رسول جعفریان در خبرآنلاین نوشت: در این دنیا همه چیز می تواند برای ما درس باشد. احمدی نژاد هم یک درس بود. می خواهم یک صفحه از آن درس را در اینجا بیان کنم.
قریب به سه سال قبل در سفری همراه یکی از بزرگان فلسفه کشور به شیراز می رفتم. سالها بود خدمتشان نرسیده بودم. اولین سوالی که در فرودگاه از من پرسیدند این بود: راستی! فکرش را می کردی؟ فکرش را می کردی؟ بعد از آن در طول راه، کنار هم نشسته بودیم. باز هم همین سوال را چند بار پرسیدند. احساس کردم ذهن ایشان از این همه فساد و تباهی و ویرانی و از هم گسیختگی چنان درهم ریخته که نمی تواند آرام باشد و یکسره باید این پرسش را مطرح کند. ایشان برخی از یادداشتهای بنده را در نقد افکار و اندیشه ها و رفتارهای دولت احمدی نژاد خوانده بود و با توجه به سوابق فکری خودم و خودش که نزدیک به هم بودیم، می خواست بگوید که دیدی چه شد و کار به کجا رسید؟
راستش در باره خدمتی که آقای احمدی نژاد به ما کرد فکر می کردم. به خصوص از این جهت که چند روز قبل، دوستی که از من مصاحبه ای خواسته بود، وقتی برایش فرستادم، گفت بین دوستان صحبت بود که فلانی افکارش تغییر کرده است. اصلا انکار نکردم و گفتم که من از زمانی که در سال 63 اولین نگاشته خود را در باره مشروطه نوشتم، فکرم متناسب با آنچه که از مسیر انقلاب در ک می کردم ترسیم شده و ضد غربی بود. آن زمان به تدریج در مسیر فکری خاصی قرار گرفتم که دنیای غرب و شرق را به دو خط فکری کاملا جدا تقسیم می کرد. این مبنا را بعدها در کتابی که تحت عنوان ذهنیت غربی در تاریخ معاصر ما داشتم ادامه دادم. مسیر فکری من تقریبا در همین سمت و سو و حواشی آن ادامه داشت. وقتی هاشمی را نقد می کردیم، روی ارزشهای انقلابی و اسلامی تکیه می کردیم. بعدها در مقابل خاتمی هم همین انتقادها را داشتیم. از اخلاقش خوشم می آمد. با خودش هم کما بیش دوست بودم. اما اندیشه را متوجه نقطه دیگری می دیدم. این بود تا رقابت احمدی نژاد و هاشمی شد.
باز هم فکر قدیم ما در کار بود. هم فلسفی و دینی بود و هم سیاسی و انقلابی. همه را در طبق اخلاص گذاشتیم و به رغم دو دلی که بود، در دوره اول به احمدی نژاد رأی دادم. بیش از همه و یا لااقل در کنار مسائل فکری، دلمان می خواست ایشان کسی باشد که هم ارزشهای دینی را نگه دارد، هم سلامت مالی داشته باشد و هم بدون آن که در مسائل فکری دینی مداخله کند، به اصلاح زندگی مردم بپردازد. اما هنوز چند ماهی نگذشته بود که آن آرزوها بر باد رفت. آدمی را دیدیم که به جای اصلاح کشور، در هوای اصلاح عالم است. نظریاتی ابراز می کند که هورقلیایی است. دنیایی را می بیند که ربطی به علم و دانایی ندارد. خیالاتی در سر دارد که گویی اصلا زمین را نمی شناسد. اولین بار یادداشت «کشور را با استخاره نمی توان اداره کرد» را نوشتم و دنبالش یادداشت های دیگر که شمار زیادی از آنها را که در طول هفت سال نوشتم، «کلک و کتاب» آورده ام.
اینجا است که می خواهم مفهوم این جمله را که «احمدی نژاد چه درسی به ما داد» توضیح بدهم. راستش تمام تصورات ما بر باد رفت. من احمدی نژاد را کاملا امتداد خط راست نمی دانم، اما هماهنگ با راست عمل کرد و این جناح هم همه چیز خود را، همه سرمایه های خود در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم احمدی نژاد کرد. او هم، همه را یکباره برداشت و با سرعت باد جلو رفت، رفت و رفت و رفت و چون چشمش را بسته بود، محکم به دیوار کوبید. درست مثل یک ماشین پر قدرتی که تمام میراث اخلاقی و ارزشی را در یک ماشین بریزد و به دیوار بزند. ماشین متوقف شد، بسیاری لت و پار شدند و تنها و به زحمت عده ای پیاده شدند.
اینها وقتی به اطراف نگاه کردند، دیدند فکر مذهبی که خراب شده، به مراجع توهین شده و آنان کنار گذاشته شدند. به رهبری بی حرمتی شده، افکار منحط و خرافی جای افکار مترقی مطهری و طالقانی و بهشتی را گرفته بود. سلامت مالی که چه عرض کنم، آنچه این روزها رخ می دهد همه هویداست. من اصلا نسبت به شخص احمدی نژاد و این که او چیزی برده و خورده نه شاهدی دارم نه ادعایی، اما می دانم که چپاول به شکل های مختلف در حاشیه دولت بود و این را امروز قوه قضائیه با دستگیریهای اخیر نشان داده است.
حال باز هم می گویم خدمتی که احمدی نژاد کرد این بود که جریان راست را تا نقطه نتیجه گیری برد. جمعیت راست نشین را متفرق کرد. برخی تغییر کردند و برخی پایداری. جوری شد که آقای لاریجانی که در دوره خاتمی از روسای این جناح بود و با قدرت از مواضع آن دفاع می کرد امروز در جایگاهی دیگر است که دست کم میانه چپ و راست است. مرحوم عسکر اولادی که پنجاه سال در خط راست مانده بود، به نوعی عقب نشینی کرد و آن گونه شد که دیدیم و می بینیم. تقوایش کم مانند بود. ما که دیگر هیچ و آن استاد فلسفه هم که ذکر خیرش در ابتدا رفت، استادی که نه فقط تجربه سیاسی شگفتی را پشت سر گذاشت، بلکه فکر می کنم از آن افکار و اندیشه هایی هم که داشت و روزگاری پشتوانه بخشی از جناح راست بود، دست شست یا لااقل در آنها تجدید نظر کرد، جای خود دارد. دوستانی هم داشتیم که و لو در خط راست ماندند، چون جنسا آدم های محافظه کاری بودند، اخلاقا خجالت کشیدند خود را منتسب به دولت احمدی نژاد کنند. اصلا در یک جمله عرض کنم، احمدی نژاد مخ خیلی ها را تکان داد.
این است خدمتی که احمدی نژاد کرد، ما و خیلی ها را مانند ناطق نوری از خواب بیدار کرد و بنده امروز ابایی ندارم که بگویم سالها افکار دیگری داشتیم و جور دیگری فکر می کردیم. این مرد نشان داد که مسیر این گونه تفکرات کجاست. باز هم عرض می کنم حتی امروز هم تعلقی به راست یا چپ ندارم، حالا بیشتر دلم می خواهد، بخوانم و بنویسم و بیشتر بدانم، اما اینها حکایت گذشته است که اگر دوستی این ادعا را می کند که مبانی فکری عوض شده به او بگویم که اولا که تغییر جای نگرانی ندارد و هیچ سماجتی برای ماندن در افکار قدیم نیست، ثانیا این که دیگر بحث چپ و راست نیست، بحث دانستن و شفافیت است.
بحثم اصلا مربوط به یک شخص به نام احمدی نژاد نیست. بحث نتیجه گیری از یک اندیشه و یک رفتار است. این که چگونه با دنیای بیرون برخورد می کند و چطور یک جریانی را که این قدر با تجربه است، استخوانهایش را خرد می کند و نشان می دهد که گرفتار پوسیدگی شده است. حالا راست مثل چپ که زمانی سرش به سنگ خورد، سرش به دیوار خورده، باید به فکر بازسازی خود باشد. تحولات جهانی ازعالم سیاست گرفته تا فکر، و درست همین پدید آمدن القاعده و داعش و خیلی از مسائل دیگر مانند شکست اخوان المسلمین و دنیایی از تحولات باید ما را به سمت و سوی نوعی اصلاح فکر پیش ببرد. این روزها شکست خوردگان در عالم اسلامی زیادند. دیگر نه فکر نوی وجود ندارد و نه آثار تازه ای که موج ایجاد کند.
حالا داعش است که در حال ایجاد موج است. بازگشت به افکار قدیم و صرفا تکیه به گذشته نه این که نشد باشد که صد البته داعش بازگشت به افکار خیلی قدیمی تر برگشت، بلکه یک الزام فکری برای ساختن دنیای بهتر برای مسلمانهاست. ما باید افسار خود را دست علم بدهیم نه دست احساساتمان. ما باید نقشه راهمان را با ابزار عقل و دانایی، ترسیم کنیم نه صرفا بر اساس سوابق و گذشته مان. ما به هیچ روی نباید از تغییر نگران باشیم و بهراسیم. باید به آن افتخار کنیم. البته که ساختار شکنی زودرس هم سبب شکست جریان چپ در کشور شد، به همان میزان محافظه کاری هم دشواری های خاص خود را دارد.
مفهوم مثل"دعوا بر سر لحاف ملا است" را تشریح نمود.
1- خیلی از مدعیان ارزشمداری هنوز درسهای لازم را نگرفته اند و احتمالا نخواهند گرفت؛ چون شجاعت لازم را ندارند.
2- ظهور چنین افرادی و عهده دار شدن مسئولیتهای کلانی در حد قوه مجریه را باید بررسی و موشکافی کرد؛ وافعا چرا بعد از چند دهه از پیروزی انقلاب چنین اتفاقی می افتد ؟
3- وقتی مبارزین واقعی و راستین انقلاب خانه نشین و منزوی می شوند و انقلابی نماهای غیر انقلابی بر عرصه های مسئولیت جلوس می نمایند؛ ظهور افرادی چون معجزه هزاره سوم دور از انتظار نخواهد بود.
4- افرادی چون حضرتعالی که هم اهل قلم و هم تاریخ خوانده اید؛ نباید از بروز چنین حوادث دردناکی به سادگی عبور نمایید؛ بلکه باید چنین حادثه ای را علت یابی و گوشه ای از هزینه های تحمیل شده بر ملک وملت را به مردم شناساند.
5- عملکرد دولتهای نهم و دهم مشابه میدانهای مین به جا مانده از جنگ است؛ که تا دهها سال دیگر از جان و مال مردم تلفات خواهد گرفت.
ياد دارم براي نامه شاهي همشهريم مرحوم فيض كاشي كه شما در كتابخانه اميرالمومنين اصفهان چاپ كرده بوديد چند بار تماس گرفتم. تنها براي يك جمله كه فيض پس از رد كردن شيخ الاسلامي اصفهان با آن دستگاه عريض و طويل صفويه اين رساله را نوشته است. جمله فيض در آن رساله اين است؛ «آنقدر كه اشقيا در اصلاح و هدايت جامعه دست داشته اند علما نداشته اند.»
مردم اينرا مثل كرده اند؛ ادب از كه آموختي از بي ادبان
رحمت بر آن سيد پاكزاد كه فرمود؛ «ادب مرد به از دولت اوست»
می فرمایند
در تلاطم هاست و بحران هاست که مردان بزرگ شناخته می شوند
زلزله ی سیاسی که از سال 1384 تا 1392 در کشور بوقوع پیوست کامل مشخص کرد که وزن سیاسی سیاستمداران و بزرگان کشور کجاست و این آزمون خوبی بود تا جامعه جوان و بی تجربه ملت ایران بفهمند چه کسانی دلسوز ایران و ایرانی هستند و چه کسانی وامدار گروهک های خود ساخته سیاسی
ای کاش مقامات عالی کشور نوع رای ملت را بشینند در خفا تفسیر کنند و اجازه ندهند هر آدم ناشاتیستی وارد فضای اجرایی کشور شود
احمدی نژاد و بلاهای مترتب از او نمی تواند با اعضای محترم شورای نگهبان تفرق داشته باشد
وقتی صدا و سیما و بزرگان رای می خواهند به زور او را به خورد ملت دهند باید هم این پیامدها را ببینند
آقا بنده خدا 3 ساله رفته
تواین سه سال این دولت چه خیری برای ملت داشته
بهتره برید از کوچه وبازار میزان رضایت از روحانی را بپرسید بعد متوجه خواهید شد
قضیه الان کی بود من نبودم تقصیر قبلی بود هست
البته می دونم نظرم منشر نمیشه چون به برنامه ریزی شما برای حمایت از دولت به هر شکلی در تضاد می باشد!
فقط خواستم گفته باشم
آقا بنده خدا 3 ساله رفته
تواین سه سال این دولت چه خیری برای ملت داشته
بهتره برید از کوچه وبازار میزان رضایت از روحانی را بپرسید بعد متوجه خواهید شد
قضیه الان کی بود من نبودم تقصیر قبلی بود هست
البته می دونم نظرم منشر نمیشه چون به برنامه ریزی شما برای حمایت از دولت به هر شکلی در تضاد می باشد!
فقط خواستم گفته باشم
متن خوبی بود و امیدوارم این چند سال واقعا برای ما درس شده باشد !
آنکه نیاموخت از گذشت روزگار / هرگز نیاموزد ز هیچ آموزگار
اما "تغيير" كه همواره مورد هجوم برخي "بنيادمسلكان مدعي اصولگرايي!" است چيست؟
اصلا پيچيده نيست. سرراست و روشن و بر اساس علم منطق :
اصلا حيات بدون تغيير وجود ندارد.
جوهره خلقت در تغيير نهفته است و چطور مي شود "كلي" تغيير يابد و "جزيي" تغيير نيابد. تغيير در "تفكر" نيز اساسي ترين تغيير است و مايه همه تغييرات عالم..
معلوم نيست چرا عده اي آدم تغيير را "بد" مي دانند!!
مگر نقل از امام معصوم نيست كه : اگر امروزتان با ديروزتان برابر باشد به ما ايمان نياورده ايد!
و مگر اين چيزي غير از تغيير را طلب مي كند؟
عقل و عقل عقل و دانایی همین و بس فیلسوفان را تکفیر نکنید در این سرزمین و شما را ستایش می کنم که تغییر را و فلسفه وعقل را ستودید رحمت و و درود خداوند بر شما .
آقای جعفریان ؛ هزینه ایجاد تغییر در افکار افرادی مانند شما و اساتید و بزرگان اصولگرا رو من و امثال من با عمر و جوونیشون پرداخت کردند و می کنند و دریغ از یک عذرخواهی از جانب شما مقاله نویس ها و ایده پردازها
آنچه شما بعد از چند ماه بعد از انتخابات فهمیدید منه کارگر بعد از چند ماه شهردار شدن ایشون فهمیدم و بهش رای ندادم
مرسي
این خدمت احمدی نژاد و نظام به من کردند و کاملا مبانی فکریم عوض شده بلکه انقلابی رخ داد. و از این یک بابت واقعا باید از این دو تشکر کرد.
من نه آدم عالم و نه دانشمندی ام فقط یک چیز را میدانم. هر کس به خدا توکل کرد و خالصانه وبا صداقت و البته با عقلانیت در مسیری قدم گذاشت چه سیاست و چه غیر سیاست به خودش قسم موفق میشود
پسران هاشمی چه کار می کنند در کشور
احمدی نژاد برایند اشتباهات تاریخی ماست
ولی بازم خوبه که می گوئید : " دیگر بحث چپ و راست نیست، بحث دانستن و شفافیت است. "