یادداشت دریافتی- ایرج سوری؛ افراد سست اراده همیشه منتظر معجزهها و رویدادهای شگفت انگیزند اما افراد قوی، خود آفریننده معجزهها و رویدادهای شگفت انگیزند. ژان ژاک روسو
جریان اصلاح طلبی نوین از نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم همزمان با سلسله قاجاریه در ایران تا به روزگار ما فراز وفرودهایی را پشت سرگذاشته است.
در روند گذار از سنت به مدرنیته جامعهٔ ما راه پرفراز و نشیبی را پیموده است. قشر روشنفکر در نقش مروجان افکار تجددگراه با دو مانع اصلی یعنی نظام های سیاسی مستبد در اشکال مختلف وسنت گرایی مذهبی در آغاز روبرو بود.
درواقع روند گذار از سنت به مدرنیته کمی بیش از یک سده است آغاز شده است وهنوز هم تعیین تکلیف نشده است.
به این معنی که ما بین عناصر سه گانه ایرانیت، اسلامیت، غربیت نتوانستیم توازنی وگونه ایی همسازگری ایجاد کنیم.
در آغازروند نوسازی اصلاح طلبان تا اواسط دورهٔ ناصر الدین شاه اصلاحات در سطوح بالای قدرت با تشکیلاتی مانند فرامش خانه ها ویا یارگیری از عناصر روشنفکر ذی نفوذ را درپیش گرفتند که کارساز نبود.
لذا به روند نوسازی از پایین به بالا که موثرترین راهکار بوده است دست زدند، این مدل اصلاح نگر با نام گفتمان همساز اعتدالون مذهبی وتجددگرا در صدر مشروطیت مهمترین پیامد آن وقوع انقلاب مشروطیت با ترکیبی ناهمگون اجتماعی بود.
در واقع نظام مشروطیت که حاصل مبارزات مستمر وتحسین برانگیز ملت رنجبر ایران زمین بود با کارشکنی سنت گرایان تحکم اندیش ویا خشکانده نشدن پایههای استبداد سلطنتی ونیز ضعف سیاسی واقتصادی ونظام سلطه امپریالیسم غربی وبی تجربگی در امور مدرن نظام های سیاسی پارلمانی ایرانیان، نتوانست خواست های عمومی را برآورده کند.
قشر روشنفکر از غربگرایی کامل ابتدایی و جریان سکیولاریسم دینی تا روشنفکری دینی در این سیکل تاریخی همواره متغیر بوده است.
در واقع ریشههای عمیق دینی در جامعه همواره بسیار حائز اهمیت بود ه است.
تجربه تاریخی یک سدهٔ اخیر نشان داده است که هرگاه گفتمان همساز اعتدالون دینی وتجدد طلب همسو بوده ما شاهد تحول بزرگ اجتماعی وسیاسی بودهایم.
نمونه بارز آن انقلاب مشروطیت ایران در سال ۱۲۸۵خورشیدی میباشد.
متاسفانه عدم توفیق در ایجاد همسازگری بین این دو مورد یعنی مذهب وتجدد همواره باعث شد که دستاورد نوسازی نارسا و ناقص به اجرا در آید.
اولین بازخورد منفی وقوع انقلاب سیاسی مشروطیت بیثباتی سیاسی واقتصادی وبی نظمی اجتماعی و گرایش عمومی به یک ناجی بود که سلطنت رضاشاه رابه دنبال داشت.
سلسهٔ پهلوی نیز پس از ۵۷سال سلطنت باهمسازگری طبقات سنتی مذهبی وسایر زیرشاخههایش با طبقهٔ متوسط شهری (احزاب چپی مارکسیستی ویا لیبرالیتی وملی مذهبیون و...) برای ایجاد نظام جمهوری به تکاپو پرداخت.
دستاورد این گفتمان این همساز با همه اختلافات تاکتیکی در نگرشها اما با یک هدف برچیدن نظام سلطنت بود.
در واقع پهلوی دوم براساس مدل سیاسی همپل با توسعه ناموزن خود نتوانست با مقتضیات روز خود را تطبیق دهد که مهمترین بازخورد آن افتادن درورطهٔ سقوط بود.
در اینجا باز نقش کلیدی روشنفکران ومذهبیون منجر به انقلاب اجتماعی ایران شد.
باید ازتکرار تاریخی وقوع دو انقلاب درس آموخت، رمز موفقیت گفتمان دو انقلاب ایرانی در یک قرن اخیر در ائتلاف طبقات روشنفکر واعتدالون مذهبی بوده است.
همواره نظامهای محافظه کار و یا انحصارطلب مخالف هرگونه اصلاحاتاند واز هر ترفند سیاسی برای بقاء بهره میبرند.
ولی خیلی زود رنگ میبازند، چراکه نماینده واقعی مردم نیستند وتا وقتی که قدرت سرکوبگر دارند تداوم خود را تضمین میکنند و با ظهور گفتمان نوظهور که بحل چالش ها و ضعف های موجود دولت حاکم را وعده میدهند به حاشیه رانده شده ومنقرض میشوند.
در واقع عرصه اجتماعی محل برخورد گفتمانهاست وکارایی آنها منوط به عملکرد وارضاء عموم میباشد.
به هرحال پس از گذشت یک سده امروز ما شاهد گفتمانی تحت عنوان ملی مذهبیون یا روشنفکران دینی در جدیدترین به روزرسانی هستیم.
گفتمانی که در تقابل با رقیب محافظه کار دست راستی در پویش سیاسی صحنه سیاسی کشور را پر کردهاند.
اینجا بجاست با عقلانیت سیاسی وتدبیر ورویکرد نظری هوشمندانه گروههای اصلاح طلب با مقبولیت اجتماعی زیادی که دارند در پویش سیاسی به دنبال مطالبات به حق مردمی باشند و پاسخگوی سیل اعظیم نواندیشان جوان که در انتظار توسعه در تمامی ابعاد هستند باشند.