخواد. شاید بتونی به محبت به دخترت و پدری کردن براش ذره ای از جفایی که در حق اون فرشته زمینی کردی جبران کنی. چه روز گندی بود امروز با این خبر
ناشناس
۱۴:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
ای وای من چقدر ناراحت شدم
ناشناس
۱۳:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
به نظرتون قصه نيست؟!

هر روز کفش هاش رو واکس می زده. اون روز همه لوازم منزل را برق‌انداخته و گل آذین کرده بوده.
بعد که ايشون شروع به بهانه و سرزنش کرده، صغری عذرخواهی کرده!

خيلی داستان وار و تخيلی به نظر میاد. اون هم در اين دوره زمونه!
ناشناس
۱۳:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
گریه ام گرفت اینقدر ناسپاس طفلکی بچه بوده معلومه به کسی هم نگفته شوهرش نمیخادش .
ناشناس
۱۲:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
اين نوشتار، هشداري است براي خانواده هايي كه فرزندان خود را به اجبار و به ميل خودشان سر سفره عقد مي نشانند.
لطفا عبرت بگيريم.
اجبار در هر اموري نادرست است.
ناشناس
۱۲:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
خدا هم نخواسته بیشتر از این بماند و خوار و ذلیل بشود. ده سال کم نیست که طرفش را نتوانسته آدم بکنه.
ناشناس
۱۲:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
حداقل شعور داشته باش و برای دخترت کمی جبران کن بجای خودکشی که دیگه میری به درک بدون جبران
ناشناس
۱۲:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
یک مقدار به داستان شباهت داره تا واقعیت. حداقل امیدوارم واقعیت نداشته باشه
ناشناس
۱۲:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
صبحانه درست میکرد و لباس اتو میکرد و کفشت را واکس میزد؟
خاک تو سرت اون یه فرشته بود که از دستش دادی دیگه از این زنا نیست
سامان
۱۰:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
بد بختي اينه كه هر وقت به زنها ظلم بيشتر شده زنها مطيع تر و دوست داشتني تر شدند اما همين كه يه محبت و توجهي به زن مي كني ديگه با محبت قبلي خوشحال نمي شن و دوز ابراز محبت بايد هي بالا بره و مرد هم هي كم بياره و زن هي بيشتر نق بزنه ....خوش به حالش كه خيلي دوست داشتني و فرشته مرد. اما همچين زنهايي ديگه نسلشون منقرض شده اين واقعا زير خاكي بود
بابک
۱۱:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
برای همین نباید مقدار حقوقت رو ب زنت بگی چون هی بیشتر میخواد. رستوران شیک نرو وگرنه تا چندسال بعد باید ببریش بهترین رستوران شهر و گرنه میگه همش تکراریه. کادو هی قر و قر نگیر براش بی ارزش میشه و هی باید گرون تر بخری. یه چیز ساده و بعضی اوقات هم یه چیز چرت بخر اون هم با فاصله زمانی زیاد. خرجی یه بار بده یکی دوبار رو بپیچون.
والا همشون از نادانی رنج میبرند و متاسفانه خلقتشون اینگونه بوده.
تام
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
حق گفتی
ناشناس
۱۵:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
بقول دوستمون اینجور زنها دیگه زیر خاکی هستن تو هم با این داستانی که برای خودت درست کردی بشین و ناله کن
ناشناس
۰۸:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۹
اشتباه به عرضت رسوندن با این رفتارا در کمترین حالت یا ولت میکنن یا اینکه یه جور دیکه دمار از روزگارت در میارن
محمد
۱۰:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
برای این مرد متاسفم ولی وضعیت خراب روحی و روانی اش، کمترین تاوانی است که دارد می پردازد.اگرچه پدر و مادرش هم کمی تقصیر دارند، ولی ایشون میتونست با کمی فکر و کمی وجدان، زندگی شیرینی را برای خودش تامین کند
ناشناس
۰۹:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
صغری هم بچه بوده هم تو سری خور هر زن دیگه ای بود همچین زندگیت رو جهنم میکرد که جرات اخم کردن نداشته باشی و زیر فشار زندگی خودت سکته کنی
ناشناس
۱۲:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
دقیقا! زن باید متوجه حق و حقوقش در زندگی مشترک باشه.
نیازی نبود الکی مثل فرشته ها رفتار کنه. همین رفتار صغری باعث شده شوهرش بیشتر اشتباه کنه.
ناشناس
۰۹:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
ای تف بهت زندگی
اعصابم خورد و خاکشیر شد.
ناشناس
۰۹:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
نسترن باز عاقل بود که جدا شد و خودش و طرفش رو ازار نداد ولی این مرد مریض روانی چاقو که بیخ گلوش نبود ازدواج نمیکرد و مجرد میموند.
ناشناس
۰۹:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
تو که عرضه نداشتی با حرف خانوادت مخالفت کنی تا با دختر مورد علاقت ازدواج کنی باید مجرد میموندی تا نه صغری بیچاره میمرد نه اون بچه بی مادر میشد.
بی لیاقت
ناشناس
۰۹:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
مطمئنا مردک از نسترن هم جواب نه شنیده و حالا از همه جا رونده و مونده شده و تازه فهمیده چه غلطی کرده.
ناشناس
۰۹:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
یه سوال اگه دوستش نداشتی چرا جدا نشدی؟چرا بچه دار شدی؟ مرضت یه چیز دیگه بوده حالا هم بکش.
اون نسترن از تو عاقل تربود که جدا شد و با اوصاف بی عرضگیت حتی با اینکه جدا شده عمرا باهات ازدواج کنه.
مهسا
۰۹:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
ای کاش قبل اینکه دیر بشه وعزیزامونو از دست بدیم قدرشونو بدونیم
کارتن خواب آواره
۰۸:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
حیف از زندگی هایی که با تصمیمات غلط تباه می شوند .... دختر 15 ساله باید درس بخونه و با شادی زندگی بگذرونه ....... شوهرش میدهند با کسی که اصلا دوستش نداره حالا زندگی هر دو نابود و تباه شد .....................................
کارتن خواب آواره
۰۸:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
حیف از زندگی هایی که با تصمیمات غلط تباه می شوند .... دختر 15 ساله باید درس بخونه و با شادی زندگی بگذرونه ....... شوهرش میدهند با کسی که اصلا دوستش نداره حالا زندگی هر دو نابود و تباه شد .....................................
نتیجه ی اسلام ستیزی و بی ایمانی
۰۸:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
دوری از خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام چوب خوردنم داره، کافی بود به این توصیه عمل میکرد:
«عن ابن أبی یعفور عن أبی عبد الله ع قال: قلت له إنی أرید أن أتزوج امرأة و إن أبوی أرادا غیرها قال تزوج التی هویت و دع التی یهوى‏ أبواک»‏.
ابن ابی یعفور نقل می‌کند که از امام صادق(ع) پرسیدم که من تصمیم به ازدواج با زنی را دارم، اما پدر و مادرم زن دیگری را پیشنهاد می‌کنند. (چه تصمیمی بگیرم)؟! امام فرمود: با همانی که خودت می‌خواهی ازدواج کن و از ازدواج با فرد پیشنهادی توسط والدینت خودداری کن!
کافی جلد ‏5، صفحه 401
سعید
۰۸:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
اون بنده خداروکه خدابیامرزه وبه دخترتم صبربده ولی اقدبیشعوربودی که یذره باخودت فکرنکردی که چراعشق بقول خودت خیابونیت طلاق گرفته شایدمشکل ازخودش بوده پس واسه توهم زن زندگی نبوده
علی
۰۸:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
خدایا ما رو لحظه ای به حال خودمان رها نکن ، یک اشتباه را با یک اشتباه دیگر جبران نکن ، از اون مرحومه یک دختر کوچک به یادگار مونده برو بچه ات رو بزرگ کن این که ظاهرا خودکشی می کنی نشون میده هنوز آدم نشدی هنوز فقط به فکر خودت و رهایی از عذاب وجدان هستی پس تکلیف این بچه چی میشه؟
ناشناس
۰۸:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
واقعا اعصابم بهم ریخت و اشکم رو درآورد. آخه روانی مگر ائمه معصومین علیهم السلام نفرمودند که با دختری که خودتان میخواهید ازدواج کنید نه با کسی که پدر و مادرتان می خواهند!!!! چرا دختر معصوم رو دق مرگ کردی... وای خدا این مردم هرچه از خدا و پیامبر دور می شوند بلاهای بزرگتری سر خودشون میارن
ناشناس
۰۸:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
احتمالا خودش با نقشه قبلی به قتل رسونده
ناشناس
۰۸:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
تقصیر مادرش کمتر از خودش نیست
ناشناس
۰۸:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
ای خدا
من اگه زنی داشتم که فقط نصف از محبت های این زن را داشت تا آخر عمر روزی ده بار شکر گذارت بودم
ناشناس
۰۸:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
خیلی نامردی
ناشناس
۰۰:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
زنت هم باید مرضت رو میفهمید یه خر سرکش رو میشه با چوب و چماق علاج کرد یه مرد وحشی رو با ابزارهای زنانه و فشارهای زندگی، جلوی فیل سرکش که سر رو پایین نمی اندازن، اونوقت له ات می کنه، باید برای خریت تو افسار مناسب پیدا می کرد. نه تواضع خالی.
نادیا
۲۲:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
از شنیدن خوبی های این زن دلم سوخت و اشکم جاری شد
ناشناس
۲۲:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
کاش میمردی تا اسم مردت رو لکه دار نکنی
ناشناس
۱۸:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
زن بیچاره حتما بی کس بوده که اینقدر ظلم همسر مریض و روانی را تحمل کرده....
ناشناس
۱۲:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
قطعا
ناشناس
۱۸:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
لعنت به تو
ناشناس
۱۷:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
روح اون فرشته شاد و خدا بر تو و امثال تو لعنت کنه و وای بر حماقت پدر و مادر اون دختر اگر بودند و اینکار را کردند
ناشناس
۱۶:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
برو بمیر...
ناشناس
۱۵:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
اولا که خانواده ات مقصر بودند تین فرشته ی اسمانی هیچ گناهی نداشته ،دوما وقتی مردا. و زیادی تحویل بگیری همین میشه دیگه هار میشن
ناشناس
۱۵:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
كلا ازدواج تو ايران از بيخ فرهنگ غلطى داره
ناشناس
۰۹:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
چه ربطی به مساله داشت؟
علیرضا
۱۵:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
صبحانه درست کن . لباس اتو بزن. کفش واکس بزن
مرتیکه رو دل کرده.
ناشناس
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
خاک بر سر تمام زندگیت
تو نیاز به کمک نداری
ناشناس
۱۵:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
خراسان!!!!!
ناشناس
۱۵:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
حیف عنوان مرد که روی تو آدم بی غیرت باشه
کاسپین
۱۵:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
خاک تو سرت همچین زنی رو باید روی چشمات میذاشتی . تاج سرت بود . خدا به همه مردها همچین زنی مهربون عطا کنه و امیدوارم ما مردها هم قدرشون رو بدونیم . لیاقتشو نداشتی
رضا
۱۴:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
اگر واقعا مشخصاتی که از همسر مرحومت ذکر کردی وای بر تو و اوف بر تو که چنیین فرشته ای رو از کف دادی بیچاره زن بد ندیدی که 24 ساعته لولت کنه و زندگی رو به کامت جهنم کنه واقعا که تو یک احمق نادان بیش نیستی بخاطر عشق حرامی که داشتی اشیانتو بر باد دادی عمرا دیگه بتونی یکی مثل اون مرحومه پیدا کنی خداوند او را قرین رحمت خود گرداند
ناشناس
۱۳:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
یا زودتر خودکشی کنه یا خودم پیداش میکنم با دستام خفه اش میکنم.
دون کیشوت
۰۹:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
ادرسش را من دارم
یک مرد
۱۲:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
یکی نبود به این لعنتی بگه ، این دختر بدبخت جلوی ازدواجت با نسترن را گرفته بود یا خانواده ات؟ انتقام از خانواده ات را ازین فرشته زمینی گرفتی؟ خاکبرسرت ، اگر دخترت گناه نداشت همان بهتر می بود که می مردی. فقط احساس آن زن را تجسم کنید که آن شب با این همه کار و خستگی و بدن درد باز مورد حمله روحی و احساسی این موجود قرار گرفته و با ناامیدی این دنیا را ترک کرده.
ناشناس
۱۲:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
خیر، جلوی دیگران خودکشی نکن، برو جایی که هیچکس نبیندت .
ناشناس
۱۱:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
خاک تو سرت