امیر وفایی در قانون نوشت:
به رغم تلاشهای پرسنل زحمتکش آتشنشانی، نردبان وقتنشناس عزیزان باز نشد و دو نفر با سقوط از ساختمان جان خود را از دست دادند. ما قبلا در ایران تجربه سقوط زیاد داشتیم اما در آن موارد همیشه خلبان متوفی مقصر بود و این مورد جدید که خلبانی در آن وجود ندارد برایمان ناآشناست. معمولا در این جور حوادث مسئولان از هرگونه قصوری مبرا می شوند و تقصیرها گردن اشخاصی میافتد که دیگر شناسنامهشان باطل شده. با استناد به این فرمول قدیمی احتمالا اینجا هم شهروندان متوفی یک جای کار را اشتباه کردهاند. خب وقتی مدام از پایین فریاد میزنند نردبان باز نمیشود، چرا نرفتند از پله بیایند پایین؟ مثل این میماند که آدم وقتی میبیند زنگ خانه خراب است، در هم نزند و شب را در کوچه بخوابد. برای روشنتر شدن ماجرا بهتر است یک بار دیگر دیالوگهایی که در محل حادثه رد و بدل شدند را واکاوی کنیم.
- نترسید ما اومدیم... طوری نیست... اصغر اون نردبون درازه رو باز کن که تشریف بیارن پایین... اصغر مگه با تو نیستم؟
- قربان من زیپ شلوارم گیر کرده... فرو رفته تو شیکمم خیلی درد داره... آی... آییی.
- یهو محکم بکشش پایین آزاد میشه... جمشید نردبون درازه رو باز کن.
- قربان باز نمیشه. گیر کرده لامصب.
- راست می گی؟... صمد اون انبردست رو بیار نردبون رو درست کن.
- انبردست که شیش ماهه گیر کرده باز نمیشه. مگه یارو که سقوط کرده بود توی چاه رو یادتون نیست؟
- خدا رحمتش کنه... همین یه نردبون رو داریم؟
- یه چهارپایه هم صندوق عقبه.
- مسعود برو شلنگ رو بیار ببین میشه از همین پایین خاموشش کرد. انگشت شستات رو محکم به خروجی شلنگ فشار بده که فشارش بیشتر بشه.
- آقا من دیروز با شستم کنسرو لوبیا بازکردم مو برداشته.
- ای بابا، خب این که الان از اون بالا میافته. تشک بادی رو پهن کنید.
- کجاست قربان؟
- صندوق عقب زیر منقل و راکت بدمینتونها.
- نیستش که... یه زیرانداز هست فقط.
- آخ آخ دیشب تولد بچه بود بردم خونه که از پشت بوم بپریم روش. خب همون زیرانداز رو بیار... نیار نیار افتاد... یک کلمه به آدم نمیگن آتیشسوزیه که تجهیزات کامل بیاریم با خودمون. من فکرکردم دست بچه توی چرخ گوشت گیر کرده. استارت بزن بریم بابا!
- آقا روشن نمیشه... بنزین تموم کردیم.
- برو ببین میتونی دو لیتر از خانواده متوفی بگیری. اول تسلیت بگو بعد بگو رئیسم سلام رسوندن گفتن بیزحمت اگه بنزین اضافی دارید دو لیتر لطف کنید.
- قربان میشه این نردبون خرابه مال من باشه؟ همیشه وقتی میخوایم پردههای خونه رو نصب کنیم مجبوریم واسه هم قلاب بگیریم.
- حالا تو برو... بهش فکر میکنم.
مامور به سمت خانواده متوفی میرود. رئیس داخل ماشین دراز میکشد و بیآنکه متوجه شود ترمزدستی را میخواباند. ماشین آتشنشانی عقب عقب به سمت جمعیت میرود و لحظاتی بعد صدای ناله و شیون از زیر چرخهای ماشین به گوش میرسد. رئیس پیاده میشود و با دیدن آن صحنه عنان اختیار از کف میدهد.
- نه... نه... همین الان داشت به من میگفت اون نردبون خرابه رو بده به من... خداااااااااااا...
ولي خارج از شوخي ،اينا يه تشك بادي نداشتن واسه اينجو وقتا ؟؟!
ممنون.
حالا روزنامه ی قانون چیزی حالیش نیست،شما چرا این اراجیف را منتشر می کنید؟ از خانواده ی مرحومه ها خجالت بکشید.لااقل انسان باشید.