صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

فیروز زنوزی‌ جلالی که به نوشتن بدون توانایی انتقاد شدیدی دارد، می‌گوید: چه ضرورتی دارد نویسنده‌ای که ایده‌ای ندارد دست به قلم ببرد و این «آشغال‌ها» را بنویسد؟ اصلاً برای چه باید بنویسد و این‌ها به چه درد مخاطب می‌خورد؟
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۸ - ۰۶ شهريور ۱۳۹۵
فیروز زنوزی‌ جلالی که به نوشتن بدون توانایی انتقاد شدیدی دارد، می‌گوید: چه ضرورتی دارد نویسنده‌ای که ایده‌ای ندارد دست به قلم ببرد و این «آشغال‌ها» را بنویسد؟ اصلاً برای چه باید بنویسد و این‌ها به چه درد مخاطب می‌خورد؟

این نویسنده و مدرس داستان‌نویسی درباره وضع داستان‌نویسی امروز گفت: به‌تازگی آثاری برای من می‌فرستند که آشغال است. در این مدت کوتاه حدود 15 کتاب خوانده‌ام اما کار قابل قبول پیدا نمی‌شود؛ یک‌سری «خاطره‌-داستان» از آدم‌های بی‌رمق است.

او با بیان این‌که «با وجود فضای مجازی و این همه ارتباطات عمیق در دنیا مسائل جذاب فراوان شده است»، ادامه داد: من آخر بسیاری از داستان‌هایی که برایم می‌فرستند می‌نویسم «که چی؟». نویسنده 200، 300 یا 400 صفحه نوشته که چه چیزی را بگوید؟ طبیعتاً آثاری که فکر ندارند در جامعه هم نقشی ندارند و مخاطب اگر این آثار را بخواند از کتاب زده می‌شود.

زنوزی جلالی با اشاره به اینکه «این روزها خاطره‌نویسی بیداد می‌کند»، اظهار کرد: زندگی‌نامه‌نویسی، آدم‌های تکراری، زندگی‌های تکراری، خواب‌های تکراری، اسم‌های تکراری و...؛ همه کتاب‌ها شبیه هم شده‌اند. شخصیت‌های داستان‌ها مقدس‌مآب، پاک و پاکیزه و پر از افکار تطهیرشده‌اند، اما کدام انسانی چنین است؟ ما چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ وقتی یک‌بعدی به انسان‌های نخ‌نما نگاه می‌کنیم، آثار هم بر جامعه تاثیر نمی‌گذارند.

او با تأکید بر کم شدن مخاطبان داستان‌های ایرانی بیان کرد: به زودی از ادبیات زده می‌شویم چنان‌که بسیاری زده شده‌اند. یکی از بخش‌هایی که مطالعه در کشور ما زیاد جدی گرفته نمی‌شود دقیقاً همین‌جاست. مخاطب با  یک‌سری کتاب روبه‌رو می‌شود که شخصیت‌پردازی، دیالوگ‌نویسی، موضوع خوب و نقد نیرومند ندارند. مخاطب این کارها را می‌خواند و به همان سؤال «خب که چی؟» برمی‌خورد.

این نویسنده درباره علت کم شدن مخاطب داستان‌های ایرانی گفت: وقتی نتوانیم نیاز فکری مخاطب خودمان را برطرف کنیم او به آثار دیگر ملل نگاه می‌کند. متأسفانه خیلی از دوستان ما نوشتن را دست کم گرفته‌اند. واقعا این کاری که می‌کنیم نوشتن نیست.

او در ادامه تصریح کرد: وقتی  یک نویسنده با نوشته‌اش پول و وقت مردم را می‌گیرد باید پاسخگو باشد. ضمن اینکه این مسئله فقط به نویسندگان تازه‌کار مربوط نیست؛ خیلی از نویسندگان صاحب‌نام هم همین‌طورند. چون حرف جدیدی ندارند مطالب تکراری می‌نویسد و اجر سایر کارهایشان را  هم از بین می‌برند.

این مدرس داستان‌نویسی با بیان این‌که «هیچ‌کس بهتر از خود نویسنده نمی‌داند چه چیزی می‌خواهد بگوید»، اظهار کرد: نویسنده باید ببیند آیا حرفی دارد. نویسنده‌ای که حس می‌کند حرفی برای گفتن ندارد چرا می‌نویسد؟ چرا می‌خواهد به خودش دروغ بگوید؟ امیدوارم نویسندگان به جایی برسند که تا ضرورتی را حس نکرده و از لحاظ درونی تحت تاثیر موضوع بکر قرار نگرفته‌اند ننویسند.

او درباره تأثیر نویسندگان بر جامعه نیز گفت: از قدیم گفته‌اند «از کوزه همان برون تراود که در اوست». باید بفهمیم با کدام نویسنده طرفیم؟ با نویسنده‌ای که مطالعه وسیع و تجربه  غنی دارد؟ آیا این نویسنده حرف تازه‌ای برای گفتن دارد یا نه؟ چقدر فلسفه و روانشناسی خوانده است؟ آیا تنها به چند کلاس داستان‌نویسی بسنده کرده است؟ مهم است که نویسنده چه چیزی می‌خواهد بگوید و چقدر تجربه و مطالعه دارد.

فیروز زنوزی‌ جلالی با بیان این‌که «قدر مسلم نویسنده‌ای که فاکتورهای لازم را داشته باشد می‌تواند تاثیر بگذارد»، اظهار کرد: نویسندگان واقعی معمولاً اثری را می‌نویسند که وقتی تمام شد در ذهن مخاطب ادامه پیدا کند و در ذهنش حک شود. نویسنده در انتهای کتاب نقطه پایان بر فکرش نمی‌گذارد. وقتی تمام می‌شود تازه مطلب در ذهن مخاطب شروع می‌شود.

او ادامه داد: نویسنده‌ پخته جهانی را خلق می‌کند و در مقابل مخاطب قرار می‌دهد که از نظرش سؤال‌برانگیز است. این سبک را می‌توانم «رمان‌های اندیشه» بنامم. اثر خوب اثری است که خواننده بعد از خواندن بگوید چه خوب شد که خواندم؛ اگر نمی‌خواندم چیزی را از دست می‌دادم. آثاری که بتوانند این حس را در مخاطب بیدار کنند، طبیعتاً آثار تاثیرگذاری هستند. اما سؤال اصلی این است که چند درصد از کتاب‌ها جزو این دسته هستند؟

برخی معتقدند تاثیرگذاری بر جامعه وظیفه و رسالت نویسنده است، اما این نویسنده در این‌باره بیان کرد: نویسنده مرشد جامعه نیست و قرار نیست مصلح باشد. نویسنده باید به ساختار هنری اثرش توجه کند. اگر یک اثر درون‌مایه و ساختار خوبی داشته و از ذهن پخته بیرون آمده باشد تأثیر دارد. به آثار داستایوفسکی که نگاه می‌کنیم همه آثاری هستند که پس از خوانده شدن در ذهن مخاطب تمام نمی‌شوند.

او در پایان گفت: آثار برجسته به مسائل عمیق بشری می‌پردازند اما وقتی می‌گویند نویسنده مصلح جامعه نیست، تا حدی درست می‌گویند. البته کار خوب باید تا حدی پیام را به مخاطب بدهد و در ذهن مخاطب جای خودش را پیدا کند. کتاب‌هایی که این مفاهیم را دارند زود یا دیر جای خودشان را بین مخاطبان پیدا می‌کنند. این داستان‌ها در همه قلمروها الگوی مناسبی هستند.
ارسال نظرات