محسن دعاگو، امام جمعه شميرانات را با ادبيات انتقادي خاصش در دوران اصلاحات به ياد داريم؛ كسي كه در خطبههاي نماز جمعه در شميرانات، همواره انتقاداتي نسبت به جريان و دولت اصلاحات داشت. امروز و در پايان راه دولت احمدينژاد، دولتي كه از بطن جريان اصولگرايي برون آمد، با دعاگو كه منتقد هميشگي اصلاحطلبان بود، درباره مسائل متنوعي به بحث نشستيم. مقايسه دولت اصلاحات و دولت احمدينژاد، دولت وحدت ملي و ريشهيابي مشكلات دعاگو با جريان اصلاحات.
شما مواضع تندي در دوره اصلاحات نسبت به اين جريان داشتيد، مهمترين مشكلات شما با اصلاحات چيست؟
نه من نسبت به دولت مشكلي داشتم و نه نسبت به اصلاحات. اصلاحطلبي در جريانهاي سياسي يك ادعاست. من معتقد بودم آن گروه در بسياري از زمينهها آنچه انجام ميدهد با اصلاحات سازگار نيست. من منتقد بودم، اما مواضع تندي نداشتم، چون تندي خروج از اعتدال است، خروج از اعتدال خودش خطاست. تندروي با فرهنگ ديني مخالف است. من معتقد نيستم كه تندروي كرده باشم، بلكه عقيده دارم كه عملكرد دولت مدعي اصلاحات را نقد كردم. البته اشكالات دولت خاتمي را نسبت به دولت احمدينژاد كمتر ميدانم و عملكرد خاتمي را بهتر ارزيابي ميكنم.
تندروي با فرهنگ ديني مخالف است؟
بله، صد در صد همينطور است.
در جريان حوادث بعد از انتخابات سال 88، ما شاهد تندرويهايي در برخي جريانهاي اصولگرا بوديم، گروههايي كه تندروهايي كردند...
همانطور كه گفتم تندروي خروج از اعتدال است و ضد دين و عقل و منطق است. در جريان 88 برخي تندروي كردند، حالا اسمشان هر چه ميخواهد باشد يا متعلق به كدام جناح سياسي باشند، فرقي ندارد، تندروي كردند.
در هر دو طرف دعوا؟
فرقي نميكند، چه جريان مدعي اصولگرايي و چه جريان موسوم به اصلاحات. من با هيچ جرياني رفاقت ندارم.
نسبت به اصلاحات مشكل داشتيد؟
در زمان آقاي خاتمي سه موضعگيري با مصالح ملي و قانون اساسي ما ناسازگار بود، جريان موسوم به اصلاحات از ليبراليسم دفاع ميكرد، ليبراسيم در حقيقت آزاديخواهي نامحدود فردي در همه زمينهها است، آزاديخواهي نامحدود به هرج و مرج (آنارشيسم) ميانجامد و نتيجه آنارشيسم هم فاشيسم ميشود.
يعني شما خروجي دولتهاي ليبرال را فاشيسم ميدانيد؟
نوعا سياستمداران براي كنترل هرج و مرج و نجات جامعه به استبداد و ديكتاتوري رو ميآورند و مردم را گرفتار فاشيسم ميكنند و به اين ترتيب ليبراليسم به معني واقعي كلمه، سرانجامش فاشيسم است. غربيها ليبراليسم را در چارچوب قانون اساسي و منافع و مصالح مليشان محدود كردهاند. يكي از موارد اختلافم با آقاي خاتمي نگاه ايشان به ليبراليسم بود. ايشان بارها از ليبراليسم دفاع كردند و من معتقد بودم ليبراليسم در كشوري كه قانون اساسي دارد و كشوري ديني است، جايي ندارد. مشكل دومم با دولت موسوم به اصلاحات، سكولاريسم بود.
من نميخواهم كسي را متهم كنم ولي در دولت آقاي خاتمي بودند كساني كه طرفدار سكولاريسم بودند. سكولاريسم دخالت دين را در حكومت و حوزههاي امنيتي و اطلاعاتي نادرست ميداند. در حقيقت نتيجه وفادري به سكولاريسم دينزدايي از بسترهاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي است و من با سكولاريسم مخالف بودم. حكومتهاي ليبرال غربي عمدتا سكولار هستند، يكي از نمونههاي آن دولت تركيه بود ولي در شرايط حاضر تقريبا اسلامگرايان بر اين كشور حاكم هستند.
ولي الان اسلامگرايان در تركيه حاكم هستند.
اما در زماني كه لاييكها حاكم بودند، دولت تركيه سكولار بود. يكي از شاخصههاي حكومتهاي ليبرال سكولار شدن است چون يكي از عواملي كه محدوديت ايجاد ميكند دين است. نفس جمهوي اسلامي با سكولاريسم ناسازگار است.
و ايراد سوم شما بر اصلاحات؟
مساله تعريف آنها از اصلاحات محل اشكال بود، عمدتا اصلاحات را به قانون اساسي منحرف ميكردند، جبهه مشاركت خيلي علني در بيانيههايش مشكلات را متوجه ساختار سياسي ميكرد و در انديشه همگاني حذف ولايت فقيه از قانون اساسي يا محدودسازي اختياراتش را پيگيري ميكرد.
اين استنباط شماست...؟
شما خودتان مقالهها، بيانيهها و سخنانشان را در روزنامههاي آن زمان بررسي كنيد، متوجه ميشويد كه استنباط من درست است.
به نظر شما قانون اساسي قابل تغيير است يا نه؟
تا زماني كه ضرورتي ايجاد نشده نبايد در قانون اساسي ترديدآفريني و دستكاري كرد.
و اين ضرورت چگونه ايجاد ميشود؟
اگر مشكلي حس شد، كساني كه احساس ميكنند اين مشكلات ضروري جدي است بايد پيشنهادشان را به رهبري بدهند تا در صورتي كه ضرورت و مصلحت دانستند از طريق تشكيل مجلس خبرگان قانون اساسي، پيشنهادات را بررسي و درباره آنها تصميمگيري كنند. ولي هيچ حكومتي حق ندارد قانون اساسي كشورش را سست و در معرض ترديد قرار دهد. تغييراتي كه اصلاحطلبان ميخواستند، تغيير در ساختار قانون اساسي بود.
ولي آقاي خاتمي هرگز چنين درخواستي را مطرح نكردند...
شما مواضع جبهه مشاركت را بررسي كنيد، جبهه مشاركت را اخوي آقاي خاتمي رهبري ميكردند. جبهه مشاركت در بيانيههاي سياسياش به طور علني مطرح ميكرد كه با ساختار قانون اساسي مشكل دارد، مواضع جبهه مشاركت به تضعيف قانون اساسي ميانجاميد كه مغاير با منافع و مصالح نظام است.
ولي يكبار قانون اساسي ما تغيير كرده است، آن هم در راستاي تضعيف قانون اساسي و با نظام مغاير بود؟ هر تغييري كه الزاما به تضعيف منجر نميشود...
ضرورت داشت و امام فرمودند. اگر كسي قصد اصلاح بندي از قانون اساسي را دارد بايد به رهبري پيشنهاد دهد.
شايد اصلاحطلبان هم داشتند پيشنهاد ميدادند.
طرح اين گونه موضوعات مناسب و معقول نيست، در رسانهها قانون اساسياي كه مردم آن را ميثاق ملي ميدانند و بايد به آن وفادار بمانند نبايد در معرض شك و ترديد قرار گيرد. بايد رييسجمهور به رهبري پيشنهاد دهد و آن پيشنهاد بررسي شود و اگر رهبري پذيرفتند مراحل قانوني را طي كند. ولي اصلاحات با اين نيت و جهتي كه من ميگويم تضعيف قانون اساسي بود.
شايد برداشت شما از نيت اصلاحطلبان نادرست باشد.
نظر من اين است كه اصلاحطلبان قصد داشتند بند ولايت مطلقه فقيه را يا اصلاح كنند يا حذف كنند. من تعرض به قانون اساسي را غلط ميدانم. دولتي كه وظيفهاش اجراي قانون اساسي است حق ندارد در راستاي تضعيف قانون اساسي گام بردارد.
ولي دولت آقاي خاتمي هرگز چنين نيتي نداشت.
رفراندوم مراجعه به افكار عمومي است براي گرفتن پاسخ مثبت و منفي مردم نسبت به گزينه ارائه شده. مصداقش رفراندوم نظام و قانون اساسي است، انتخابات عرضه گزينههاي مختلف به افكار عمومي است براي راي به نامزد مورد قبولشان، اصل اين شعار نادرست بود، چون انتخابات رياستجمهوري رفراندوم نيست. گذشته از اين نمودار توطئه مدعيان اصلاحطلبي براي سازماندهي آراي مردمي براي تعرض به قانون اساسي است. وقتي برخي مدعيان اصلاحطلبي در چنين فضايي بحث «رفراندوم اصلاحات» را مطرح ميكنند يعني چي؟ يعني ميخواهند قانون اساسي را تغيير بدهند، در قانون اساسي با كدام بند مشكل دارند؟ بند ولايت فقيه! يعني ميخواستند ولايت فقيه را از بين ببرند.
اينها را ميتوان برداشتهاي غيرمستند شما تلقي كرد، شما از ميان بحثهاي اطرافيان آقاي خاتمي، درباره دولت ايشان نظر ميدهيد.
اظهاراتم دقيقا مستند به سخنان و مواضع آقاي خاتمي و افراد موثر در جريان وابسته به ايشان است. مشكلاتم با اصلاحطلبان در قالب همان سه موضوع ليبراليسم، سكولاريسم و اصلاح جهتدار قانون اساسي است. اگر خاطرتان باشد آقاي خاتمي در سالهاي پاياني رياستجمهوري، نامهيي خطاب به جوانان و نوجوانان منتشر كردند با نام «نامهيي براي فردا». من آن نامه را در قالب كتابي به نام «نگرشي به محورها در نامهيي براي فردا» جواب دادم. من در آن كتاب مساله ليبراليسم، سكولاريسم و تعرض به قانون اساسي را در جريان اصلاحات بررسي كردم. ايشان در آن نامه به تجليل از مصدق پرداختند و نظرات چندان مناسبي درباره آيتالله كاشاني نداشتند. من هرگز نقد بدون منطق به آقاي خاتمي نكردم، چه در حوزه ليبراليسم، سكولاريسم و توطئه رفراندوم قانون اساسي.
بعد از انتخابات سال 88 برخي از مردم احساس كردند حقي از آنها تضييع شده، بحث من به مقطع زماني بعد از اعلام نتايج تا نماز جمعهيي كه رهبري اقامه كردند برميگردد، به هر حال بخشي از بدنه جامعه خود را محق ميدانستند. تحليل شما از آن دوران چيست؟
من در انتخابات 88 اعتقاد دارم كه ميشد هر دو طرف با آرامش و بدون درگيري اين مرحله سياسي را پشت سر بگذارند. يعني اگر در چارچوب قانون اساسي مجوز همايش و راهپيمايي داده ميشد و هر كدام از طرفين دعوا مجوز راهپيمايي ميخواستند با قيد تضمين آرامش در راهپيمايي، و با كنترل دقيق و كامل اجازه برپايي راهپيمايي داده ميشد و در چارچوب قانون هم با آنها برخورد ميشد و خيلي از مشكلات حل ميشد، چون بخشي از مشكلات ناشي از اين بود كه يك طرف اجازه راهپيمايي ميخواست و طرف مقابل خيلي ميترسيد، در حالي كه خود دموكراسي كه نظام ما بر پايه آن استوار شده است شامل آزاديهايي است كه خود مردم در قانون اساسي به آن راي دادهاند. اگر قانون اساسي مبنا قرار ميگرفت و اجازه راهپيمايي آرام با كنترل داده ميشد، بازتاب جهاني خوبي هم داشت كه متاسفانه اينطور نشد.
كدام طرف را مقصرتر ميدانيد؟
هر دو طرف مقصرند ولي به نظر من، همانطور كه قبلا هم گفتهام، مشكل اصلي آقاي احمدينژاد است. دليل هم دارم، ايشان به عنوان مجري قانون اساسي در تلويزيون به كساني اتهام زدند كه در مناظره حضور نداشتند، آقاي احمدينژاد به آنها تعرض كرد و اين تعرض پايه درگيري شد كه استارت فتنه را آقاي احمدينژاد زد، در آن مناظره مواضع و عملكرد آقاي احمدينژاد هم خلاف شرع بود و هم خلاف قانون و عرف. از طرف ديگر هم طرف مقابل اتهام تقلب به نظام زد كه اين هم ناروا بود. ميگفتند تقلب شده، ممكن است تقلب صورت گرفته باشد، اصلا در همه انتخاباتهاي دنيا كم و بيش تخلف و تقلب صورت ميگيرد. در امريكا صورت گرفته، در روسيه هم گرفته، اينها را شما بهتر ميدانيد، اما اگر تقلبي در انتخابات سال 88 صورت گرفته باشد در حدي نبوده كه بخواهد رييسجمهور را جابهجا كند.
شما ميفرماييد بدون سند حرف نميزنيد، از كجا آنقدر مطمئنيد كه تقلبي كه صورت گرفته در حد جابهجا كردن رييسجمهور نبوده است؟
چون فضاي عمومي را ميشناسم.
شما در قلب نياوران، از افكار عمومي 40 ميليون رايدهنده آشنايي داريد؟
ميتوانم بگويم بله، چون فضاي تهران و شهرستانها را به خوبي ميشناسم، چون خودم اصالتا شهرستاني هستم و فضاي عمومي شهرستانها را به واسطه بستگان و دوستاني كه در شهرستانها دارم ميشناسم.
اين را از جهتي ميپرسم كه شما بيمنطق حرف نميزنيد، ميخواهم منطق حرفتان را بدانم.
بگذاريد روشنتر بگويم، شعارهاي آقاي احمدينژاد در سال 88 عامهپسند بود و براي عامه مردم بيشتر جاذبه داشت. من خودم به شعارهاي بيپايه قائل نيستم. او شعارهايي داد كه نميتوانست طبق قانون اساسي آنها را عملياتي كند. اگر كارهايي كه او انجام داده را بررسي كنيد ميبينيد كه براي كل كشور مشكلساز شده است. كارهاي احمدينژاد شرايط اقتصادي را به اينجا رسانده است. طبق نظرگيريهايي كه خود من انجام دادم در شهرستانها آقاي احمدينژاد بيشتر از ديگران راي داشت، ولي خود من به احمدينژاد راي ندادم و از همان سال 84 گفتم كه آقاي احمدينژاد سايز رياستجمهوري نيست، در همان سال 84 هم گفته بودم كه ايشان اگر رييسجمهور شوند نميتوانند رييسجمهور موفقي باشند. اين را همان سال پيشبيني كردم، همانطور كه در نماز جمعهيي چند هفته قبل از اينكه آقاي خاتمي نامهيي براي فردا را منتشر كنند، محتواي نامهاش را پيشبيني كرده بودم.
به علم غيب مسلح هستيد؟
نخير ولي ميتوانم بينش سياسي داشته باشم، اصلا معني بصيرت همين است، بصيرت اين نيست كه بعد از سه سال بگوييد كه اشتباه كردم، بصيرت اين است كه با رفتارشناسي رييس حكومت يا دولت، بتواني آينده را پيشبيني كني، كه من اين كار را كردم. شما اگر خطبههاي مرا در اينترنت سرچ كنيد، ميبينيد كه من اين مسائل را پيشبيني كرده بودم. همانطور كه گفتم در سال 88 هر دو طرف مقصرند و نميتوانم بگويم حقي از كسي ضايع نشد، اما تقلبي كه رييسجمهور جابهجا كند نبود، احمدينژاد استارت را زد و در ادامه آن را پروبال داد و از دل فتنه 88 جريان انحرافي پديد آمد كه دوستان احمدينژاد هستند.
به قول شما احمدينژاد هم خلاف شرع كرد و هم خلاف عرف و قانون، چرا با او برخورد نشد؟
اين را بايد از قوه قضاييه پرسيد، ولي اگر نظر مرا بخواهيد بايد بگويم كه اين نقد به قوه قضاييه وارد است و پيش از آن به شوراي نگهبان.
شوراي نگهبان از چه نظر مقصر است؟
مقصر جلوگيري نكردن از مناظرهها، بايد همان شب مناظره احمدينژاد و ميرحسين موسوي، مناظره را تعطيل ميكرد. مناظرهيي كه در آن هم خلاف شرع صورت بگيرد و هم خلاف قانون، عرف و اخلاق، نبايد ادامه پيدا ميكرد. اينكه بعدها بيايند بگويند كاري اشتباه بود چندان موثر و مناسب نيست.
برخيها به شوراي نگهبان اين ايراد را ميگرفتند كه شوراي نگهباني كه چند عضو آن همزمان عضو دولت بودند و بيشتر افراد آن از آقاي احمدينژاد حمايت كردند، نميتواند عدالت داشته باشد، نظر شما در اين باره چيست؟
اگر اعضاي شوراي نگهبان قبل از انتخابات از كانديداي خاصي حمايت كنند خلاف است، كه اين اتفاق صورت نگرفت. اگر به شوراي نگهبان ايرادي وارد باشد براي تاييد صلاحيتها است. اما بگذاريد خيالتان را درباره فتنه راحت كنم، من تعرض به قانون اساسي را در هر جريان سياسي كه باشد فتنه ميدانم و بزرگترين فتنه تاريخ انقلاب اسلامي را جريان انحرافي ميدانم، برايم مهم نيست كه كدام جريان و فرد از اين جريان انحرافي حمايت ميكند.
برخي جريان اصلاحطلبي را مرده ميدانند...
من به افراد كاري ندارم و اعتقاد دارم كه هيچ جريان سياسياي نميميرد. اساسا اين ايده يا شعار كه مطرح ميشود كه فلان جريان مرده است غلط است، چه جريان انحرافي، چه جريان اصلاحطلبي يا اصولگرايي، حتي نه جريان حق و نه جريان باطل، هيچ جرياني نميميرد، منتها در نهايت جريان باطل محكوم به نابودي است. هر انديشه سياسي در ميان مردم داراي طرفداراني است، تا زماني كه طرفداران آن جريان در بدنه جامعه باشند زنده است.
درباره حضور اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري سال آينده، برخي از اصولگرايان اين حضور را لازم نميدانند...
اين نگاه ايراد دارد، من اعتقاد دارم كه كشور نيازمند حضور تمام اقشار در انتخابات است، حتي كساني كه با عقايد ما مخالف هستند، كساني كه به سن قانوني رسيده باشند از هر مذهب و گرايش سياسي كه باشند.
منظورم رايدهنده نيست، براي نامزدي است.
تمام كساني كه طبق قانون اساسي شرايط نامزدي را دارند، از نگاه من ميتوانند در انتخابات شركت كنند. اما اينكه جريان سياسياي بگويد سهم بيشتري از قدرت ميخواهد مردود است.
اگر نياز به حضور اصلاحطلبان باشد اين امر چگونه بايد واقع شود؟ دلجويي نظام از اصلاحطلبان يا عذرخواهي اصلاحطلبان از نظام؟
كساني كه با اتهامات واهي ابهامآفريني كردند، نگراني آفريدند و بسترساز سوءاستفاده دشمنان ايران از شرايط انتخاباتي شدند و همه كساني كه با تندرويها و شيوههاي برخوردي نامناسب، كدورت آفريدند و زيادهروي و حقسوزي كردند بايد از رهبر و ملت عذرخواهي كنند و با اصلاح عقيده و رويه براي نقشآفريني فعال و سرنوشتساز در عرصههاي انتخاباتي آينده اعلام آمادگي كنند.
آقاي خاتمي شروطي را براي انتخابات سال آينده مطرح كرده بودند، مواردي همچون رفع حصر از آقايان موسوي و كروبي، آزادي زندانيان سياسي و شرايط انتخابات آزاد، نظر شما درباره اين شروط چيست؟
من به عنوان يك تحليلگر سياسي، به موارد جزيي نميپردازم. فراهم شدن شرايط انتخابات آزاد مطابق قانون اساسي وظيفه خدشهناپذير حكومت اسلامي است كه هميشه بايد براي تحققش بكوشد. داشتن زنداني سياسي، مناسب شأن حكومت اسلامي نيست و آزادي همه زندانيان در چارچوب ضوابط قانوني آرزوي هر مسلمان ايراني است.
همه كه نه ديگر، جانيان و اختلاسگران كه نبايد آزاد شوند.
منظورم زندانياني است كه شرايطش را داشته باشند. در جمهوري اسلامي هيچ كس نبايد براي انديشه و عقيدهاش زنداني شود ولي با مجرمان بايد در چارچوب قانون برخورد شود.
به نظر شما الان كسي براي عقيده و انديشهاش در زندان نيست؟
من از كجا بايد بدانم؟
مگر شما تحليلگر سياسي نيستيد؟
چرا، اما از پرونده افراد خبر ندارم. نميدانم كساني كه زنداني هستند به چه جرمي زنداني شدهاند. در كل ميتوانم بگويم داشتن زنداني سياسي در شأن جمهوري اسلامي نيست.
يكي از مباحث مطرح در انتخابات آتي رياستجمهوري، بحث «دولت وحدت ملي» است، نظر شما درباره دولت وحدت ملي چيست؟
در چارچوب قانون اساسي هر دولتي كه با آراي اكثريت مردم، اداره كشور را بر عهده گيرد دولت وحدت ملي است چون براساس قانون اساسي و مصوبات مجلس شوراي اسلامي كه مبتني بر آراي مردمي است در عرصههاي اجرايي نقشآفريني ميكند و به انجام وظايف قانونياش ميپردازد، اگر منظور از دولت وحدت ملي، شكلگيري دولت از همه نيروهاي توانا، كارا و شايسته از گروهها و گرايشهاي مختلف وفادار به قانون اساسي باشد مقتضاي خردورزي، دينگرايي و توجه به منافع و مصالح ملي است، در بين سرمايههاي ملي با ارزشترين و مهمترين آنها نيروي انساني دورانديش، خردورز، مدير و وفادار و خدمتگزار است، هر دولتي كه فراجناحي نميانديشد و همه وفاداران به نظام و قانوني اساسي را به تناسب شايستگيشان به كار نميگيرد به جمهوري اسلامي و آرمان بلند شهيدان اسلام خيانت ميكند اگرچه هر روز لباس خدمتگزاري بپوشد، با شعار خدمتگزاري بدرخشد و در خودنمايي و خودستايي حد و مرزي نشناسد. هر انسان شايستهيي از هر گروه و گرايش وفادار به نظام ديني و قانون اساسي داراي حق مسلمي است براي نقشآفريني در مديريت اجرايي، هر رييسجمهور و دولتي كه از بهكارگيري سرمايههاي ملي به ويژه نيروي انساني با درايت و كفايت، خودداري ميورزد به قانون اساسي و منافع و مصالح ملي، خيانت ميكند، تشكيل دولت وحدت ملي از شايستگان وفادار به نظام و قانون اساسي يك آرمان بزرگ ديني، ملي و ارزشي است.
دولت وحدت ملي از نگاه شما چه خصوصيتهايي بايد داشته باشد؟
1- دولت وحدت ملي بايد به عزت، اعتبار، اقتدار ملي و منافع و مصالح ملت بينديشد، خاستگاه و تكيهگاهش همه اقشار ملت باشد و در حوزه سرمايهها و منافع و مصالح ملي، كامل و دقيق، ملي، عمومي، قانوني و آرماني بينديشد.
2- دولت وحدت ملي بايد فراجناحي بينديشد و به هيچ جناح و جريان سياسي ويژه تا زماني كه در مصدر قدرت است وفادار، وامدار و بدهكار نباشد، ايران سرمايههاي ملي و همه امكانات مادي و معنوياش را براي همه ايرانيان بخواهد و همانگونه كه قانون در برابر شخصيتهاي حقيقي و حقوقي، پاكيزه از تبعيضگرايي و تعلقات بخشي و گروهي است دقيقا در چارچوب قانون، همه افراد و اقشار را بيهيچ تبعيضي از سرمايههاي ملي و منافع و مصالح ملت، بهرهمند سازد.
3- دولت وحدت ملي بايد در گزينش و نصب كارمندان دولت بيهيچ تبعيضي دقيقا بر شايستگي، تكيه كند و اگر شايستهترينها در جناحهاي رقيب باشند دستشان را براي نقشآفريني و همكاري بفشارند و عرصههاي ملي را از نقشآفريني سرمايههاي واقعي ملت در همه عرصههاي خدمتگزاري و پيشبرد اهداف بلند نظام مقدس جمهوري اسلامي، برخوردار كند.
4- دولت وحدت ملي هرگز نبايد خدمتگزاري را به دليل عدم وفاداري به جناح و جريان مورد قبول رييسجمهور، عزل، جابهجا يا تنزل مقام دهد، همه خدمتگزاران موجود در صحنه بايد براساس شرايط و شايستگيهاي موجود در قوانين رايج مورد ارزيابي قرار گيرند و براساس شايستگيشان به مناصب حكومتي آنها توجه شود.
در پايان راه دولت احمدينژاد، اگر مقايسهيي ميان دولتهاي خاتمي و احمدينژاد انجام دهيد كدام يك را ترجيح ميدهيد؟
دولت موسوم به اصلاحات و موسوم به اصولگرا را با اصلاح نارساييهاي گذشته و مورد انتقاد، ميپسندم و نارساييهاي دولت خاتمي را به مراتب از نارساييهاي آشكار دولت احمدينژاد و جريان انحرافي، كمتر ميدانم ولي با وضعيت گذشته و بدون اصلاحات شايسته هيچ كدامشان را براي اداره كشور، مناسب نميدانم. در دولت احمدينژاد ويژگيهاي ارزشمندي مانند مردمداري، سادهزيستي، پركاري و حمايت قانوني و مالي از نهادهاي فرهنگي درخشيد كه با انحراف از مسير اصولگرايي و ولايتمداري، تضعيف و تخريب شد و با سوءاستفاده سياستبازان مغرض و طمعكار از كارايي و نقشآفريني ارزشمندش كاسته شد. در دولت خاتمي ادبيات سياسي مناسب، سياست خارجي مبتني بر خردورزي و دورانديشي و بهرهمندي از كارشناسان نسبتا كارآمد و قوي در حوزههاي اجرايي، درخششي زيبا داشت. اگر ليبرال منشي، سكولارگرايي، تعرض غيرمنطقي به قانون اساسي و بحرانآفرينيهاي سياسي در برخي مدعيان اصلاحطلبي، فضاي ارزشمند اصلاحات را آلوده نميساخت شايستگان اصلاحطلب و اصولگرا ميتوانستند نقشي ارزشمند در عرصههاي پويايي و رشد و شكوفايي كشور ايفا كنند.
اگر نياز به حضور اصلاحطلبان باشد اين امر چگونه بايد واقع شود؟ دلجويي نظام از اصلاحطلبان يا عذرخواهي اصلاحطلبان از نظام؟
كساني كه با اتهامات واهي ابهام كردند، نگراني آفريدند و بسترساز سوءاستفاده دشمنان ايران از شرايط انتخاباتي شدند و همه كساني كه با تندرويها و شيوههاي برخوردي نامناسب، كدورت آفريدند و زيادهروي و حقسوزي كردند بايد از رهبر و ملت عذرخواهي كنند و با اصلاح عقيده و رويه براي نقشآفريني فعال و سرنوشتساز در عرصههاي انتخاباتي آينده اعلام آمادگي كنند.
نظر شما درباره كانديداتوري احتمالي آقاي خاتمي چيست؟
اگر آقاي خاتمي جريان اصلاحطلبي را اصلاح كنند، ورودشان مصلحت است.
مرجع: اعتماد