به گزارش روزنامه همدلی، «ماشاءالله شمسالواعظین» که هم روزنامهنگاری حرفهای بود با پیشینهای از «کیهان» و «کیان» و هم کاریزمای سردبیری داشت بهشکلی که موافقان و مخالفانش نیز به او باور داشتند. طولی نکشید که روند برخورد با مطبوعات مستقل از تابستان 1377 آغاز و آقای سردبیر به سیبلی دائم برای قاضی دادگاه مطبوعات، «سعید مرتضوی» بدل شد.
احضارها و زندانهای چندباره که در اکثر موارد بر خلاف قانون بود، حاصل اقدامات مرتضوی علیه روزنامهنگار محبوب، شمسالواعظین بود. حاصل دادگاههای پرمناقشه شمس و مرتضوی در مطبوعات آن دوران تا حدودی انعکاس یافت و برای بسیاری مشخص شد که این قاضی معروف چرا چنین رفتاری با این روزنامهنگار مشهور میکند. هرچند، فاصله از معروفیت مرتضوی و مشهوریت شمس، از زمین تا آسمان است.
ماشاءالله شمسالواعظین در گفتوگو با روزنامه «همدلی» به ذکر خاطراتی از آن دوران میپردازد که در ادامه میخوانید.
انگیزاسیون یا تفتیش عقاید
آبان ماه ۱۳۷۸ بود که «سعید مرتضوی» رئیس شعبه ۱۴۰۱ دادگاه کارکنان دولت (دادگاه مطبوعات) مرا احضار کرد، آقایان «دکتر محمد سیفزاده» وکیل برجسته کشور و «دکتر حمیدرضا جلاییپور» هم مرا همراهی کردند. سیفزاده برای راهنماییهای حقوقی و جلاییپور سند در دست برای وثیقهگذاری در صورت نیاز. سعید مرتضوی بلافاصله شروع به بازجویی از من کرد و پرسشهایی از قبیل قصاص در اسلام و فقه اثنیعشری مطرح کرد. درپاسخ گفتم: «اول شما علت احضار را اعلام کنید و اگر اتهامی علیه من مطرح است تفهیم اتهام کنید و بعد شروع به بازجویی کنید». دکتر جلاییپور هم با خشم خطاب به مرتضوی گفت: «شما درحال تفتیش عقاید هستید و من همین حالا میروم بیرون و به خبرنگاران میگویم.» دکترجلایی پور رفت و آقای سیفزاده خطاب به سعید مرتضوی گفت: «شما ابتدا به ساکن شروع به طرح سئوالهای عجیبی کردید که ارتباطی به موکل من ندارد.» سعید مرتضوی که از خروج دکترجلاییپور از دادگاه ناراحت شده بود به من متوسل شد که با جلاییپور تماس بگیرم و از او تقاضا کنم به دادگاه بازگردد.
جلایی پور پاسخ نداد و مرتضوی به من نزدیک شد و گفت: «آقای شمس الواعظین! سئوالهای من واقعا تفتیش عقاید بود؟»، به آرامی پاسخ دادم که سئوالهای شما «انگیزاسیون» است. مرتضوی گفت ممکن است سئوالهای من انگیزاسیون باشد، اما تفتیش عقاید نیست!!
رئیس دادگاه مطبوعات با این سطح سواد، روزنامهنگاران کشور را محاکمه کرد وجایزه خوش خدمتی خودرا چند سال بعد دریافت کرد و بر مسند دادستان پایتخت نشست.
درباره احتمال بازداشت سعید مرتضوی
در خبرها خواندم که سعید مرتضوی برای تحمل ۲ سال زندان باید به اوین برود. در خبر همچنین آمده است که پرونده مرتضوی به شعبه ۲ اجرای احکام ناحیه ۲۸ دادسرای کارکنان دولت رفته تا (دقت کنید) بعد از طی تشریفات به او ابلاغ شود که خودرا معرفی کند.
با خواندن این خبر به یاد خاطرهای افتادم که دانستن آن برای مردم خالی از لطف نیست. همچنین به یاد فرمایش حضرت علی(ع) افتادم که فرمود : «الدهر یومان...یوم لک ویوم علیک»، روزگار دو روزی بیش نیست. یک روز، ازآن تو و روز دیگر علیه توست.
من خاطره خوبی از زندانهایی که به حکم سعید مرتضوی با سربلندی گذراندم، ندارم و برای مرتضوی نیز علاقهای به زندان افتادنش ندارم چون مرتضوی در پروندههای بیشماری متهم است و روزی روزگاری باید به همه آنها رسیدگی شود که به نظرم دیر یا زود چنین خواهد شد، اما من در دادگاه خودم که مرتضوی رئیس آن بود ( اواخر آبان ۷۸ ) به خودش گفتم: «روزی در همین جمهوری اسلامی فرا میرسد که به اتهام ارتکاب جنایات علیه بشریت به زندان خواهی رفت و مرتضوی پوزخندی به من زد و گفت: «چنین آرزویی را بهگور خواهی برد.»
این جدال لفظی دوطرفه در حضور خبرنگاران در دادگاه علنیام صورت گرفت و از سوی صدا و سیما نیز ضبط شد.
اما خاطره اصلی
روزهای تعطیلات نوروز سال 1379بود که «دکتر نعمت احمدی» یکی از وکلایم درآن دادگاه به من تلفن کرد و گفت، بد نیست برای شادباش عید نوروز به دیدار آقای «علیزاده» رئیس دادگستری وقت استان تهران وسعید مرتضوی رئیس دادگاه مطبوعات وقت برویم تا کمی فضا تلطیف شود چون مرتضوی چند ماه پیش از آن حکم بدوی را علیه من صادر کرده بود و من و وکلایم در انتظار نتیجه دادگاه تجدید نظر بهسر میبردیم. روز ۲۱ فروردین ۷۹ که در آنزمان سردبیر روزنامه «عصرآزادگان» بودم به اتفاق دکتر نعمت احمدی به دادگاه رفتم. آقای علیزاده در محل کارش حضور نداشت. به سراغ سعید مرتضوی رفتیم و پس از تبریک عید و احوالپرسی چند دقیقهای نشستیم. رئیس دفترم از روزنامه تلفن کرد که ساعت ۱۱ ملاقات دارم و باید به روزنامه بروم. ازجا برخاستم و از مرتضوی خدا حافظی کردم. مرتضوی گفت: «کجا میروی؟ شما بازداشت هستی!»، گفتم: «دیگر به چه اتهامی؟» که مرتضوی پاسخ داد، اتهام جدیدی نیست، حکم دادگاه تجدید نظرت اکنون میرسد و باید بروی زندان. گفتم: «آقای مرتضوی! ابلاغ حکم تشریفاتی دارد و اجرای احکام باید حکم تجدید نظر را رسما به خودم یا وکیلم ابلاغ کند»...گفت: «خب حالا ابلاغ میکنیم هم به تو و هم به وکیلت.» سپس تلفن را برداشت و با یکجایی پچ پچ کرد. ناگهان یک افسر نیروی انتظامی وارد اتاق شد و به من گفت: «آقای شمس الواعظین شما به همراه من بیآیید.»
به اتاق کنار اتاق مرتضوی یعنی اتاق اجرای احکام به سرپرستی آقای «تشکری» رفتیم...تحت الحفظ...به آقای تشکری گفتم: «قصد دارید حکم تجدید نظرم را حالا ابلاغ کنید؟..گفت: «بله، اما باید منتظر باشید تا حکم برسد.» گفتم: «از کجا برسد؟» گفت: «از فاکس»..نگاهی به فاکس کرد و گفت بنشینید تا حکم برسد...گفتم: «خب، من زندان ندیده نیستم اجازه دهید بروم و اتومبیلم را به خانه ببرم و بعد هرجاکه خواستید خودرا معرفی میکنم...خنده تمسخرآمیزی کرد و گفت: «من به زبان فارسی صحبت کردم...شما بازداشت هستید..سویچ اتومبیل را هم به وکیلت بده تا به خانه تان ببرد.» بعد از حدود نیم ساعت چند برگ فاکس تحویلم دادند که این حکم تجدید نظر است و سپس از من همین چند برگه را گرفتند...
ناگهان سعید مرتضوی با شنیدن جدال من و تشکری وارد اتاق شد..به او گفتم چرا حکمم را از من میگیرید؟ پاسخ آماده داشت: «به رویت رسیدن حکم کافی است! آیا می خواهید بروید و برگههای فاکس را به خبرنگاران نشان دهید تا آبروی دادگاه را ببرید.» گفتم: «مگر دادگاه شما آبرویی هم دارد که من آنرا از بین ببرم؟» باصدای بلند و تقریبا با بی ادبی خطاب به افسر نیروی انتظامی دستور داد مرا به زندان ببرد و از خیابانهای فرعی بروید و مواظب خبرنگاران باشید که دنبال شما راه نیفتند...
بدینترتیب و بدون رعایت حداقل تشریفات قانونی مرا برای تحمل 2سال و نیم زندان به اوین بردند...من البته و با وجود گذشت ۱۷ سال از این ماجرا هنوز نمیدانم چه کسی یا چه کسانی سناریوی دعوت به تبریک عید را مهندسی کردند، چون از لحظه ورودم به دادگاه بر من آشکار شد و از حرکات مرموز سعید مرتضوی و.... معلوم شد که مرا وارد تور کردند تا به زندان ببرند...حدود ۲۰ روز بعد یعنی در نیمه اول اردیبهشت ۷۹ روزنامههای منتقد کشور به صورت فلهای توقیف شدند تا فصل جدیدی از سیه روزی تاریخ مطبوعات گشوده شود.
حالا در خبر میخوانیم که سعید مرتضوی با وجود صدور رای دادگاه تجدید نظر در پاسخ به شایعات بازداشت خود برای گذراندن ۲ سال زندان به خبرنگاران میگوید، من منزل خودم هستم نه اوین....چون باید تشریفات قانونی طی شود و ممکن است این تشریفات زمانبر باشد!!
تفاوت میان من و مرتضوی علاوه بر خیلی چیزها در یک چیز است...در حالیکه در سالهای ۷۹ و۸۰ اوج کار حرفهام بود....با حکم مرتضوی والبته به دستور بالادستیهایش به زندان افتادم...اما مرتضوی درحالیکه از همه جا رانده شده و به قول خودش بیکار در خانه نشسته به زندان میرود!