فرارو- خبرنگار ما به یکی از پاساژهای بزرگ موبایل رفته و تلاش کرده آنچه میبیند را روایت کند. او در گفتگو با فروشندهها گپ زده و قیمتها را مقایسه کرده است تا بلکه بفهمد در این بازار واقعا چه خبر است. چیزهایی که میخوانید ممکن است شما را ناامید و حتی عصبانی کند اگر چه هنوز میتوان با درک قوانین جدید بازار، استراتژیهایی نو طراحی کرد.
روایت شماره یک
به گزارش فرارو، انگار گرد مرده در فضا پاشیدهاند؛ خلوت و آرام. این حکایت یکی از بزرگترین و مدرنترین پاساژهای موبایل فروشی است. از خود صبح تا شب مغازهها طبق معمول باز میشوند. ویترینها هنوز میدرخشند و روی در و دیوار همچنان میتوان تبلیغات سنگین و غلیظ شرکتها را دید. ولی وضع فروش خیلی خوب نیست. موبایلهای گرانقیمت مثل آیفون طوری در ویترینها نشستهاند که انگار هیچ امیدی به بیرون آمدن از جعبه و خودنمایی ندارند. الکی که نیست. قیمتها به شکلی بالا رفتهاند که دیگر نمیتوان مثل سابق وارد مغازه شد، یک موبایل انتخاب کرد و پس از پرداخت بهای آن با دلی خوش روانه خانه شد. حرف از ۱۰ میلیون و ۹ میلیون و هشت میلیون تومان است. با این رقمها همین چند سال پیش میتوانستید یک پراید بخرید و در آژانس محل مشغول به کار شوید. اگر خیلی در قید و بند ماشین نو نباشید، همین حالا هم میتوان با چنین پولهایی صاحب یک ماشین شد. اما وقتی همین برچسب قیمت روی گوشیهای موبایل میخورد، دست و دل همه میلرزد. با این تفاوت که حالا دیگر آیفون تنها موبایل گرانقیمت بازار نیست و محصولاتی مانند گلکسی هم قیمتشان تا بالا دستها پرکشیده است. ۱۴ میلیون، ۱۵ میلیون! چطور میتوان از این بازار نترسید؟
روایت شماره دو
یک فروشنده بیحوصله را در مغازه خلوتش گیر میاندازیم. حوصله حرف زدن ندارد و ترجیح میدهد بقیه بازیاش را روی iPhone X دنبال کند. وقتی میگوییم بعضی مردم شما را مقصر اوضاع میدانند، به رگ غیرتش برمیخورد. میگوید مگر من رفتهام از دوبی گوشی وارد کردهام که قیمتها را تعیین کنم؟ به چیزی که میخواهیم رسیدهایم. زبانش باز شده و از شرکتهای توزیع کننده میگوید. از آنهایی که هر روز حوالی ساعت ۱۰ و ۱۱ صبح لیستی را در کانالهای تلگرام ارسال میکنند و در آن تعیین میکنند حداقل قیمت فروش در آن روز چقدر است. میگوید در بهترین حالت میتوانیم ۱۰ تا ۱۵ درصد روی این قیمتها بکشیم و سودمان را افزایش دهیم، اما در شرایطی که مشتری نیست و قیمتها ترسناک شده، ترجیح این است که همان معدود مشتریهای موجود را هم نگه داریم. ولی زیر قیمت شرکت میتوان گوشی فروخت؟ میگوید سر ماه پول اجاره مغازه، پول آب و برق و گاز را از کجا بیاوریم؟
روایت شماره سه
مغازه بعدی مخصوص فروش لوازم جانبی است. خیلی خودشان را با خود گوشی طرف نمیکنند. از قدیم میگویند این دسته فروشندهها نانشان در روغن است، چون میتوانند با دردسر کمتری به سود برسند. فروشنده به نسبت بقیه همکارانش پرانرژیتر به نظر میرسد. با خنده میگوید حالا که مردم نمیتوانند گوشی جدید بخرند، با تعویض قاب و محافظ و عروسک آن را نونوار میکنند. خدا را شکر! کاسبی خوب است. او از تولیدکنندههای ایرانی حرف میزند که حالا بخشی از بازار لوازم جانبی را به دست گرفتهاند. قاب ایرانی با شکلها و طرحهای مختلف تولید میکنند و هر روز کارشان را گسترش میدهند.
روایت شماره چهار
نمایندگی یکی از برندهای موبایل را با داستانی شگفتانگیز به یاد میآورم. با جوانی که جلوی فروشگاه ایستاده بود و تلاش میکرد با زبانبازی مردم را بکشد داخل، چون نمایندگیشان یک طرح تعویض گوشی اجرا میکرد. به این ترتیب که مشتری گوشی موبایل قدیمیاش را تحویل میداد و یک مدل جدیدتر برمیداشت. اگر چه موبایل قدیمی را با قیمت خوبی برنمیداشتند، ولی در عوض با فروش اقساطی تلافی میکردند. حالا امروز انگار آن خاطره مال سالها پیش است. دور و کم رنگ. کسی جلوی نمایندگی نیست. فروشندهها روی صندلیها نشستهاند و انگار خودشان میدانند کسی که پایش را داخل میگذارد حتما مشتری نیست. قیمت یکی از جدیدترین گوشیهایشان را میپرسم. یکی دو تایشان سرشان را بیشتر از قبل داخل صفحه موبایلشان فرو میکنند. یکی انگار که صدایش از ته چای بیرون بیاید، میگوید نداریم. میپرسم کی موجود میشود و صدایی از ته چاه جواب میدهد: معلوم نیست!
روایت شماره پنج
ویترین مغازهها هنوز شکوه و جلال خود را حفظ کردهاند. درست است که خیلی از موبایلهای پرزرق و برق ماکت هستند، اما هنوز میتوان جعبههای آکبند آیفون را با چشمان غیرمسلح تشخیص داد. آیفونهای ۲۵۶ و ۶۴ گیگابایتی دسته دسته کنار هم نشستهاند. اگر قیمتها را بدانید نگران میشوید. باید از خودتان بپرسید طرف چطور دلش آمده موبایلهای ۱۷، ۱۸ میلیون تومانی را این طوری بیترس و لرز پشت ویترین بگذارد. فروشنده میگوید لااقل دلمان خوش بود که موبایل دزدی به لطف رجیستری ور افتاده، اما در اصل قیمتها آنقدر بالا رفته که گوشی دزدی را یک راست اوراق میکنند تا از قطعاتش به عنوان یدکی استفاده کنند. بعضی گوشیها را هم به خارج کشور، به جاهایی مثل افغانستان قاچاق میکنند.
روایت شماره شش
حسین آقا را مدتهاست میشناسم. مغازه کوچکش را با چنگ و دندان اداره میکند و خیلی روی حلال و حرام معامله حساسیت به خرج میدهد. حرفهایش قابل اطمینان است. میگوید ترجیح میدهد خطر نکند. به این معنی که حاضر نیست از شرکت گوشی جدید تحویل بگیرد. اگر مشتری داشته باشد، همان روز گوشی را از انبار شرکت سفارش میدهد. پولش را میدهد، سودش را حساب میکند و خلاص! ویترین فروشگاهش به اشغال موبایلهای کم خطر درآمده. قبلا باید آنها را موبایلهای ارزانقیمت و اقتصادی صدا میزدیم، اما حالا باید برای همانها حداقل یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان خرج کنید. از آن زیر یک A30 بیرون میآورد. میگوید قبل این داستانها طرف میآمد با یک میلیون، یک میلیون و ۱۰۰ و حتی ۹۵۰ هزار تومان یکی از این گوشیها میخرید. قیمت امروز بالای سه میلیون تومان و در خوشبینانهترین حالت دو میلیون و ۹۰۰ هزار تومان است. از مشتریها میپرسم؛ از اینکه چطور خودشان را با اوضاع جدید وفق میدهند. میگوید بعضیها چارهای ندارند. اگر موبایلشان خراب شود تعمیر میکنند، اما اگر نابود شده باشد، به ناچار باید یک جدیدش را بخرند. برای همین سراغ موبایلهایی میآیند که بین دو تا سه میلیون تومان فروخته میشود. از طرف دیگر بازار موبایلهای دست دوم رونق گرفته. قبلا سخت با این بازار کنار میآمدیم. حالا دردسرش هم زیاد شدهاند و باید علاوه بر نگرانیهای سابق، با سامانه رجیستری و گزینه تغییر مالکیت درافتاد، اما چارهای نیست. بازار آیفون دست دوم پررونقتر است. چون مردم ترجیح میدهند با پنج، شش میلیون تومان عوض موبایل میانرده جدید اندرویدی لااقل آیفون اپل دستشان باشد.
روایت شماره هفت
پاساژ بزرگ و مدرن را در حالی ترک میکنم که حالا جمعیت بیشتری در آن به چشم میخورد. در فودکورت جمعیت زیادی سرگرم ور رفتن با سفارششان هستند. یک طبقه پایینتر میتوان مغازههای فروش لوازم جانبی را با چراغهای روشن دید. در فروشگاههای موبایل انگار گرد مرگ ریختهاند. بعضی فروشندهها سنگر را حفظ کردهاند، ولی بیشترشان با موبایل سرگرم هستند و جواب آنهایی که وارد مغازه میشوند را سرسنگین میدهند. در فروشگاههای آنلاین اوضاع بهتر از این نیست. اگر آنها را بکاوید زیر بیشتر گوشیها نوشته شده «موجود نیست»
در محدوده بازار تلفن همراه از ارز دولتی بگیر و بزن به چاک تا ارز دولتی بگیر و با نرخ آزاد بفروش(بماند تو این بین شرکت تولیدی دسته بیل و واحد توضیع علوفه وزارت جهاد! رفت ارز گرفت برا واردات موبایل) تا عامل دپو چند صد هزار گوشی تو گمرکات مختلف و چندید عامل دیگه گذشتی و گیر دادی به مغازه دار؟! آخرین حلقه ای که مردم می بینن و از قضا فکر میکنن مقصر اصلی همینه؟! بابا انصافت رو شکر!
مسکن .خودرو.پوشاک.مواد غذایی
فساد.
واقعا موندن تو این کشور یک لحظه
اشتباست.تصمیم گرفتم از ایران بدم
امیدی نیست.
بسیار هم اتفاق می افتد که با دراپ خوردن ضرر میکنه
مغازه دار بنده خدا
دهها شرکت مخابراتی تولید کننده یا تعطیل شده اند یا نیروهای خود را تعطیل کرده اند چون هدف اقای جهرمی و دوست عزیزش اقای صدری فقط و فقط مکیدن توان مالی مخابرات برای سهامدار است.
انقدی که ملت ما ایفون دستشونه بخدا تو اروپا نیست
حماقت و تجمل گرایی ابلهانه ملت ما پایانی ندارد...
کالاهای موجود رو زیر قیمت میفروشه و کالاهای کمیاب رو 4 برابر قیمت
امیدوارم تعزیرات پلمپش کنه