صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۲۷۹۲۷
علی واعظ گفت: می‌توان تخمین زد که بخت احیای برجام در وضعیت فعلی بیشتر از ۲۵ درصد نیست؛ چون زمان روبه‌پایان است و همچنان اختلاف‌ها پابرجاست، اما در بسته نیست؛ به‌هرحال ۲۵ درصد از احتمال صفر بیشتر است و همان‌طور‌که ۲۵ درصد در احتمال حمله نظامی بسیار زیاد است، برای احتمال گشایش دیپلماتیک هم کم نیست.
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۰ - ۲۳ دی ۱۴۰۰

سرنوشت مذاکرات وین برای احیای برجام، این روز‌ها یکی از مهم‌ترین سوژه‌های دیپلماسی ایران است. نقش سازنده گروه بین‌المللی بحران در به‌نتیجه رسیدن مذاکرات هسته‌ای بر کسی پوشیده نیست و علی واعظ، مدیر پروژه ایران در این گروه است.

آقای واعظ در هشت سال گذشته از نزدیک پرونده مذاکرات هسته‌ای ایران را دنبال کرده و مقالات و گفتگو‌های متعددی از او درباره پرونده هسته‌ای ایران منتشر شده است.

علی واعظ در گفتگو با شرق درباره شرایط فعلی مذاکرات در وین و برنامه آمریکا در قبال احیای برجام سخن گفته است. بخش هایی از این گفتگو را می‌خوانید: 

بازگردیم به مذاکرات. ایران راهکار‌هایی شدنی برای راستی‌آزمایی پیشنهاد کرده است؛ مثلا آزادشدن پول‌های بلوکه‌شده در کره جنوبی یا انتقال درآمد حاصل از مبادلات نفتی به حساب‌هایش؛ ولی در بحث تضمین‌ها می‌دانیم دولت بایدن به‌صورت رسمی نمی‌تواند تضمین حقوقی بدهد؛ با این اوصاف عملا چه راهکاری وجود دارد؟ اگر قرار بود «گروه بحران» برای تضمین‌ها پیشنهادی ارائه کند، شما به‌عنوان مسئول ایران در این گروه، چه راهکاری ارائه می‌کردید؟

ابتدا درباره راستی‌آزمایی باید بگویم راستی‌آزمایی امر ساده‌ای نیست؛ زیرا برخلاف تعهدات ایران که برایش مرجعی بین‌المللی، یعنی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، وجود دارد و آن مرجع می‌تواند کاملا راستی‌آزمایی کند، درباره رفع تحریم‌ها چنین مرجعی وجود ندارد.

حتی معیار مشخصی برای سنجش میزان مؤثربودن رفع تحریم‌ها هم وجود ندارد؛ مثلا درباره تحریم‌های نفتی اگر منظور از راستی‌آزمایی پذیرش این امر باشد که ایران بتواند نفت را بدون مانع صادر کند و عوایدش را به کشور بازگرداند، مسلما عملی است؛ ولی اگر شما آستانه مشخصی را تعیین کنید، همان‌طورکه در گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس پیشنهاد شده است که ایران روزانه ۲.۵ میلیون بشکه نفت بفروشد، باید گفت بازپس گیری سهم ایران در بازار بین‌المللی نفت به شرایط عرضه و تقاضا و همین‌طور وضعیت بازار بین‌المللی نفت وابسته است.

ممکن است ایران نتواند به‌راحتی سهم خود را به دست بیاورد، اما این امر از تحریم نشئت نمی‌گیرد، بلکه به معادلات داخلی بازار بین‌المللی نفت بازمی‌گردد. یا مثلا در زمینه تحریم‌های بانکی ممکن است بتوان موانعی مربوط به تحریم را از میان برد، اما برای رفع موانع مربوط به اف‌ای‌تی‌اف چند ماه زمان نیاز است تا شرایط مبادلات بانکی ایران با جهان عادی شود؛ بنابراین باید درباره راستی‌آزمایی توقعی واقع‌بینانه داشت.

شاید باید از عبارت «اثبات مفهوم» استفاده کرد تا معیار‌هایی انعطاف‌ناپذیر و جاه‌طلبانه را به میان آورد. در زمینه تضمین‌ها هم واقعیت این است که در نظام سیاسی آمریکا هیچ راهکاری برای توافقی وجود ندارد که بر سنگ ثبت شده باشد و تغییردادنی نباشد. این امر لزوما مختص ایران نیست و کلا نظام سیاسی آمریکا چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد.

همچنین چیزی که ممکن است، این است که در توافقی جایگزین، هم شرایط خروج دشوارتر شود و هم اینکه برای خروج آمریکا در آینده هزینه در نظر گرفته شود. این کار در چارچوب برجام دست‌یافتنی نیست، اما در توافقی جایگزین می‌توان به آن دست یافت؛ به این شکل که اولا در توافق بعدی برای خروج زمان‌بندی وجود داشته باشد که برای خروج شرایط دشواری در نظر بگیرد، همان‌طور مثلا وقتی آمریکا از سازمان بهداشت جهانی خارج شد یک سال طول کشید تا خروجش رسمیت پیدا کند یا مثلا وقتی از توافق اقلیمی پاریس خارج شد دو سال طول کشید تا خروجش رسمی شود.

همچنین برای مثال در آینده باید مکانیسم ماشه را به رأی اکثریت اعضای کمیسیون مشترک برجام منوط کرد، نه اینکه یک عضو به‌تن‌هایی توان این کار را داشته باشد. به گمان من، در بخش هزینه‌ها می‌توان از قوانین موجود، مانند میثاق نیویورک بهره برد. این میثاق در معاملات بین‌المللی در نظر گرفته می‌شود و به نفع طرف متضرر است، در نتیجه نقض عهد شرکت آمریکایی یا دولت آمریکا، این امکان را می‌دهد که در هر دادگاه عضو این میثاق ادعای خسارت کند؛ کشور تابع آن دادگاه هم موظف است در صورت حکم به نفع کشور متضرر، اموال آمریکا در آن کشور را ضبط کند و به‌عنوان خسارت در اختیار طرف شاکی قرار دهد. چنین اقدام‌هایی هزینه خروج مجدد برای دولت آمریکا را بیشتر خواهد کرد.

این مسائل به مذاکره طولانی نیاز دارد، اما باید پذیرفت در شرایط ناپایدار فعلی و با توجه به محدودیت‌های برجام، به‌عنوان تفاهم سیاسی غیرالزام‌آور، احیای برجام، با تمامی کاستی‌هایش، از گزینه‌های جایگزین بهتر است. با این همه برجام لزوما سقف مذاکرات محسوب نمی‌شود و می‌تواند کف رسیدن به توافقی باشد که هم پایدارتر است و هم منافع دو طرف را بیشتر تأمین می‌کند.

به اف‌ای‌تی‌اف اشاره کردید. اساسا توافقی پایدار خواهد بود که ایران بتواند از منافع آن استفاده کند. می‌دانیم حتی اگر امروز هم تحریم‌ها لغو شود، ایران با اف‌ای‌تی‌اف مشکل خواهد داشت و وقتی ایران عضو اف‌ای‌تی‌اف نشود یا از فهرست سیاه این نهاد بیرون نیاید، نمی‌تواند هیچ عملیات بانکی‌ای انجام دهد. امروز عضو‌های مؤثر و تصمیم‌گیر اف‌ای‌تی‌اف در حال مذاکره با ایران هستند.

از منظر شما، به‌عنوان عضو گروه بحران که به‌دنبال توافقی پایدار هستید، آیا این امکان وجود دارد که ایران در مذاکرات برای حل این موضوع هم فشار بیاورد؟ به‌هرحال اگر توافق هسته‌ای انجام شود و ایران به‌دنبال حل مسئله اف‌ای‌تی‌اف برود، در آن زمان قدرت سیاسی چندانی برای چانه‌زنی نخواهد داشت و این امر می‌تواند وضعیت را پیچیده‌تر کند؛ به این صورت که ما از فهرست سیاه این نهاد خارج نشویم و باز خروج ایران از این فهرست به برآورده‌کردن بعضی از خواسته‌ها منوط شود.

این هم جزء شرایطی است که در آن ریش و قیچی هر دو دست ایران است؛ یعنی طرف‌های مذاکره‌کننده با ایران، همگی می‌خواهند ایران از فهرست سیاه اف‌ای‌تی‌اف خارج شود، اما برای تحقق آن قدرت خاصی ندارند؛ زیرا در عمل، تصمیم‌گیری در‌این‌باره بر عهده نهاد‌های بالادستی در ایران است. به نظر می‌رسد تصمیم آن نهاد‌ها بر این است که تصویب‌شدن قوانین اف‌ای‌تی‌اف را فقط بعد از احیای برجام انجام دهند.

بنابراین، خواه‌ناخواه وقتی برجام احیا شود ایران در فهرست سیاه اف‌ای‌تی‌اف خواهد بود؛ وقتی هم که قوانین پالرمو و سی‌اف‌تی، یعنی قوانین مربوط به پول‌شویی و ضدتروریسم، در ایران تصویب شوند، چند ماه طول می‌کشد تا اف‌ای‌تی‌اف راستی‌آزمایی کند و ایران فقط در این صورت از فهرست سیاه این نهاد خارج خواهد شد.

این روند به این معناست که خروج ایران از فهرست سیاه اف‌ای‌تی‌اف زودتر از اواخر ۲۰۲۲ نخواهد بود؛ احتمالا پاییز سال آینده. بازه‌ای چندماهه وجود دارد. در این بازه، بخش بانکی ایران، حتی در صورت رفع تحریم، با مشکلاتی جدی روبه‌رو خواهد بود. کلید گشایش این مسئله عملا در دست ۱+۵ نیست و در دست ایران است؛ بنابراین این تصمیم باید در تهران و نه در وین گرفته شود. امکان داشت این دو موضوع به موازات هم پیش بروند، اما ظاهرا تصمیم ایران بر این است که مسئله اف‌ای‌تی‌اف بعد از احیای برجام حل شود.

برخی از کشورها، مانند ترکیه، به فهرست خاکستری اف‌ای‌تی‌اف وارد و با تعهد سیاسی سطح بالا و بدون راستی‌آزمایی از آن فهرست خارج شده‌اند. ایران نمی‌توانست از چنین تعهد سیاسی‌ای استفاده کند؟

حتما نخواسته‌اند چنین تعهدی بدهند؛ یعنی راهکار‌های میانجی وجود داشت، اما ظاهرا در ایران تصمیم بر این است که بحث اف‌ای‌تی‌اف بعد از احیای برجام مطرح شود. این امر موضوع را به قضیه مرغ و تخم‌مرغ شبیه کرده است؛ خواه‌ناخواه حتی در بهترین شرایطی هم که رفع تحریم انجام شود، حتما این امر مشکلات عمده‌ای در راستی‌آزمایی تحریم‌های بانکی رقم خواهد زد.

درباره تیم مذاکره‌کننده در شش دور اول مذاکره سروصدای چندانی نبود و آن مذاکره‌ها بدون حاشیه و در سکوت برگزار می‌شد. تفاوت تیم مذاکره‌کننده فعلی و قبلی در چیست؟ از زمانی‌که تیم مذاکره‌کننده جدید آمده است، بار‌ها مخصوصا از تیم مذاکره‌کننده غربی، شنیده‌ایم مذاکره‌ها رو به سقوط است؛ چه تفاوتی میان این دو تیم می‌بینید؟

فکر می‌کنم بازخورد مذاکرات در ایران متفاوت است. در شش دور اول که مذاکره‌ها در دولت آقای روحانی انجام شد، بیشتر بازخورد‌ها در داخل کشور بود؛ به‌خصوص رسانه‌هایی که به حزب رقیب دولت روحانی نزدیک‌تر بودند درباره مذاکره‌ها بیشتر سروصدا می‌کردند و اغلب هم لحن انتقادآمیز داشتند، اما در خارج از ایران، به این علت که مذاکره‌ها روند کارشناسی طبیعی را طی می‌کرد، چندان جنجال خاصی ایجاد نمی‌شد.

در دولت آقای رئیسی برعکس شد؛ یعنی در ایران رسانه‌ها کمتر از تیم مذاکره‌کننده انتقاد کردند، ولی در خارج، با توجه به اینکه دولت رئیسی رویکرد جدیدی در پیش گرفت، جنجال بیشتری آفریده شد؛ به‌خصوص که تیم ایران هم به‌دنبال این بود که به‌ویژه در فضای رسانه‌ای غربی نقش‌آفرینی بیشتری کند، اما این کار را با ظرافت چندانی انجام نداد؛ این امر عکس‌العمل‌های تندتری را ایجاد کرد.

البته در دور هفتم طبیعی بود که، چون مذاکرات بعد از وقفه‌ای پنج‌ماهه از سر گرفته شده بود و همه منتظر بودند ببینند رویکرد تیم جدید ایران چگونه است، وقتی رویکرد صد درصد سرسختانه و انعطاف‌ناپذیر را از ایران دیدند، واکنشی بسیار منفی هم نشان دهند. با این حال، شما می‌بینید در دور هشتم که با عمل‌گرایی بیشتر در تیم ایران مجددا مبنای مذاکرات مشخص شد و بحث محتوایی شروع شد، در رسانه‌های غربی هم این موضوع چندان جنبه جنجالی ندارد و روند در حال طی‌شدن منطقی است.

با این همه، به گمان من این روند هم زودگذر است؛ یعنی خواه‌نا‌خواه، چون دولت آمریکا اواخر ژانویه را به‌عنوان ضرب‌الاجل تعیین کرده است، برای رسیدن به توافق، اگر پیشرفت‌های کافی انجام نشود، این بحث دوباره جنجال‌برانگیز خواهد شد، هم در ایران و هم در خارج و حتما تنش‌ها بالا خواهد گرفت.

اگر ایران به‌دنبال توافق پایدار باشد، دو مؤلفه می‌تواند تعیین‌کننده باشد؛ یکی بحث خروج آمریکا از خاورمیانه به سمت بلوک شرق و مشخصا چین است که می‌تواند مشکلاتی را برای چین رقم بزند؛ در واقع چین دوست ندارد آمریکا توجهش را از خاورمیانه بردارد و به این کشور معطوف کند. دومی دکترین امنیت ملی اسرائیل است؛ این فرضیه وجود دارد که خارج‌نشدن آمریکا در خاورمیانه، بسیار به نفع اسرائیل است. تل کارمان، رئیس اداره ارتش اسرائیل، در مصاحبه‌ای که اخیرا انجام داده است، تلویحا بیان می‌کند اینکه خاورمیانه اولویت چندم آمریکا باشد، خطرناک خواهد بود و توافق با ایران این امر را میسر خواهد کرد. نقش چین و اسرائیل را برای توافق پایدار ایران چگونه می‌دانید؟

اجازه دهید مسئله چین را از مسئله اسرائیل جدا کنیم. مسئله چین به این صورت است که آمریکا به‌هیچ‌وجه قصد خروج از خاورمیانه را ندارد. این قسمت از دنیا و این جغرافیا در رقابت آمریکا با چین اهمیت زیادی برای این کشور دارد؛ بنابراین آمریکا نه از نظر نظامی و نه از نظر سیاسی، قصد ندارد خاورمیانه را ترک کند.

هدف آمریکا این است که وزنی را که خاورمیانه در سیاست خارجی‌اش دارد، به حد معقول برساند و در نتیجه بتواند تمرکزش را روی رقابت با کشور‌های قدرتمندی مانند چین و روسیه بگذارد و از نقش پررنگی فاصله بگیرد که خاورمیانه در دو دهه گذشته در سیاستش داشته است.

جالب است که چین در این زمینه به نوعی سردرگمی دچار است؛ از یک سو اگر مسئله برجام حل نشود و کار میان ایران و آمریکا به درگیری نظامی برسد، اگرچه بخشی از انرژی آمریکا به این موضوع معطوف خواهد شد، بی‌ثباتی در خاورمیانه هم به‌شدت منافع چین را به خطر خواهد انداخت؛ به‌ویژه در وضعیتی که اقتصاد چین بعد از همه‌گیری کرونا به ثبات قیمت‌های نفت و گاز و نرخ پایین آن بستگی دارد؛ بنابراین چین میان این دو خواسته گیر کرده است؛ یعنی اینکه از سویی مایل نیست آمریکا از خاورمیانه تمرکزش را به شرق آسیا معطوف کند و از سوی دیگر اینکه تمایل ندارد خاورمیانه به تنش‌های بیشتر دچار شود؛ به‌همین‌دلیل نهایتا با توجه به خطر‌های دیگری که ازمیان‌رفتن برجام برای چین در بر دارد، از جمله امکان ایجاد مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه، همچنان احیای برجام جزء اولویت‌های چین است، حتی اگر به معنای امکان بیشتر تمرکز آمریکا بر چین باشد.

اما بزرگ‌ترین نگرانی اسرائیل غنی‌سازی اورانیوم نیست؛ بلکه غنی‌سازی ایران است؛ یعنی نگران است که مبادا رفع تحریم‌ها وضعیتی را فراهم کند که در زمان بسته‌شدن پنجره‌های غروب برجام در چند سال آینده، ایران از نظر اقتصادی قوی شود و نیروی نظامی آن هم از طریق منابع سرشار مسدودشده فعلی ایران در خارج از کشور به تسلیحات نظامی پیشرفته چینی و روسی مجهز شود و عملا در زمان کم‌شدن محدودیت‌های برنامه هسته‌ای ایران، ایران بسیار قوی‌تری در مقابل اسرائیل قرار بگیرد. در آن زمان گزینه‌هایی که اکنون برای اسرائیل وجود دارد، وجود نخواهد داشت، هم از نظر خراب‌کاری و هم از نظر تضعیف ایران و هم از نظر حمله این کشور؛ بنابراین همچنان اسرائیل مخالف برجام است.

با این‌همه، چون نتوانسته است تاکنون راهکار جایگزین واقع‌بینانه‌ای ارائه دهد، این قدرت را ندارد که از احیای برجام جلوگیری کند و همین‌طور نمی‌تواند در کار آمریکا سنگ‌اندازی کند؛ به‌ویژه به این علت که هماهنگی فعلی دولت بنت و دولت آقای بایدن به‌مراتب از آن زمان بیشتر است که نتانیاهو بر سر قدرت بود. همین‌طور رابطه استراتژیک اسرائیل با آمریکا مهم‌ترین تضمین‌کننده امنیت این کشور است. در نهایت باید گفت اسرائیل قدرت ایستادن در برابر احیای برجام را ندارد؛ ولی همچنان می‌تواند هزینه را برای هر دو طرف برجام بالا ببرد.

به نظر من، کمابیش گزینه مطلوب برای اسرائیل حفظ شرایط فعلی است؛ یعنی بهترین گزینه برای اسرائیل شرایطی است که ایران در گوشه‌ای در فشار اقتصادی شدید آمریکا باشد و درعین‌حال به سلاح هسته‌ای دست نیابد. با‌این‌همه همان‌طور که برخی در ایران این واقعیت را نمی‌پذیرند، اسرائیل هم نمی‌تواند این واقعیت را قبول کند که شرایط فعلی ناپایدار است.

اجازه دهید درمورد نقش گروه بحران سؤال کنم. روزی که ترامپ کاخ سفید را ترک کرد، شما در مصاحبه‌ای گفتید که «کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد». بایدن به محض رسیدن به قدرت، خیلی راحت، به معاهده‌هایی که ترامپ از آن خارج شده بود، مانند معاهده اقلیمی پاریس، بازگشت. تا آن زمان هم تنها اقدام ایران این بود که بعد از ترور شهید فخری‌زاده، میزان غنی‌سازی‌اش را از ۳.۷۶ درصد به ۲۰ درصد برساند. چه شد که بایدن راه ترامپ را در پیش گرفت و فشار حداکثری را ادامه داد؟ در اوج پاندمی کرونا که بحث آزاد‌سازی ۱.۲ میلیارد دلار از سوی کره جنوبی مطرح بود، دولت بایدن حتی جلوی این را هم گرفت. چه شد که این اتفاق افتاد؟

درباره مطلبی که بیان کردم، اگر بخواهیم بی‌تعارف صحبت کنیم، باید بگوییم ممکن است شخص ایشان علاقه داشت به توافقی با ایران برسد؛ اما در عمل سیاست دولت قبلی سیاست تغییر رژیم در ایران بود؛ درحالی‌که دولت بایدن به‌هیچ‌وجه در پی این موضوع نبود؛ بنابراین مقصود من مبنی بر اینکه «کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد» این بود که دولت بایدن دیگر به دنبال خواسته‌های حداکثری غیرواقع‌بینانه دولت ترامپ نخواهد رفت.

من هنوز هم بر این اعتقادم که هدف دولت بایدن، مانند دولت اوباما استفاده از فشار تحریم برای رسیدن به یک هدف محدود بود؛ یعنی مشخصا توافق هسته‌ای، برخلاف دولت ترامپ؛ بااین‌حال این امر دلیل بر این نیست که در ابتدای کار دولت بایدن اشتباه راهبردی جدی‌ای مرتکب نشده است.

او نه از سرعت کافی برای بازگشت به برجام برخوردار بود و نه از لحن مناسب برای پرداختن به این موضوع و نه از اقدام مناسب در جهت حسن نیت برای بازگشت به برجام، مثلا با انجام‌دادن اقدامی اعتمادساز، مانند آزادسازی بخشی از دارایی‌های مسدودشده ایران، برای اینکه بتواند اقلام بشردوستانه را در شرایطی که این کشور با موج جدیدی از کرونا دست‌به‌گریبان بود تهیه کند؛ اما او این کار‌ها را هم انجام نداد و به گمان من این اشتباهی بزرگ بود.

اگر شما از مسئولان دولت بایدن بپرسید چرا این اقدامات را نکردند، دو پاسخ مشخص را دریافت خواهید کرد که من هم تحلیلی بر آن‌ها اضافه می‌کنم.

اولا قانونی که مجلس شورای اسلامی به‌عنوان «قانون راهبردی رفع تحریم‌ها» وضع کرد در تقریبا یک‌ماه‌ونیم پیش از به‌قدرت‌رسیدن بایدن شرایطی را ایجاد کرد که هم ایران در حال دست‌زدن به تحرکات جدید هسته‌ای بود و هم سانتریفیوژ‌های پیشرفته‌تر و هم غنی‌سازی ۲۰ درصد و هم قطع دسترسی آژانس و هم خواسته‌های حداکثری در آن قانون مجلس گنجانده شده بود، مانند رفع همه تحریم‌ها، جدا از اینکه آن‌ها متناقض با برجام هستند یا نه و هم اینکه در منطقه فشار روی نیرو‌های آمریکایی در عراق و سوریه در حال افزایش بود و در واقع اطلاعاتی که در اختیار دولت جدید قرار گرفته بود، مدعی بود که ایران انتقال تسلیحات را به حوثی‌های یمن هم سرعت بیشتری داده است؛ یعنی هم ایران در آن زمان از نظر تحرکات هسته‌ای و منطقه‌ای اقداماتی را انجام می‌داد که برای دولت بایدن به‌شدت مشکل‌زا بودند و هم اینکه از نظر قانون مجلس در مسیری قرار گرفته است که هم خواسته‌های حداکثری دارد و هم انعطاف حداقلی.

چیزی که من به این موضوع اضافه می‌کنم، این است که برای دولت بایدن سیاست داخلی اولویت اصلی در سال نخست بود؛ چون آمریکا با وضعیت اقتصادی و اجتماعی دشواری مواجه بود و دولت آمریکا می‌خواست که حتما برنامه‌هایش را از طریق کنگره پیش ببرد و با توجه به اکثریت شکننده دموکرات‌ها، نمی‌توانست درگیر سیاست خارجی‌ای شود که اختلاف‌ها را بیشتر کند و جلوی اجرای برنامه‌های داخلی دولت بایدن را بگیرد.

لحنی هم که مقام‌های آمریکا در پیش گرفتند و محافظه‌کاری‌ای که درمورد ایران به خرج دادند، در ابتدای کار از این موضوع نشئت می‌گرفت، علاوه بر دیدگاه مقام‌های دولت بایدن که عرض کردم.

با این‌حال در تابستان که مذاکرات متوقف شده بود می‌توانستید ببینید که نگاهی به عقب در دولت بایدن وجود داشت و بسیاری اعتقاد داشتند که فرصت تغییر سیاست در چند هفته نخست را از دست دادند. اجازه دهید این را هم اضافه کنم که یک ماه بعد از به‌قدرت‌رسیدن آقای بایدن، در ۲۰ فوریه ۲۰۲۱، زمانی که اتحادیه اروپا از همه طرف‌ها برای دیدار غیررسمی اعضای برجام دعوت کرد، آمریکا بلافاصله پذیرفت و ایران دست رد زد به این پیشنهاد؛ بنابراین اینکه برخی دولت بایدن را به این متهم می‌کنند که چند ماه تعلل کرد، به گمان من درست نیست.

در همان اواخر ماه فوریه هم دولت بایدن مکانیسم ماشه ترامپ را از سازمان ملل پس گرفت و محدودیت‌های اعمال‌شده برای دیپلمات‌های ایرانی در سازمان ملل را هم برداشت و از این طریق خواست نشان دهد که به دنبال سیاست دیگری است؛ اما به‌هرحال در آن زمان دیگر موضع ایران سفت‌وسخت‌تر شده بود و تنش‌ها رو به افزایش بودند و کمی دیر بود.

قانون مجلسی که فرمودید سه ماه به دولت ایران فرصت داده بود؛ یعنی این قانون یک ماه قبل از ورود آقای بایدن تصویب شده بود؛ ولی دولت ایران برای اجرای این مصوبه دو ماه زمان داشت. فکر می‌کنم مصوبه مجلس به قدری که فعلا کار را دشوار کرده است، در آن زمان مشکل ایجاد نکرده بود و اتفاقا برای دولت بایدن فرصت خوبی بود؛ چون بعد از دو ماه قرار بود ایران غنی‌سازی ۶۰ درصد و محدودسازی آژانس را شروع کند.

من در زمان دولت انتقالی دولت آمریکا نظرم را به مقام‌های دولت جدید به این شکل بیان کردم که بهترین راهکار بازگشت بدون، چون وچرا به توافق برجام است و دادن بازه‌ای زمانی به ایران تا به توافق بازگردند؛ بااین‌حال اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، بحث حرف قطعی ایران درباره رفع کلی تحریم‌ها و راستی‌آزمایی در وضعیتی بیان شد که بایدن حتی سوگند یاد نکرده بود. مانند این است که وقتی آمریکا می‌خواست به پیمان اقلیمی پاریس بازگردد دیگر کشور‌ها برای آمریکا شرط تعیین کنند. در آن صورت دیگر نمی‌شد انتظار داشت آمریکا در روز اول دولت بایدن و بدون پیش‌شرط به توافق اقلیمی پاریس بازگردد. در نتیجه فکر می‌کنم گذاشتن پیش‌شرط‌ها و سخت‌ترشدن موضع ایران آن‌هم قبل از به‌قدرت‌رسیدن بایدن صدای کسانی را که موافق بازگشت بی‌چون‌وچرای آمریکا به برجام بودند، در داخل دولت بایدن تضعیف کرد.

اما این نکته بسیار مهم است که اگر آمریکا در آن زمان به برجام بازمی‌گشت، به چند دلیل قدرت بسیار بیشتری داشت. یکی اینکه اگر آمریکا بدون درنظرگرفتن شرایط ایران بازمی‌گشت عضوی از برجام تلقی می‌شد و می‌توانست درصورتی‌که ایران به تعهداتش عمل نمی‌کرد از مکانیسم ماشه استفاده کند و اجماعی هم که در شورای امنیت سازمان ملل علیه تصمیم‌های ترامپ بود، برای بایدن رفع می‌شد و دست آمریکا بازتر می‌شد؛ ضمن اینکه فاصله گریز هسته‌ای ایران در آن زمان بیش از یک سال بود و اکنون کمتر از یک ماه است.

من همه این‌ها را قبول دارم و به‌همین‌دلیل می‌گویم که بی‌شک فرصت‌سوزی بود. بااین‌حال لازمه کار ما این است که نظر‌های دو طرف را بشنویم و بیان کنیم؛ به‌همین‌دلیل من توضیح دادم که نظر دولت آمریکا چه بود. در آن زمان آنان می‌گفتند رئیس‌جمهوری هر صبح که بیدار می‌شود و پرونده اطلاعاتی روزانه در اختیارش قرار داده می‌شود، فقط نقش منفی ایران در عراق و سوریه و یمن را می‌بیند و پیشرفت‌های هسته‌ای ایران و شرایط سختی را می‌بیند که ایران گذاشته است. شرایط دشوار داخلی هم مزید بر علت بود.

در آن زمان آنان فکر می‌کردند که اصلا شرایط این امر وجود ندارد که آمریکا یک‌طرفه امتیاز بدهد و به برجام بازگردد. حال که به گذشته نگاه می‌کنیم، صددرصد یک فرصت‌سوزی بزرگ رخ داده است و با همه عیب‌هایی که بازگشت به برجام می‌توانست برای آمریکا داشته باشد، به طور قطع، حسن‌های آن بیشتر بود. به‌همین‌دلیل من با شما موافقم و صرفا توضیح دادم که از دید آمریکا این اتفاق چرا رخ نداد.

شما با توجه به عضویت در گروه بحران در زمان مذاکرات قبلی در مقاله‌های‌تان از اهمیت دستیابی به توافق می‌نوشتید و فضا را به سمت مثبت‌شدن می‌بردید؛ اما در‌حال‌حاضر نقش‌تان کم‌رنگ‌تر شده است. به نظر می‌رسد توافق را دور از دسترس می‌بینید. نظرتان درمورد وضعیت فعلی چیست؟

فکر نمی‌کنم چنین باشد. من همیشه تحلیل خودم را ارائه کرده‌ام و الان هم همین کار را می‌کنم. من سعی می‌کنم در هیچ زمینه‌ای مبالغه نکنم، نه در جهت منفی و نه جهت مثبت. سعی می‌کنم واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنم و واقعیت این است که اختلاف موضوع و انتظار‌های دو طرف از زمان شروع مذاکرات در ماه آوریل به قدری زیاد بود که اجازه خوش‌بینی بیش از حد را نمی‌داد، به‌ویژه در زمانی که مذاکرات متوقف شد و معمولا در زمان توقف مذاکره‌ها موضع دو طرف سفت‌وسخت‌تر می‌شود و کمتر پیش می‌آید موضع‌شان نرم‌تر شود.

این را به‌عنوان یک اصل می‌گویم. در نظر داشته باشید اینکه اعضای تیم جدید از منتقدان جدی برجام بودند و تجربه کافی در زمینه مذاکرات برجام را نداشتند و همین‌طور انتظارات دو طرف فاصله زیادی با هم داشت که در کوتاه‌مدت نمی‌شد آن را کم کرد، خوش‌بینی بیش از حد میسر نبود؛ اما این امر به این معنا نیست که ما امیدمان به برجام را از دست داده‌ایم.

در سالگرد اجرای برجام، گروه بحران گزارشی مفصل را منتشر می‌کند و در آن همچنان برجام را بهترین راهکار می‌داند و راهکار‌های مشخصی را هم برای رسیدن به برجام ارائه می‌دهد.

با توجه به سرعت مذاکرات به انجام توافق خوش‌بین هستید؟

می‌توان تخمینی داد در‌این‌باره که بخت احیای برجام چقدر است. فکر می‌کنم در وضعیت فعلی این بخت بیشتر از ۲۵ درصد نیست؛ چون همان‌طور‌که عرض کردم زمان روبه‌پایان است و هم‌چنان اختلاف‌ها پابرجاست، اما همان‌طور‌که عرض کردم، در بسته نیست؛ به‌هرحال ۲۵ درصد از احتمال صفر بیشتر است و همان‌طور‌که ۲۵ درصد در احتمال حمله نظامی بسیار زیاد است، برای احتمال گشایش دیپلماتیک هم کم نیست.

در کتاب راز سر‌به‌مهر که در مورد نحوه نگارش برجام است، آمده که اوایل سال ۹۳ متن توافق ایران و ۱+۵ برای انتشار و فضاسازی برای لابی‌گری به گروه مدیریت بحران داده شده است. از سوی دیگر روایت شما این است که گروه مدیریت بحران متنی دریافت نکرده بلکه متنی برای مذاکرات پیشنهاد کرده است. خب این مسئله از آنجایی اهمیت دارد که می‌تواند روایت مورد نظر مخالفان ظریف و برجام را حقانیت ببخشد. شما اخیرا در این مورد صحبت کرده‌اید. لطفا برای مخاطبان توضیح بدهید گروه مدیریت بحران چه زمانی به تیم مذاکره‌کننده متنی پیشنهاد کرده بود؟ اساسا آن متن چه نکاتی در بر داشت و با متن نهایی برجام شباهتی دارد؟ واقعیت این دوگانه روایت شما و آقای ظریف چیست؟

بهترین راه پاسخ‌دادن به این سؤال توضیح‌دادن شیوه کارگروه بحران است و نشان می‌دهد در زمینه برجام هم چگونه عمل کرده است.

شیوه کارگروه بحران در همه بحران‌ها یکی است. این سازمان بر بیش از ۵۰ نقطه جهان تمرکز می‌کند. این گروه در تمامی موارد از مواضع تمامی طرف‌ها درک عمیقی به دست می‌آورد و سپس براساس تخصص داخلی سازمان که کارشناسان سازمان و اعضای هیئت‌مدیره آن را دربر می‌گیرد که اغلب مقام‌های بلندمرتبه جهان هستند، راهکار‌هایی را پیشنهاد می‌کند که اجرائی هم باشند؛ بنابراین در این مورد نه این امکان وجود دارد که گروه بحران راهکاری را بر یکی یا همه طرف‌ها دیکته کند (چون اصلا مذاکره چندجانبه بی‌معنا می‌شود و همه طرف‌ها می‌توانند به سازمانی غیردولتی این وظیفه را بدهند که راهکار پیدا کند و خودشان ساعت‌ها برای مذاکره صرف نکنند) یا اینکه اگر سازمان برای یکی از طرف‌ها لابی‌گری کند، به‌طور‌کلی، اعتبار سازمان را خدشه‌دار خواهد کرد؛ بنابراین هر دو این موارد مبالغه‌آمیز است.

در گذشته اعضای تیم آقای ظریف به‌صورت عمومی هر‌گونه نقش گروه بحران در برجام را رد کرده بودند و مخالفان برجام و منتقدان ظریف هم نقش گروه بحران را بسیار پررنگ‌تر از آنچه بود، نشان داده بودند؛ یعنی هر دو طرف سعی کرده بودند در جهت منافع‌شان از نقشی که گروه بحران بازی کرده بود سوءتعبیر کنند.

در عمل، گروه بحران، درست مانند بسیاری از گروه‌های غیردولتی دیگر در مذاکرات چاره‌اندیشی و پیشنهاد ارائه کرد، در گفت‌وگوی با طرف‌ها راهکار‌هایی را ایجاد کرد. این گروه راهکار‌ها و پیشنهاد‌هایی را ارائه کرد با عنوان «White Paper» یا «پیشنهاد غیررسمی» و در اختیار همه طرف‌ها قرار داد و آنان براساس مواضع خودشان به گروه بحران نظر‌های خودشان را منتقل کردند.

گروه بحران هم براساس نظر‌های طرف‌ها و تا آنجا که به نظرش منصفانه و معقولانه می‌آمد، پیشنهاد‌ها را تغییر داد و آن را به‌صورت گزارش عمومی منتشر کرد و در اختیار همگان قرار داد و اکنون هم روی وب‌سایت گروه بحران قرار داد. اگر شما به متن برجام نگاه کنید، رگه‌هایی از پیشنهاد‌های گروه بحران را در برخی موارد مشاهده خواهید کرد، ولی به گمان من، در بسیاری موارد هم می‌توانید ببینید که مذاکره‌کنندگان نظر‌های گروه بحران را در نظر نگرفته‌اند.

علت آنکه بحث کتاب جواد ظریف را رد کردم، آن بود که ما هرگز از طرف ایران پیش‌نویسی دریافت نکردیم و همان‌طور‌که گفتم، نظر‌های ایران را درباره پیشنهاد‌های خودمان دریافت کردیم. به‌هرحال شواهد و اسناد این موارد در ایمیل‌های ردوبدل‌شده وجود دارد.

شما می‌بینید که حتی در گفتگو‌های میان سازمان و آقای ظریف ایشان در بسیاری از موارد منتقد پیشنهاد‌ها و گزینه‌های گروه بحران بودند، همان‌طور‌که در بسیاری از موارد طرف‌های دیگر هم منتقد گروه بحران بودند؛ این امر اثبات می‌کند که موضع اتخاذی گروه بحران موضع میانی بوده و گروه بحران به‌دنبال تأمین نظر طرف خاصی نبوده است.

اشکال دیگر مطلب مطرح‌شده در کتاب «راز سربه‌مهر» این است که اگر گروه بحران بخواهد برای نظر‌های یک طرف لابی‌گری کند، به‌طور‌کلی اعتبار خودش را از دست خواهد داد و نمی‌تواند به‌عنوان سازمانی بی‌طرف، محل مشورت دولت‌ها و البته سازمان ملل قرار بگیرد.

برای اینکه موضعم بسیار واضح باشد، عرض می‌کنم من هم‌چنان برجام را بهترین توافق ممکن در سال ۲۰۱۵ می‌دانم، هم‌چنان برجام را یگانه راهکار کم‌هزینه برای ایران و آمریکا در وضعیت فعلی می‌دانم، آقای جواد ظریف را دیپلماتی متبحر و زبردست می‌دانم و در زمینه برجام هم باید عرض کنم نقش گروه ما ارائه ایده‌های مختلف به طرف‌ها بوده که بخشی از آن‌ها مدنظر قرار گرفته است، همان‌طور‌که گروه‌های غیردولتی دیگری هم این نقش را بازی کرده و در رسیدن به توافق به طرف‌ها کمک کرده‌اند؛ بنابراین دیدگاه‌های صفروصدی درباره نقش ما در حل بحران به علت استفاده سیاسی طرف‌های مختلف دعوا در ایران است.

آنان سعی می‌کنند منافع خود را از این طریق تأمین کنند. ولی با‌این‌حال بهترین روش برای راستی‌آزمایی این است که پیش‌نویس آقای ظریف که با خانم اشتون دادند را در کنار پیشنهاد‌های گروه بحران بگذاریم و مقایسه کنیم.

ارسال نظرات