سعید قدسی، فرارو- غزاله در تاریخ ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۲ برای مراجعه به دکتر از خانه بیرون رفته و هیچگاه به خانه بر نمیگردد؛ و اکنون پس از گذشت ۶ سال قرار است آرمان چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ اعدام شود.
ناپدید شدن مرموز غزاله به سرعت در دستور کار پلیس قرار گرفت. در روند تحقیقات و در بررسی آخرین تماسهای غزاله ماموران به پسر جوانی مشکوک شدند که غزاله قبل از ناپدید شدن چندباری با او تماس گرفته بود. ارمان و غزاله ساعتی قبل از دیدارشان، سیزده پیامک و یک تماس تلفنی با هم داشته اند.
در همان مراحل ابتدایی بازجویی صحبتهای ضد و نقیض آرمان، ماموران را بیش از پیش مشکوک کرد و نهایتاً با بررسیهای بیشتر مشخص شد که آرمان پسرک ۱۷ ساله آخرین کسی بوده که غزاله را ملاقات کرده است.
آرمان در هنگام قتل، هفت روز کمتر از هجده سال داشته و همین باعث شده که دادگاه پرونده را نیازمند تحقیقات بیشتر بداند.
ماجرای آشنایی آرمان و غزاله
اما ماجرای این پرونده در اواخر اسفندماه سال ٩٢ کلید خورد. اواسط اسفند ماه آن سال بود که پدر غزاله پس از ناپدید شدن عجیب دخترش به پلیس مراجعه کرد و آنها را در جریان این اتفاق قرار داد. خداحافظی و خارج شدن از خانه برای رفتن به مطب یک پزشک آخرین تصویر خانواده غزاله از او بود.
ناپدیدشدن مرموز این دختر جوان به سرعت در دستور کار پلیس و ماموران آگاهی قرار گرفت. در روند تحقیقات و در بررسی آخرین تماسهای دختر جوان ماموران به پسر جوانی مشکوک شدند که غزاله قبل از ناپدیدشدن چندباری با او تماس گرفته بود. در همان مراحل ابتدایی بازجویی صحبتهای ضدونقیض پسر جوان، ماموران را بیش از پیش مشکوک کرد و درنهایت با بررسیهای بیشتر مشخص شد که متهم جوان آخرین کسی بوده که غزاله را ملاقات کرده است و درنهایت در مراحل بازجویی پسر جوان لب به اعتراف گشود و به رابطه دوستی که بین او و غزاله شکل گرفته بوده، اعتراف کرد.
آشنایی غزاله و پسر جوان از آنتالیای ترکیه آغاز شده بود. این دوستی ادامه پیدا کرد و در تهران هم چندباری همدیگر را ملاقات کردند. پسر جوان با وجود اینکه چندماهی از غزاله کوچکتر بود، به او علاقهمند شد و حتی چندباری پیشنهاد ازدواج را با غزاله مطرح کرد، اما دختر جوان با این خواسته مخالف بود. او میخواست برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود، به همین دلیل هم از پسر جوان خواست تا این رابطه را فراموش کند.
اما ارتباط آنها بهطور کامل قطع نشد، تا اینکه یک روز «الف-ع» از نبود پدر و مادر پزشکش در خانه استفاده کرد و از غزاله خواست به خانه آنها برود: «من وقتی دیدم کسی در خانه نیست، غزاله را به خانه دعوت کردم. اما او وقتی به خانهمان آمد و گفت که قصد دارد برای همیشه مرا فراموش کند، خیلی عصبانی شدم، بین ما مشاجره لفظی درگرفت و وی را هل دادم، سرش به جایی خورد، سپس با میله بارفیکس نیز چند ضربه به او زدم. آنجا بود که متوجه شدم غزاله نفس نمیکشد.»
پسر جوان آشفته و هراسان پیکر بیجان غزاله را داخل چمدان بزرگی قرار داد و بعد آن را به سطل زباله خیابان میرداماد انداخت، سپس به خانه بازگشت و سعی کرد همه آثار جرم را از بین ببرد.
جسد غزاله هیچگاه کشف نشد
پسر جوان خیلی زود از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شد. درواقع دستپاچگی قاتل راز این جنایت را فاش کرد. در بررسیهای دقیق و تطبیق نمونه «DNA» به دست آمده از قطرات خون بهجامانده در محل جرم مشخص شد که غزاله در همان خانه مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. در ادامه بازرسی از محل جنایت میله بارفیکسی که پسر جوان با آن ضرباتی را به مقتول وارد کرده بود، کشف شد و آثار به جامانده بر روی میله هم اظهارات اولیه پسر جوان را تایید میکرد.
با این وجود، متهم جوان در روند رسیدگی به این پرونده و بهخصوص در جلسه دادگاه ضمن رد اظهارات قبلی خود، روایت دیگری از این حادثه مطرح کرد.
او در برابر قاضی با بیگناه دانستن خود در این حادثه مدعی شد: «غزاله وقتی از پلههای خانهمان پایین رفت، همین که خواستم در ورودی آپارتمان را ببندم، ناگهان صدای جیغش را شنیدم، وقتی در را باز کردم، دیدم او از پلهها سقوط کرده است. هر چه صدایش زدم، جواب نداد. ترسیده بودم با زحمت او را به خانه بردم. از ترس پدر و مادرم غزاله را داخل چمدان جاسازی کردم و او را از خانه بیرون بردم تا کسی متوجه نشود و بعد هم جسد غزاله را در سطل زباله رها کردم.»، اما جسد این دختر جوان با وجود تلاش ماموران هیچ گاه پیدا نشد.
چرا آرمان اعدام نشد؛ ممکن است غزاله زنده باشد؟
چهارشنبه یازدهم دی ماه در اولین ساعات روز قرار بود آرمان به دار آویخته شود، ولی دو نفر از سه قاضی که رای بر محکومیت آرمان به قتل عمد داده بودند، اعلام کردند برای آنها در وقوع قتل، شک به وجود آمده است.
به گزارش خبرآنلاین، از آن جایی که آرمان مقابل قضاتی که او را محاکمه میکردند، هرگز اعتراف به وقوع قتل نکرد، شاهدی هم در لحظه قتل وجود نداشت و برخی نشانهها ازجمله فقدان آثار خون بر آلت قتاله (میله بارفیکس) و ریخته شدن خون زیر فرش –نه روی فرش- حکایت از آن دارد که صحنهای که اتفاق افتاده به صورت واضح مشخص نیست، و از همه مهمتر، هیچ جسدی پیدا نشده یا نشانهای از مرگ حتمی غزاله نیست، قضات صادر کننده رای، دست نگه داشتند.
یکی از قضات پرونده در مصاحبهای گفته از جمله مواردی که وکیل متهم ارائه کرده است «برگهای از دانشگاه بود که صرف نظر از صحت آن نشان میداد که مقتول مرخصی تحصیلی گرفته است.»
علاوه بر این گفته شده که دفترچه بیمه او هم تمدید شده بود. حالا شاید تمدید دفترچه بیمه را فرد دیگری بتواند انجام دهد، اما مرخصی تحصیلی را فقط خود فرد باید بگیرد. اینها تردید ایجاد کرد که نکند مقتول زنده باشد.
در نتیجه با این ابهامات بود و با وجودی که گفته شده پدر و مادر غزاله از چند روز پیش نه در خانه را باز کردند تا به نصیحت کسانی که میخواستند آنها از قصاص گذشت کنند گوش دادند و نه حاضر شدند تلفنی در این باره با کسی حرف بزنند، سرنوشت برای آرمان فرصتی داد تا باز هم زنده بماند بنابراین اجرای حکم بهه صورت موقت برای مدت ۳۰ روز، متوقف شده است.
دادگاه رسیدگی به ماجرای قتل غزاله توسط آرمان
به گزارش روزنامه اعتماد، پلیسها با شوکر برقی در حال آرام کردن جمعیت ملتهبی هستند که روی پلههای مقابل دادگاه کیفری فریاد میزنند. عابران پیاده از دو سوی پیاده رو، راهشان را کج میکنند و دوان دوان به سمت پلههای دادگاه میآیند و از همدیگر داستان را میپرسند.
مردی قوی هیکل با کت و شلوار خاکستری رنگ که از خانواده غزاله است دو دستش را بلند میکند و رو به جمعیت داخل پیاده رو میگوید: قاتل ندیدین؟ بیاین ببینین!
در میان جمعیت، مادر غزاله میدود و یقه پیراهن پدر آرمان را میگیرد و میگوید: چه جوری تونستی قاتل تربیت کنی؟ تو استاد دانشگاهی؟ تو میری میشینی روبه روی ۶۰ تا جوون حرف میزنی؛ اونوقت خودت یه قاتل تحویل دادی؟ پدر آرمان شوکه شده و هیچ نمیگوید، مردم او را به جلو هل میدهند و او هم چشم در چشم مادر غزاله به جلو رانده میشود.
فامیل و نزدیکان غزاله و آرمان پشت سر هم همدیگر را تهدید میکنند. دخترخاله غزاله که عکس او را در دست دارد هق هق کنان و به نفس نفس افتاده فریاد میزند: نیم وجبی یه الف. قد داره زده آدم کشته….
اما پدر غزاله آرام پایین پلهها ایستاده و در بهت، جمعیت را نگاه میکند. پدری که دو سال پیش در یک شب سرد زمستانی نزدیک بهار، چند روز زمین و زمان را به جستجوی دخترش رفت و بعد از مدتی خبر قتلش را آوردند. در حالیکه نه جنازهای پیدا شد و نه آرمان در آخرین جلسه دادگاه حاضر به اعتراف شد.
سومین جلسه دادگاه در حالی برگزار شد که جسد غزاله هنوز پیدا نشده و آرمان در بازجوییهای اولیه با اظهارات متناقض اعتراف به قتل غزاله کرده است.
آرمان پشت جایگاه متهم از آقای قاضی اجازه میخواهد تا از خانواده غزاله عذرخواهی کند. مادر و پدر غزاله هم در جایگاه ویژه نشسته اند. مادر با چشمهای روشن و سرخ شده عکس دخترش را در دست گرفته و پدر آرام و ساکت اشک میریزد. چشمهای آرمان بر میگردد و به چشمهای مادر غزاله میگوید: ببخشید.
مادر، اما با تمام بغض و نفرت مانده در گلویش میان جمعیتی که دیگر صدای نفسهای شان هم شنیده نمیشود میگوید: باید بمیری.
پدر غزاله هم پشت میز دادگاه اشک میریزد و از تنها دخترش میگوید. او و همسرش تقاضای قصاص آرمان را دارند و مابهالتفاوت دیه را هم میدهند.
(طبق قوانین اسلامی دیهی زن نصف دیه مرد است و بنابراین اگر مردی یک زن را به قتل برساند، اولیاء دم زن (مقتول) در صورت تمایل به قصاص مرد (قاتل)، بایستی نیمی از دیه را پرداخت کنند!)
ناهید مادر غزاله تند تند صحبت میکند و پشت سر هم با نگاه هایش آرمان را خطاب قرار میدهد. دست و پایش را گم کرده و میگوید:
غزاله و آرمان با هم نامزد بودند. غزاله قرار بود روز چهارشنبه آرمان را ببیند و به بهانههای مختلف قرارشان را عقب میانداخت… آن روز نوبت دکتر داشت و به اصرار آرمان به خانه اش رفت. او نمیخواست رابطه اش را با آرمان ادامه دهد، اما او این را نمیفهمید. آرمان طبق نقشه قبلی، غزاله را به خانه اش دعوت کرد و او را به قتل رساند… آقای قاضی من تقاضای قصاص نفس دارم.
بیشتر بخوانید: ماجرای آرمان؛ از قتل در 18 سالگی تا مهندسی پزشکی دانشگاه تربیت مدرس
روایت تازه آرمان از ماجرای قتل غزاله
قاضی عبداللهی، ارمان را پای میز میخواند تا از خودش دفاع کند. ارمان (که در آن زمان ۱۹ سال دارد) صدایش آرام و آهسته است. قاضی از او میخواهد که بلندتر صحبت کند. صورتش سفید شده و کلمات را جویده، جویده به زبان میآورد.
آرمان در جواب قاضی که از وی میپرسد آیا در ماجرای قتل غزاله مباشرت داشته است یا خیر، میگوید:
من و غزاله نزدیک عید در سفری در ترکیه با هم آشنا شدیم. هر دو با خانوادههای مان به آن سفر رفته بودیم. بعد از آشنایی با تماس تلفنی با هم در ارتباط بودیم، اما بعد از مدتی در تهران همدیگر را دیدیم.
رابطه ما چند بار به هم خورد و دوباره از نو شروع کردیم. من خیلی تمایلی به ادامه رابطه نداشتم، چون هم درسم ضعیف شده بود و در آستانه کنکور بودم و هم اینکه باید به اصرار پدر و مادرم رشته دندانپزشکی قبول میشدم.
در نخستین جدایی مان چند بار پیگیری کردم، اما وقتی چند بار این اتفاق افتاد دیگر دنبال ماجرا را نگرفتم.
آن روز غزاله در واتس آپ به من پیغام داد و حالم را پرسید و قرار شد همدیگر را ببینیم. طبق معمول از مدرسه به خانه آمده بودم و به خاطر حساسیت، آنتی هیستامین مصرف میکردم. در حال استراحت و خواب آلودگی بودم که تماس ناموفق غزاله را روی گوشی ام دیدم.
با او تماس گرفتم و گفت: میخواهم بیایم ببینمت. مادر و پدرم در خانه نبودند و از رفت و آمد غزاله به خانه ما اطلاع نداشتند. این مورد خط قرمزی بود که پدر و مادرم برایم مشخص کرده بودند و نمیتوانستم از آن عبور کنم. اگر این کار را میکردم گوشی تلفنم را میگرفتند و تنبیهم میکردند.
آرتین برادرم را در اتاقش با ایکس باکس مشغول کردم و هدفون روی گوشش گذاشتم تا متوجه ورود غزاله نشود.
غزاله آمد و با هم درمورد کار و مسافرت حرف زدیم. گفت: میخواهم برای ادامه تحصیل از ایران بروم من هم سوئد را به او پیشنهاد دادم و گفتم در تماسهای بعدی اطلاعات کاملتر را میدهم.
غزاله را تا جلوی در خانه بدرقه کردم، اما همین که در را بستم صدای افتادنش را روی پلهها شنیدم. از ترس پدر و مادرم جنازه را به داخل خانه آوردم. فرشها را کنار زدم و با دست خونی میله بارفیکس را برداشتم و به گوشهای از اتاق پرتاب کردم. بعد جسد را با یک لایه مشما پوشاندم و در چمدانی که از انباری خانه آورده بودم گذاشتم و آن را به نخستین سطل زباله نزدیک خانه انداختم. بعد آمدم و لکههای خون روی پلهها و داخل را شستم.
نامه خداحافظی پدر و مادر ارمان
سلام دوستان و همراهان گرامی، دستبوس تک تک عزیزان همراه هستیم.
متاسفانه آرمان ما دیگر سحرگاه چهارشنبه را نخواهد دید. پسری که تا لحظه آخر کلمهای درشتی نکرد و تا آخرین نگاه، معصومیت خودش رو حفظ کرد.
او دیگر نخواهد بود و ما قراره آخرین دیدار رو باهاش داشته باشیم. کدوم پدر ومادر میتونه تو چشم بچه اش نگاه کنه و بگه بابا خداحافظ، این آخرین نگاهه… این آخرین آغوشه، این آخرین بوسه هست، این آخرین لمسه و این آخرین حس نفس گرمته… کاشکی سهم آخر قسمت ما بود نه فرزندمون…
این موقع است که ناباورانه پدر ومادر به پروردگارش میگه کاشکی فرزندمون تو سانحه میمرد نه ذره ذره، نه با انتظار …
خدایا قسمت میدیم لبخند مصنوعی و تلخ آخرو موقع آخرین وداع با فرزند که تلخترین رخداد زندگی یک پدر و مادره نصیب هیچ کسی حتی بدترین بندگانت نکن….
آرمانی منتظر ما باش… زود میام پیشت…
واکنش مادر غزاله به کمپینی که برای بخشش آرمان به راه افتاد
درخواست احسان علیخانی برای نجات ارمان از اعدام
احسان علیخانی مجری معروف با انتشار پستی در اینستاگرام نوشت:
پدرو مادر غزاله عزیز، شما ۶ سال است که عزادار غزاله هستین، دردی عمیق و جانکاه، قابل درک نیست داغ شما، حق با شماست حتما حق با شماست، اما در این ساعتهای پایانی زندگی آرمان، از شما پدر و مادر محترم و گرامی خواهش میکنم و تفاضا میکنم که بزرگى کنید به آرمان رحم کنید و او را به بزرگی خودتان ببخشید، صبح چهارشنبه دیگر آرمان نیست، آرمان ۶ سال هر شب کابوس اعدام دیده در زندان، هر شب مرده و زنده شده، شما حق دارید، اما او ۱۸ ساله بوده و اشتباه کرده، غلط کرده ولى ۱۸ ساله بوده، در زندان از دیپلم تا فوق لیسانس درس خوانده و ثابت کرده با رفتارش که در صورت محبت و گذشت شما صلاحیت بازگشت به جامعه را دارد، من دو بار با شما حرف زدم و حسی در دلم گواهی میدهد بامداد چهارشنبه شما دلِ اعدام آرمان را ندارید، چون در صدای شما جز درد رفتنِ غزاله، مهربانی و گذشت هم بود، الهی که رحم کنید و آرامتر شوید.
حمایت و درخواست نجات آرمان توسط پرویز پرستویی
پدرو مادر مقتول، عرض سلام و ادب و تسلیت به شما دلسوخته گان
میدانم شماعزیزو جگر گوشه تان را ازدست داده اید و تقاضای قصاص حق مسلم شماست و خودتان هم میدانید که آرمان سحرگاه چهارشنبه آخرین نفسهای خود را خواهد کشید.
بنده حقیر از شما داغدیده گان محترم تقاضا دارم به آرمان رحم کنید و اورابه بزرگی خودتان ببخشید.
گفتنی است که هنوز حکم قصاص این پسر که الان وارد ٢٤ سالگیاش شده است، اجرا نشده و او در این مدت علاوه بر اخذ مدرک مهندسی کامپیوتر در زندان موفق شد در کنکور ارشد سالجاری در رشته مهندسی پزشکی دانشگاه تربیتمدرس پذیرفته شود.
،
من نه مامور رسیدگی به این پرونده هستم نه هر حرفی بزنم وحی منزله ولی طبق اخباری که از این جنایت خوندم فقط قصاص میتونه آرامش نصبی به اون پدر و مادر بده،،، من خودم پسر دارم و اگر پسرم همچین کاری رو میکرد نظرم عوض نمیشد.
البته هیچکس نمیتواند حس و حال خانواده ای که حتی نمی دانند جنازه فرزندشان کجاست را بفهمند. این پسر احتمالا جنازه را تکه تکه کرده تا بتواند در چمدان بیاندازد در کشوری که هر لحظه روی سطل زباله اش یک زباله گرد یافت می شود چگونه زباله گردها از چنین چمدانی به راحتی گذشته اند. به نظرم حقیقت این جنایت چیز دیگری است
وقتی خدا میبخشه ما کی باشیم ک نبخشیم
اگه نبخشنش یعنی جای خدا تصمیم گرفتن
تو دوران بچگی بیعقلی کرده دلیل نمیشه ک مجازات ش
دیگه درسی شده براش
درسته داغ دیدن اما حق ندارن جای خدا وایسن
امیدوارم بخشیده شه
اگه فردا اعدام شد فقط ی دعا میکنم
الهی خوشی نبینه کسی که چشم دیدن خوشی این بنده خدارو نداشت
چون کسی ک جای خدا تصمیم بگیره از شیطان شیطانتره
باید اعدام بشه
ولی خانواده قاتلم بدبخت گناهی ندارن سخته ی خانواده دیگه داغ دار بشه
کاش چند سال دیگه زندان می موند و میبخشیدنش
پدر و مادر محترم غزاله مظلوم،با رحم کردن به قاتل،برای کوله بار دختر سفر کرده تان در روز قیامت که بسیار هم به همه ما نزدیک است خیر و حسنه بیشمار مهیا کنید، از شما درخواست دارم به پدر و مادر این پسر رحم کنید...
دست فرارو هم درد نکنه
فرارو هم تلاشش رو کرد تا فرجام خوبی پیش بیاد
اما خوب اونها هم والدینی هستن که داغ عزیز دیده اند
این رو پدرها و مادرها میفهمند
خدایا ما رو اینجوری امتحان نکن. اتفاق یه لحظه است. در یک لحظه از فرشته تبدیل میشی به شیطان. خودت رحم کن بهمون
نظر همه ي شما راخواندم و متوجه خلا بزرگي شدم
اينكه كسي به مقوله ي خشم اشاره نكرد
بياييد به فرزندانمان اموزش دهيم چگونه خشم خود را كنترل كنند ، در مواقع عصبانيت روي خودشان كنترل داشته باشند
تا شاهد اين قبيل اتفاقات تلخ نباشيم ..
امیدوارم بخشیده شه
تو کنکور ارشد هم در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شده.
یعنی اصلا انگار نه انگار که یکی را کشته و در گونی گذاشته و انداخته تو سطل زباله!
واقعا که!
چه موجود سنگدلی بوده واقعا.
باید اعدام بشه
اگر ارشد پیام نور استهبان قبول میشد نشون میداد بی خیال نبوده؟
شریف قبول میشد که الان خودت میکشتیش
دختر مردم را به قتل رسانده.
به جسد بی جانش هم رحم نکرده.
انداخته تو سطل زباله.
گم و گورش کرده.
با قصاص فقط باعث داغدار شدن خانواده ای دیگر خواهد شد. ببخشید و بگذرید که باعث آرامش شما و روح آن مرحومه خواهد گردید.
قصاص لحظه ای روزی ماهی سالی آرامشی بخشد و بخشش عمری
نه جای آرمان بوده ام نه جای پدر و مادرش و نه جای پدر و مادر غزاله
اما تجربه کرده ام
در بخشش لطف خداوندی جریان دارد.
نتیجه اعمال را خدا خواهد داد
ذره ای خوبی ذره ای بدی
هیچکدام بی پاسخ نیست
اما در بخشش شکفتنی است که پژمردگی ندارد.