صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۷۰۱۰۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۷ - ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۵
حالا دیگر برای جلوگیری از معرفی «دونالد ترامپ» به‌عنوان نامزد حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا که در ماه «نوامبر» برگزار می‌شود و مستاجر کاخ سفید را برای چهار سال آینده تعیین می‌کند به یک معجزه نیاز است. در دانشنامه «ویکی‌پدیا»، ترامپ با واژه‌هایی مانند «ابرتاجر، نویسنده، سرمایه‌گذار و مجری تلویزیون» توصیف شده است. این غول املاک و مستغلات آمریکا، که آسمان‌خراش ٥٨ طبقه خیابان پنجم منهتن، تنها بخش کوچکی از دارایی‌های اوست، در داخل و خارج این کشور به یک اندازه مایه نگرانی شده است. بسیاری در ایالات متحده و سایر نقاط جهان دل‌نگران سیاست‌هایی هستند که او به‌عنوان نماینده افراطی‌ترین گرایش طرفدار سرمایه‌داری لجام‌گسیخته در درون حزب جمهوری‌خواه، آن را نمایندگی می‌کند.

انتخابات درون‌حزبی هفته گذشته در نیویورک که با پیروزی «دونالد ترامپ» و «هیلاری کلینتون» در احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات همراه بود تقریبا تکلیف نامزدهای هر دو حزب را برای انتخابات آینده ریاست‌جمهوری آمریکا روشن کرد. «تد کروز» و «برنی سندرز» به‌عنوان نزدیک‌ترین تعقیب‌کنندگان ترامپ و کلینتون هنوز دستان خود را به نشانه تسلیم کامل بالای سر نبرده‌اند، اما دیگر کمتر کسی است که با این پیش‌بینی مخالف باشد که انتخابات نوامبر، صحنه شکل‌گیری دوقطبی کلینتون- ترامپ خواهد بود. 

 «١٥٠‌ میلیارد دلار به ایرانی‌ها می‌دهیم بدون اینکه در قبال آن، چیزی از آنها بگیریم. این موافقت‌نامه یک رسوایی است». این جملات که در ١٥ مارس و پس از پیروزی ترامپ در ایالت‌های ایلینوی، کارولینای شمالی و فلوریدا مطرح شدند، شاید از معروف‌ترین و خوانده‌شده‌ترین اظهارنظرهای ترامپ در مورد ایران و برجام بوده‌اند که خود گویای سطح دانش و درک این نامزد حزب جمهوری‌خواه در حوزه دیپلماسی و نیز در قبال ایران و مسئله هسته‌ای است. در ادامه، مباحثی مطرح خواهند شد که تفکر ترامپ در حوزه سیاست خارجی و مواضع او در قبال ایران را روشن می‌کنند و در وهله کنونی سعی در قانع‌کردن ما برای پایین‌آوردن سطح انتظاراتمان از ترامپ تا حد جمله اول این متن را دارند. 

دانش ترامپ در حوزه سیاست خارجی
بسیاری از نظرات و پاسخ‌های ترامپ به سؤالات خبرنگاران یا طرف‌های مناظره، نشان‌دهنده دانش و درک بسیار سطحی وی در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی است. می‌توان گفت همان مقدار که ترامپ در زمینه تجارت و دادوستد به‌عنوان غولی در نیویورک و حتی سراسر ایالات متحده شناخته شده است، به همان میزان از ضعف و عدم علاقه در سیاست خارجی رنج می‌برد. این نامزد جمهوری‌خواه در مصاحبه‌های متعددی از پاسخ به سؤالات بسیار پیش‌پاافتاده و ارائه اطلاعاتی دم‌دستی در این حوزه طفره رفته است. یکی از معروف‌ترین این موارد، مصاحبه‌ای با هیوگ هیوئیت بود که نشان داد ترامپ حتی در امر شناختن و تشخیص افراد و نیروهای شاخص خاورمیانه نیز به‌شدت مشکل دارد.

از میان این موارد می‌توان به تشخیص‌ندادن نیروهای کرد از سپاه قدس، ندانستن تفاوت بین حماس و حزب‌الله و نیز تشخیص‌ندادن سیدحسن نصرالله از البغدادی یاد کرد. ادعای او در مصاحبه مذکور نیز این بود که مجری قصد‌ گیرانداختن او را داشته و اینکه «تا سال آینده که من در کاخ سفید هستم، هیچ‌کدام از این افراد و سران در سمت‌های خود نخواهند بود و در آن زمان من قطعا بیش از تو (مجری) در این موارد خواهم دانست» و نگاهی به اولین جمله این متن در رابطه با توافق‌نامه هسته‌ای نیز اوج بی‌اطلاعی او از کلیت ماجرا را می‌رساند. این نامزد جمهوری‌خواه در زمان اظهار این جمله فکر می‌کرده ١٥٠‌ میلیارد دلار مذکور را آمریکا در ازای هیچ، از خزانه خود به ایران تقدیم خواهد کرد. پس موضوع بدهی‌های آمریکا را پیش کشیده و پرداخت این مقدار را به ضرر اقتصاد آمریکا می‌داند. ترامپ از این موضوع بی‌خبر است که این مقدار پول (یا هر مقدار دیگری)، دارایی‌های بلوکه‌شده ایران بوده، نه پول آمریکایی‌ها و اینکه ایران نیز امتیازاتی در برابر دریافت آنها و رفع تحریم‌ها داده است. 

مواردی از این دست، ما را به سوی این سؤال اساسی سوق می‌دهند که آیا می‌توان روی حرف‌ها و مواضع ترامپ در این مقطع، حسابی باز کرد یا خیر؟ در جواب این سؤال، طرح دو مبحث 

ضروری به نظر می‌رسد: 

١. مشاوران و دستیاران ترامپ در حوزه امنیت ملی و سیاست خارجی
در طول تاریخ بیش از دوسده‌ای ایالات متحده، همواره رؤسای جمهوری بوده‌اند که دانش چندانی در حوزه‌های فرامرزی نداشته یا در آن حوزه‌ها دارای ضعف‌های اساسی بوده‌اند. اما در اکثر موارد، حضور صاحب‌نظران و مشاورانی از این حوزه‌ها در اطراف این رؤسای جمهور، این ضعف‌ها را تا حدودی جبران می‌کرده است. ولی در این مورد هم ترامپ یک استثناست. با نگاهی اجمالی به فهرست هشت‌نفره افرادی که ترامپ به‌عنوان همراهان خود در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی انتخاب کرده، می‌توان گفت این نامزد جمهوری‌خواه در مقایسه با برخی از افراد معرفی‌شده در این حوزه‌ها، شاید یک نابغه و شاهکار به نظر بیاید!

حتی در بررسی رزومه ارائه‌شده توسط یکی از این افراد، به مواردی بر می‌خوریم که به‌یقین می‌توان نام دروغ بر آنها نهاد! این فرد کسی جز جورج پاپادوپولوس نیست که رزومه‌اش با اشکالاتی اساسی روبه‌روست و هیچ‌گاه پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای در قبال این مغایرت‌ها ارائه نداده است. او خود را سخنران اصلی کنفرانسی در سال ٢٠٠٨ معرفی کرده که سخنران اصلی آن کنفرانس در واقع فرد دیگری بوده است. در موردی دیگر، به حضور خود در کنفرانسی در سال ٢٠١٢ در ژنو اشاره کرده که دو نماینده آمریکایی حاضر در کنفرانس مذکور (که تنها نمایندگان آمریکا نیز بوده‌اند)، حضور چنین فردی را اصلا به یاد نمی‌آورند و نیز حضور به‌عنوان یکی از اعضای اصلی مؤسسه هادسن که در واقع ادعایی خلاف واقعیت بوده و پاپادوپولوس صرفا در مدتی کوتاه نقش یک دستیار کارآموز را در آنجا ایفا می‌کرده است.

همچنین حضور چهار نظامی در بین این هشت نفر، انتقادات زیادی را از نحوه چینش و انتخاب این افراد در پی داشته است. هنگامی که از ترامپ سؤال شد در مورد سیاست خارجی، بیشتر به حرف چه کسانی گوش می‌دهد، او خودش را بهترین مشاور خود معرفی و اظهار کرد مغز بسیار خوبی دارد و تاکنون کارهای بسیار خوبی نیز انجام داده است! (شاید این طرز برخورد از روش‌های مدیریتی ترامپ نشئت بگیرد که اعتقاد دارد و توصیه می‌کند که هیچ‌گاه نباید افراد باهوش‌تر از خود را استخدام کنید.) از طرف دیگر، بسیاری از نخبگان در حوزه‌های سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا نیز از هم‌اکنون از حضور در اطراف یا کابینه احتمالی دونالد ترامپ انصراف داده و به‌نوعی او را تحریم کرده‌اند. از میان این افراد می‌توان به الیوت کوئن، رابرت کیگن، نیال فرگوسن و بیش از صد نخبه دیگر در این حوزه‌ها در ایالات متحده اشاره کرد که در نامه‌ای، اعتراض‌ها و مخالفت‌های خود را با مواضع و نقطه‌نظرهای ترامپ اعلام کرده و حضور و کمک خود را پیشاپیش از او دریغ داشته‌اند. 

٢. نداشتن سابقه اجرائی
در میان چهار نامزد جدی باقی‌مانده دو حزب اصلی، تنها هیلاری کلینتون سال‌هایی را در کاخ سفید به‌عنوان بانوی اول و نیز وزیر خارجه دوره اول اوباما، در کنار سناتوری نیویورک در کارنامه دارد. دو نامزد دیگر (سندرز و کروز) به‌عنوان سناتور ایفای نقش کرده‌اند اما ترامپ هیچ‌کدام از این موارد را در کارنامه خود نداشته است. این مهم سبب شده هیلاری در مقایسه با سایر نامزدها، آشنایی بیشتری با فضای اداره کشور در سطوح بالاتر داشته و تا حدود زیادی با فشارها و واقعیت‌های موجود در سطوح بالای سیستم آشنایی بهتری داشته باشد. به همین دلیل است که مواضع کلینتون از نظر تطابق با واقعیات و عملی‌بودن، در بسیاری از موارد محافظه‌کارانه‌تر از سندرز و حتی رقبای جمهوری‌خواهش بوده است (که به عقیده بسیاری، همین قابل پیش‌بینی‌بودن و نداشتن لحن انقلاب‌گونه یا متفاوتی که سندرز و ترامپ از آن بهره می‌برند، جذابیت او را برای نسل‌های جوان‌تر کاهش داده است). این نداشتن سابقه اجرائی باعث می‌شود که نتوان بر مواضع دیگر رقبای کلینتون در طولانی‌مدت حساب باز کرد و آنها را با واقعیات تطبیق داد. نکته دیگر اینکه ترامپ، که پس از پیروزی قاطع خود در انتخابات مقدماتی ایالت نیویورک یک قدم به کسب نامزدی حزب جمهوری‌خواه نزدیک‌تر شده، به‌عنوان یکی از نامزدهای در تقابل با سران اصلی حزب جمهوری‌خواه شناخته می‌شود.

اما درنظرگرفتن این نکته ضروری است که ترامپ در صورت انتخاب‌شدن به‌عنوان رئیس‌جمهور و تبدیل‌شدن به بالاترین مقام حزب خود، دیگر برچسب کنونی ضدسران را با خود به همراه نخواهد داشت و جزئی از سیستم خواهد شد و بسیاری از سران، چه مخالف و چه موافق با مواضع او، مجبور به همراهی با او در بسیاری از موارد خواهند بود و او نیز باید با ملاحظه بیشتری با آنها برخورد کند. بنابراین در مورد وعده‌های امثال ترامپ در همه موارد و به‌خصوص در قبال ایران در این برهه زمانی و در کارزار داغ انتخاباتی که خود عاملی محرک برای ارائه وعده‌هایی اغراق‌آمیز است، باید با هیجان‌زدگی کمتری برخورد کرد و شاید در این وهله، نباید او را چندان جدی گرفت! 

دونالد ترامپ، مرکانتیلیست
نیروی محرکه سیاست خارجی دونالد ترامپ، نه ایدئولوژی و نه مناسبات و محاسبات ژئوپلیتیک است. این خلأ ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی را پول، پُر می‌کند. نگاهی که ترامپ به دوست و دشمن و بی‌طرف دارد، نگاهی است که از دید سرمایه‌دارانه او به دنیا نشئت می‌گیرد. او در اندیشه قدرتمندکردن آمریکاست و قدم اول و اساسی را در این راه، ثروتمندکردن این کشور می‌داند. پس معیار اصلی او برای ارزیابی روابط و مناسبات کنونی (مانند ارزیابی‌اش از برجام) و نیز نیروی محرکه آنها در دوران ریاست‌جمهوری احتمالی‌اش، سودآوری و ضرردهی اقتصادی آن روابط است. او به صورت بالفطره خود را تاجری موفق معرفی می‌کند و در چنین دنیایی، پول حرف اول را زده و می‌تواند حتی فرم‌دهنده سیاست خارجی شود.

همین جهان‌بینی ترامپ است که او را وامی‌دارد تا در مصاحبه‌ای مفصل با نیویورک‌تایمز اعلام کند که چنانچه ژاپن و کره‌جنوبی هزینه بیشتری برای نیروهای ما نپردازند، ما نیز خاک آن کشورها را ترک می‌كنیم و توصیه می‌کند که آنها نیز برای موازنه قدرت با کره‌‌شمالی، سلاح هسته‌ای تهیه کنند. اظهاراتی که با واکنشی جدی از جانب اوباما مواجه شدند. او نظرات مشابهی در قبال ناتو و عربستان سعودی نیز دارد و اعتقاد دارد چنانچه اروپایی‌ها پول بیشتری نپردازند، دلیلی برای ادامه همکاری به این نحو در قالب ناتو برای ایالات متحده وجود نخواهد داشت. همین‌طور عربستان سعودی نیز باید برای جنگ با داعش هزینه بیشتری را متقبل شود وگرنه ممکن است با روی خوش آمریکا مواجه نشود. ترامپ اما در مورد داعش، سرسخت به نظر می‌رسد ولی باز هم در انتها، در صورت شکست داعش، سودای نفتش را در سر می‌پروراند! چنین نگاه ساده‌انگارانه‌ای به سیاست خارجی و امنیت ملی، بدون درنظرگرفتن مزایای ادامه روابط با بسیاری از کشورها به‌خصوص در زمینه‌های اطلاعاتی، نشئت‌گرفته از همان نداشتن تجربه اجرائی ترامپ است. با گذر زمان، قطعا درک او از روابط خارجی بالاتر خواهد رفت و سنجیده‌تر از حال عمل خواهد کرد. با این حال، نداشتن اطلاعات پایه‌ای و اساسی، همان‌طورکه برای جورج بوش در سال‌های اول دوران ریاست‌جمهوری‌اش، امتیازی منفی به حساب می‌آمد و خساراتی برای ایالات متحده به بار آورد، در مورد ترامپ نیز می‌تواند صادق باشد. چنین رؤسای جمهوری، به‌خصوص در موارد اضطرار و فوریت، ممکن است اقداماتی انجام دهند که عواقب آن برای سال‌ها یا دهه‌ها دامنگیر ایالات متحده و کشورهای درگیر شود. 

همیشه به دنبال سود
ترامپ همواره بر شایستگی‌های خود در مورد بستن و به‌ثمررساندن توافق‌نامه‌ها و قراردادها تأکید فراوان داشته است. او در سخنرانی‌هایش چندین‌بار از اینکه مذاکره‌کننده خوبی است، سخن به میان آورده و بر این امر که بر مفاد هر توافق‌نامه‌ای باید با سخت‌گیری زیادی نظارت شود و طرف‌ها به اجرای آنها پایبند بمانند، تأکید ورزیده است. او در مورد برجام نیز چنین نظری دارد و با اینکه با کلیت آن موافق نیست و آن را یک رسوایی می‌خواند، اما اعتقاد دارد نباید در روز اول ریاست‌جمهوری‌اش آن را نادیده بگیرد (برخلاف امثال تد کروز و مارکو روبیو) و به آن پشت پا بزند که این مهم را شاید بتوان به رویه تجاری وی نسبت داد تا به دوراندیشی سیاسی‌اش. وی برجام را از بین نخواهد برد ولی شاید بیش‌ازحد بر رعایت تک‌تک موارد موجود در آن وسواس به خرج دهد. همان‌طورکه در بالا اشاره شد، وی از مناسبات سودآور در زمینه مالی حمایت می‌کند و در این امر شاید دوست و دشمن برایش تفاوتی نداشته باشد.

نمونه این نوع تفکر ترامپ را می‌توان در مورد فروش هواپیما و تجهیزات مربوطه به ایران یافت. او در چند مورد از اینکه ایرباس اروپایی‌ها بتواند با ایران تجارت داشته باشد (آن هم با پول‌هایی که «ما» در نتیجه برجام به ایرانی‌ها داده‌ایم!) ولی بویینگ آمریکایی‌ها از این مبادلات سودی نبرد، شکایت کرده است. پس می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که از نظر دونالد ترامپ، مادامی که روابط با ایران یا هر کشور دیگری از نظر اقتصادی برای ایالات متحده سودرسان باشد، او احتمالا از برقراری چنین ارتباطاتی ابایی نخواهد داشت. 
ارسال نظرات