صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۵۳۷۲۸
فقر فرهنگ رفتار با حیوانات
الآن که کارنامه درخشان! دوران کودکی و نوجوانی خودم را بازنگری می‌کنم، می‌بینم در آن دست کم تجربه کشتن، یا مشارکت در قتل، دو سه مار، یک گربه، چندتایی گنجشک و کبوتر، ده بیست‌تایی مارمولک، عنکبوت، عقرب، و بی‌شمار حشرات دیگر ثبت شده است. بخشی از این کشتن‌ها ناخواسته و ناگهانی، و گاه احتمالاً از سر ضرورت بوده است. اما عمده آن‌ها آگاهانه و زاده تلاش برای سرگرم کردن خود و نوعی تفریح قلمداد می‌شده است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۴ - ۰۷ آذر ۱۳۹۴
دکتر سيدحسن اسلامی*؛ الآن که کارنامه درخشان! دوران کودکی و نوجوانی خودم را بازنگری می‌کنم، می‌بینم در آن دست کم تجربه کشتن، یا مشارکت در قتل، دو سه مار، یک گربه، چندتایی گنجشک و کبوتر، ده بیست‌تایی مارمولک، عنکبوت، عقرب، و بی‌شمار حشرات دیگر ثبت شده است. بخشی از این کشتن‌ها ناخواسته و ناگهانی، و گاه احتمالاً از سر ضرورت بوده است. اما عمده آن‌ها آگاهانه و زاده تلاش برای سرگرم کردن خود و نوعی تفریح قلمداد می‌شده است. 

البته زود نتیجه نگیرید که آدم بی‌رحمی بودم. نه، ظاهراً در آن روزگار که چندان خبری از اسباب‌بازی‌های برقی و تفریحات سالم و ناسالم امروزی نبود، این راهی بی‌خرج برای سرگرم کردن خود و پر کردن اوقات به ظاهر پایان نیافتنی دوران کودکی و نوجوانی بود. بچه‌ها کم و بیش این شیوه مرضیه را داشتند که با کشتن یا قطعه قطعه کردن حیوانات خود را سرگرم کنند.

حتی بزرگترها که مثلاً عقلشان می‌رسید، در این زمینه دست کمی از ما نداشتند. کسانی بودند که گربه‌ای را می‌گرفتند. یک عدد گردو را انتخاب می‌کردند، مغزش را بدون آن که پوست گردو شکسته شود در می‌آوردند، و سپس در پوست گردو کمی قیر داغ می‌ریختند و بعد پای آن گربه را در گردو می‌گذاشتند و رهایش می‌کردند.

درماندگی و ناتوانی گربه از بالا رفتن از پله ها و گیج‌زدن‌هایش مایه تفریح و خنده این بزرگان عاقل بود. اگر هم کمی مهربان‌تر بودند، یک قوطی فلزی یا سطلی به گردن سگی می‌بستند و رهایش می‌کردند و به تلاش‌های آن حیوان درمانده می‌خندیدند. 

یادم می‌آید که یکی از بزرگترها، که از علوم دینی هم حظی داشت، موشی را با شجاعت تمام گرفت. با مهارت پشت گردن موش را فشار داد تا آن که موش دهانش باز شد. بعد سیگاری که به لب داشت، (به جای آن‌ که به قول سپهری «به تاریکی شنها ببخشد») روی زبان آن موش خاموش کرد. در همه این مدت از دست و پا زدن و جیغ کشیدن آن موش لذت می‌برد و می‌خندید.

هنوز برایم معمای این مرحوم حل نشده است که از این کار چه لذتی می‌برد. ولی ظاهراً لذت می‌برد و گرنه آدم عاقل، به خصوص که اشرف مخلوقات هم باشد، کار عبث نمی‌کند.

حتی بچه‌هایی با تربیت دینی هم از این بی‌رحمی معصومانه رها نبودند. نمونه روشن آن شمس لنگرودی است که با همه روحیه شاعرانگی‌اش که می‌گوید: «سنجاقک‌ها را نکشید، آقایان»، این گونه از نخستین خاطرات کودکی خود سخن می‌گوید:

بعد از ناهار همه خواب بودند و سکوت آن قدر ملموس می‌شد که می‌شد به آن دست زد و ما به حیاط می‌رفتیم و مارمولک‌ها را می‌گرفتیم و دمشان را می‌کندیم و چال می‌کردیم و معتقد بودیم که «آمد» دارد و حتماً به زودی پولی به دستمان می‌رسد. 

گاه این بی‌رحمی‌ها در برابر چشمان بزرگترها و با رضایت یا دست کم خاموشی آن‌ها صورت می‌بست. من الآن متحیرم که ما بچه و بیشعور بودیم، اما این بزرگترها چرا چیزی نمی‌گفتند.

نکته اصلی آن است که در آن زمان تقریباً هیچ آموزش رسمی و غیر رسمی به مثابه نکته‌ای تربیتی درباره رفتار حیوانات به ما تعلیم داده نمی‌شد.

من معمولاً در غالب مراسم و مناسک دینی از نماز جماعت گرفته تا عزاداری و دعای ندبه و سمات و توسل، شرکت می‌کردم و اصولاً بخشی از بازیگوشی من، و امثال من، در همین جلسات بود و داستان‌های گوناگون تاریخی و ادبی و تخیلی، از جمله داستان زعفر جنی، را در همین جلسات آموختم و به خاطر سپردم. اما هرگز یادم نمی‌آید که کسی جمله‌ای درباره سلوک با حیوانات به من یاد داده باشد و یا بر سر منبر گفته باشد. البته برخی بزرگترهای باسواد، که هنوز نسلشان کاملاً منقرض نشده است، یک جمله را همواره، از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌کردند که فرمود: اقتلوا الموذی قبل أن یوذی؛ حیوان آزارنده را پیش از آن که آزار برساند، بکشید. 

اما کسی نبود از این بزرگترها بپرسد پس چرا اصلاً خداوند این همه حیوان موذی آفریده است؟

این چه کاری است که خداوند موجوداتی بیافریند و بعد ما هم آن‌ها را بی‌هیچ جرم و جنایتی بکشیم؟

آیا این مصداق فعل «عبث» نیست؟

مگر خداوند خودش را حکیم ننامیده است و آیا نگفته است که ما چیزی را به عبث و بازی نیافریدیم؟

آیا در همان قرآنی که بر این پیامبر فرود آمده تأکید نشده است که همه جنبندگان و پرندگان «امت‌هایی» چون ما هستند و در کتاب هستی هیچ کوتاهی صورت نگرفته است؟

و سرانجام چرا خدا به نوح فرمان داد تا از هر حیوانی جفتی برگیرد و در کشتی بگذارد و در این اقدام میان حیوان موذی و غیر موذی تفاوتی نگذاشت؟ 

نه ما بچه‌ها عقلمان به این سؤالات می‌رسید که بپرسیم و نه جرأت طرح آن‌ها را داشتیم و نه آن بزرگترها این قدر عقلشان می‌رسید که خودشان کمی تأمل کنند و شکافهای فکری و نظری و رفتاری را که دارند دریابند.

بَاری، سالها گذشت. به تدریج خواندم و خواندم و خواندم و چون دیدم که در سنت دینی ما چقدر بر رفتار و سلوک درست با حیوانات تأکید شده است و در عین نگرش انسان‌محورانه چگونه همه زندگان روی زمین آفریدگان و «بندگان» خدا معرفی شده‌اند در شگفت ماندم.

برای مثال، در روایتی امام صادق از عابدی در میان بنی اسرائیل یاد می‌کند که همه عمر غرق در عبادت بود و کاری به خلق نداشت. روزی در حال نماز چشمانش به ‏دو پسربچه افتاد که خروسی را به دست گرفته بودند و پرهایش را می‏کندند. عابد هم بی‌توجه به کار آنان به عبادت خود ادامه داد. خداوند او را به سبب این بی‌رحمی و بی‌اعتنایی به زمین فرو برد. 

باز در سنت دینی ما آمده است که پیامبر گفت: زنی گربه‌ای را زندانی کرد و او را از آب و خوراک بازداشت و به همین سبب دوزخی شد. از قضا برخی از فقها به استناد احادیثی از این دست، کشتن گربه را، حتی اگر ایجاد مزاحمت کند، حرام دانسته‌اند. 

در این جا نمی‌خواهم وارد مناقشه نظری و علمی دوباره رفتار با حیوانات شوم. این بحث را در جاهای دیگری طرح کرده‌ام. ممکن است کسی متقابلاً احادیثی را نقل کند که برخی رفتارها را در قبال حیوانات مجاز بشمارد و یا کسانی به ادعای اشرفیت انسان دعاوی خود را موجه کنند.

هدفم در این جا تأکید بر این نکته است که در دوران کودکی، با حیوانات چنان سنگدلانه رفتار می‌کردیم که گویی سنگی را به سنگ دیگری می‌کوبیم و می‌خواهیم آن را پودر کنیم. هیچ حساسیت و نگرانی نسبت به کارمان نداشتیم و کسی هم به ما نیاموخت که این کار خطا است و از سر هیچ منبری هم نشنیدم، من شخصاً نشنیدم، که به ما کودکان بیاموزند با حیوانات چگونه رفتار کنیم و آن‌ها را به تعبیر شاملو «سنگپاره در کف کودک» ندانیم. بلکه موجوداتی بدانیم که حقی و بهره‌ای برای زیستن دارند.

اینک که می‌بینم کمتر کودکی آن گونه رفتار می‌کند که ما می‌کردیم، خوشحال می‌شوم. اما هنگامی که می‌شنوم و می‌بینم که چند فرد بزرگسال و رسیده به سن عقل، الاغی را برای تفریح با پتک می‌کشند یا شکم توله‌های خرسی را می‌درند، حیرت می‌کنم که این کار چه لذتی دارد؟

آیا اینان بیمارانی نیستند که فردا با همین خونسردی کودکان معصوم این کشور را خواهند دزدید و از سر باجگیری خواهند کشت؟

آن سه آدم‌ربایی که در مهر ماه سال 1393 در شهر بناب دختر 12 ساله، را به گروگان گرفتند و بعد از دو روز خفه کردند و در حیاط خانه «چال» کردند، احتمالاً قبلاً همین کار را نسبت به حیوانات دیگری انجام داده بودند و درس خود را خوب آموخته بودند. 

همچنین هنگامی که می‌خوانم درس‌خواندگان و دانشگاه دیدگانی معترضانه می‌پرسند مگر مرغ می‌فهمد «درد» چیست؟ و مگر حیوان «روح» دارد، بیش از آن که نگران آن‌ها باشم، نگران فرزندانی می‌شوم که این افراد قرار است بپرورند و تحویل جامعه دهند.

از آن نگران‌کننده تر، این که برخی از این کسان اصولاً این سخنان را صرفاً دل‌گفته‌هایی برآمده از نازکدلی و احساسات و سانتیمانتالیسم اخلاقی می‌دانند و به آن می‌خندند.

شاملو در نقد شعر سپهری و روحیه او در مصاحبه‌ای گفته بود: «در جایی که سر آدم بیگناه را لب جوی آب می‌گذارند و می‌برند، کسی دو قدم آن طرفتر بایستد و بگوید: آب را گل نکنید! به تصور من یکی از ما دو نفر از مرحله پرت است [...] شعر باید شیپور باشد نه لالایی.»  

دشواری کار ما آن است که قساوت را صرفاً در سطح انسانی تحلیل می‌کنیم و نسبت به آن حساسیت نشان می‌دهیم و تصور می‌کنیم باید از بالا حل شود و به تدریج موجودات دیگر را نیز فرابگیرد.

اما فراموش می‌کنیم که سنگدلی و قساوت نسبت به موجودات خُرد و کوچک آغاز می‌شود و هنگامی که کرختی اخلاقی شدت یافت، به انسان می‌رسد. هنگامی که به کشتن سگ و گربه و روباه و عنکبوت عادت کردیم، به تدریج «کشتن» را فارغ از آن که متعلق آن «چه» یا «که» باشد و این فعل نسبت به چه چیز یا چه کس انجام شود، آسان خواهیم گرفت.

کانت در عین حالی که برای حیوانات شأن اخلاقی قائل نبود، درست با همین تحلیل خشونت و قساوت نسبت به حیوانات را محکوم می‌کرد. 

 گوته در شعری به زییایی حسی را باز می‌گوید، کمتر در ما دیده می‌شود: 
روزی پا بر سر عنکبوتی گذاشتم
با خود اندیشیدم آیا درست بود؟

و آیا خدا نخواسته بود که او هم چون من،
از نعمت این روز سهمی برگیرد؟ 

در آموزش‌های رسمی و غیر رسمی ما توجه به محیط زیست و حیوانات وجود نداشت. امید که فرزندان ما این گونه محروم نباشند و فهمی درست از خود و جایگاه خود به دست بیاورند و با حیوانات مهربان‌تر باشند.


استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و سردبیر فصلنامه نقد کتاب اخلاق و روانشناسی
ارسال نظرات
الهام
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
یاد دوران کودکی بخیر!
پنج ساله بودم که سپر بلای بچه گربه ای شدم که به جرم سیاهی به دست همسالانم سنگ باران می شد!
به خانه که رفتم مادرم سرزنش و پدرم تحسینم کرد!
در دین اسلام حیوانات حقوق بسیاری دارند که متاسفانه پای منبرها و در رسانه ها هیچ از آن ها نمی شنویم.
از فرارو بابت انتشار این مطلب جالب سپاسگزارم.
شکیبا
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
کمتر دیده ام کسی اینقدر زیبا موضوع مهربانی با حیوانات را تحلیل کرده باشد. کاش به فرزندان می آموختیم به حیات همه موجوداتی که خدای بزرگ آفریده احترام بگذارند.
ناشناس
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
من يادمه بچگيها دخترا دل رحم بودند و كاري به حيوانات و حشرات نداشتند و لي پسرهاي همون سن گربه ها و سگها و حشرات را آزار ميدادند اين مسئله تو پسرا خيلي بيشتره
ناشناس
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
عالی بود..ای کاش از کودکی به کودکانمان بیاموزیم
saeid
۰۸:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
جای بسی تأمل...
ولی باید از سنین پایین و به خصوص از دوران پیش دبستانی و دبستانی و کتابای درسی شروع کرد...
به نظرم در این امور حرف یک معلم و مدیر بسیار تأثیر گذار است...
سامان
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
فوق العاده بود...ممنون
ناشناس
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
یکی نیست به این مردم اهواز بگوید برای چی این همه گنجشک می کشید و می خورید ؟
خواننده
۲۱:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
همین نویسنده مقاله ای هم درباره خوردن و نخوردن این موجودات دارد:

http://hassaneslami.com/1392/04/05/two-moral-arguments-against-industrial-meat-consumption-fa/
ناشناس
۲۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
والله ما حیوونی رو اذیت نکردیم از همه طرف هم بد اووردیم احتمالا اگه آزار میرسوندیم آزار نمیدیدیم
ناشناس
۲۰:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
من هم از همین نسل هستم ولی نه خودم حیوانی را آزار دادم و نه گذاشتم کسی از همسالانم چنین کاری کند... تا جایی که راه داشت با صحبت همسالانم رو قانع میکردم ولی اگر به صورت جمعی بود و غیرقابل کنترل، اون جمع رو ترک میکردم چون زشتی اون کار کاملا برام مفهوم بود. کافیه کسی از یکی دو حیوان خانگی نگهداری کنه تا خیلی چیزها یاد بگیره
بابك
۱۹:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
وقتى كه من بچه بودم
لذت خطى بود از سنگ تا سگ
آه
آن دست هاى ستمكار معصوم
رحمتی
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
مطلب بسیار خوب و به جایی بود. با سپاس از نویسنده و فرارو. در صدا و سیما باید چنین آموزش هایی بدهند
ناشناس
۱۶:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
عالي بود
ناشناس
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
هزار بار آفرین.. چقدر نیاز داریم به این مقالات و فرهنگ سازی
هومن
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
خيلي زيبا به اميد روز هاي مهربان تر
ناشناس
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
بسیار عالی بود.
واقعا این مسئله یکی از زشتی های جامعه ماست.
من خود شاهد افراد زیادی بودم که پس از بدرفتاری با حیوانات به سختی گرفتار شدند.
آرزو پایا
۱۵:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
چه خوب که از منظر دین اسلام به حقوق حیوانات توجه کرده اید. مطلب خوب و آموزنده ای بود.
آگاه
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
من هم اعتراف می کنم که از همون نثل هستم که آمار حیوان آزاری خودم را ندارم چرا که حتی یک نفر هم به ما نمی آموخت که شکار بیرحمانه پرندگان یک مهارت نیست، سنگ پراکنی بر اسب هایی که در طبیعت می چرند تفریح نیست، و صد افسوس که امروز برایم مانده که چرا کسب به من یاد نداد که با عشق در کنار این موجودات از زندگی لذت ببرم.
اما امروز در زندگی شهری از دیدن همه آنها محرومم...
بله کاش هنر زندگی را بیاموزیم
ناشناس
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
ممنون
بنده خدا
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
دكتر خوردن اين موجوادات چي؟تو خيلي جاهاي ديگه بويژه چين اينارو ميخورن و بطرز فجيه برخي وقتها زنده زنده از حشرات گرفته تا سگ و گربه و...
ناشناس
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
خوردن حيوانات حداقل براي رفع گرسنگيه كه يه نيازه طبيعيه موضوع مقاله كشتن يا آزار و اذيت براي لذت بردن و تفريحه كه اين دوتا واقعا متفاوتن
ناشناس
۰۹:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۸
حداقل اونجا به قصد خوردن و رفع گرسنگی است نه برای بازی و عبث.
ناشناس
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
زنده باد
عالی بود
الف
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
حتما من و امثال من و افرادی که ده و بیست سال کمتر از من و ما عمر دارند همه بیاد خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و حتی جوانانی خود افتادند ! که همه تجربیات گفته شده توسط نویسنده محترم را دارند ! میشه گفت که ماها به تقلید از بزرگترهامون این کارها را انجام میدادیم ولی دیگه کار از کار گذشته چون من و افراد هم سن من و نویسنده محترم دیگه مرتکب آن کارها نمی شویم ولی چرا فرزندان ما و نسل های بعد از ما از ما تقلید نمی کنند !؟
ناشناس
۱۳:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
سلام، سپاس از مقاله عالی شما. به فرزندم می‌آموزم با حیوانات رفتار خوبی داشته باشد.
ناشناس
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
متاسفانه تمام اين مطالب ومطالب حفظ محيط زيستي بايد در كتاب هاي دبستان تا دانشگاه آموزش داده شود كه خبري در اين كتابها نيست بجز يك سري مطالب بدرد نخور مطلبي كه به درد تربيت جوانان بخورد در اين كتابها نمي توان يافت.
ناشناس
۱۶:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
این کارهایی که ایشون و اطرافیانش کرده خیلی شرورانه بوده و من تا این حدش رو یادم نمیاد . مورچه و کرم ها رو یادم میاد می کشتیم یا می سوزاندیم .بعضیها هم که شرورتر بودند گنجشکها رو می کشتند که ما همون زمان هم عملی وحشیانه محسوبش می کردیم و کسی از بزرگترها هم رضایتی نداشت به این جور اعمال .
ناشناس
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
تعجب می کنم که بدرفتاری با حیوانات در زمان کودکی را به دلیل عدم آموزش مپندارید ون انسان از هنگام تولد وجدان که دارد ما از کودکی آموزش ندیده هم از اینکه میدیدیم کسی حیوانی را آزار میدهد زجر میکشیدیم اینکه انسان به دلیل آموزش ندیدن با حیوانات بد رفتار کند توجیه مناسبی نیست چون انسان از نظر ما مسلمانان از ابتدا نیک سرشت آفرید شده این تربیت ناصحیح و قصاوت گون بزرگترهاست که ما را از ذات واقعی خود دور میکند
ناشناس
۲۰:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
آقای دکتر من با شما موافقم ولی کاش وقتی با انسان هایی به جرم متفاوت بودن بدرفتاری می شود هم ناراحت و معترض شویم نه اینکه چون معترض شدن به مقوله ای که برای ما هزینه و عواقبی ندارد و تازگی مد شده است را انتخاب کنیم. با تشکر