آیت الله خامنه ای: «من هيچ موافق نيستم با اينكه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهيم. اين عادات را از خودمان بايد دور كنيم. اينكه متأسفانه باب شده كه روزنامه و رسانه و دستگاههاى گوناگون ارتباطى - كه امروز روزبهروز هم بيشتر و گستردهتر و پيچيدهتر ميشود - روشى را در پيش گرفتهاند براى متهم كردن يكديگر، اين چيز خوبى نيست؛ اين چيز خوبى نيست، دل ما را تاريك ميكند، فضاى زندگى ما را ظلمانى مي كند.»
آیت الله هاشمی رفسنجانی: «علاج هر واقعه ای را باید با شناخت و عوامل آن جست وجو کرد و با درایت هوشیاری و آگاهی و با شیوه های اصولی و منطقی با آن برخورد کرد.»
محمود احمدی نژاد: « اینکه تحقق نتایج دلخواه برخی دولت ها، تنها ملاک بود و نبودِ آزادی و دموکراسی باشد و تحت لوای آزادی، زشت ترین روش های فریب و تهدید، دموکراتیک جلوه داده شده و دیکتاتور مآب ها، دموکرات به حساب آیند، قبیح و فاقد مشروعیت است. دیگر زمان آن گذشته است که عده ای خود، دموکراسی و آزادی را تعریف کنند، خود معیار آن باشند و در حالیکه خود، اول ناقض آن هستند، در موضع قاضی و مجری نیز قرار گیرند و با دولتهای متکی بر مردمسالاری حقیقی مبارزه کنند. گسترش آزادی های جهانی و بیداری ملت ها دیگر اجازه این مشرب ناصواب را نمی دهد و به همین دلایل است که اغلب ملت ها و از جمله مردم امریکا در انتظار تغییرات گسترده، عمیق و واقعی هستند و از شعار تغییر استقبال کردند و می کنند.»
میر حسین موسوی: «مرحوم ملا محسن فیض كاشانى در رساله الفت نامه غایت اكثر تكالیف شرعیه را حصول محبت و الفت اجتماعى ذكر مىكند. نتیجه اى كه از این محبت و الفت ناشى خواهد شد، همان چیزى است كه در علوم جدید از آن با عنوان شبكه هاى اجتماعى نام مىبرند، به عنوان راهى براى مهار حكومت و بازداشتن آن از تكرار خطاهایش ، و به مثابه روشى كه به سرزندگى اجتماعى بینجامد و بسترى كه توان ها و عواطف به هیجان آمده را در بستر خود جاى دهد و از سرریزهاى تخریب كننده آن جلوگیرى كند.»
آیت الله هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری در دیدار با اعضای این مجلس خبر از فعالیت گروهی مرموز خبر داده بود که می خواهد در میان مسئولان بلند پایه نظام اختلاف افکنی کند هاشمی گفته بود: «يك جريان مرموز اين دوستي را مانع منافع خود مي بيند.» البته این اولین بار نیست که سخن از یک گروه مرموز به میان می آید، پیش از این علی مطهری و برخی از اصولگرایان و اصلاح طلبانی همچون منتجب نیا قائم مقام حزب اعتماد ملی از وجود این گروه خبر داده بودند. اما سوال اساسی این است که این گروه مرموز چه کسانی هستند؟ و هدفشان چیست؟
مجید انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در این باره می گوید: «جریانی نمیخواهد کشور ما به حالت عادی برگردد و با تحریکاتی در سطح رسانهها بر خلاف منویات رهبری و مصالح ملی حرکت میکند که در ادامه دادن پخش برخی برنامهها در تلویزیون و یا سر مقاله بعضی روزنامهها شاهد آن هستیم که جز پاشیدن بنزین بر آتش نیست.» او این جریان را برای مراجع امنیتی شناخته شده می داند و می گوید: «این دستهای مرموز برای دستاندرکاران کشور و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی خیلی ناآشنا نیستند و سرپنجههای آنها را میشناسند، ولی مهم این است که اراده برخورد با آنها وجود داشته باشد.»
داریوش قنبری نماینده ایلام خصوصیات و اهداف گروه مذکور را این گونه بیان می کند: «این جریان مرموز به دنبال این است که قدرت را به انحصار خودش در آورد و جریان های مطرح نظام که در گذشته شکل گرفته اند و ارزش های نظام را قبول دارند حذف نماید. در این راستا بزرگان و شخصیت های مطرح را هدف قرار داده است تا از این طریق بتواند یکه تاز میدان شود، با حاکمیت این جریان مرموز سیاسی چیزی از نظام جمهوری اسلامی باقی نمی ماند.» اما شاید صریح ترین اظهار نظر را آیت الله علی محمد دستغیب عضو شاخص مجلس خبرگان در این باره داشته باشد او در نشت خبرگان خطاب به اعضای این مجلس گفت: « چرا دستهاى مرموز انجمن حجّتيّه را كه امام امت(رحمه الله) آنها را خطرى براى انقلاب مىدانست، در پشت صحنه لمس نمىكنيد چه اشخاصى قواى سه گانه مقنّنه، قضائيه و مجريه را دور زدهاند. چه شده كه كسى مسئول آنهمه اتّفاقات غير قانونى نيست. چه شده كه صداى فريادرسى و عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مىشود. آيا اينها غير از وجود بيگانگان به انقلاب، در پشت صحنه مىباشد.»
نامه ها تمامی ندارد، احمد توکلی پس از انتخابات به سبک و سیاق همیشگی مهدی کروبی برای پایان دادن به وضع موجود به نامه نگاری سیاسی روی آورده است، او ابتدا به کروبی نامه نوشت که به قول خودش آن عریضه موثر نیافتاد. در ابتدا هفته توکلی این بار برای موسوی و خاتمی نوشت و به شعارهای هواداران این دو چهره اصلاح طلب در جریان راهپیمایی روز قدس اعتراض کرد، او نوشت: «در روز قدس كساني كه به حمايت شما اجتماع و راهپيمايي داشتند، و كم هم نبودند، شعار ميدادند:
* استقلال، آزادي ، جمهوري ايراني
* نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران
* مرگ بر...
* ما اهل كوفه نيستيم، پشت يزيد بايستيم
اين شعارها حاكي از استراتژي به ظاهر تازهاي است كه در سالهاي اول انقلاب هم به ميدان آمد و با مقاومت امام راحل و مردم ميدان را خالي كرد. اين استراتژي به وضوح با سه محور اعتقادي و استراتژيك امام در تضاد است. آن بزرگوار حتي در وصيتنامهشان نيز بر اين محورها تاكيد دارند. آيا امام نفرمود جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد؟ و اين را اساس سياست داخلي نميشمرد؟ آيا امام نفرمود روز قدس روز اسلام است و حمايت از فلسطين را يكي از اركان سياست خارجي قرار نداد؟ آيا امام مكررا نفرمود پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد؟ آيا پردازنده نظريه ولايت فقيه و پايهگذار آن نبود؟»
توکلی در ادامه نامه خود موسوی و کروبی را به قدرت طلبی متهم کرده بود.
اما این نامه بی پاسخ نماند علیرضا بهشتی مشاور ارشد میر حسین موسوی روز گذشته دست به قلم برد و پاسخ توکلی را این گونه داد: « امروز کساني هستند که شما بتوانيد آنان را به اين خاطر مورد مواخذه قرار دهيد. تصور کنيد که اين افراد (موسوی و خاتمی) به خواسته هاي دوستان شما تن مي دادند، تسليم مي شدند و به حق ملت خيانت مي کردند. در آن صورت اينک از چه کساني انتظار داشتيد مردم را به خويشتنداري دعوت کنند؟ کشور قطعاً در شرايطي خوبي به سر نمي برد. شعارهايي که در نامه خود به آنها اشاره کرده ايد يقيناً مورد علاقه و توصيه کساني که برايشان نامه نوشته ايد نيست. آيا به صرف اعلام برائت آنان نگراني شما رفع مي شود؟ آنان حتماً اين کار را خواهند کرد، و مطمئناً اين اقدام آنان صورت مساله را از ميان نخواهد برد، اگر نتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمان شان را باز پس بياورد. آيا فکر نمي کنيد براي تامين چنين هدف مهمي متوليان امور هم وظايفي دارند؟»
در ادامه پاسخ بهشتی به توکلی آمده است: « موسوي و خاتمي جايي نرفته اند که لازم باشد برگردند. آنها به خط امام پشت نکرده اند. آنها به جمهوري اسلامي، حتي پس از رويدادهاي تلخ اين چند ماه، پايبندند، زيرا آن را قابل اصلاح و غير آن را موجد هزينه هاي سنگين و غيرقابل تحمل براي کشور مي دانند. ضايعات اين چند ماهه، حتي حرکات عصبي گروهي از راهپيمايان در روز قدس، نتيجه خطاهاي پي در پي متوليان امور است.اين نامه در ادامه مي افزايد؛ متوليان امور،؟ مشکل امروز ما اين است که کسي آنان را نمي شناسد. اين روزها وقتي از دوستاني که در رسانه ملي مشغول به کارند به خاطر رفتارهاي صدا و سيما گله مي کنيم مي گويند مگر ما تصميم گير هستيم؟ سپس رهبري هم در نماز عيد از شبهه افکني هايي که در اين رسانه انجام گرفته است انتقاد مي کنند. پس چه کسي دارد اين کارها را انجام مي دهد؟»
این بنیاد سوروس هم به داستانی تبدیل شده است، هنگامی که در سال 86 کیان تاج بخش و رامین جهانبگلو دستگیر شدند و کیان تاج بخش در مورد فعالیت های براندازانه این بنیاد اعترافاتی را صورت داد تصور می شد که کار سوروس در ایران به پایان رسیده است اما پس از گذشت سه سال باید گفت که آن روزها آغاز داستان سوروس و ایران بود پیش از انتخابات تاج بخش دوباره دستگیر شد، پس از فرایند انتخابات سران اصلاح طلب و نزدیکان خاتمی دستگیر شدند، در اولین کیفر خواست دادگاه سران اصلاح طلب، که به عنوان دادگاه کودتاگران مخملی شهرت یافت دوباره سخن از دخالت بنیاد سوروس در فرایند انتخابات به میان آمد و استناد دادستان بر اساس گفته های یک جاسوس بود، در جلسات بعدی دادگاه سرو کله کیان تاج بخش پیدا شد و بر علیه خاتمی اعترافاتی را صورت داد او گفته بود نزدیکان خاتمی با سوروس رابطه داشته است، او از رابطه تاج زاده و حجاریان با سوروس خبر داده بود.
این اعترافات دستمایه تخریب دوران اصلاحات و شخص محمد خاتمی قرار گرفت تا این که در اوایل هفته خبرگزاری دولتی ایرنا خبری را منتشر کرد که بر اساس آن جورج سوروس ادعا کرده بود با خاتمی دیدار کرده و با او به گفت و گو پرداخته است، در خبر ایرنا آمده بود؛ جورج سوروس افزود: «هدف از ديدار من با محمد خاتمي نيز دستيابي به آگاهي از درون کشوري منزوي بود، کشوري که براي برقراري ارتباطات با آن فرصت هاي محدودي وجود دارد و با توجه به تحولات اخير منطقه چنين جلساتي ارزشمند است و مي تواند به اتخاذ تصميمات سياسي موثر کمک کند.» این خبر ایرنا را نه تنها دفتر سید محمد خاتمی تکذیب کرد بلکه خود جورج سوروس نیز آن را تکذیب نمود، ايمي ويل مسوول ارتباطات رسانه يي موسسه جامعه آزاد در پاسخ به پرسش بي بي سي فارسي در اين مورد گفت آقاي سوروس با آقاي خاتمي آشنايي شخصي ندارد و تماسي با او نداشته است. اما هجمه های رسانه ای دولتی همچنان در این مورد به سوی محمد خاتمی است. باید دید داستان ما با سوروس به کجا ختم می شود؟ امید است که در همین جا متوقف شود و سه سال دیگر شاهد ظهور ناگهانی و دوباره این بنیاد آمریکایی در صحنه سیاسی ایران نباشیم.
پرویز مشکاتیان مرد؛ این خبری بود که جامعه هنری ایران را به کما برد، یکی می گفت آخه چرا باید بمیرد، دیگری می گفت نه من باورم نمیشه، اما حقیقت داشت، آنگاه که تیتر تمامی روزنامه ها و خبر گزاری ها این بود.مشکاتیان به خاطر نبودنش خبر ساز این هفته شد.
دومین خبر ساز هفته سعید حجاریان بود او نه به خاطر اظهاراتش خبر ساز بود و نه به خاطر حضورش؛ در برنامه تلوزیونی مرتضی حیدری در باره وضعیت علوم انسانی در دانشگاه ها، او چون که نمی توانست سخن بگوید خبر ساز شد، او به سختی به سوالات حیدری پاسخ می داد و اصرار داشت که زبانش از بیان مطالب قاصر است.