فرارو- سوم تیرماه هرچند مثل روزهای خردادی نیست که جامعه به آن توجه کند، اما برای احمدی نژادیها و ناظران نوستالوژی رویارویی یک تازه سیاستمدار و کهنه کار سیاسی را به همراه دارد. روزی که برای صندوقهای رای سوال شده بود آیا هاشمی رفسنجانی سومین دوره ریاست جمهوری خود را آغاز خواهد کرد یا نه. از درگذشت هاشمی ۱۸ ماه و از وداع تاریخی احمدی نژاد با دفتر ریاست جمهوری ۵ سال میگذرد. در این ۵ سال احمدی نژاد روز به روز بیشتر در حاشیه سیاست گم شده است. البته در همان زمانی که در جلسات کابینه روی صندلی نخست اجرایی کشور مینشست رویدادهایی را به ثبت رسانید که یازده روز خانه نشینی یکی از آنهاست. محمود احمدی نژاد در انتخابات سال ۹۶ ردصلاحیت شد. هرچند پیش از او اکبر هاشمی رفسنجانی نیز دیگر رئیس جمهوری بود که در انتخابات ۹۲ ردصلاحیت شده بود، اما "معجزه هزاره سوم" تنها رئیس دولت سابقی بود که هیچ کس از علت ردصلاحیت یا عدم احراز صلاحیتش نپرسید. با عبدالله ناصری، تحلیل گر مسائل سیاسی درباره صعود و سقوط احمدی نژاد به گفتگو نشستهایم. او میگوید: احمدی نژاد خودش هیچ چیز نداشت و با پر و بال دیگران رشد کرد.
آقای ناصری بگذارید در ابتدای این گفتگو که قرار است به صعود و سقوط احمدی نژاد بپردازیم، بپرسم احمدی نژاد چه کسی بود؟ آیا او فقط حاصل اشتباهات محاسباتی در انتخابات ۸۴ بود؟
در طول دولتهای اصلاحات و سازندگی گفتمان مقاومت در کشور خریدار و گوش شنوا داشت. کانونهای رسمی و غیررسمی با اندیشه اصلاح طلبی مقابله میکردند. گفتمان مقاومت در جامعه طرفدار داشت، چه در کانونهای حکومتی و چه در درون محفلهای سیاسی. اینکه میگویم محفلهای سیاسی به این خاطر است که گروهی که معتقد به گفتمان انقلاب بود با ساختار کار تشکیلاتی رسمی موافق نبود. به همین خاطر وقتی این گفتمان در سال ۸۴ به قدرت رسید به جای تحزب، «تمسجد» را کانون فعالیتهای حزبی و سیاسی خود قرار داد. طبیعتا نه فقط احمدی نژاد بلکه هرکس دیگری هم که بود در این دالان گفتمانی کار میکرد، خریدار داشت. در بین کاندیداهای اصولگرا هم احمدی نژاد بود که این گفتمان را به صورت برجسته نمایندگی میکرد. اگر کسی غیر از احمدی نژاد بود نیز مورد توجه قرار میگرفت.
چه افتراقی بین نامزدهای موجود و احمدی نژاد بود؟
احمدی نژاد ویژگیهایی ضداصلاحی داشت که گفتمانش را خیلی شفاف نمایندگی میکرد؛ لذا در روند اعمال انتخاباتی هم این موضوع باید تجلی پیدا میکرد. اگر به آقای قالیباف اقبال نشان داده نشد به این خاطر بود که ساختار تشکیلات انتخاباتی او با این گفتمان همسو نبود و مقداری مدرن به نظر میرسید. در حالی که گفتمان، ضدمدرن و ضددموکراسی بود. به همین جهت آقای احمدی نژاد بر روی همین جریان مانور داد. اگر احمدی نژاد نبود، فرد دیگری هم بود به او اقبال نشان داده میشد. چرا که گفتمان مقاومت هنوز در ساختار مدیریتی کشور لااقل بعد از جنگ تجربه نشده بود. خیلیها هم به معتقد بودند که اصلاحات خیلی از نمادهای انقلابی را زایل کرده است. این البته خلاف واقع بود. واقعیت این بود که اصلاحات سعی میکرد خودش نظام سیاسی دینی را با دموکراسی همسو کند. اما گفتمانی که به قدرت رسید و نمادش احمدی نژاد بود اساسا به پدیدههای مدرن مثل دموکراسی هیچ اعتقادی نداشت. به همین جهت نیز تئوریسینها و مدیریتهای سیاسی و اجرایی آنها معتقد بودند که دموکراسی تهوع آور است. یک وجه دیگر هم داشت که احمدی نژاد را تقویت میکرد. وجود یک سری تئوریسینهای نادر، اما قدرتمندی بودند که گفتمان احمدی نژادیسم را در سایه مفاهیم دینی تئوریزه کردند. مصباح یزدی بالاخره در هشت ساله دوره اصلاحات پشتوانه عظیمی برای جریان رقیب اصلاحات بود. به همین خاطر وقتی این گفتمان تئوریزه شد در محافل مذهبی هم توانست جای خود را باز کند. مهم گفتمانی بود که برای آن ساختار و منابع مالی تامین شد.
شما چند بار گفتید اگر کسی غیر از احمدی نژاد هم بود میتوانست از حمایت جناح راست برخوردار شود. در صورتی که اگر به همان چهار سال اول احمدی نژاد هم بپردازیم او به خاطر کارآمدی مورد انتقاد واقع میشد. اگر این گونه که میگویید باشد جناح راست میتوانست احمدی نژاد را با فرد دیگری جایگزین کند. حتی در انتخابات سال ۸۸ رقیب جناح راست مهندس موسوی است که احمدی نژاد شباهت زیادی به او دارد. همچنین تصور عدهای مبنی بر اینکه نظام در سال ۸۸ پای احمدی نژاد ایستاد گویای آن است که احمدی نژاد خودش مهم بود.
احمدی نژاد در چهار سال اول خیلی مورد نقد جریان خودی قرار نگرفت. درست است که مورد انتقاد بود و مورد ارزیابی قرار میگرفت، اما این ارزیابی از سوی اصلاح طلبان بود. طرفداران گفتمان مقاومت به ناکارآمدی و عدم کفایت احمدی نژاد اعتقاد نداشتند. اما در چهار سال دوم چند اتفاق افتاد؛ اول اینکه تاثیر سیاستهای چهار سال اول همیشه در دولت دوم خود را نشان میدهد. همیشه سیاست گذاریهای دولتها خود را در دولت دوم به وضوح نشان میدهد. اتفاق دوم هم حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸ بود. ۸۸ و جنبش سبز باعث شد که انتقاد به احمدی نژاد از ناحیههای نخبگی و کنشگران سیاسی به ناحیههای مختلف اجتماعی کشیده شود. به همین دلیل احمدی نژاد در دوره دوم پدیده دیگری شد. فشار و موج افکار عمومی و حوادث ۸۸ احمدی نژاد را مورد ارزیابی جریان خودی قرار داد. به همین دلیل در سال ۹۲ اجازه ورود به قدرت به همراهان او را ندادند و در سال ۹۶ به خودش این اجازه را ندادند.
نکته سوم اینکه نظام سیاسی جمهوری اسلامی درست یا غلط هنوز بر این باور است که دوره ریاست جمهوری چهار ساله نباید داشته باشد. تلقی این است که در چهار سال نمیتوان دولتی را به صورت منطقی ارزیابی کرد. بر این باورم که سیاستهای دوره آقای هاشمی که در بسیاری از سیاستهای خود مورد انتقاد قرار میگرفت، خود را در چهار ساله دوم نمایش داد. سیاستگذاریهای دوره اصلاحات که دستاوردهای عظیمی داشت هم در دولت دوم توانست خود را نمایان کند. زمان احمدی نژاد نیز چنین بود. در سال ۹۶ هم مخالفان و موافقان آقای روحانی آنگونه که میتوانند او را اکنون و در سال ۹۷ ارزیابی کنند، نمیتوانستند به وضوح او را نقد کنند.
نکته چهارمی هم وجود دارد. انتخابات ۸۸ علاوه بر نُرم کلی انتخابات، یک کارزار کاملا نمایش قدرت بین کانونهای حکومتی و جامعه مدنی بود؛ لذا برای طرف مقابل بسیار حساس بود. شاید اگر یک انتخابات آرام با مشارکت نسبتا پایین بود مثلا گفتمان مهندس موسوی و آقای خاتمی جلب نظر نمیکردند و انتخابات آرامی برگزار میشد شاید میتوانستند یک رئیس جمهور مورد اعتماد را جایگزین احمدی نژاد کنند. به این ترتیب معتقدم اگر به جای احمدی نژاد، آقای ایکس با همان گفتمان در سال ۸۴ به قدرت میرسید، وضعیت بعد از ۸۸ برای او نیز تکرار میشد. توجه کنید که همیشه در انتخابات مرحله دوم دوئل انتخاباتی بسیار شفافتر است. سال ۹۶ انتخابات برای آقای روحانی و رقبای او شفافتر بود. سال ۸۸ انتخابات برای آقای خاتمی و رقبایش شفاف بود و ۸۸ هم برای احمدی نژاد و جریان رقیبش.
یک نکته دیگر هم وجود دارد. خود احمدی نژاد ویژگیهایی داشت. او تفکرش را از آغاز انقلاب که در جنبش دانشجویی حضور داشت وارد کرده بود. به همین خاطر در اسناد و مستندات سالهای اولیه انقلاب میشنویم که شعار آقای احمدی نژاد مبارزه با سوسیالیسم و کمونیسم بود. تنها جریانی که با اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویی ناسازگار بود تشکل دانشگاه علم و صنعت بود و تنها جریانی هم که مخالف گرفتن سفارت آمریکا بود تشکل آقای احمدی نژاد بود. این تشکل به تشکل متمرکز آقای موسوی خوئینیها نپیوست؛ لذا تعارضهایی که احمدی نژاد و یارانش در دانشگاه علم و صنعت داشتند یک مقدار برجسته شده بود. این مخالفت برای مخالفین آقای موسوی خوئینیها و تفکر خط امام هم بسیار مورد توجه قرار گرفته بود. به همین جهت به راحتی توانستند این فرد را وارد شهرداری کنند. شهرداری تهران هم، چون به سمتی سیاسی تبدیل شده بود توانستند به این نماد پر و بال دهند و از آن استفاده کنند. من تردید ندارم که اگر آقای قالیباف در سال ۸۴ گفتمان احمدی نژاد را هم در بیان و هم در عمل کارزار انتخاباتی خود تعقیب میکرد، نهادهایی که سال ۸۴ در به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد موثر بودن حتما از قالیباف حمایت میکردند.
الان احمدی نژاد برای خود جریانی دارد که بین آن و حاکمیت شکاف به وجود آمده است. آیا میتوانیم بگوییم این جریان از ابتدا خودش چیزی نداشت، در اقلیت بود و با پر و بالی که به آن داده رشد کرد؟
خودش خیلی نداشت و چون مورد اقبال نهادهای حاکمیتی قرار گرفت یک گفتمان پرطرفدار شد. اما بعد از ۸۸ به مرور تئوریسینها و نهادهای مختلف قدرت سیاسی که از احمدی نژاد حمایت میکرد به این جمع بندی رسیدند که احمدی نژاد با این روندی که در پیش گرفته است نه گفتمانش و نه نحوه مدیریتش برای کشور کارساز نیست و اگر ادامه پیدا کند حتما برای کشور پرهزینه خواهد بود؛ لذا خیلی از جریانهای رقیب اصلاحات بیشتر پر و بال داده میشوند.
این شکاف بین جریان احمدی نژاد و حاکمیت چه زمانی اتفاق افتاد؟ به عبارت دیگر احمدی نژاد کی افول کرد؟
شما اشاره کردید که خیلی از افکار مهندس موسوی و احمدی نژاد با هم نزدیک بود. اما تا ۸۸ قرابتهای احمدی نژاد و مهندس موسوی فقط در حوزه سیاست خارجی و حمایت از جنبشهای اسلامی یا غیراسلامی آزادی بخش بود. مهندس موسوی با احمدی نژاد در حوزههای اقتصادی، سیاست داخلی و فرهنگی تا حدود زیادی فاصله داشت. به همین جهت هم توانست آرای اصلاح طلبان را به خودش جلب کند. اما اتفاقاتی در پروسه انتخابات افتاد که او را مغلوب کرد.
از ۸۸ به بعد مهمترین اتفاقی که برای احمدی نژاد افتاد این بود که در جامعه مدنی مدعی پیدا کرد. احمدی نژاد یک نماد بود. جریانی که احمدی نژاد را روی کار آورد و جریان ۸۸ را شکل داد مورد ارزیابی جامعه مدنی قرارگرفت. حتی در جامعه مدنی حتی بخشی از اصولگرایان منصف هم حضور داشتند. به همین جهت بود که از ۸۸ به بعد حامیان سیاسی احمدی نژاد مثل آقای لاریجانی، ولایتی یا ناطق نوری فاصله خود با احمدی نژاد را کاملا روشن و شفاف کردند. هرچه به انتخابات ۹۲ نزدیکتر میشدیم، حامیان احمدی نژاد بیشتر کسانی بودند که به کانونهای قدرت اقتصادی تبدیل شده بودند آنها برای حفظ پایگاه اقتصادی خود نیازمند آن بودند که قدرت اجرایی کشور از ۹۲ به بعد در اختیار جریان اصلاح طلب قرار نگیرد و یا لااقل اصولگرایانی بر سر کار بیایند که آنها را بتوان در ادامه گفتمان احمدی نژاد تا مدیریت کرد. هدف این بود که بتوان کانونهای قدرت اقتصادی که در این ۵-۶ ساله به تدریج هویدا و آشکار شده اند را بتوان حفظ کرد.
آیا ممکن است آنچه بر احمدی نژاد گذشت برای اصولگرای دیگری هم بگذرد؟
به نظر من تجربه احمدی نژاد برای اصولگرایان تجربه خوبی شد. اصولگرایان دیگر امثال احمدی نژاد یا گفتمانهای این چنینی و افراد تجربه نشده را بر سر کار نخواهند آورد. نمونهاش سعید جلیلی است. هرچند جلیلی در انتخابات ۹۲ چهار میلیون رای آورد، اما خیلی از بازماندگان تفکر احمدی نژاد به جامعه القا میکردند که رای آقای جلیلی رای کیفی است و میتواند در آینده در جامعه اثرگذار باشد. اما اگر اینگونه بود آقای جلیلی حتما در ۹۶ میآمد. به عبارت دیگر جلیلی میتواند نسخه دیگر احمدی نژاد تلقی شود. اما ۹۶ دیگر او را به عرصه راه ندادند و حتما در انتخابات آتی هم اصولگرایان سراغ امثال جلیلی نخواهند رفت.
در ۹۶، اصولگرایان اما سراغ رئیسی رفتند که ۱۶ میلیون رای هم آورد که برای یک نامزد شکست خورده، عدد بالایی است.
به این نکته توجه کنید: اگر جمنا به جای آقای رئیسی به سمت آقای قالیباف میرفت شاید میتوانست مقداری عرصه انتخابات را تغییر دهد. البته مردم ایران یک مقدار غیرقابل پیش بینی اند. اما نمیشود گفت: تفکر رئیسی تیزتر از احمدی نژاد بود. او روحانی و سید بود. خیلی از تشکلها در سال ۹۶ دیدند با حضوری که در صحنه انتخابات دیده اند خاطره دوم خرداد را بین شیخ و سید تکرار کنند. فکر میکردند که تجربه سال ۷۶ که روحانیت و سیادت خاتمی علاوه بر گفتمان ایشان بسیار مهم بود برای آقای رئیسی هم تکرار میشود. اما ۱۶ میلیون رای آقای رئیسی در یک ساختار تشکیلاتی انتخاباتی شکل گرفت. اگر به طور متعارف برگزار میشد آقای رئیسی حتما در سال ۹۶ این رای را نمیآورد. آنچه در ۸۸ برای مدیریت عرصه انتخابات شکل گرفته بود در ۹۶ هم برای پیروزی آقای رئیسی شکل گرفت.
قطعا با توجه به جبهه جهانی در مقابل یک ایرانی انقلابی وصادق با معجزه هزاره سوم طرفیم....
خس وخاشاک را او به شما نگفت ولی ما میگوییم!
تازه آغاز شده است