صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

ترفند دیگری که به ذهنم می‌رسد برای فرار از نقد و مبارزه با آن، به طنز کشیدن نقد‌ها و درد‌ها و ضعف هاست. با طنز نمی‌توان به درمان‌ها و قوت‌ها رسید! مشاهده نشده است که با طنز هیچ دردی درمان شود و هیچ ضعفی اصلاح شود!
تاریخ انتشار: ۲۲:۱۹ - ۲۹ بهمن ۱۴۰۰

محسن دیناروند؛ در خوبی نقد همین بس که دست کم ژست نقدپذیری را همگی دوست داریم! نقد نه بیان بدی هاست و نه خوبی ها! که بررسی ضعف‌ها و قوت هاست. برای موفقیت در هر کاری لازم است که مورد نقد واقع شود؛ لذا لازم است برای موفقیت در هر عرصه‌ای زندگی خودمان را در معرض نقد جدی قرار دهیم و هراسی از آن نداشته باشیم.

متاسفانه ما به ترفند‌های حرفه‌ای و حساب شده و با نام خود نقد از نقد جدی به خودمان جلوگیری می‌کنیم یک آن که می‌گوییم نقد باید منصفانه باشد! با همین کلمه انصاف کار نقد را یکسره می‌کنیم چرا که در اصل خودمان را معیار انصاف قرار می‌دهیم آنقوت هر ضعفی که از ما گفته شود را خارج از دایره انصاف می‌دانیم و آن را به زمین می‌زنیم!

لذا اصلا نباید برای نقد قید انصاف را گذاشت. نقد را باید شنید و شنونده نقد مستقلانه به تحیلیش بپردازد و اگر درست بود بپذیرد. البته این به معنای ترویج نقد غیر منصانه نیست که منصفانه نقد کردن از اصول نقد است، بحث این است که به بهانه و نقد منصفانه نقد کردن در را بر روی نقد‌های جدی بسته ایم! بحث این است ما معیار انصاف نیستیم! بگذاریم نقد انجام شود و خود مردم و تاریخ در موردش قضاوت خواهند کرد.

ترفند دوم اینکه می‌گوییم نقد باید همراه با راهکار باشد! این هم خیلی مد شده که تا نقدی صورت می‌پذیرد می‌گوییم این را هم خودمان می‌دانیم، راه کار بدهید! و زبان منتقد را خاموش می‌کنیم چرا که همیشه بیان نقد همراه با راهکار نیست! اساسا هم نباید باشد و این ملازم دانستن نقد و راهکار یک ترفندی است برای فرار از نقد! اصولا وقتی ضعفی هست باید طرح شود چه راهکار باشد چه نباشد. مساله راهکار یک بحثی لست که حیثیت درجه دومی دارد. یعنی پس از یافتن ضعف‌ها که درجه اول اند باید برویم دنبال یافتن راهکار برون رفت از ضعف ها.

ترفند سوم نادیده گرفتن منتقد است، نادیده گرفتن جدای از نقد ناپذیری است، برخورد تند با منتقد در این عصر حرکتی از مد افتاده که فقط از افراد ناوارد و ناشی سر میزند. اما بحث نادیدن با آن فرق دارد. دقیق مثل یک مدیری که با نادیدن کارمندانش آن‌ها را بی انگیزه و مجازات می‌کند، اگر نسبت به سخن منتقد واکنشی نشان داده نشود و نقد او دیده نشود و از پس نقد‌های فراوان ایشان فرایند اصلاحی حاصل نشود.

این دقیقا همان نادیده گرفتن منتقد است که او را بی انگیزه و پشیمان از نقد می‌کند. با این ترفند شما می‌توانید ژست نقد پذیری هم بگیرید و تازه گلایه‌مند باشید که چرا منتقدان سخن نمی‌گویند. این در حالی است که هر چه منتقد ساکت‌تر شود موفقیت ما کمتر می‌شود و این به ضرر ماست و جریانی که می‌خواهیم در آن موفق شویم.

ترفند چهارم؛ استحاله نقد و منتقدان است! استحاله را که می‌دانیم چیست، یک وضعیت خطرناک و پیچیده که وقوع آن نتایج ناگواری برای هر مفهوم خواهد داشت و نقد و منتقد جدای از مفاهیم دیگر در این باب نیست. رییس یک دولتی آمدند و با گرفتن ژست نقد پذیری گفتند من می‌خواهم جشنواره‌ای راه بیاندازم که در آن به منتقدانم و نقدهایشان جایزه بدهم! این خیلی خوب است و دست بر قضا جای خالی چنین کاری حس می‌شود.

اما جشنواره که برگزار شد دیدیم که حامی‌ترین فرد به وی و تندترین رسانه نزدیک به وی حائز نقد برتر شد! بله این دقیقا یعنی تلاش برای استحاله نقد و منتقد! اینکه مفهومشان را عوض کنی با همان پوسته! انجام موفق این کار خیلی پیچیده است. البته در مثال مذکور چنان ناشیانه عمل شد که خودشان هم نه آن جشنواره را باور کردند و نه هیچ چیز دیگرش را وگرنه اگر می‌توانستند حرفه ای‌تر عمل کنند استحاله قوی تری انجام میشد. می‌خواهم بگویم گاهی استحاله ایجاد می‌کنیم و نقد را مفهومش را تغییر می‌دهیم به تعریف، ولی با پوسته نقد.

ترفند پنجم تعریف و تمجید از منتقد است. این یک امر بدیهی است که نقد را منتقد انجام می‌دهد، اگر منتقد را با ترفند تعریف و تمجید راضی به حرف نزدن کنی نقدی وجود نخواهد داشت! خیلی هم اوضاع گل و بلبل می‌شود. این ترفتند به این شکل است که شما آنقدر از فردی که می‌دانید منتقد کار توست تعریف و تمجید کنی که منتقد اصلا روی نقد کردن را نداشته باشد. این ترفند را شاید زیاد دیده باشید.

ترفند ششم که وابسته به ترفند قبل است، وابسته کردن منتقد به لحاظ اقتصادی و جریانی و... است. وابستگی مخصوصا وابستگی اقتصادی و جریانی زبان منتقد را در بیان صریح نقد‌ها به شدت کند می‌کند. فرض کنید شاگرد مغازه‌ای که پولش را صاحب مغازه می‌دهد! این شاگرد که نمی‌تواند انتقاد صریح کند چرا که نمی‌خواهد نانش آجر شود! یا وقتی منتقد را وابسته جریان خود کردی که نمی‌تواند جریان خود را نقد کند که اگر چنین کند خودزنی کرده که امری معقول به نظر نمی‌رسد.

ترفند دیگری که به ذهنم می‌رسد برای فرار از نقد و مبارزه با آن، به طنز کشیدن نقد‌ها و درد‌ها و ضعف هاست. با طنز نمی‌توان به درمان‌ها و قوت‌ها رسید! مشاهده نشده است که با طنز هیچ دردی درمان شود و هیچ ضعفی اصلاح شود!

آنچه که مد نظرم است طنز سالم است نه آن تمسخر‌ها و جوک‌های کوچه بازاری و یا مبتذل! از اینگونه‌ها که اساسا نه تنها انتظاری نیست که بلکه مستقیما با هدف بی هویت کردن و حذف نقد و منتقد و روشنگری‌ها به کار می‌رود! موضوع بحثم طنز سالم است! طنز در حوزه نقد به هیچ وجه نمی‌تواند کارساز باشد چرا که این دو از یک سنخ نیستند بلکه از دو سنخ متفاوت و متضاد هستند.

سنخ طنز از لطافت و خنده است و سنج نقد پر است جدیت و دردوارگی! لذا به طنز درآوردن نقد‌ها و ضعف‌ها کاری که آن می‌کند عادی کردن و قابل تحمل کردن درد‌ها و ضعف هاست! درست مثل مسکنی که حس درد را از بین می‌برد در حالی که زخم و درد و علت آن از بین نرفته و چه چیز برای بیمار بدتر از اینکه با مسکن‌ها حس درد را از بین ببریم و دنبال علت درد و درمان آن نرویم و یک باره درد همه بدن را بگیرد و تمام!

طنز هم هم در بهترین حالتش با نقد‌ها و درد ها‌ی افراد و جامعه همین کار را می‌کند، شما فردی را در نظر بگیرید که دچار پرخوری افراطی است، ما با طنز این پرخوری را برای فرد عادی و قابل تحمل و بلکه شیرین می‌کنیم! حالا او با این وضعیت از پرخوری دست می‌کشد؟ قطعا خیر بلکه هر بار برای شنیدن همان طنز‌ها و شیرین شدن ذائقه اش به پرخوری اش ادامه می‌دهد بلکه بیشترش می‌کند تا جایی که از نظر چاقی اش دچار بن بست می‌گذرد. به طنز بستن نقد‌ها و درد‌ها دقیقا همین کار را در مورد آن‌ها می‌کند!

و این دقیقا به این معناست که می‌توان با یک ترفند حرفه‌ای یعنی به طنز کشیدن نقد‌ها و درد‌ها و ضعف‌های فرد و جامعه پوست آن‌ها را درآوریم و مردم هم در ظاهر لذتش را ببرند و شاد باشند و بقیه ماجرا! پس در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن طنز به راحتی کاری که می‌کند این است که به جای درمان دردها، آن‌ها را برای ما عادی و قابل تحمل می‌کند! و این اگر خیانت به فرد و جامعه نیست پس چیست؟

شاید علاوه بر این‌ها ترفند‌های حرفه‌ای دیگری باشد که با آن‌ها بتوانیم درچه نقد و اصلاح ضعف‌ها و توقویت قوت‌ها را در خودمان و جامعه امان بگیریم، ولی هیچ گاه نباید این را نشانه قدرت هوش و زیرکی خودمان حساب کنیم چرا که با جلوگیری از نقد شدن جدی خودمان با هر ترفندی که باشد حتی ترفند‌های دموکراتیک و به شبه عقلی راه را بر هرگونه اصلاح ضعف‌های خود و جامعه می‌بندیم و نتن‌ها ضعف‌ها کاسته نمی‌شود که روز به روز بر شدت ضعفهایمان افزوده می‌شود و آنقدر شور می‌شود که با هیچ راهکاری نمی‌توان از پس جبران آن برآمد و از طرفی با تعریف‌ها و تمجید‌های صدمن یک غاز نتن‌ها تلاشی برای افزودن و مدیریت منطقی قوت‌ها نمی‌کنیم که قوت هایمان از شدت شیرینی دل آدم را می‌زند و اصلا خود به نقاط ضعف قوی تبدیل خواهند شد.

پس اگر خودمان و جامعه امان را دوست داریم هرگز تلاش نکنیم با دست یافتن به ترفند‌های زیرکانه بر تن نقد جدی بتازیم که زنده ماندن، رشد، تعالی، پیشرفت و موفقیت ما نسبت مستقیمی با زنده ماندن نقد جدی و نقدپذیری واقعی در ما و جامعه ما دارد و باید به این باور برسیم که ما برای رسیدن به نقطه مطلوب چاره‌ای جز پذیرش نقد و رواج نقد نداریم! و بستن راه نقد یعنی خودکشی و جز این نیست!

برچسب ها: نقد سازنده
ارسال نظرات