یادداشت دریافتی- سیّدمجتبی جلالزاده*؛
مقدمهطی روزهای گذشته مرکز دین و ژئوپولتیک (وابسته به تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا) گزارشی را منتشر کرده است که در آن به آرایش گروههای معارض و مخالف بشار اسد پرداخته است. محورهای اصلی این گزارش به شرح ذیل است:
۱. ۶۰% از این گروهها، افراطی هستند
۲. ۲۵% از این گروهها، هرچند که معتدل به شمار میآیند اما با رهبری گروههای افراطی مشکلی ندارند
۳. تقسیم گروههای مخالف حکومت اسد، به میانه رو و تندرو، محکوم به شکست است
۴. حتی با از بین رفتن داعش، مشکل افراط گرایی حل نمیشود
۵. ۸۰% این گروهها، قائل به رفتن بشار اسد میباشند
۶. مبارزه با این گروهها از طریق ایدئولوژی و کار فرهنگی باید صورت پذیرد
و در مقابل دو راه کار عمده پیشنهاد میدهد:
• برکناری بشار اسد از قدرت
• تقابل ایدئولوژیک و فرهنگی با گروههایی که مسلحانه میجنگند
با کمی تأمل میتوان دریافت آنچه دغدغه اصلی نگارندگان و تهیه کنندگان این گزارش بوده است، سقوط بشار اسد و عدم در نظر گرفتن نقشی برای وی در آینده سوریه است و به نظر میرسد با نادیده گرفتن ریشههای شکل گیری گروههای جهادی در سوریه، قصد در انحراف افکار عمومی را دارند.
این گزارش صراحتاً به برکناری بشار اسد از قدرت اشاره و آن را تقریباً تنها راه حل معقولِ موجود برای مهار تندرویها در سوریه و دیگر نقاط خاورمیانه میداند.
اما نادیده گرفتن ابعاد پیدایش، تشکیل و تداوم گروههای تندرو نظیر داعش، جبه النصره و...، باعث ایجادِ گرایی غلط در روش حل بحران سوریه میشود. در ادامه این جستار به این دو پرسش اساسی پاسخ خواهیم داد که:
۱. عوامل نادیده گرفته شده مادی و خارجی در پیدایش این گروهها چیست؟
۲. و دیگر آنکه، آینده بشار اسد یا آینده سوریه؟ کدام باید محور گفتوگوهای صلح سوریه باشد؟
و در پایان به انگیزههای احتمالی این مرکز در باره انتشار چنین گزارشی میپردازیم.
پاسخی کوتاه و اجمالی برای پرسش نخستعوامل نادیده گرفته شده مادی و خارجی در پیدایش این گروهها چیست؟ نمیتوان برای پیدایش، تشکیل و تداوم یک گروه تروریستی با این حجم از خشونت و فراگیری منطقهٔ جغرافیایی، صرفاً وجود یک حکومت تمامیت خواه و مخالفت و نافرمانی از آن را در نظر گرفت. هرچند که یکی از عوامل اساسی در کنار عدم وجود اقتدار مرکزی طی سالهای اخیر در جغرافیای کشور سوریه، کمبود دموکراسی در این کشور است. در فضای آنارشی (یا همان عدم وجود اقتدار مرکزی)، گروههای مختلف با ایدئولوژیهای گوناگون و گاهاً متعارض با یکدیگر (خواهان حفظ وضع موجود یا برهم زننده وضع موجود) در سطح فرو ملّی اقدام به ترسیم آینده نموده و به عنوان بازیگران جدید و نوظهور، اعلام موجودیت مینمایند.
از دیگر عوامل میتوان به برهم خوردن تقسیم و ترتیبات قدرت در خاورمیانه در پی تحولات بیداری اسلامی (بهار عربی) سال ۲۰۱۱ به بعد که موجب سرنگون شدن حکومت قذافی در لیبی، بن علی در تونس و مبارک در مصر که هر کدام دایه دار ثبات و حکومت داری بلامنازع در منطقه بودند، اشاره کرد که موجب شد جسارت مخالفان دولتها و حکومتهای انحصارگرا در منطقه را برای شورش و نافرمانی مدنی بیشتر نماید. وقتی میشود سرهنگ قذافی را در لیبی که حدود سه برابر بشار اسد در سوریه بر مسند قدرت بوده است، ساقط کرد، پس در سوریه شرایط هموارتر شاید به نظر برسد.
از طرف دیگر، با کوچ امنیتی ایالات متحده آمریکا به عنوان حامی دولتهای خودکامه عربی منطقه خاورمیانه به جنوب شرق آسیا و استرالیا، نگاه این کشور به خاورمیانه تغییر پیدا کرده است و دیگر در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار ندارد، هرچند که همچنان دارای جایگاه و اهمیت درخور توجهی و ویژهای برای این کشور میباشد، اما سیاست خارجی آمریکا دست خوش تغییراتی شده است که ماحصل آن ایجاد فضای بیشتر برای بازیگری سایر قدرتهای خارجی در منطقه میباشد.
به مانند حضور روسیه در مصر و یا حضور پررنگ قدرتهای اروپایی در برخی کشورهای خاورمیانه که از آن جمله میتوان به حضور و تأسیس پایگاه نظامی بریتانیا در بحرین و یا اقدامات نظامی در سوریه و فروش تسلیحات به کشورهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی توسط فرانسه و آلمان اشاره نمود؛ که خود این جابجایی و تغییر بازیگران، دوران گذاری را برای منطقه پدید آورده است.
از دیگر عوامل میتوان به نقش خود غرب در پیدایش داعش و دیگر گروههای تندرو اشاره کرد. هرچند که به تروریسم، به عنوان یک پدیده شوم و مورد مزمّت دولتها نگاه میشود اما باید بپذریم که پیدایش و تداوم آن (در سوریه)، ما حصل سیاستهای غلط غرب، در منطقه بوده است. غرب به سرکردگی آمریکا، بارها و بارها از حمایت مالی و نظامی مخالفان بشار اسد، صحبت به میان آورده است و آن را تعریف عملیاتی کرده است؛ اما همواره تأکید داشته است از گروههای معتدل و غیر تروریستی حمایت میکند.
با نگاه به اوضاع آشوب زده سوریه، چنین انتظاری خالی از امید است که کمکهای نظامی و مالی غرب به سایر گروههای میانه رو مخالف بشار اسد، اولاً به دست گروههای تندرو و تروریست مسلح نرسد و ثالثاً این کمکها خود زمینه ساز جهت گیری گروههای میانه رو به سمت تند رویی میشود. از دیگر سو، کشورهای منطقه نیز از مخالفان اسد حمایت میکنند که در این مورد، تصویر واضح و تعریف دقیقی از اینکه کمکها به دست چه کسانی میرسد، ارائه ندادهاند.
شاید بتوان پیدایش گروههای تروریستی در سوریه را با پیدایش طالبان در افغانستان از حیث روند، مشابه دانست؛ چرا که هر دو پس از انباشت دلارهای نفتی و هزینه کرد آن برای یک جنگ نیابتی جهت تأمین منافع کشورهای نفت خیز حاشیه خلیج فارس و همچنین حفظ منافع آمریکا در منطقه سر برآوردهاند. در کنار این مورد میتوان به سیاستهای غلط اعمال شده در عراق (حمله ۲۰۰۳) اشاره کرد. جنگی که تحت قیومیت آمریکا و بریتانیا و غیرقانونی انجام پذیرفت و بعد از آن با انحلال ارتش و حزب بعث، سیاستهای غلط ادامه پیدا کرد و با روی کار آمدن یک دولت شیعه در عراق موجب تلخ کامی اعراب سنی تندرو شد.
پاسخی کوتاه و اجمالی برای پرسش دومآینده بشار اسد یا آینده سوریه؟ کدام باید محور گفتوگوهای صلح سوریه باشد؟ برای ترسیم آینده بشار اسد، قطعاً یک روند و راه حل سیاسی طلب میشود که نتیجه آن میتواند ماندن یا رفتن این چشم پزشک سوری از رأس قدرت در سوریه باشد. آینده بشار اسد به تنهایی نه مطلوبیت دارد و نه تأمین کننده حقوق ملّت سوریه است. بله تنها مباحث را در حد اختلافات سیاسی با یک شخص، محدود نگاه میدارد.
اما مهمتر از آینده اسد، آینده سوریه است. آینده سرزمین و ملّت این کشور است و آینده اسد را نیز باید بخشی از آن دانست و به چشم یک مجموعه تعاملی نگاه کرد و نه اجزایی جدا از یکدیگر که در این حالت راه حل سیاسی اگرچه مورد نیاز است اما کفایت نمیکند و با توجه به گسترش گروههای جهادی و در اختیار داشتن بخشی از اراضی این کشور، گزینه نظامی و تحریم اقتصادی خود این گروهها و حامیان منطقهای آنان به عنوان بخش دیگری از راه حل برون رفت از بحران در سوریه باید دیده شود.
ژئوپلتیک سوریه در فضای کنونی خاورمیانه، بسیار مهم و تأثیرگذار است. به طور خلاصه تأثیرات ژئوپلتیکی سوریه را در منطقه میتوان به سه بخش دسته بندی کرد:
• سوریه به عنوان خط مقدم و حامی اصلی مقاومت در منطقه به شمار میآید و پیوند دهنده گروههای مقاومت در لبنان (حزب الله) و فلسطین (حماس) با ایران است و به عنوان پشتوانهای امن و البته لجستیکی به حساب میآید.
• سوریه با کشورها و دولتهای ناامن و ناپایداری در منطقه نظیر رژیم صهیونیستی همسایگی و مرز مشترک دارد که امنیت در سوریه، موجب حفظ امنیت آنان نیز میشود و ناامنی در سوریه قابل تسری به این کشورها است. (در خصوص اسرائیل: اشاره به بلندیهای جولان)
• سومین مورد، ژئوپلتیک سوریه و منطقه کردنشین این کشور است که جدایی یا پیوستگی این منطقه با دولت مرکزی، میتواند تشدید کننده ادعاهای خودمختاری سایر مناطق کرد نشین خاورمیانه باشد، علی الخصوص که در مجاورت و همسایگی کردستان ترکیه و عراق قرار دارد.
نتیجهبا توجه به آنچه که در بالا به آن اشاره شد؛ گمان نمیرود که هدف اصلی این گزارش ارائه راه کار برای حل بحران سوریه در کوتاه مدت باشد. به نظر میرسد مسئله اصلی سقوط بشار اسد است و این مرکز از کنار گذاشتن "برکناری اسد" به عنوان پیش شرط مذاکرات صلح سوریه ناراضی است و صراحتاً پیش زمینه از بین رفتن گروههای تندرو را سقوط اسد میداند! در همین راستا، این گزارش کشورهای غربی را به مداخله مستقیم نظامی در سوریه نیز تشویق میکند.
یکی دیگر از مباحث این گزارش اشاره به کار ایدئولوژیک و فرهنگی با گروههای است که مسلحانه میجنگند! هرچند که امکان اجرایی شدن آنجای شک است و نگارنده نیز با این امر موافق است و معتقد است ایدئولوژی رانمی توان بمباران کرد، اما باید این پرسش را مطرح کرد که با توجه به گسترش اینترنت، شبکههای اجتماعی که به آسانی در دسترس همگان قرار دارند و نقش غرب در رسانهها (به عنوان قطب رسانهای جهان) چطور تا کنون ایدئولوژی جایگزین، ارائه نشده است؟ به نظر میرسد همانطور که در ابتدای این جستار اشاره شد، این مرکز در پی تأثیرگذاری بر اذهان عموم مردم دنیاست و با انحراف از ریشههای منازعه و درگیری در سوریه، قصد دارد تمام مسئله و راه حل را در رفتن بیقید و شرط بشار اسد خلاصه کند.
*کارشناسی ارشد روابط بینالملل،