صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۷۳۱۰
چیزی فراتر از همه این اتفاق‌های روزمره، سال‌هاست کنار «ما» نفس می‌کشد، دستمان را می‌گیرد، با «ما» آب می‌خورد، به شب نگاه می‌کند و با روز دوباره پر از زندگی می‌شود. «ما» یعنی همه شهروندانی که قبل از موقعیت‌های خاص فردی، بخشی از یک کلیت فراگیر هستیم و چیزی تحت عنوان «خُلق عمومی» را به وجود می‌آوریم.
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۹ - ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۷

علی دهقان؛ روزنامه نگار در همدلی نوشت: 

بدترین اتفاق رخ داده است. دیروز یا امروزش را نمی‌دانم. به سختی می‌توان زمان مشخصی برای آن تعریف کرد، اما واقعیت این است که ما در بدترین اتفاق زندگی می‌کنیم؛ یعنی حادثه‌ای که امروز شکل می‌گیرد یا خبر بدی که شاید دقایق دیگری به گوش برسد، صرفا اتفاق بدی نیست که بتواند همه ما را یک‌دست و به یک اندازه زیر سایه دلسردی و ناامیدی فرو ببرد.
 
چیزی فراتر از همه این اتفاق‌های روزمره، سال‌هاست کنار «ما» نفس می‌کشد، دستمان را می‌گیرد، با «ما» آب می‌خورد، به شب نگاه می‌کند و با روز دوباره پر از زندگی می‌شود. «ما» یعنی همه شهروندانی که قبل از موقعیت‌های خاص فردی، بخشی از یک کلیت فراگیر هستیم و چیزی تحت عنوان «خُلق عمومی» را به وجود می‌آوریم.
 
این اتفاق بد، خصوصیت فردی ندارد. نمی‌توان گفت، تو که صاحب قدرت هستی در این اتفاق بد شنا می‌کنی و من که این پایین در خمیازه‌های شهر لوله شده‌ام و ولوله می‌کنم، این اتفاق را به ناکجا‌آبادی دور از دسترس پرتاب کرده‌ام. بی‌شک همه «ما» سهمی از مسئله «بی‌رحمی» داریم.
 
به چیزی بدتر از این می‌توان اندیشه کرد که یک موج عمومی به نام بی‌رحمی دستش را دراز کرده است و آدم‌های زیادی را در آغوش سفت فشار می‌دهد؟ البته امیدوارم سوءتفاهم نشود. همیشه افرادی هستند که خود را مستثنی می‌کنند یا این پتانسیل را دارند که استثنا شوند.
 
«خُلق عمومی» نمایی از یک میانگین گسترده است که همین گستردگی‌اش آزار می‌دهد و موجب واهمه می‌شود. این همان اتفاق بدی است که رخ داده و جایی بالاتر از همه رخدادهای ناخوشایند ایستاده، کوتاه هم نمی‌آید. «بی‌رحمی» واژه‌ای است که ما باید آن را به خوبی بشناسیم، منتهی به خاطر همه ناملایمات ریز و درشت که بر ما تحمیل شده‌اند، می‌نشینیم و آن را فقط به مدیران کلان و تصمیم‌سازان بزرگ دولتی و سیاسی نسبت می‌دهیم، ولی واقعیت آن است که «شهر بی‌رحم» این روزها وسعتی بزرگتر از مدیران دولتی، اصحاب سیاست و صاحبان قدرت دارد.
 
نشانه‌اش در همین چند روز گذشته یک بار دیگر خود را به وضوح نشان داد. می‌خواهم سعید مرتضوی را مثال بزنم. می‌دانم او نمادی از یک تنفر عمومی است. استحقاق این سیاهی فراگیر را هم دارد. کارهای او فراموش نمی‌شود. هنوز تن و روح کسانی که او قاضی آنها بوده است، از آن همه زمختی روح و بی‌رحمی افسارگسیخته وحشت دارد، اما آیا همه ما مجاز هستیم که به اندازه او بی‌رحم باشیم؟ قاضی از روی اسب بر زمین افتاد، شاید نه به اندازه‌ای که استحقاقش را داشت، اما دشنامی بدتر از بی‌آبرویی در اوراق تاریخ نیست؛ یعنی موقعیتی که حتی کودکان نیز فردی را به عنوان اژدهای بی‌رحمی بشناسند.
 
اما در چنین شرایطی ما هم او را رها نکرده‌ایم. آرزوی ویرانی‌اش تا آخرین حد استخوان، پدیده‌ای طبیعی نیست، بلکه تنها عکس برگردانی از مسئله بی‌رحمی است که در این برهه از زمان خود را به این شکل نشان داده است. ما به جان هم افتاده‌ایم.
 
اگر سیستم بوروکراسی کشور یا نحوه اجرای فرامین حکومتی در رویارویی با شهروندان صورتی سخت و دلهره‌آور دارد، ما نیز کمتر از آنها برای یکدیگر دام پهن نکرده‌ایم. امثال سعیدها، چه طوسی باشند چه مرتضوی، آدم‌های شبیه بقایی، چه خائن باشند چه ناکارآمد، دیر یا زود در بن‌بست پاسخگویی و ندامت گرفتار می‌شوند، اما این دلیل قانع‌کننده‌ای برای شکل‌گیری مسئله بی‌رحمی نیست. این مسئله ریشه در نهاد زندگی ما و رفتارهای تاریخی ما دارد. عادت نکرده‌ایم که کمی هم خود را ببینیم.
 
علاقه فشرده به دریدن قدرت و بهانه‌هایی که قدرت برای روی برگردانی آفریده، ما را از دیدن «خود» محروم کرده است. نگاه را کمی بچرخانیم. نمایش بی‌رحمی لحظه‌ای متوقف نمی‌شود. کافی است که تعدادی از ما سامانه شویم یا در بنگاه و سازمانی کوچک برای ایجاد ارزش افزوده دور هم گرد شویم.
 
چاپلوسی، ریا، بدگویی و واژه چندش‌آور «زیرآب‌زنی» از در و دیوار آنجا بالا می‌رود. این گروه از بی‌رحمی‌ها آنقدر جدی ریشه دوانده‌اند که گاهی احساس می‌کنی آنها در یک اداره، از کار کردن، اتفاقی طبیعی‌تر هستند. آیا کسانی که این رفتار را به زندگی خود تزریق کرده‌اند، اصلا صلاحیت آن را دارند که آرزوی ویرانی یک بی‌رحم دیگر را داشته باشند. پرسش که ایرادی ندارد. باید به چنین پرسش‌هایی اندیشه کرد.
 
باور کنید بیراه نیست اگر نوشته شود بی‌رحمی را گاهی تند نفس می‌کشیم و برای بهتر شدن موقعیت‌‎های رنگی تن به هر حقارتی می‌دهیم، یعنی بی‌رحمی تا بن دندان مسلح شده و سایه‌اش را روی سر طیف عظیمی از ما پهن کرده است.
 
طلب بخشش دارم از استثناهای باشکوهی که زیر این آوار له می‌شوند، ولی ما میانگین تاثیرگذار این اجتماع که خُلق عمومی بی‌رحمی را ترویج می‌کنیم، باید لطف کنیم و تا اطلاع ثانوی شوق‌ها و ذوق‌های خود را از ابتلای شهروندان بی‌رحم به گرفتاری‌های سخت، بیشتر از این به جامعه تزریق نکنیم. دیگ بیرحمی فشارش زیاد شده است. شوق‌ها و ذوق‌های ما می‌تواند موجب دردسر شود. کمی در خود غرق شویم. ما هم مردمانیم!
ارسال نظرات