صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۶۸۹۸۲
پيروز مجتهدزاده، استاد ژئو پولتيك در دانشگاه تهران و وجورج واشنگتن آمريكا ممانعت دولت فرانسه از توافق ايران و 1+5 در مذاكرات ژنو را مصداقي از نزول كشور فرانسه در عرصه بين‌المللي مي‌داند؛ تنزلي كه از نظر وي، محصول نفوذ صهيونيست‌ها در فرانسه پس از ژاك شيراك است.
تاریخ انتشار: ۰۷:۰۹ - ۲۵ آبان ۱۳۹۲
پيروز مجتهدزاده، استاد ژئو پولتيك در دانشگاه تهران و وجورج واشنگتن آمريكا ممانعت دولت فرانسه از توافق ايران و 1+5 در مذاكرات ژنو را مصداقي از نزول كشور فرانسه در عرصه بين‌المللي مي‌داند؛ تنزلي كه از نظر وي، محصول نفوذ صهيونيست‌ها در فرانسه پس از ژاك شيراك است. مجتهدزاده هر چند كه معتقد است دولت فرانسه در مذاكرات ژنو منافع ملي خودش را زير پا گذاشت، ولي توافق ايران و 1+5 را امري گريزناپذير مي‌داند كه دير يا زود محقق خواهد شد.

چه شد كه در مذاكرات ايران و 1+5 در ژنو، برخلاف انتظار، فرانسه مشكل‌ساز شد؟
رفتار فرانسه در اين مذاكرات، به ما ثابت مي‌كند كه فرانسه نماينده استيصال اسراييل بوده است. اسراييل سال‌هاي سال فشارهاي خودش را بر ايالات متحده امريكا متمركز كرده بود و در اين راه با استفاده از نيروي بسيار موثر لابي يهودي در ايالات متحده امريكا و اروپا (به ويژه فرانسه در اروپا) كارشكني‌هاي فراواني را مرتكب شد. در حقيقت اين اسراييل بود كه با استفاده از عوامل صهيونيستي خود در سيستم‌هاي حكومتي امريكا و اروپا بيشتر تهديدهاي نظامي و تحريم‌هاي اقتصادي عليه ايران را واقعيت داده بود.

اسراييل با به خدمت گرفتن نيروهاي عربي خودفروش مانند حسني مبارك مصر، عبدالله اردن ... حلقه فشار و تحميل به ايران را تنگ‌تر و تنگ‌تر كرده بود. اما مقاومت تحسين‌برانگيز ايران بر پايه «حق» و «حقيقت‌»طلبي در برابر همه اين توطئه‌هاي ضد انساني بود كه كمر توطئه‌هاي اسراييلي را شكست.

در جبهه‌هاي ديگر ژئوپولتيكي و ژئواستراتژيكي، به ويژه در عراق و سوريه نيز گردش امور غرب را به سوي ايجاد موازنه‌هاي ژئوپولتيكي با ايران هدايت كرد. نتيجه كار اين بوده است كه بعد از انتخابات دوره يازدهم رياست‌جمهوري ايران (خرداد سال جاري) و آشكار شدن خواست ملي ايران براي حل مسالمت‌آميز بحران‌ها، فضاي جذاب تازه‌يي براي غرب ترسيم شود كه تشويق شود خود را تا حدودي از اسارت توطئه‌هاي اسراييلي و صهيونيستي رهايي دهد و براي نخستين‌بار در تاريخ اخير تلاش كند منافع ملي و مصالح استراتژيك و ژئوپولتيكي خود را بر اميال شيطاني اسراييل و صهيونيزم ترجيح ندهد و با ايران به توازني شرفتمندانه دست يابد. در اين مقطع (دوران پس از انتخابات رياست‌جمهوري اخير ايران) ايالات متحده امريكا تصميم گرفت منافع ملي و مصالح جهاني خودش را فداي اميال اسراييلي نكند و زير بار شانتاژهاي نتانياهو نرود.

 در نتيجه، وضعيت دشواري براي نتانياهو پيش آمد و در واكنش به احتمال توافق در مذاكرات ژنو، داد و بيداد كرد كه اگر اين توافق صورت گيرد، معامله قرن به سود ايران و به زيان اسراييل محقق شده است. اين يعني نقطه استيصال. در نتيجه، اسراييلي‌ها پس از نااميدشدن از امريكا، آتش شانتاژهايشان را بر فرانسه متمركز كردند. فرانسه هم مدتي است كه اسير نفوذ خارج از منطق صهيونيسم و اسراييل شده است. فرانسه از دوگل تا ژاك شيراك، فرانسه‌يي سربلند و گردن‌فراز بود و حتي در برابر خواسته‌هاي شرق و غرب يا شوروي و امريكا، مقاومت مي‌كرد و استقلال بسيار بالايي در روابط بين‌الملل از خودش به نمايش مي‌گذاشت اما بعد از ژاك شيراك ما شاهد اين بوده‌ايم كه چگونه فرانسه به بدبختي افتاد.

پس از ژاك شيراك براي نخستين بار يك رييس‌جمهور صهيونيست در فرانسه به قدرت رسيد به نام ساركوزي. ساركوزي دولتي تشكيل داد كه تقريبا سخت تحت نفوذ صهيونيسم بود. اين وضعيت براي فرانسه مصيبتي بود كه دير يا زود بايد خودش را نشان مي‌داد؛ براي اينكه آلترناتيو ساركوزي هم در فرانسه، يك صهيونيست بدتر از ساركوزي بود؛ خانم لوپن كه هم صهيونيست بود و هم نژادپرست؛ و مردم فرانسه هم از ميان بد و بدتر ساركوزي را انتخاب كردند. از آن به بعد، ما شاهديم كه فرانسه رو به افول دارد و الان هم فرانسوا اولاند جانشين ساركوزي شده است كه حتي نيمي از همان اندك وقار و پرستيژ ساركوزي را هم ندارد. در كابينه اولاند هم آدم‌هاي صهيونيست زيادي حضور دارند از جمله همين وزير خارجه آنها: لوران فابيوس.

 اين فضاي سياسي در كشور فرانسه، محيط بسيار مساعدي براي نتانياهو فراهم كرد تا او بتواند آتش فتنه‌گري را بر فرانسه متمركز كند و اين كشور را وادار سازد مانع از تحقق اين توافق مهم در مذاكرات ژنو شود. با همه اينها حقيقت نهايي اين است كه مشكل فرورفتن دولت‌هاي اخير فرانسه به اعماق لجنزار صهيونيزم مشكل ما ايراني‌ها نيست. اين مشكل به ملت فرانسه اختصاص دارد و اين فرانسوي است كه بايد در انديشه‌هاي سياسي خود اول بپرسد كه او را چه شده است كه از دوگل به ساركوزي و اولاند سقوط كرده و چه بايد بكند تا گردن‌فرازي‌هاي ژئوپولتيكي ناشي از اعتلاي هويت فرانسوي را تجديد حيات دهد.

ممانعت از توافق ايران و 1+5 چه نفعي براي دولت فرانسه داشت؟
هيچ نفعي نداشت؛ فقط خدمت به اسراييل بود. اين را ديگر وزير خارجه و رييس‌جمهور فرانسه علنا اعلام كردند. اين كار دولت فرانسه، مستقيما به زيان منافع ملي فرانسه است. فقط در يك قلم، فرانسه در زمينه توليد و فروش اتومبيل به ايران، متحمل لطمات بزرگي شد؛ چه از نظر مالي و چه از نظر بيكارشدن كارگران فرانسوي. پس منافع ملي فرانسه حكم مي‌كرد كه به حصول توافق ژنو كمك كند ولي دولت فرانسه چه در زمان ساركوزي و چه در دولت اولاند، در عمل ثابت كرده‌ است كه براي خدمت به اميال نتانياهو، حتي منافع ملي خودش را هم فدا مي‌كند.

ما نبايد به اين عملكرد فرانسوي‌ها پرخاش كنيم چراكه اين مصيبت متعلق به ملت فرانسه است. مردم فرانسه بايد ببينند كه از نظر فرهنگ سياسي به چه روزي افتاده‌اند كه اين افراد را به عنوان رييس‌جمهور، وزير و نخست‌وزير كشور خودشان انتخاب مي‌كنند.

اسراييل در ازاي اين خدمت فرانسه، چه كاري براي فرانسه مي‌كند؟

مگر شما تا به حال ديده‌ايد كه اسراييل جز خرابكاري كار مثبتي براي كسي در جاي خاصي انجام داده باشد؟ آيا اسراييل در روابط با عرب‌ها، هيچ‌وقت نقش‌آفريني مثبتي داشته است؟ در رابطه‌اش با امريكا، اسراييل يكسره يكطرفه‌ عمل كرده و دولت‌هاي امريكا را مستاصل كرده است. يكي از دلايل نامه‌نگاري اوباما با رهبر جمهوري اسلامي ايران و تلاش او براي حل و فصل مشكلات ايران و امريكا از طريق مذاكره، همين است كه امريكاي اوباما خواسته است بعد از يك قرن يك شخصيت سياسي مستقل در مسائل جهاني نشان دهد ولي از دست زياده‌خواهي‌هاي دور از منطق اسراييلي بيچاره شده است.

در رابطه اسراييل و فرانسه، اسراييل چه كار مثبتي توانسته براي فرانسه انجام دهد؟ موجوديت اسراييل به صورتي است كه چيزي ندارد به كسي اضافه كند. در موضع‌گيري منفي فرانسه و ديگر كشورها عليه ايران، نفوذ صهيونيسم موثر است و نه چيز ديگر. يعني قواعد روابط بين‌الملل درباره اسراييل كار نمي‌كند. اسراييل تابع اصول جاري روابط بين‌الملل نيست و در اين زمينه يك استثنا است؛ مثل بقيه جنبه‌هاي حياتش كه همه آنها استثناهاي منفي در جامعه جهاني هستند!

مطابق اين تبيين شما، دولتمردان كشورهاي غربي در مواجهه با اسراييل دچار بي‌عقلي ايدئولوژيك مي‌شوند؟
ابدا. هيچ‌وقت اين طور فكر نكنيد. رهبران غربي وقتي به اسراييل مي‌رسند، دچار تنگناي نفسگير مي‌شوند؛ چون اسراييل از طريق لابي‌هايي كه در ايالات متحده امريكا، انگلستان، فرانسه و ديگر كشورهاي غربي دارد، چنان چنگال خودش را در عملكرد سياست خارجي اين كشورها فرو مي‌كند كه رهبران اين كشورها مستاصل مي‌شوند. وزير خارجه فرانسه يك صهيونيست آشكار و عيان است. او اختياري از خودش ندارد كه جز اين عمل كند. كاري كه فرانسه در مذاكرات ژنو انجام داد شديدا مخالف منافع ملي‌اش بود. يعني نفوذ لابي يهودي در اين كشورها به صورتي است كه اينها را وادار مي‌كند حتي عليه منافع ملي خودشان قدم بردارند.

فشارهاي مكانيكي سياسي و تحميل‌ خواسته‌هاي سياسي از سوي لابي يهودي، به گونه‌يي است كه دولت‌هاي غربي ناچارند به اين صورت عمل كنند. مگر شما نديديد كه در يك سال و نيم اخير، روابط اوباما و نتانياهو به چه صورتي درآمد كه كارشان حتي به اهانت‌هاي حضوري كشيده شد؟ ولي نفوذ لابي يهودي در امريكا به حدي است كه اوباما ناچار است نتانياهو را، وقتي كه به امريكا مي‌رود، دوباره بپذيرد و جلوي دوربين‌ها هم لبخند بزند! در چنين برخوردهايي است و در قياس كاركرد روساي جمهور پيشين ايالات متحده است كه ما مي‌توانيم به شهامت اوباما پي ببريم و همه تلاش‌مان را بكنيم تا به او كمك شود تا در مسير حل مشكلات امريكا با ايران، بتواند در برابر اين فشارهاي كمرشكن ايستادگي كند.

اين نفوذ خارق العاده لابي صهيونيستي، از كجا نشات مي‌گيرد؟ هيچ مبنا و پشتوانه‌ اقتصادي ندارد؟
ابتدا بگويم كه واژه لابي صهيونيستي را نبايد به كار برد. بايد از عبارت «لابي يهودي» استفاده كرد. همين امروز كسي از من پرسيد «شما چرا اينقدر مي‌گويي لابي يهودي و پاي اديان را به وسط مي‌كشيد؟» عجيب داستاني است! آنها خودشان عنوان «لابي يهودي» را براي خودشان به كار مي‌برند. من كه از خودم اين واژه را درنياورده‌ام. همه يهودي‌ها صهيونيست نيستند بلكه تعداد صهيونيست‌ها در ميان يهوديان خيلي هم كم است. پس ما بايد دقت كنيم كه واژه «لابي صهيونيستي» را به كار نبريم. بيشتر اينها، لابي‌ يهودي‌اند كه كار صهيونيست‌ها را پيش مي‌برند. يعني اين طور نيست كه فقط صهيونيست‌ها به سود اسراييل لابي كنند. به هر حال، لابي يهودي چيز جديدي نيست و سابقه زيادي دارد.

بعد از جنگ جهاني دوم، كه هيتلر مرتكب آن جنايات عليه بشريت شد و واقعه هولوكاست رقم خورد، يهودياني كه جان سالم به در بردند، به كشورهاي خارج از آلمان هجوم آوردند. تعداد زيادي به فرانسه و انگلستان رفتند ولي حجم عظيم مهاجران يهودي به امريكا رفتند. مطابق قانون طبيعت، كه افراد در اقليت به هم نزديك و با هم متحد مي‌شوند، اين يهوديان مهاجر هم در امريكا و اروپا اجتماعاتي براي خودشان تشكيل دادند و به ويژه در زندگي اقتصادي، تبليغاتي و رسانه‌يي ايالات متحده امريكا، خودشان را تقويت كردند و موفق شدند چنگال خود را در حوزه‌هاي اقتصادي، اطلاعاتي، مطبوعاتي و رسانه‌يي ايالات متحده امريكا فرو كنند و به اين ترتيب به قدرت رسيدند.

در دوراني هم كه شركت‌هاي نفتي ايالات متحده امريكا براي كسب طلاي سياه به مناطق نفت‌خيز دنيا هجوم آوردند، يهوديان در راس اين شركت‌ها بودند؛ يهودياني كه در ابتدا به نفع حلقه‌هاي يهودي خودشان – كه بعدا به لابي بدل شدند – و در نهايت به نفع اسراييل از قدرت و نفوذ خودشان استفاده كردند. اين گروه‌هاي نفوذ بدين شكل كسب قدرت كردند و اين قدرت را با انگيزه‌هاي صهيونيستي سازماندهي كردند. كار اين سازماندهي به جايي رسيده است كه اين لابي‌ها به چنان قدرت‌هاي موثري بدل شده‌اند كه در بسياري موارد، حتي دولت امريكا را وادار مي‌كنند عليه منافع ملي خودش قدم بردارد.

 كاري كه امريكا در عراق انجام داد، يكي از همين موارد بود. حمله امريكا به عراق، مستقيما خواسته اسراييل بود. شاخ و شانه كشيدن جورج بوش براي ايران هم مطابق خواست لابي‌هاي اسراييل در امريكا بود. در ماجراي سوريه هم، اسراييل خواستار حمله غرب به سوريه بود ولي ديويد كامرون، به شكلي بسيار زيركانه، تصميم‌گيري درباره حمله به سوريه را به پارلمان بريتانيا واگذار كرد و پارلمان هم با حمله نظامي مخالفت كرد. در همه كشورهاي دموكراتيك، تصميم‌گيري درباره جنگ يا صلح، بر عهده رييس كل كشور است ولي ديويد كامرون براي اينكه از فشار لابي اسراييل رها شود، اين تصميم را به پارلمان واگذار كرد.

 پس از مخالفت پارلمان بريتانيا، امريكا و فرانسه نيز همين موضوع را بهانه كردند و جنگ عليه سوريه به طور كلي منتفي شد و لابي اسراييل در آن ماجرا، شكست خورد.

برخي تحليلگران هم معتقدند ممانعت فرانسه از حصول توافق در مذاكرات ژنو، تا حدي هم متاثر از نگراني‌هاي عربستان سعودي و ساير كشورهاي عربي منطقه بود. شما چه نظري داريد؟
كشورهاي غربي براي كشورهاي عربي تره خرد نمي‌كنند! البته عربستان سعودي يك لابي نسبتا متنفذي در امريكا دارد كه فقط ميان سياستمداران پول پخش مي‌كند و بيشتر اين پول‌ بگيرها از قبل با لابي يهودي سر و سر دارند. ولي در فرانسه و بريتانيا اصلا نفوذ قابل توجهي ندارد. سعودي‌ها مي‌توانند برخي دولت‌ها را با پول بخرند؛ ولي فرانسه و بريتانيا و امريكا، دموكراسي‌هاي واقعي هستند و نسبت به استقلال سياسي خودشان بسيار پايبند و حساس هستند و هرگز خودشان را به پول سعودي و شيخ سابق قطر نمي‌فروشند.

 من پيشنهاد مي‌كنم كساني كه از نفوذ لابي سعودي در فرانسه و انگلستان دم مي‌زنند، مدتي در اين كشورها زندگي كنند تا ببينند ميزان نفوذ لابي سعودي در اين كشورها تا چه اندازه محدود و ناچيز است؛ چه رسد به اينكه ما بگوييم آدمي مثل شيخ سابق قطر بخواهد با پول در اين دولت‌ها نفوذ داشته باشد. ابدا چنين چيزي نيست.

ولي همين شيخ قطر ميزباني جام جهاني فوتبال را با پول خريد!
نه، اشتباه نكنيد! قطر با پول ميزباني جام جهاني را خريد ولي دستش پيش همه دنيا رو شد و در نهايت رسوا شد...

به هر حال ثروت، قدرت مي‌آورد.
نه، ثروت اگر هم قدرت بياورد، به آن طريقي مي‌آورد كه براي يهوديان در امريكا آورد. اينكه «ثروت قدرت مي‌آورد» تئوري است. ثروت وقتي قدرت مي‌آورد كه شما ثروت را به صورت عاقلانه و حساب‌شده به كار بگيريد نه به صورت وحشيانه.

الان منافع اقتصادي فرانسه در ايران بيشتر است يا در عربستان؟
اصلا چنين معادله‌يي وجود ندارد كه فرانسه در نتيجه سبك و ‌سنگين كردن منافع اقتصادي‌اش در ايران و عربستان، مانع توافق در مذاكرات ژنو شد. سخت در اشتباهيد. تصميم فرانسه صرفا ناشي از فشارهاي نتانياهو بوده است و وزير خارجه فرانسه هم بعد از ايفاي نقش منفي‌اش در مذاكرات ژنو، صريحا گفت ما نمي‌توانيم منافع اسراييل را ناديده بگيريم.

برخي از تحليلگران داخلي هم گفته‌اند كه اسراييل و امريكا در قبال ايران اختلاف نظري ندارند و صرفا نقش پليس بد و پليس خوب را بازي مي‌كنند. درباره اين تحليل چه نظري داريد؟
به اين آقايان بايد گفته شود شما نمي‌توانيد جهان را بر اساس الگوهاي افسانه‌يي قديمي خودتان بسنجيد. ايالات متحده امريكا در زمان جورج بوش تا مدتي نشان داد كه با اسراييل تقريبا هماهنگي كامل دارد؛ ولي حتي در اواخر دوران جورج بوش، رابطه بوش و نتانياهو به هم خورد. در امريكا مثل فرانسه و بريتانيا و آلمان و ژاپن و بقيه دموكراسي‌ها، استقلال و منافع ملي در درجه اول اهميت قرار دارد. اگر امريكا دچار لابي‌هاي دروني خودش شود، چون در آنجا دموكراسي وجود دارد و رييس‌جمهور نمي‌تواند بدون نظارت كنگره دست از پا خطا كند و كنگره هم نمي‌تواند تاخت و تاز مطلق كند، موازنه‌هايي ايجاد مي‌شود و دولت امريكا به دليل فشارهاي لابي‌ها، تا حدودي جلو مي‌رود.

من از كساني كه اين حرف‌ها را مي‌زنند، دعوت مي‌كنم برگردند به پنج - شش سال قبل و مناظره‌هاي انتخاباتي اوباما را با دقت و درايت از نو ببينند تا متوجه شوند اوباما در آن فضاي سياسي ايالات متحده امريكا، دست به چه دليري بزرگي زد كه گفت ما مي‌خواهيم مسائل ايران و امريكا را از طريق مذاكره حل كنيم. رقيب جمهوريخواه اوباما، يعني سناتور مك كين او را حتي به تمسخر گرفت و گفت اين آقاي اوباما مي‌خواهد برود با احمدي‌نژاد مذاكره كند. يعني پيشنهاد اوباما در فضاي سياسي امريكاي زمان احمدي‌نژاد بزرگ‌ترين تمسخر به حساب مي‌آمد؛ ولي اوباما بر حرف خودش پافشاري كرد و تا اين لحظه هم ايستادگي كرده است كه مسائل امريكا و ايران بايد از طريق مذاكره حل شود.

اينكه بايد از راه مذاكره پيش رفت، ابتكار اوباما بود و در نامه به رهبر ايران هم مشخص شد. يعني اوباما سند كتبي به ايران داد كه مسائل ايران و امريكا را مي‌خواهد از راه مذاكره حل كند. مذاكره ايران و امريكا چيزي است كه اسراييل مي‌خواست؟ اسراييل كه تمام انرژي خودش را به كار گرفته است تا مانع از مذاكره يا به نتيجه رسيدن مذاكرات شود. بعضي از مفسرين سياسي در ايران، به دليل اينكه مطلقا از سياست در كشورهاي ديگر آگاهي ندارند، به صرف اينكه مي‌بينند جان كري دو جمله عليه ايران به كار مي‌برد تا لابي اسراييل را خفه كند، اينها آن دو جمله را جملاتي تلقي مي‌كنند كه جان كري از صميم قلب بيان كرده است و بيانش ناشي از لابي عربي بوده است. اين طور نيست!

ما بايد ياد بگيريم كه حرف‌هاي سياستمداران را در برد و كشان «زمان، مكان و موضوع» تجزيه و تحليل بكنيم. جان كري در اسراييل، بايد به گونه‌يي حرف بزند كه اسراييلي‌ها آرام شوند. يعني جملات او در آنجا، در زمان و مكان اسراييلي بيان شده است و در امارات بايد به گونه‌يي صحبت كند كه خوشايند چند شيخ از همه جا بي‌خبر و زود باور باشد. ما نبايد از اين نكته غافل شويم.

با توجه به نقشي كه فرانسه در اين دور از مذاكرات ايفا كرد، شما فكر مي‌كنيد در دور بعدي مذاكرات ايران و 1+5، توافقي حاصل شود؟
همه طرف‌هاي درگير مذاكره، ابراز اميدواري كرده‌اند كه اين توافق حاصل شود. تا جايي كه من اطلاع پيدا كرده‌ام، اين فرصت دو هفته‌يي براي روشن‌شدن حساب و كتاب آن پنج كشور ديگر با فرانسه است. يعني مي‌خواهند فرانسه را در اين مدت قانع كنند.

به نظر شما، اين پنج كشور طي اين دو هفته دولت فرانسه را قانع مي‌كنند؟
به احتمال بسيار زياد، بله. كاملا آشكار است كه در مرحله كنوني راهي جز اين وجود ندارد. من گمان نمي‌كنم كه فرانسه خواسته باشد اين مذاكرات را به كلي به دور اندازد. خواسته است با تاخير در كار لابي يهودي فرانسوي و خود، ناتانياهو را براي مدتي خوشنود سازد. مذاكرات ايران و 1+5 در اين مقطع زماني، به دستور كشور خاصي برگزار نمي‌شود. خواست همه طرفين درگير مذاكره اين است كه توافقي حاصل شود. حداقل ده سال دشوار بين ايران و غرب سپري شده است و اين مذاكرات در سطوح گوناگون در جريان بوده است. در اين راه دراز و دشوار، چه ايران و چه 1+5، لطمات زياد را تحمل كرده‌ايم.

 همچنين نبايد غافل باشيم كه بحران‌هاي عراق و افغانستان، همگي ناشي از زمزمه دشمن غرب با ايران پس از انقلاب بوده است. آن دو جنگ، شعبات همين زمزمه بودند؛ جنگ‌هايي كه غرب را هم گرفتار مشكلات زيادي كرد. حمله غرب به افغانستان و عراق را نبايد از مقابله غرب با ايران جدا كرد. وقتي مجموع وقايعي مثل جنگ با عراق و افغانستان، وضعيت سوريه، سقوط اقتصادي، بدهي‌هاي كلان و غيرقابل تحمل و نيز تورم‌هاي شديد - كه برخي كشورها، مثل انگلستان، براي مهار آن هزينه زيادي كرده‌اند – را در نظر بگيريم، مشكلات غرب و نيازش به سازش با ايران روشن مي‌شود. از سوي ديگر، مشكلات اقتصادي ايران نيز جدي‌اند. تورم و تحريم و تنگناهاي معيشتي‌اي كه ملت ايران با شرف و غيرت قابل تحسين‌اش آنها را تحمل مي‌كند، امر قابل كتماني نيست. پس ما و جهان غرب، لاجرم به اين مرحله رسيده‌ايم.

اين مرحله كه فرمايشي نبوده است كه با يك اداي اسراييلي يا با يك حركت احمقانه فرانسوي از بين برود. به عبارت ديگر، طرفين سرمايه‌هاي زيادي صرف موفقيت اين مذاكرات كرده‌اند. من گمان نمي‌كنم شرايط آنها به گونه‌يي باشد كه از مذاكره عقب‌نشيني كنند. ضمنا ما بايد ياد بگيريم كه مسائل بين‌المللي را، كه با سرنوشت كشور و عاقبت ملت ايران مرتبط‌‌اند، بر اساس زد و خوردهاي پيش‌پاافتاده داخلي و جناحي تجزيه و تحليل نكنيم. آقايان! ما در صحنه بين‌المللي دعواي داخلي نداريم. آنچه در صحنه بين‌المللي رخ مي‌دهد به همه ما، چپ و راست و ميانه‌رو، مربوط مي‌شود.
ارسال نظرات