صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

چرا خانم یایا علارغم داشتن ایده و پس زمینه ای خوب، فیلم خوبی نمی شود؟ چون در خیال ناصر و مرتضا که جهان داستان هم هست، درامی شکل نمی گیرد. تصاویر و کنش های داستانی، تکراری از فرار از یایا و بعد عذرخواهی از او می شود. ورود عظیم می توانست زودتر اتفاق بیفتد و یک لایه ی کشمکشی هم به قصه اضافه شود تا از این ملال و تکرار (هر چند اگر عامدانه هم باشد) کاسته شود.
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۱ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۸

فرارو- علیرضا جعفری؛ "خانم یایا" یا "ما شما رو دوست داریم خانم یایا" جدیدترین ساخته¬ فیلمساز صاحب سبک کشورمان عبدرضا کاهانی است که به نوعی می¬شود آن را متفاوتترین اثر او نیز قلمداد کرد.

خانم یایا قصه مرتضی و ناصر، دو مرد میانسال است که برای اولین بار تصمیم گرفته اند که از یک عمر فضای منفعلانه ای که بر زندگیشان چنبره زده رها شوند و به قولی کمی"شیطونی" کنند. آن‌ها که از بچگی شاگرد مغازه ی مردی بوده اند و بعد‌ها هم داماد همان مرد شده اند و پس از مرگ او، به نوعی به عنوان کارگزار دخترانِ آن مرد که الان همسرانشان هستند، مشغول اند.

 

"برای خرید حلال و دانلود قانونی خانم یایا با حجم نیم بها اینجا کلیک کنید"

 
زندگیشان چنان انباشته از انفعال بوده که حتا همسرانشان آن‌ها را مسخره می‌کنند که نه اهل تفریح اند و نه بخاری ازشان بلند می‌شود. حال این جاست که با دیدن عکس زنی معلوم حال تایلندی تصمیمی گرفته اند. به همسرانشان دروغ می‌گویند و از شانگ‌های به جای تهران راهی پاتایا می‌شوند؛ پاتوق تفریح‌های آنچنانی و مجردی مردان متاهل ایرانی.

با ورود آن‌ها به پاتایا که با آغاز فیلم هم زمان است، هجوم افکار مختلف و کمشکش‌های درونی این دو را شاهد هستیم. از طرفی مشتاق به دیدن یایا و وقت گذارندن با او هستند و از طرفی از دستش فرار می‌کنند. در خیالشان با ناراحتی او ناراحت می‌شوند و می‌خواهند از دلش در بیاورند. حتا همدیگر را دو در کرده و تنهایی با یایا وقت می‌گذارنند.

فرار آن‌ها از یایا هم چند جنبه دارد: هم در بندِ اخلاق و تعهد هستند و هم خجالتی و این کاره نبودن آن‌ها باعثش است و هم این که ترس از بی آبرو شدن دارند. چون آنجا پر از ایرانی است و آخر ممکن است که یکی بشناسدشان و ممکن است عکسی بگیرد و ممکن است در معرض بی آبرویی قرار گیرند.

همین وجه سوم است که در خیالشان پر رنگ‌تر می‌شود. عکسی ازشان گرفته می‌شود و مورد باج خواهی قرار می‌گیرند. توسط چه کسی؟ توسط "عظیم"، کسی که در نهانشان نسبت به او احساس دِین و بدهی دارند. آن‌ها در مقام هیئت امنای صنفشان، مغازه اش را پلمپ کرده اند و مرتکب "نون بری" و باعث متلاشی شدن خانواده او شده اند. این وجه چنان باعث عذاب وجدانشان است که وارد خیالشان با یایا می‌شود.
 
این جاست که شاهد برخورد فکر‌هایی هستیم که مثل جذام دارند روح آن دو را می‌خورند. آن‌ها برای رهایی از این وضعیت، پولی به عظیم می‌دهند و عظیم برای تاسیس باشگاه ماشاژ با یایا شریک می‌شود و ناصر و مرتضی هم از شر عذاب وجدانشان و فکر زجرآور یایا راحت می‌شوند. اما فقط در خیال.
تیزر خانم یایا

در واقعیت آن‌ها همچنان همان آدم منفعل گذشته هستند که حتا در طول اقامتشان از اتاقشان هم بیرون نیامده اند. تنها راه حل برای آن‌ها فقط فرار و دور ماندن است.  

این انفعال با بازی عالی فرخ نژاد و عطاران توانسته نمودی دو چندان به خود گیرد. از لحن صحبت کردنشان تا میمیک صورت با لب و لوچه‌های آویزان، همگی توانسته انفعال درونی این دو شخصیت را بیش از پیش نشان دهد.

اما چرا خانم یایا علارغم داشتن ایده و پس زمینه‌ای خوب، فیلم خوبی نمی‌شود؟ چون در خیال ناصر و مرتضا که جهان داستان هم هست، درامی شکل نمی‌گیرد. تصاویر و کنش‌های داستانی، تکراری از فرار از یایا و بعد عذرخواهی از او می‌شود. ورود عظیم می‌توانست زودتر اتفاق بیفتد و یک لایه‌ی کشمکشی هم به قصه اضافه شود تا از این ملال و تکرار (هر چند اگر عامدانه هم باشد) کاسته شود.

از کاهانی نباید انتظار یک روایت کلاسیک داشت، همان جور که در فیلمنامه‌های پیشینش هم چنین کرده، ولی چرا مخاطبان تا این حد این فیلم را پس زدند؟ (از جمله کسانی که دور و بر من نشسته بودند و در طول فیلم مدام غرشان را می‌شنیدم و بعد از پایان فیلم فحششان را)

۱- تبلیغات اعم از پوستر و تیزر‌های فیلم به شدت غلط انداز بود و به مخاطب آدرس اشتباهی می‌داد. (حتا جمله «این فیلم اصلن خنده دار نیست» با صدای ابولحسن تهامی به جای این که این روند را اصلاح کند، بدترش کرد.

۲- گره و قلاب به معنای عرفش در این فیلم نیست که مخاطب را راغب به دیدن ادامه‌ی فیلم کند. مخاطب نمی‌دید شخصیت‌ها می‌توانند بلاخره ۲۰۰ هزار تومن جور کنند؟ (اسب حیوان نجیبی است؟) یا این که تکلیف خانه و ازدواج شخصیت‌ها چه می‌شود؟ (بی خود و بی جهت) و یا این که مرد موفق به بازگرداندن زن و بچه اش به زندگی قبلیشان می‌شود؟ (استراحت مطلق)

۳- این که در فضای فیلم از گرما و صداقت فیلم‌های قبلی کاهانی خبری نبود. در آن فیلم‌ها مردم آنِ بیرونی شخصیت‌هایی را می‌دیدند که هر روز می‌بینند و اینجا آنِ درونی شخصیت‌هایی را می‌بینند که برخلاف بیرونشان ممکن است تا این حد خسته کننده و ملال آور باشند.

۴- مهم‌ترین دلیل به نظر نگارنده، تنبلی مخاطب ایرانی است. مخاطبی که از آن طرف از دیدن فیلم‌های سخیف "شونه تخم مرغی" و فیلم‌های اجتماعیِ مثل هم می‌نالد و از طرف دیگر، تحمل دیدن کمی چیز متفاوت را ندارد. حتا باج دهی کاهانی در سکانس آخر که "آن چه که دیدید در خیال شخصیت‌ها گذشته" هم برای کم کردن غر‌ها افاقه نکرد. همین غر‌ها را هنگام دیدن "مادر قلب اتمی" و "خوک" هم شنیدیم. فکر می‌کنم ذهن مخاطب ایرانی در چارچوبی تنگ گرفتار شده که تحمل دیدن و سپس فکر کردن را ندارد.
 
دوست دارد همه چیز هلو بپر تو گلو باشد. از سینما در بیاید و به فود کورت برود و با سیب زمینی و پیتزایی آن را هضم کند. البته نه این که فیلم‌های نام برده آثاری فوق لعاده باشند، ولی باز هم آثاری در خور بحث بودند و مستحق هجمه‌هایی که بهشان وارد شد، نبودند. چنین فیلم‌هایی باید قربانی شوند که شاید چشم مخاطب به دیدن فیلم‌هایی که شبیه به هم نباشند، عادت کند. تا آن موقع نباید از نبود ژانر و تنوع در سینمای ایران گلایه کرد.
 
ارسال نظرات