صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۶۱۷۹۵
وقتي خود را روي سكينه انداخت تا با ده‌ها ضربه چاقو بدنش را شرحه شرحه كند مدام اين فكر آزارش مي‌داد كه «چرا بايد هووي سكينه باشد؟ » وقتي دستش را روي دهان سكينه گذاشت تا صداي او از اين سوي ديوارها به گوش همسايه‌ها نرسد، تنها چند ثانيه طول كشيد تا نشان قتل، بر پيشاني اش حك شود.
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۴
وقتي خود را روي سكينه انداخت تا با ده‌ها ضربه چاقو بدنش را شرحه شرحه كند مدام اين فكر آزارش مي‌داد كه «چرا بايد هووي سكينه باشد؟ » وقتي دستش را روي دهان سكينه گذاشت تا صداي او از اين سوي ديوارها به گوش همسايه‌ها نرسد، تنها چند ثانيه طول كشيد تا نشان قتل، بر پيشاني  اش حك شود.

پليس، شهناز  را تنها پنج روز پس از كشف جنازه سوخته شده سكينه، دستگير كرد. زن ٤٠ ساله چند روزي در بازجويي‌ها بر بي‌گناهي خود اصراركرد اما سرانجام، قامتش در برابر فشار كابوس‌هاي قتلي كه مرتكب شده بود فرو ريخت تا با دست خود، برگه بازجويي را از جزييات ماجراي آن روز سياه كند.

اعترافات شهناز پس از چند روز ضميمه پرونده شد و در كيفرخواست دادستان جاخوش كرد. وقتي صبح ديروز او را به شعبه هشتم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي حسين اصغرزاده آوردند تا رو در روي اولياي دم و شوهرش محاكمه شود، در ذهن همه‌چيز و همه كس، از دوربين بالاي سرش تا مادر مقتول حك شد كه او در برگه‌هاي بازجويي چه نوشته بود: «سكينه زن اول حميد - شوهر مقتول - بود و من زن صيغه‌اي او. به همين خاطر به او حسادت مي‌كردم. روز حادثه (١٤/٧/٩٣) طرف‌هاي ساعت ٧:٢٠ صبح به خانه سكينه رفتم و با او درگير شدم. با چاقويي كه از آشپزخانه برداشتم چند ضربه به سينه‌اش زدم. او روي زمين افتاد. من چاقو را رها كردم. داشتم فرار مي‌كردم كه مچ پايم را گرفت. دوباره برگشتم، روي كمرش نشستم و با چاقو ضربات زيادي به گردنش زدم. جلوي دهانش را گرفتم تا فرياد نزند. چند ضربه ديگر زدم. او مقاومت كرد و چند ضربه به صورت و پايم زد اما چند دقيقه بعد كشته شد.»

تنها ٢٠ دقيقه طول كشيد تا ورود شهناز به خانه سكينه، به قتل ختم شود. او نمي‌خواست گير بيفتد. تصميم گرفت خانه را آتش بزند تا آثار جرم، خون، اثر انگشت، آلت قتاله، جسد و انگيزه‌اش – حسادت – خاكستر شود: «گاز آشپزخانه روشن بود. حوله‌اي آنجا بود. برش داشتم. روي گاز گرفتم اما آتش نگرفت. به انباري رفتم. بطري سبز رنگي پيدا كردم كه بوي نفت مي‌داد. آن را گرفتم و محتوياتش را روي جنازه و فرش ريختم. بعد از آن دنبال كبريت گشتم.»

صورت سكينه ديده نمي‌شد. به زمين چسبيده بود. شهناز سرش را چرخاند و قوطي كبريت روي طاقچه را ديد. آتش يك دانه از آن كافي بود تا خانه را پودر كند و همه‌چيز را به هوا بفرستد: «كبريت را كه زدم، خانه آتش گرفت. سريع از در بيرون آمدم و به خانه خودم برگشتم. فقط پنج روز طول كشيد تا پليس ماجرا را بفهمد و دستگيرم كند.»

هويت شهناز از همان لحظه فرارش از خانه سكينه لو رفته بود. يكي از همسايه‌ها در انتهاي كوچه، دوربين مداربسته‌اي براي خانه‌اش كار گذاشته بود كه بازبيني تصاوير آن از سوي پليس، چهره قاتل را فاش كرد. اما شهناز پس از زنداني شدن، تصميم گرفت تا همه‌چيز را انكار كند. او مي‌دانست اگر ثابت شود قتل سكينه كار اوست، با تقاضاي قصاص اولياي دم، چيزي جز چهارپايه‌اي سست و طنابي محكم انتظار او را نمي‌كشد.

پس وقتي اين‌بار در پيشگاه قضات شعبه هشتم دادگاه كيفري استان تهران ايستاد، روايت ديگري از حادثه گفت: «من همسر صيغه‌اي حميد هستم. او به سكينه شك داشت، فكر مي‌كرد با مردهاي ديگر ارتباط دارد. از من خواست دنبالش بروم و شماره پلاكش را بگيرم و به چند نفر ديگر بدهم تا تعقيبش كنند و سر از كارش در بياورند. دنبال بهانه‌اي بود تا سكينه را طلاق دهد اما مي‌ترسيد او مرتضي - فرزندش - را از او بگيرد براي همين مي‌خواست براي سكينه پاپوش درست كند.»

روايت جديد متهم از روز حادثه، قاضي اصغرزاده را به واكنش واداشت. او روي صندلي‌اش جابه‌جا شد و گفت: «اگر حميد به همسرش شك داشت براي چه به تو گفت شماره پلاكش را بگيري؟ خودش به راحتي مي‌توانست اين كار را انجام دهد.»

شهناز كمي سكوت كرد و پازل‌ها را در كنار هم چيد: «نمي دانم چرا از من خواست اين كار را انجام دهم. آن روز – صبح جنايت – به خانه سكينه رفتم. ماشينش بيرون پارك شده بود. شماره پلاك را گرفتم و سريع برگشتم. مي‌خواستم به دندانپزشكي بروم. سوار تاكسي شدم. در راه خواهر سكينه به من زنگ زد و گفت خانه‌شان آتش گرفته. سريع خودم را رساندم. من در لحظه وقوع حادثه در آنجا نبودم.»

شهناز پيش از اين در بازجويي‌ها و بازسازي صحنه جرم، نشان داده بود كه چطور چاقو را چند بار در سينه و گردن مقتول وارد كرده و او را كشته است. حرف‌هاي او در دادگاه اما داستان جديدي پيش روي همه مي‌گذاشت كه قضات تناقض‌هاي زيادي در آن يافته بودند. آنها با سوال‌هاي پي‌درپي از شهناز خواستند تا توضيح دهد چرا اثر انگشتش در محل قتل پيدا شده؟ چرا روي بدنش آثار كبودي وجود داشته؟ و چرا روي كفشي كه در خانه‌اش پيدا كرده‌اند، آثار دود نمايان بوده است؟

شهناز در برابر اين سوال‌ها نيز بر بي‌گناهي خود اصرار كرد: «من به خانه سكينه رفت و آمد داشتم، طبيعي بود اثر انگشتم روي در و ديوار خانه‌اش باشد. كبودي‌ها هم به خاطر افتادن از پله خانه خودم بود. دوده‌اي هم روي كفش من نبوده.» يك ساعت از جلسه رسيدگي به پرونده گذشته بود كه نوبت به وكيل متهم رسيد. او با لايحه‌اي بلند بالا به سراغ حادثه رفت و موكل خود را بي‌گناه دانست. موضوعي كه با واكنش وكيل اولياي‌دم همراه شد: «هيچ ترديدي در انتساب قتل به متهم وجود ندارد.»

حادثه يك بار ديگر بازسازي شده بود كه رييس دادگاه، حميد، شوهر قاتل و مقتول را به عنوان گواه احضار كرد. او تنها پذيرفت كه شهناز زن دومش بود اما حرف‌هاي ديگر او را رد كرد: «من يك بار شهناز را صيغه كردم اما او به حرف‌هاي من گوش نمي‌داد براي همين صيغه را باطل كردم. يك ماه نشده، مادرش گفت شهناز سرطان دارد، بيا زير بال و پرش را بگير. من اصلا به خانمم شك نداشتم. حرف‌هايي كه شهناز مي‌زند راست نيست. هركسي كه  پايان زندگي‌اش باشد اين كار را مي‌كند تا خود را از مرگ نجات دهد.»

حاشيه دادگاه

در پايان جلسه رسيدگي به پرونده، قاضي حسين اصغرزاده، رييس دادگاه از حميد و شهناز خواست رودرروي هم بايستند و صحبت كنند. شهناز كلامش را با «سلام» شروع كرد و حميد پاسخش را داد. گفت‌وگويي چند ثانيه‌اي بين آن دو شكل گرفت:

حميد: من به شما گفتم شماره پلاك ماشين سكينه را بگيري؟ من خودم شماره او را داشتم. چه لزومي داشت از شما بخواهم؟

شهناز: تو مي‌خواستي سكينه را طلاق بدهي اما ترسيدي او مرتضي، پسرت را از تو بگيرد.

حميد: من اين را به شما گفتم؟

شهناز: بله خودت گفتي.

حميد: من بارها گفتم سكينه را دوست دارم. من اصلا قرار نبود زنم را طلاق بدهم.

برچسب ها: حسادت قتل هووو
ارسال نظرات