به گزارش سینمادیلی رامبد جوان در گفتگو با علی ضیا در برنامه «فرمول یک» در پاسخ به اینکه اگر به عقب برگردد ممکن است به کانادا سفر نکند گفت: «نه، سفر می کنم. اینها موضوعات خانوادگی است و من بخشی از یک خانوادهام. اما من پاسپورت هیچ جای دنیا را ندارم و الان فقط پاسپورت این مملکت دستم هست و تابعیت هیچ جا را ندارم و قصد ندارم بروم هیچ جای دنیا زندگی کنم. عاشق این مملکتم و اینجا زندگی میکنم و برنامهریزیهای زندگیام همه محدود به مملکت خودم هست و تمام پنجاه سال زندگیام را ایران زندگی کردم. یاد گرفتم چطور در ایران زندگی کنم و اگر قرار باشد جای دیگری زندگی کنم آنچه به دست آوردم را از دست میدهم.
به نظرم واقعا حرف زدن درباره آن سفر و تصمیم کافی است، چون مسئلهایی شخصی و مربوط به خانواده من است. اما درک میکنم که مخاطبین من بعد از آن ماجرا و با توجه به میزان علاقهایی که در برنامه «خندوانه» راجع به مملکتم نشان دادم احساس کردند دارم تناقضگویی میکنم و دوگانه رفتار میکنم اما من مملکتم را دوست دارم. من در ایران و برای مخاطب ایرانی کار می کنم و برایم مهم است ارتباطم با این مخاطب حفظ بشود. وقتی هر شب میگویم مردم عزیز ایران ما شما را خیلی دوست داریم واقعا این را میگویم و لزومی ندارد اگر اعتقاد نداشتم این را بگویم. هرچند هیچ وقت نگفتم ایران بهترین جای دنیاست اما گفتم ایران را دوست دارم. اما آیا ۹ میلیون نفری که از ایران مهاجرت کردند از ایران بدشان میآید؟ اینکه شما برای زندگیتان تصمیمی می گیرید به معنی این نیست که از ایران بدتان میآید»
البته با این وجود خیلی بهتر از غربی ها هستیم و خیــــــــلی بهم کمک میکنیم!
اما باید قبول کنیم که اقای جوان با هنرش ما رو خندونده و میخنداند و مزش هم حق اش هست!
هر جا هم بخواهد میتواند خرج کند!
چطور خود ما به بقیه میگوییم اگر میتونی بری خارج و نری ، بی عقلی؟
ایا ما ایران رو دوست نداریم؟ ما خوب نیستیم؟
اگرچه که ۹۹ درصد مردم نمیتونن این کار رو کنن و پول اینکار رو ندارند
ولی این که داشت خب رفت و انجام داد و الانم که برگشته دیگه
اگر هنری داری برو کانادا ببین میتونی سالی 1 سنت درامد داشته باشی ؟!
امثال شماها هیچ جای دیگه دنیا نه کار خاصید میتونید راه بندازید و نه میتونید کار کنید و پول یامفت دربیارید.
#غربگدا
آخه چرا آنقدر احمقی چرا واقعا ما باید با یه همچین افرادی یک جامعه رو تشکیل بدیم.
هنرمندا فقط به این دلیل رفتن طرف اکراین که طرفداراشون بیشتر بشه اینا جز خودشون کسی براشون مهم نیست. الان همه دوست دارن اکراین جنگ رو ببره چرا چون ضعیف ترینه و مردم هم ضعیفا رو دوست دارن تو لباس برد
برای همین سلبریتی ها و بازیگرا و..... همه میرن طرفداری اونا رو میکنن فقط برای اینکه تعداد طرفداران خودشون بره بالا.
در ضمن رامبد اگه ایران رو واقعا دوست داشت بچه اش رو تو ایران به دنیا میاورد.
شما دیگه نظر نده ممنون
نه رفتنت برامون مهم بود نه برگشتنت نه ایران ایران گفتنت!
در ضمن ای ...م تو ....ت رامبول
تو از این دشتِ خشکِ تشنه
روزی کوچ خواهی کرد و
اشکِ من تو را بدرود خواهد گفت .
نگاهت تلخ و افسردهست .
دلت را خارخارِ ناامیدی سخت آزردهست.
غمِ این نابسامانی
همه توش و توانت را
ز تن بُردهست !
تو با خون و عرق
این جنگلِ پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دستِ تهی
با آن همه طوفانِ بنیانکن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،
دل بر کندن از جان است !
تو را با برگبرگِ این چمن
پیوندِ پنهان است.
تو را این ابرِ ظلمتگسترِ بیرحمِ بیباران ،
تو را این خشکسالیهای پی در پی ،
تو را از نیمه ره برگشتنِ یاران ،
تو را تزویرِ غمخواران
ز پا افکند!
تو را هنگامۀ شومِ شغالان،
بانگِ بیتعطیلِ زاغان ،
در ستوه آورد .
تو با پیشانی پاکِ نجیب خویش ،
که از آن سویِ گندمزار ،
طلوعِ با شکوهش
خوشتر از صد تاج خورشید است؛
تو با آن گونههای سوخته از آفتابِ دشت ،
تو با آن چهرۀ افروخته از آتشِ غیرت ،
که در چشمان من والاتر از صد جامِ جمشید است ،
تو با چشمانِ غمباری ،
که روزی چشمۀ جوشان شادی بود و
اینک حسرت و افسوس بر آن
سایه افکندهست ...
خواهی رفت.
و اشکِ من تو را بدرود خواهد گفت !
من اینجا ریشه در خاکم ،
من اینجا عاشقِ این خاک اگر آلوده یا پاکم .
من اینجا تا نفس باقیست می مانم ،
من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم !!
امیدِ روشنائی گرچه در این تیره گیها نیست ،
من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه میرانم !
من اینجا روزی آخر از دلِ این خاک
با دستِ تهی
گُل بر می افشانم .
من اینجا روزی آخر از سِتیغ کوه ،
چون خورشید ،
سرودِ فتح می خوانم .
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت !!!!
"یاد گرفتم چطور در ایران زندگی کنم و اگر قرار باشد جای دیگری زندگی کنم آنچه به دست آوردم را از دست میدهم"