صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۲۷۱۷۴
سرمقاله روزنامه های امروز سه شنبه
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «گنج بي‌پايان»، «آن سوي اين هياهو!»، «راهبردي براي تحقق اقتصاد مقاومتي»، «چقدر کار آسماني بر زمين مانده داريم!»، «مدرسه محمدي»، «بازار سر به راه مي‌شود؟»، «بازگشت به مهره‌هاي قديمي»، «سوال هاي بي جواب مردم كلان شهرها»، «مجلس محلی، بدون محمل قانونی»، «مدیریت خردمندانه اقتصاد در شرايط تحريم»، «کدام بنگاه حمایت شود؟» و ...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۹ - ۰۴ مهر ۱۳۹۱

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «گنج بي‌پايان»، «آن سوي اين هياهو!»، «راهبردي براي تحقق اقتصاد مقاومتي»، «چقدر کار آسماني بر زمين مانده داريم!»، «مدرسه محمدي»، «بازار سر به راه مي‌شود؟»، «بازگشت به مهره‌هاي قديمي»، «سوال هاي بي جواب مردم كلان شهرها»، «مجلس محلی، بدون محمل قانونی»، «مدیریت خردمندانه اقتصاد در شرايط تحريم»، «کدام بنگاه حمایت شود؟» و ...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


جام جم: گنج بي‌پايان
«گنج بي‌پايان» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌خوانيد:

32 سال پيش در حالي كه نظام اسلامي 19 ماه از عمرش بيشتر نگذشته بود، يكباره در چنين روزهايي صداي آژير جنگ در ميهن اسلامي‌مان طنين انداز شد.

جبهه دشمن متشكل از بيش از 20 كشور، از ابرقدرت شرق و هم‌پيمانانش تا آمريكا و متحدين غربي او و كشورهاي ريز و درشت منطقه و حتي برخي كشورهاي آفريقايي در برابر ايران گسترده شد. آنها با انواع و اقسام امكانات از هواپيماهاي پيشرفته سوخو و ميگ روسي گرفته تا ميراژ و سوپر اتاندارد فرانسوي و از بمب‌هاي شيميايي شركت‌هاي آلماني تا حمايت هواپيماي جاسوسي آواكس آمريكا همراه با ميلياردها دلار وام بلاعوض كشورهاي منطقه و آنها كه ديگر هيچ نداشتند، با اعزام سرباز، پشت سر صدام صف كشيدند؛ نه براي تسخير مناطقي از خوزستان و تغيير نام آن به عبادان و محمره بلكه براي ساقط كردن نظام اسلامي و تحقير ملتي كه انقلابي بزرگ و اسلامي را به ثمر رسانده و شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» را سرلوحه سياست خارجي خود قرار داده بود.

اين نبرد، هشت سال به طول انجاميد و پس از جنگ ويتنام، ركورد طولاني‌ترين جنگ قرن بيستم را به نام خود ثبت كرد.

جنگ به عنوان پرخسارت‌ترين رويداد در زندگي بشر مي‌تواند فرصتي استثنايي براي كشورها باشد و زمينه‌ساز تحولات عميق و تاريخي شود.

مطالعه تاريخ، اين واقعيت را در برابر ما به نمايش مي‌گذارد كه بسياري از كشورهاي پيشرفته و تأثيرگذار امروز، دوره‌اي از حيات خود را در جنگ‌هاي سخت و دشوار سپري كرده‌اند؛ اما نه تنها جنگ آنها را از پا در نياورده بلكه آنها را آبديده كرده است.

دفاع هشت ساله ملت مقاوم ايران در برابر جبهه گسترده دشمن نيز از اين نوع بود و به رغم هزينه‌هاي سنگين و خسارت‌هاي جاني و مالي فراوان و بعضاً غيرقابل محاسبه به فرموده رهبر معظم انقلاب به «گنج» مي‌ماند؛ «گنجي بي‌پايان» و سرمايه‌اي گرانسنگ كه در اختيار نظام اسلامي و حتي جبهه ضد‌استكباري است.

گنجي كه بسياري از جواهرات و اشياي قيمتي آن دست نخورده و حتي ناشناخته باقي مانده است و بايد براي شناخت و سپس بهره‌برداري درست از آن تلاش درخور صورت گيرد.

ما در دفاع هشت ساله به «پيروزي مطلق» دست يافتيم.

پيروزي مطلق چون هدف اصلي ايران در دفاع از خود، به تعبير امام راحل (ره) «دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام» بود. جمهوري اسلامي ايران در دفاع هشت ساله خود، قصد كشورگشايي نداشت و حتي زماني كه براي تحقق بهتر دفاع سرزميني، فرماندهان جنگ پيشنهاد ورود به خاك عراق را دادند، امام (ره) با سختي پذيرفتند آن هم مشروط به شرايطي و صرفاً به‌منظور انجام بهتر دفاع و نه تصاحب بخشي از سرزمين عراق.

اكنون حدود 24 سال از پايان جنگ تحميلي سپري شده است و جمهوري اسلامي ايران به بركت گوهرهايي از گنج دفاع مقدس مانند خداباوري، اعتماد به نفس، نهراسيدن از تهديدات و حتي اقدامات دشمن، آمادگي براي ايثارگري به نظامي پايدار و مستحكم در درون و تأثيرگذار در سطح منطقه و معادلات جهاني تبديل شده است؛ راهي كه همچنان ادامه دارد و افق‌هاي روشن‌تر در پيش رو است. ان‌شاءالله

كيهان: آن سوي اين هياهو!
«آن سوي اين هياهو!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد:

از حضرت امير عليه السلام است كه «وقتي پاسخ ها -درباره يك موضوع- درهم و فراوان مي شود، جواب درست و صحيح از نظرها پنهان مي ماند». حكمت 243 نهج البلاغه.

اين روزها، بازگشت و بازداشت مهدي هاشمي و دستگيري فائزه هاشمي كه پيش از آن صورت پذيرفته بود به يكي از مسائل جنجالي روز تبديل شده و حجم انبوهي از اظهارنظرهاي متفاوت و گاه متضاد را در داخل و خارج كشور به دنبال داشته است. رسانه هاي بيگانه و نوچه هاي نشان دار آنها، از اين ماجرا با عنوان حركتي عليه آيت الله هاشمي رفسنجاني ياد مي كنند كه تضعيف و تخريب شخصيت ايشان را نشانه رفته است!

برخي از مدعيان اصلاحات و اصحاب فتنه 88 نيز با همين ساز همصدا شده اند و از سوي ديگر، توده هاي مردم و كساني كه دل در گرو اسلام و انقلاب دارند، اين اقدام را نشانه و نماد «عدالت» مورد انتظار از دستگاه قضايي كشور مي دانند و در فاصله اين دو نقطه، اظهارنظرها و تفسير و تحليل هاي ديگري نيز ديده و شنيده مي شود كه نهايتا به يكي از دو ديدگاه ياد شده نزديك است.

از اين روي ماجراي مورد اشاره را مي توان يكي از مصاديق كلام-بخوانيد هشدار- حضرت اميرعليه السلام تلقي كرد كه ادامه آن به مخفي ماندن حقيقت و جابه جايي پندارها و انگاره ها با «واقعيت» مي انجامد و حال آن كه راه كار منطقي براي برون رفت از اين ترافيك -به ظاهر- سنگين در همان كلام حضرت آمده است، كنار زدن پرده هاي اوهام و مشاهده واقعيت به گونه اي خالي از ابهام و در اين باره گفتني هايي هست.

1- بازداشت مهدي هاشمي بعد از بازگشت به ايران در پي اسناد و شواهد فراواني صورت گرفته است كه از مجرم بودن او حكايت مي كند.

بنابراين وظيفه قانوني و تعريف شده دستگاه قضايي كشور كه در تمامي نظام هاي حقوقي و قضايي دنيا نيز به كار گرفته مي شود، بازداشت و محاكمه اوست. از اين روي در بازداشت مهدي هاشمي بعد از بازگشت به ايران، كمترين نقطه مبهم و نكته پيچيده و غيرقابل فهمي وجود ندارد و نمونه هاي ديگري از اين دست بارها اتفاق افتاده و خواهد افتاد. آيا كساني كه در اين ماجرا دست به هياهو زده و مي زنند بر اين باورند كه دستگيري يك مجرم و يا متهم به ارتكاب جرم، اقدامي غيرقانوني! بي سابقه! و بيرون از ضوابط و معيارهاي تعريف شده قضايي است؟ به يقين پاسخ منفي است. پس اين همه جنجال و غوغا براي چيست؟!

2- تنها تفاوت آقاي مهدي هاشمي با ساير مجرمان فراري آن است كه ايشان فرزند يكي از مسئولان عالي رتبه نظام يعني حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني است. تفاوت ديگري هم در ميان است؟! پاسخ اين پرسش نيز منفي است. بنابراين آيا غوغاسالاران معتقدند كه عدالت، تنها درباره كساني كه از خانواده مسئولان برجسته نظام نباشند قابل اجراست و فرزندان و منسوبان مسئولان محترم بايد از اين قاعده قانوني مستثني باشند؟! اگر چنين عقيده قرون وسطايي و سخيفي ندارند- كه متاسفانه دارند، ولي آشكارا ابراز نمي كنند!- با استناد به كدام دليل منطقي، قانوني و مردم سالارانه، در اعتراض به بازداشت مهدي هاشمي جيغ بنفش مي كشند؟!

3- دستگيري خانم فائزه هاشمي نيز براساس و با استناد به يك روال قضايي روشن و خالي از ابهام صورت گرفته است. ايشان به جرم اثبات شده اخلال در امنيت كشور، محاكمه و به 6ماه زندان محكوم شده است. آيا از نظر غوغاسالاران، خانم فائزه هاشمي تنها به اين علت كه فرزند آيت الله هاشمي رفسنجاني است بايد از محاكمه و مجازات در امان باشد؟! و چنانچه ميان ايشان و ساير متهمان با جرايم مشابه تفاوتي غير از انتساب وي به بيت محترم آقاي هاشمي رفسنجاني تفاوت ديگري مي بينند، بفرمايند اين تفاوت كجاست؟ و اگر انتساب به مسئولان محترم نمي تواند و نبايد باعث تبعيض و مانع اجراي عدالت باشد، پس جنجال آفريني هاي اخير براي چيست؟!

4- مي گويند، اين اقدام دستگاه قضايي با هدف تضعيف و تخريب شخصيت آيت الله هاشمي رفسنجاني صورت پذيرفته است! كه در اين باره بايد گفت؛

الف: آيا دستگيري فرزند حضرت آيت الله محمدي گيلاني كه از قضا با دخالت خود ايشان صورت پذيرفت و اعدام وي را در پي داشت، اقدامي عليه شخصيت آن بزرگوار بود؟ و يا دستگيري فرزند مرحوم آيت الله مشكيني يا دستگيري منجر به اعدام فرزند حجت الاسلام والمسلمين حسني- از پيشگامان شجاع و برجسته انقلاب اسلامي- دستگيري و زنداني شدن فرزند حضرت آيت الله خزعلي و... كه در تمامي اين نمونه ها استقبال آن بزرگواران عزيز را نيز در پي داشت، با هدف تضعيف و تخريب آنان صورت پذيرفته بود؟! و آيا اين اقدامات به جايگاه رفيع و بلندمرتبه آنان، كمترين آسيب و خدشه اي وارد كرد؟! اين عزيزان بزرگوار كماكان در شمار اسوه هاي بلندمرتبه و مردان خداجوي انقلاب به شمار مي آيند و براي ملت و انقلاب و نظام افتخارآفرين بوده و هستند.

ب: آيت الله هاشمي رفسنجاني بعد از محكوميت خانم فائزه هاشمي و در حالي كه آقاي مهدي هاشمي يك متهم فراري بود، از سوي رهبر معظم انقلاب به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام كه جايگاهي رفيع و بلندمرتبه در جمهوري اسلامي ايران است، منصوب شدند و هم اكنون بسياري از شخصيت ها و مسئولان نظام در جلسات سرنوشت ساز مجمع كه به رياست ايشان تشكيل مي شود حضور پيدا مي كنند. ضمن اين كه آيت الله رفسنجاني در بسياري از نشست هاي تصميم ساز و سياست پرداز نظام به عنوان يكي از مسئولان بلندمرتبه حضور فعال دارد.

بنابراين، صرفنظر از برخي مواضع قابل انتقاد و سوال برانگيز ايشان، آنچه از سوي نظام درباره آيت الله رفسنجاني حتي بعد از محكوميت يكي از فرزندان و فرار يكي ديگر صورت پذيرفته، تلاش براي حفظ حرمت و جايگاه وي بوده است. اكنون بايد از جنجال آفرينان پرسيد ادعاي آنان درباره بازداشت فرزندان آقاي هاشمي كه هدف از آن را تضعيف و تخريب شخصيت وي قلمداد مي كنند، با كدام دليل و شاهد و قرينه قابل قبول است؟! و اگر ياوه مي گويند- كه مي گويند- چرا بر طبل بدصداي تضعيف و تخريب آيت الله هاشمي مي كوبند؟!

ج: فائزه هاشمي كه نقش فعالي در فتنه 88 داشت به جرم اقدام عليه امنيت ملي به 6ماه زندان محكوم شده است و اين در حالي است كه يكي از برادران بسيجي به جرم اهانت به وي بازداشت، محاكمه و به 8 ماه زندان محكوم شده است و در اين دو ماجرا، نكته اي نهفته است كه نمي توان به آساني از كنار آن گذشت. بسيجي ياد شده به جرم اهانت به فائزه هاشمي - كه البته قابل دفاع نيست- به 8 ماه زندان ولي خانم فائزه هاشمي به جرم اقدام عليه امنيت كشور و همدستي و همراهي با فتنه گران به 6 ماه حبس- يعني 2 ماه كمتر- محكوم مي شود. قصد قياس در ميان نيست ولي بايد از غوغاسالاران پرسيد اگر بازداشت دختر آيت الله رفسنجاني با هدف تضعيف پدر ايشان صورت گرفته است، چرا اهانت كننده به فائزه هاشمي بايد به 8 ماه حبس محكوم شود؟ محكوميت خانم فائزه هاشمي به جرم اقدام عليه امنيت نظام- كه حفظ آن به قول حضرت امام اوجب واجبات است- صورت گرفته و محكوميت آن برادر بسيجي به جرم اهانت به خانم فائزه هاشمي. بنابراين منطقي تر و قابل باورتر آن است كه جنجال آفرينان به دستگاه قضايي خرده بگيرند كه چرا حفظ حرمت دختر آقاي هاشمي رفسنجاني را بر حفظ حرمت نظام ترجيح داده است؟! نه آن كه اين اقدام قوه قضائيه را تضعيف جايگاه آيت الله رفسنجاني قلمداد كنند!

5- براساس يك خبر موثق، بازگشت مهدي هاشمي به درخواست شخص آيت الله هاشمي رفسنجاني و با اطلاع ايشان از بازداشت و محاكمه وي صورت گرفته است و اين همراهي رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام دقيقا همان نكته اي است كه دشمنان بيروني و برخي از دنباله هاي داخلي آنان را به خشم آورده، يكشنبه شب گذشته- دوم مهرماه- بي بي سي، شبكه دولتي انگليس، كه مي دانست بازگشت و بازداشت مهدي هاشمي، رشته هاي آنان را پنبه خواهد كرد، آرزوي خود را در قالب اين خبر پخش كرد! كه؛ «ورود اعلام شده مهدي هاشمي، پسر اكبر هاشمي رفسنجاني از دوبي به تهران مي تواند درياي سياست جمهوري اسلامي ايران را بار ديگر متلاطم كند»! و توضيح نداد كه اين تلاطم در اردوگاه نوچه هاي انگليس پديد خواهد آمد- كه آمد- يا در پهندشت سياست مقتدرانه ايران اسلامي؟! بي بي سي، هنگامي آرزوي خود را بر باد رفته ديد كه ديروز آيت الله هاشمي رفسنجاني در ديدار با برخي از اعضاي حزب موتلفه اسلامي تاكيد كرد؛ حساب فرزندان و عملكرد آنها از حساب شخص وي جداست و گفت در زمينه رسيدگي قضايي نيز، فرزندان خود را متمايز از ساير شهروندان نمي داند.

6- و بالاخره در حالي كه اقدام اخير دستگاه قضايي نماد و نشانه روشني از تاكيد بر اجراي عدالت را آدرس مي دهد، شواهد و قرائن بسياري- كه به نمونه هايي از آن در خبر ويژه امروز كيهان اشاره شده است- حكايت از آن دارد كه مديران بيروني فتنه و دنباله هاي داخلي آنها از اين ماجرا به شدت آسيب ديده و در پي ايجاد «ميدان كاذب» با هدف ماهيگيري از آب گل آلود برآمده اند. و اين در حالي است كه ماجرا در چارچوب قوانين نظام مسير طبيعي خود را طي مي كند و بايد هوشيار بود كه برخي از كم توجهي ها در برخي از اظهارنظرها به اين مسير روشن آسيبي نرساند.

خراسان: چقدر کار آسماني بر زمين مانده داريم!
«چقدر کار آسماني بر زمين مانده داريم!» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بني‌اسدي است كه در آن مي‌خوانيد:

چقدر کار بر زمين مانده داريم، چقدر کارهاي آسماني بر زمين مانده داريم آنقدر که زمين هم زير بار کم مي آورد، بايد کار کنيم، بايد خيلي کار کنيم، بايد خوب کار کنيم، شايد بتوانيم گوشه اي از بار امانتي را که بر دوش ما گذاشته شده است گامي به جلو بريم، نگوييد از جنگ کم گفته نشده است، نگوييد فراوان شنيده ايم از جنگ که از قضا هم کم گفته شده است و هم کم شنيده ايد، شايد «درشت» شنيده باشيد و خوانده باشيد، اما «درست» هم کم گفته شده است و هم کم شنيده ايد و شنيده ايم و شنيده اند همه، چطور مي گوييم از اين حماسه فراوان گفته شده است که هنوز از خود مفهوم متعالي شهادت، چندان که بايد سخن به ميان نرفته است، چنان که از خود «شهيد » نيز هم، اين درست که از فرماندهان شهيد در جامه سردار يا قامت امير کم گفته نشده است اما با خود بنشينيم و به گفتن و نوشتن برخيزيم،

از همين فرماندهاني که به نسبت درباره آن ها کار شده است چه مي دانيم؟ به راستي چه مي دانيم جز چند اسم؟ اسم هاي نوراني را شمار مي کنم؛ صياد شيرازي، چمران، بروجردي، کاوه، شيرودي، کشوري، شوشتري، همت، باکري، قمي، چراغچي، برونسي، آبشناسان، دوران، بابايي و... درباره اين اسم ها که مشهورترين ها هستند چه مي دانيم جز نامي از آن ها که بر پيشاني خياباني نقش بسته است؟ از صبوري و تدبير صياد، از معرفت و هنر و علم چمران، از مهرباني بروجردي، از غيرت کاوه و... چه مي دانيم؟ ما چه مي دانيم، نسل بعد از ما چقدر مي داند؟ خب حساب کنيم با خودمان، آيا، از شيرودي، دوران، بابايي و کشوري جز به اندازه يادهاي مانده از تماشاي يک فيلم و يا سريال، تصويري در ذهن از آن ها داريم؟ جواب قطعاً منفي خواهد بود، چون واقعاً چندان که بايد آن ها را نمي شناسيم، تازه اين شهيدان نام  آورند و رسانه ها هم در طول سال و هم در ايام سالروز شهادتشان از آن ها فراوان مي گويند، با آن همه تلاش، دستاورد ما اين است، حالا چه خواهد بود داشته هاي ما درباره شهداي کم آوازه يا گمنام.

چه خواهد بود معرفت ما درباره شهيد و درباره شهادت؟ پاسخ باز باعث شرمندگي است چون درباره خود شهادت دست هامان بسيار خالي است. حال آن که وقتي افراد را مي خواهيم با شهادت معرفي کنيم، بايد درباره شهادت دريافت ها و داشته ها و دست يافته هايي داشته باشيم.

بايد لااقل اين قدر بدانيم که شهادت، نزديک ترين مفهوم به توحيد است. بايد بدانيم، شهادت به زندگي معنا مي بخشد، بايد بدانيم، شهادت نه مرگ نابهنگام يک انسان، که جان يافتن بهنگام انسان و جامعه و تاريخ است بايد به اين دريافت رسيده باشيم که هر شهيد دقيقاً روز و لحظه اي که بايد به شهادت رسيده است و پيش از اين اثر خويش را گذاشته است و اينک نوبت ماست تا از شهادت بخوانيم و شهيد را بشناسيم و در زلال نگاه کرامت مندانه اش وضو تازه کنيم، بايد بدانيم اين را که حضرت مالک الملک، شهيدان را به عنوان چراغ زندگاني مردم مي داند و مي توان گفت شايد بخشي از نوري که حضرتش بر اتمام آن به رغم خواست کافران وعده داده و غيرت ورزيده است، نور شهادت باشد که از ازل تا ابد جان ها را به سوي مبداء و مبدع نور، حضرت رب الانوار، هدايت مي کند.

شايد به اين نينديشيده باشيم که شهادت ترجمه توحيد است با جان، شرح يقين است با خون و زندگاني جاويد است با حيات عاشقانه، ما هنوز با وجود خوانش هزار باره آيه «ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل ا... امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون» بهره چنداني نبرده ايم و هنوز در همان گمان «موت»  مانده ايم، خيلي هامان هنوز مي گوييم اگر فلان شهيد زنده بود فلان اثر را داشت و به چه جاها که نمي رسيد، حال آنکه بزرگ ترين حقيقت هستي، حضرت خداوند، خود به شهادت «زنده بودن» شهيد آمده است. گواه از اين بالاتر؟ آيا هيچ مومن به يقين رسيده اي در فهم اين حقيقت باز به ترديد مي  افتد؟ آيا اگر يک انسان صادق خبري به ما بدهد مي پذيريم و اگر اين انسان عالم باشد پذيرش ما به يقين مي رسد.

پس چگونه است که در برابر خبر يقين حضرت حکيم صادق الوعد، باز مي گوييم اگر فلان شهيد مي ماند چه مي کرد و چه مي شد؟ آيا نبايد تصوير و تصور و فکر خود را اصلاح کنيم و حقيقتاً بفهميم و باور کنيم که شهيد زنده است؟ هيچ فکر کرده ايم که حضرت خداوند اين صفت و جايگاه را فقط به قتيل في سبيل ا... داده اند و حتي درباره انبيا و صلحا و اوليا و صديقين نيز چنين نفرموده اند مگر آنکه آنان نيز به فيض شهادت متمايز شده باشند؟ شهيد زنده است، شهادتش بهنگام ترين است هم از حيث زمان رفتن- که در حقيقت از يک نشئه به نشئه اي ديگر شدن است- و هم از حيث چگونه رفتن.

مرگ را اگر چه هيچگاه و درباره هيچ کس نابه‌هنگام نمي دانم اما اگر اين در پندار برخي مردم هست براي عامه مردمي است که مي ميرند نه براي شهيد که طبق کلام حق زنده است. شهيد زنده است، روزي خور سفره حضرت خداوند است و در زندگي ما و در شرايط جهان نيز صاحب اثر است. بقاي دين، استمرار نورانيت و صداقت رهين اثرگذاري شهيد و ميوه درخت شهادت است. حالا آيا ما براي شرح همين يک آيه و براي بسط مفهوم شهادت در زندگي کاري کرده ايم؟ آيا اين بار آسماني هنوز بر زمين نيست؟ اگر منصف باشيم پاسخ خواهيم داد که کاري نشده است و در خوش بينانه ترين حالت، کاري که بايد نشده است و شهادت هنوز در جامعه غريب است.

گذشته از شهادت بسياري از شهيدان هم غريبند و شهيدان گمنام غريب تر، هر چند باور دارم آنان، پايه گذاران تمدني هستند که به سده هاي پيش رو چشم ها را روشن خواهند کرد چنان‌که امامزاده هاي غريب زمان خويش، امروزه آشناترين هستند و مزارشان به کانون زندگي و تمدن تبديل شده است، شهداي ما و مخصوصاً شهداي گمنام در فرداي تاريخ نقش ها ايفا خواهند کرد، به نور کامل خواهند شد ولو بدخواهان نخواهند، اين سنت حضرت خداوند است...

کار بر زمين مانده فراوان داريم و وقت نيز تنگ است، بايد به تدبير بنشينيم و انديشه کنيم براي بهتر انجام دادن کار و به تصميم برخيزيم و وظيفه خود را در برابر خداوند به خوبي انجام دهيم.

جمهوري اسلامي: راهبردي براي تحقق اقتصاد مقاومتي
«راهبردي براي تحقق اقتصاد مقاومتي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:

در هفته دفاع مقدس قرار داريم و به فراخور اين مناسبت، بحث در مورد استقامت و پايداري ملت بزرگ ايران برابر دشمنان پيدا و پنهان نظام و كشور داغ است.

آنچه در ميان اين مباحث به عنوان فصل مشترك مشاهده مي‌شود، انگيزه و استدلال است كه ايرانيان از هر قوم، نژاد، مذهب، طبقه و دسته‌اي با اتكاء به آن برابر متجاوزان به آب و خاك و باورهايشان ايستادگي مي‌كردند.

حفاظت و صيانت از سرزمين و ارزش‌هايي كه در اين پهنه از گيتي با پيروزي انقلاب اسلامي به اوج رسيده بود، همان انگيزه محكم و استواري بود كه طي 8 سال دفاع مقدس، به همه ايرانيان توانايي مقابله با دشمنان را مي‌داد.

اين دفاع همه جانبه تنها منحصر در خط مقدم جبهه و نبرد نظامي نمي‌شد؛ مديران و مسئولان نظام در حوزه‌هاي مختلف خصوصاً در بخش اقتصادي عليرغم برخورداري از متوسط سني پائين و تجربه بسيار اندكي كه در امور اجرايي و مديريتي داشتند با اتكاء به همين انگيزه‌ها تمام تلاش خود را براي برقراري حداقل‌هاي معيشتي مردم و تأمين نيازهاي دفاعي بكار مي‌بستند و با وجود فراز و فرودهاي فراوان در اين زمينه بسيار موفق نيز بودند.

مرور خاطرات مسئولان اقتصادي و اجرايي كشور در آن دوران نكات آموزنده و نغزي از تجارب و آزمون و خطاهايي را گوشزد مي‌كند كه هر يك به تنهايي درسي بزرگ براي بدنه مديريتي و اجرايي به حساب مي‌آيد.

پس از پايان جنگ تحميلي و آغاز فصل بازسازي در كشور، شاهد تبلور و بلوغ اين تجربيات و آموزه‌ها در بدنه مديريتي كشور بوديم. به ديگر سخن، ايران اسلامي با بهره گيري از سرمايه اجتماعي فراوان دفاع و برخورداري از آموخته‌ها و تجربيات مديران جواني كه بسياري موارد را در دوران دشوار جنگ تحميلي فرا گرفته بودند، قدم به دوراني گذاشت كه تمام هم و غم مديران و مردم در آن برهه از زمان بازسازي خرابي‌هاي باقي مانده از جنگ بود.

اين اشاره از آن رو ضروري بود كه با يادآوري اين تذكر رهبر معظم انقلاب كه دائماً كشور را امروز نيز درگير جنگي تمام عيار در جبهه اقتصاد مي‌دانند، به مسئولان و مديران اجرايي فعلي يادآوري كنيم كه اين كشور همان كشور است، مردمانش همان مردمند و تجربه مديران و مسئولان آن دوران هم موجود است، با اين تفاوت كه ايران اسلامي امروز درحالي درگير نبردي تمام عيار در حوزه اقتصاد شده كه هزاران برابر توانمندتر، آبادتر و قدرتمندتر از سال‌هاي آغاز جنگ تحميلي است. حجم عظيم طرح‌هاي عمراني به ثمر رسيده طي دو دهه اخير كه همه ايرانيان در ايجاد آنها سهيم بوده و هستند، پيشرفتهاي ارزشمند در حوزه فناوريهاي توليدي، دستاوردهاي بزرگ در بخش توليد علم، خيل عظيم جوانان تحصيلكرده و درآمدهاي كم سابقه طي اين سال‌ها، همه و همه اندوخته و پشتوانه سترگي است كه براي مقاومت برابر دشمنان مي‌توان و بايد به آنها تكيه كرد.

اگر در چنين شرايطي عالي‌ترين مقام قانوني كشور، اقتصاد مقاومتي را به عنوان راهبرد اصلي ايران براي خنثي سازي حيله‌گري‌هاي دشمنان مطرح مي‌كنند، بدون ترديد به پشتوانه همين گنجينه ارزشمند و كم نظير است.

مردم ايران نيز بارها و بارها ثابت كرده‌اند كه هرگاه پاي تماميت ارضي، استقلال و ارزش‌هاي اسلامي به ميان آيد، تمامي اختلاف نظرها، تفاوت ديدگاه‌ها و سلائق را فر اموش مي‌كنند و در ميدان دفاع حاضر مي‌شوند.

در اين ميان تنها نقيصه موجود، عدم بهره گيري از سرمايه بزرگ و كم ياب مديران باسابقه، كاربلد و پخته اجرايي است.

امروزه متأسفانه شاهديم كه مديريت‌هاي كلان در مناصب اجرايي با كم سليقگي و يا شايد هم ناآگاهي، خود و كشور را از دانش و تجربه مديران با سابقه‌اي كه در دوران دفاع مقدس، كشور را در بدترين شرايط از نظر درآمدهاي ارزي، فروش نفت، تحريم اقتصادي دشمنان و... با كمترين تنش اداره كردند، محروم مي‌كنند.

كساني كه مديريت‌هاي كلان كشور را در اختيار دارند، حتي براي موفقيت خودشان هم كه شده لازم است از تجربيات نسل‌هاي گذشته در زمينه‌هاي مختلف از جمله مديريت اقتصادي استفاده كنند. اكنون كشور در شرايط خاصي قرار دارد كه فقط با بهره گيري از كليه نيروها و تمام تجربيات و سرمايه‌هاي انساني و فكري مي‌توان توطئه‌ها را خنثي كرد و بر مشكلات فائق آمد. به همين دليل، بر دولتمردان امروز است كه سرمايه گرانبهاي مديران اجرايي، متخصص و صاحب تجربه را به گردونه تصميم‌گيري باز گردانند و از تجارب مديريتي آنان به نفع كشور استفاده كنند.

شيوه تأمين كالاهاي اساسي، روش‌هاي فروش نفت در دوران تحريم، مديريت تقاضا در بازارهاي داخلي، فرايند كنترل نرخ ارز و ده‌ها مورد ديگر از مسائلي هستند كه مي‌توان براي انجام صحيح آنها از سرمايه مديريتي كشور استفاده كرد.

بايد باور كنيم كه تنها به اين شيوه است كه سرمايه اجتماعي بي‌مانند مردم در دفاع از نظام و كشور به بهترين شيوه به كار مقاومت در برابر دشمنان مي‌آيد و اين شيوه، از پايه‌هاي اصلي و مهم راهبرد اقتصاد مقاومتي است.

رسالت: مدرسه محمدي
«مدرسه محمدي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه ر آن مي‌خوانيد:

همزماني هفته  دفاع مقدس با ايام بازگشايي مدارس، اين واقعيت را يادآوري مي‌کند که دفاع از ارزش‌ها و استکبار‌ستيزي، بايد به عنوان يکي از شاخص‌هاي مهم تعليم و تربيت مورد توجه قرار گيرد.در دنيايي که مدعيان پادشاهي جهان، نه تنها با استقلال سياسي کشورها، مخالف هستند بلکه حتي استقلال علمي آنان را نيز برنمي‌تابند و تصور مي‌کنند دانشمندان کشورها، بايد با اجازه و تحت نظر آنان و در رشته‌ها و محدوده‌هايي که استکبار تعيين مي‌کند، کسب علم و دانش نمايند، غفلت از تربيت فرهنگي، سياسي و دفاعي بي بصيرتي است.‏

ساليان سال ، اعمال قدرت و ايجاد محدوديت نظام سلطه جهاني براي کشورها، تحت پوشش دفاع از آزادي و تلاش براي گسترش صلح، به اجرا درمي‌آمد و مجسمه آزادي، نماد اين دروغ بزرگ به بشريت بود. به قول آن شاعر؛

اين پيکـره مبشـر آزادي است
آزادي ربـودن، آزادي هجـوم

به نام اين واژه‌هاي مقدس، سلطه‌جويان جهان، جناياتي تلخ و شرم‌آور مرتکب شدند و در پوشش شعار‌هاي انسان دوستانه، بشريت را فريب دادند چنان که شاعري ديگر اين رفتار منافقانه را چنين به استهزاء گرفت:
 ‏
چـه جاي غصــه که کشتـار بي‌دريغ حريـف
بـراي خاطــر صــلح اسـت و حفـظ آزادي!‏
و هر گلوله که بر سينـــه اي شد شرار افشــاند
غنيمتي اســت که دنيا بهشت خواهـد شد!‏

اما اينک دستکش مخمل پنجه پولادين دژخيم، نخ‌نما شده است، و فرهنگ استکبار در هماوردي با فرهنگ استقلال به دليل عجز ازارائه استدلال، ناچار شده است خود وارد ميدان شود و ارزش‌هاي اخلاقي و انساني و مقدسات بشري را به استهزاء بگيرد.اگر در دوران دفاع مقدس، آمريکا، اسلام ستيزي خود را پنهان ساخت و تلاش کرد به‌دست يکي از عوامل سرسپرده خويش و در پوشش تهاجم دو کشور عليه يکديگر، با نهال نوپاي انقلاب اسلامي مبارزه کند، امروز که بار ديگر درخت تناور اسلام در سراسر کشورهاي اسلامي سايه افکنده و شاخ و برگ و جوانه داده  است، استکبار مجبور شده است ماهيت کفرآميز و دين ستيزانه خود را آشکار سازد و با تکرار جسارت‌ها به پيامبر اعظم و قرآن و ديگر مقدسات اسلام، ثابت مي‌کند که اينگونه اقدامات، اتفاقي نيست بلکه برنامه‌اي حساب شده براي تضعيف جايگاه دين، با سياست "اهانت واستهزاء"مي‌باشد.

البته با هوشياري جوامع اسلامي اين سياست هم نتيجه‌اي معکوس خواهد بخشيد و موجب تقويت همبستگي مسلمانان و ارتقاي دلبستگي آنان به قرآن و پيامبر (ص) و ديگر مقدسات خواهد شد.‏در حقيقت اين اقدامات کفرستيزانه ، مسلمانان را متوجه تکيه‌گاه اصلي خويش مي‌سازد و مخالفت دشمنان با مقدسات، باعث مي‌شود که امت اسلامي، بيش از پيش به ارزش‌هاي خويش بازگردند و عظمت و قدرت و اعتلاي خود را در تمسک به آن جستجو کنند.‏

ناگفته نماند که مقابله  با برنامه‌ريزي‌هاي حساب شده دشمن در تکرار اهانت‌ها، بدون برنامه‌ريزي امکان پذير نيست و يکي از زيربنايي‌ترين و گسترده‌ترين نهادهايي که در اين نبرد نرم، مي‌تواند برنامه‌ريزي کند و حضور يابد، مدرسه است. مدرسه است که مي تواند عشق به پيامبر گرامي اسلام  (ص) را در قلب و انديشه پاک ميليون‌ها دانش‌آموز نهادينه سازد و آنان را براي مقابله با هجوم توطئه‌هاي کفار آماده کند.‏

سال تحصيلي جديد با دو رويداد تازه آغاز شده است. از طرفي سند تحول بنيادين، پس از رهنمودهاي مقام معظم رهبري در شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيده و براي گام برداشتن در مسير تحول بنيادين، نقشه راه ترسيم گشته است و از طرف ديگر موج تازه‌اي از هجوم فرهنگي دشمن و جسارت به ساحت پيامبر اکرم اسلام(ص) را شاهد هستيم. تقارن اين دو رويداد، فرصت مناسبي را فراهم مي‌آورد تا مدرسه از قالب کهنه خويش به‌درآيد و به عنوان نهادي زنده و بالنده، در صحنه ظاهر شود و دانش آموزان را با دنياي پرفريب استکبار آشنا سازد.‏

بي‌ترديد تحول بنيادين، فراتر از اقدامات صوري و شکلي، حرکتي کيفي و محتوايي است که در فرايند تعليم و تربيت بايد ايجاد شود. اتفاقي که با تحول بنيادين قرار است رخ بدهد، تغيير قالب‌ها و جابه‌جا کردن سال‌هاي تحصيلي و تعطيل کردن يک روز نيست، تحول بنيادين بايد در فرايند آموزش و تربيت در مدرسه دگرگوني پديد آورد و به زبان ساده و با تعريفي جامع از اسلام، با تحول بنيادين، قرار است "نظام تربيتي اسلام"  بر مدارس حاکم شود و از جمله ابعاد اين نگاه جامع، آشنا ساختن نسل آينده با خطراتي است که آنان را در آينده تهديد مي‌کند و طبعاً ايجاد آمادگي دفاع در آنان و  يکي از بزرگترين اين خطرات، تهاجم فرهنگي آمريکا و صهيونيست‌ها عليه ارزش‌هاي اسلام مي‌باشد.‏

بر اين اساس مدارس مي‌توانند در سال جديد، با تمام شور و شوق و ارادتي که به پيامبر اسلام دارند، براي گام برداشتن در اين راه برنامه ريزي کنند، برخي از راهکارهايي که با مشارکت همکاران و دانش‌آموزان قابليت اجرا دارد، عبارتند از: ‏

حضور در راهپيمايي‌ها، نشست‌ها و تجمع هاي دانش‌آموزي - ابراز ارادت به پيامبر اعظم در مراسم صبحگاه و ابراز تنفر از شيطان بزرگ و صهيونيست‌ها - قرائت يک حديث از رسول خدا(ع) در شروع هر کلاس‏ - تنظيم تومار و ارسال به رسانه‌ها و نيز پايگاه‌هاي اطلاعاتي و مجامع بين المللي - برگزاري جلسات انجمن اولياء و مربيان و دعوت از صاحب‌نظران جهت تبيين اهداف استکبار - معرفي کتب و منابع علمي در خصوص زندگي پيامبر (ص) به دانش آموزان - تخصيص موضوع انشاء - برگزاري برنامه‌ها و مسابقات هنري با اين موضوع - درج مقالات همکاران در مطبوعات.

روشن است که وزارت آموزش و پرورش هم، اگر بدنه سنگين ساختار، اجازه دهد مي‌تواند در اين زمينه برنامه‌ريزي‌هايي داشته باشد ولي به نظر مي‌رسد، بزرگترين خدمت ساختار کلان اجرايي، حمايت از مدارس و بازگذاشتن دست مدارس در اجراي اين‌گونه برنامه‌هاي تربيتي است.‏

تهران امروز: بازار سر به راه مي‌شود؟
«بازار سر به راه مي‌شود؟» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي‌خوانيد:

آيا تمهيدات دولتي براي مهار بازار ارز كه ديروز بخشي از آن عملياتي شد به هدف مورد نظر مي رسد و شوك ارزي كه حدود يك‌سال بر كشور سايه افكنده ، رخت برمي بندد؟ ديروز كه نخستين قيمت ارز دولتي اما با نرخ آزاد اعلام شد، كمي آنسوتر بازار آزاد به راهي ديگر رفت و قيمتها سير افزايشي داشت. اين در حالي بود كه انتظار مي رفت در بازار آزاد تحت تاثير رواني اقدامي كه دولت در پيش گرفته بود قيمتها سير كاهنده به خود بگيرد و يا دست‌كم دلار زير محدوده 2500 تومان باقي بماند.

اما عبور دلار از 2500 تومان و بازگشت سكه به ركورد يك ميليون تومان نشان داد كه بازار آزاد هنوز به تصميم عملياتي شده دولت اعتماد لازم را ندارد و شايد هم باور هايي ديگر در سر مي پروراند. البته صرفا به تحولاتي كه طي يك روز در بازار آزاد اتفاق افتاد نمي‌توان تكيه كرد و آن‌را ملاك نتيجه بخش بودن يا نبودن اقدام دولت در راه اندازي اتاق مبادلات ارزي ارزيابي كرد.

اما به هر حال اينكه بازار تحت تاثير تصميم دولت قرار نگرفته و به راه خود ادامه داده است مي‌تواند نشانه‌اي از عدم كارآيي احتمالي تشكيل اتاق مبادلات ارزي يا اجراي بد سياست ارزي جديد باشد. به همين دليل بر مقامات اقتصادي دولت است كه ثانيه به ثانيه تحولات در بازار آزاد را رصد كرده و و اجازه ندهند التهابات به‌صورت روزمره و حتي ساعتي كار را بدانجا بكشاند كه رشته امور از دست برود.

بايد در نظر داشت تصميمات اقتصادي جديدي كه اتخاذ و اجرا مي‌شود در همان لحظات اوليه تاثير رواني خود را برجاي مي گذارد و با بررسي تاثيرات فراگير يك تصميم است كه مي توان پيش‌بيني كرد كه در ادامه مسير چه اتفاقاتي رخ خواهد داد. از آنجا كه بازار ارز مدت زيادي با التهابات رنگارنگ مواجه بوده و دولت بعضا به فاصله بسيار كوتاهي تصميمات و سياستهاي ارزي خود را تغيير داده است، بازار در نخستين گام از عملياتي شدن سياست جديد ارزي تاثيرلازم را نپذيرفته و به كارآمد بودن آن باور ندارد.

به همين دليل هم كار دولت براي بازگرداندن اعتماد به بازار دشوارتر از شرايط عادي است و هم ضرورت دارد با بررسي دقيق شرايط و عوامل منجر به التهاب، براي رفع و زدودن اين عوامل منفي از بازار اقدام كرد چرا كه در غير اين‌صورت امواج ناشي از تلاطم ارزي خود را در بازارهاي مصرفي نشان خواهد داد و باعث تشديد تورم مي شود. تورمي كه همين الان هم براي بسياري از خانوارهاي ايراني قابل تحمل نيست و انتظار دارند دولت براي مهار شرايط موجود قاطعانه وارد عمل شود.

حمايت: بازگشت به مهره‌هاي قديمي

«بازگشت به مهره‌هاي قديمي» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:

آمريکا از حوادث 11 سپتامبر 2001 به بعد با واژه تروريسم و مقابله با آن سياستهاي سلطه‌طلبانه در عرصه بين‌الملل را پيگيري کرده است .آمريکا تلاش کرده تا با اين مفاهيم سياست‌هاي خود را توجيه و به گسترش نظامي‌گري در جهان بپردازد.

اين رويکرد آمريکا به جنگ افغانستان و عراق و اکنون نيز به لشکر‌کشي در بسياري از نقاط جهان منجر شده است.آمريکايي‌ها در طول سالهاي اخير تلاش کرده‌اند تا با برجسته‌سازي نقش گروه‌هاي تروريستي ضمن توجيه فضاي امنيتي جاري بر آمريکا بر اجراي سياستهاي بين‌المللي خويش بپردازند. اين رويکرد در دوران بوش و اوايل دوران اوباما در حالي پي‌گيري شده که بررسي تحولات ماه‌هاي اخير نشانه دور شدن آرام آمريکا از اين ادعاها و رويکرد به مولفه‌هاي جديد مي‌باشد.

در اين زمينه يک چرخش‌ اساسي را در سياستهاي آمريکا مي‌توان مشاهده کرد و آن دگرگوني رفتاري از تقابل به تعامل با گروهک‌ها و جريان‌هايي است که آمريکا در سالهاي اخير با آنها در جنگ بوده و حتي جنگهايي مانند افغانستان و عراق را به نام مقابله با آنها به راه انداخته است. در رفتار شناسي کنوني آمريکا يک محور قابل مشاهده است و آن خروج گروه‌هاي تروريستي از ليست سياه و رويکرد آمريکا به مذاکره با آنان است.

خارج کردن سران طالبان از ليست سياه آمريکا و سازمان ملل به نام مذاکره با آنها براي آينده افغانستان، همکاري با شبكه حقاني با ادعاي برقراري ثبات در منطقه به ويژه در پاکستان، رويکرد و به القاعده و عدم اجراي طرح‌هاي جديد براي مقابله با آنان هر چند که براي کسب امتياز از آنها همچنان حملاتي به القاعده دارد، خارج ساختن نام گروهک تروريستي منافقين از ليست سياه، رويکرد به حزب بعث در عراق با محوريت غرب ابراهيم الدوري معاون صدام و تلاش براي به قدرت رساندن آنها و … از جمله رفتارهاي جديد آمريکا در عرصه جهاني است.

اين رويکرد در حالي صورت گرفته که آمريکا در سالهاي اخير آنها را در ليست گروه‌هاي تروريستي قرار داده و ادعاي مقابله با آنها را سر داده است. حال اين سوال مطرح است که چرا آمريکايي که در سالهاي اخير با اين گروه‌ها در جنگ بوده اکنون به همگرايي آنها روي آورده است؟ در پاسخ به اين پرسش اين اصل اساس قابل توجه است که آمريکا خود ايجاد کننده اين گروه‌ها بوده و در مقاطعي از آنها براي رسيدن به اهداف خود استفاده کرده است و در سالهاي اخير نيز چون منافعش در تقابل با آنها تامين شده ادعاي تقابل و جنگ را مطرح کرده است.

در مقطع کنوني نيز آمريکا توان بازيگري در صحنه بين‌الملل را ندارد در حالي که تلاش دارد موفقيت خود در عرصه مبارزه با تروريسم را نشان دهد. در اين شرايط آمريکا با احياي دوباره اين جريان‌ها به دنبال رسيدن اهداف کلاني است که محور آن را مقابله با جريان مقاومت و استمرار نظامي‌گري در شرق تشکيل مي‌دهد.

آمريکا با زنجيره‌هاي از گروه‌هاي تروريستي شامل القاعده، شبکه حقاني، طالبان، منافقين، بعثي‌هاي عراق و … فضاي بحران در سراسر منطقه را اجرايي مي‌سازد تا بتواند منافع خود از افغانستان و پاکستان گرفته تا نظامي‌گري در سراسر خاورميانه را اجرايي سازد امري که نمود آن را در سوريه مي‌توان مشاهده کرد که تمام اين گروه‌ها در کنار يکديگر براي تحقق سلطه‌طلبي آمريکا فعاليت مي‌کنند.

آفرينش: سوال هاي بي جواب مردم كلان شهرها
«سوال هاي بي جواب مردم كلان شهرها» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:

آلودگي هواي تهران و ديگر كلان شهرهاي كشور به سبب فراهم نبودن ابزارها و راهكارهاي كاهش و تعديل آلودگي ها، باعث نگراني بسياري از مردم جامعه و كارشاسان سلامت شده است. افزايش آمارسرطان هاي مرتبط با آلودگي هوا، گسترش بيماري هاي تنفسي و عروقي، تهديد سلامت كودكان و سالمندان و تحميل هزينه هاي درمان سنگين اين گونه بيماري ها به جامعه، بخشي از مشكلاتي است كه آلودگي هوا به وجود آورده است.

تمام مردم انتظار دارند تا مسولان شهري در طي اين چندين سال، فكري به حال اين معضل بكنند، اما آنچه از اقدامات و نتيجه تصميمات مشاهده مي شود، اين است كه هيچ اقدام مثبت و اثربخشي تاكنون صورت نگرفته است. تنها راهكاري كه براي رهايي از اين آلودگي ها درپيش گرفته ايم، تعطيلي مدارس و ادارات بوده است!. اقدامي كه به هيچ وجه جوابگوي مشكل عظيم آلودگي نيست.درعوض تا چشم كار كرده است راهكارهاي غيركارشناسي و طنز آميز براي اين مشكل در دستور كار قرارگرفته است. بحث نصب "جت فن هاي بزرگ" در تهران يكي از آنها بود كه مطرح كنندگان براين باور بودند با اين اقدام باد ايجاد شده آلودگي را از سطح تهران خارج خواهد كرد!

بعد نوبت به هواپيماهاي آب پاش رسيد كه جز اينكه به سوژه طنزي براي رسانه ها و شبكه هاي اينترنتي تبديل شد حاصل ديگري نداشت. اخيراً هم كه بحث "مه پاش" از سوي مسولان مطرح گرديده تا روال علمي نگري و اقدامات كارشناسانه درجهت كنترل آلودگي تكيمل گردد!

قصدي نسبت به اثبات غيركارشناسي بودن اقدامات انجام شده نداريم، اما بحث و سوال ما اينجاست كه چرا اقدامي و پژوهشي كارشناسي دراين زمينه صورت نمي گيرد و اگرهم صورت گرفته چرا جامه عمل نمي پوشد؟!

چرا مسولان سري به كارخانه هاي خودروسازي نمي زنند تا آنها را وادار به توليد خودروهاي باكيفيت نمايند. چرا نبوغ خود در به كارگيري اقدامات غيركارشناسي در توليد خودروهاي مطابق با استاندارهاي زيست محيطي به كار نمي گيرند؟

آيا تاكنون راهكاري براي توليد سوخت استاندارد براي خودروها اتخاذ شده است. بنزين غيراستانداردي كه به مردم تحويل داده مي شود موجب افزايش دوچندان آلودگي هوا مي گردد. آيا نمي توان بخشي از اين آلودگي را با كنترل اين بخش بهبودبخشيد. البته بعضاً اقداماتي اصولي همچون جمع آوري خودروهاي فرسوده در دستوركار قرار گرفته است، اما نحوه اجراي اين طرح و نوع تسهيلاتي كه براي جمع آوري خودروهاي فرسوده درنظرگرفته شده ، انگيزه اي براي صاحبان آنها ايجاد نكرده و بعضاً شرايط به آنها تحميل شده است.

چرا هيچ يك از دولت هاي روي كارآمده جرأت اين اقدام را نداشته اند كه كارخانجات درون شهر ويا نزديك شهرها را تعطيل و به خارج از شهر منتقل كنند؟ آيا ملاحظات اقتصادي و مالي از جان مردم كشور ارزنده تر است؟! آيا باوجود پالايشگاه هاي مواد نفتي، كارخانجات توليدسيمان و صنايع سنگين و آلاينده درون شهرهاي يا درحومه آنها، مي توان انتظارداشت كه آب پاشي و مه پاشي راه گشاي مشكل آلودگي هوا باشد؟!

با توجه به نزديك بودن فصل سرما، آيا تاكنون مسولان به اين توجه كرده اند كه فكري براي عرضه انر‍ژي هاي پاك و بروز رساني سيستم هاي گرمايشي منازل و كارخانه ها بكنند، تا بخش عظيمي از آلودگي ها در داخل و خارج از منازل مردم كاهش يابد و سلامت آنها تضمين شود.

آلودگي هوا، مشكلي نيست كه چاره و راه حلي نداشته باشد، آنچه در بالا گفته شد چند نمونه از راهكارهايي بود كه تمام مردم عادي هم از آن خبردارند و نياز به اقدامات خارق العاده نيست، اما چرا رويكردي علمي و كارشناسي در قبال اين معضل اتخاذ نمي شود، سوالي است كه سال هاست براي مردم كلان شهرها بي جواب مانده است...!

آرمان: مجلس محلی، بدون محمل قانونی
«مجلس محلی، بدون محمل قانونی» عنوان يادداشت روز روزنامه ارمان به قلم منصور حقیقت‌پور است كه در آن مي‌خوانيد:

نماینده مردم سمنان از تشکیل مجلسی محلی در این شهر خبر داده که قرار است معضلات و مشکلات مردم را به طور کاملا تخصصی در کمیسیون‏‌های مشابه کمیسیون‌های مجلس شورای اسلامی بررسی و رفع کند یا طرح‏‌های کارشناسی شده‌ای را برای تصویب در خانه ملت ارائه دهد. عليرضا خسروي در توضیح تشکیل این مجلس محلی، با بيان اينكه تاكنون فرآيند قانون از بالا به پايين نوشته می‌شده اذعان داشت: با شكل‌گيري اين مجلس قانون در فرآيندي از پايين به بالا شكل مي‌گيرد و اين مهم، اتفاق خوبي است كه در اين مجلس محلي مي‌افتد.

اصولا تشکیل اتاق فکر و تیم‏های مشورتی در حوزه‏های مدیریتی و تصمیم‌گیری عملی مثبت است که در جهان کنونی، به دلیل تخصصی شدن حوزه‏ها لازم و ضروری به نظر می‏رسد. اما اینکه گروهی تشکیل و بر آن نام «مجلس محلی» گذاشته شود، می‏تواند محل اشکال جدی باشد.

در ادبیات سیاسی رایج، مجلس به سازوکاری گفته می‏شود که اعضای آن توسط رای مردم و در فرآیندی خاص تعیین و انتخاب شده و دارای وظایف، مسئولیت‏ها و محدودیت‏های قانونی مشخصی هستند.

اولین نکته در مورد «مجلس محلی سمنان» این است که بدانیم اعضای آن با چه فرآیند و شاخص‏هایی تعیین یا انتخاب می‏شوند. مشخص نیست که مجلس یاد شده در سمنان از چه چارچوب اجرایی و قانونی برخوردار است. خسروی در بیان کارکردهای این مجلس به تلاش برای تصویب قوانین از پایین به بالا اشاره کرده است.

در این خصوص مشخص نیست که محل و کارکرد دقیق این مجلس در فرآیند تدوین و تصویب قانون چیست. به هر تقدیر اگر برای این مجلس فرآیند تاثیرگذاری مستقیمی در تدوین و تصویب قانون متصور باشیم، خود نیازمند تصویب قوانینی است که چارچوب و سازوکار این مجلس را مشخص کرده و به آن مشروعیت ببخشد. این امر همچنین در زمینه‏هایی حتی نیازمند تغییرات در قانون اساسی است. از سویی باید یادآور شد که شوراهای شهر در قامت مجالسی محلی در حقیقت بسیاری از کارکردهای یادشده برای «مجلس محلی سمنان» را در دل خود دارند.

اکنون که به شکلی مشخص هیچ یک از مقدمات قانونی برای تشکیل مجلس محلی سمنان طی نشده باید بپذیریم که تصمیمات این مجلس تنها می‏تواند در سطح مشورتی مورد توجه قرار گیرد و در حقیقت هیچ الزام اجرایی در پی نخواهد داشت. از همین منظر هم باید گفت که معمولا مسئولان و مدیران ارشد استان‏ها و کشور از چنین دست سازوکارهایی برای گرفتن مشورت و تسهیل در بررسی کارشناسانه مسایل استفاده می‏کنند و این مساله چندان تازگی ندارد.

مردم سالاري: از ميدان کشتارگاه تا پارک پرديسان
«از ميدان کشتارگاه تا پارک پرديسان» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد:

غوغاي سوژه‌هاي گداخته سياسي و اقتصادي عناوين نخست جرايد را از آن خود کرده است؛ بازداشت فرزندان هاشمي، سفر رئيس‌جمهوري به همراه 160 نفر به نيويورک، عبور سکه از يک ميليون تومان، يکه تازي دلارهاي رام نشدني و حتي موضوع انتخابات سال آينده رياست جمهوري جايي براي نگاه به محيط زيست نگذاشته است.

نزديک به يک دهه پيش که موضوع آلودگي هوا گريبان مردم شهرهاي بزرگ ايران اسلامي را گرفت و از حدود 3 سال پيشتر پرونده گردو غبار هم گشوده شد.

در حالي که تا قبل از دهه 80 برف مدارس تهران و شهرهاي ديگر را تعطيل مي‌کرد، تعطيلي درس و مدرسه به علت آلودگي هوا بر يک پديده عادي براي دانش‌آموزان تبديل شده است. در همين حال مرگ و مير بر اثر آلودگي هوا به همراه بيماري‌هاي تنفسي به شکلي افسار گسيخته افزايش يافته است.

خصلت ايراني‌هاست، زماني که دردي را عارض مي‌شوند با هياهو به دنبال درمان مي‌گردند اما پس از تسکين موقت، درمان ريشه‌اي را فراموش مي‌کنند.

در بهار و تابستان موضوع خشکسالي به همراه گردو غبار که چندين استان سرزمين پارس را زمين گير مي‌کند و در زمستان با وارونگي هوا و تشديد آلودگي هوا؛ ادارات تعطيل مي‌شوند، محدوديت‌هاي سخت‌گيرانه ترافيکي و تردد اعمال مي‌شود. جرايد وارد ميدان مي‌شوند، نمايندگان مجلس تشکيل جلسه مي‌دهند و در نهايت مسوولين دولتي وعده بهبود شرايط در‌ آينده نزديک را مي‌دهند اما هر سال، دريغ از پارسال!

شرايط بدتر از گذشته مي‌شود، تالاب‌هاي منحصر به فرد ايران اسلامي به سرنوشت درياچه اروميه دچار مي‌شوند. تالاب انزلي، درياچه پريشان، تالاب گاوخوني نمونه‌هاي کوچکي از انهدام اکوسيستم‌هاي طبيعي ايران است که در کنار فاجعه درياچه اروميه تصويري دلخراش تصوير مي‌کند.

درهمين حال ويلاهاي لوکس در دل جنگل‌ها سبز مي‌شوند و درختان اين جنگل‌ها با صداي شبانگاهي اره‌ها افقي مي‌شوند تا با هر باران کوچک سيلاب به راه بيفتد و شهرهاي کوچک و بزرگ را به دليل فقدان پوشش گياهي زير گل و لاي مدفون کند.

همه اين موارد يک طرف و خبرهايي که به فاصله کوتاهي از يکديگر منتشر شد به يک طرف، مدت‌ها بود که شايعه فروش پارک جنگلي پرديسان قلب شش غربي تهران را نشانه رفته بوداما ناگهان موضوع واگذاري زمين‌هاي اين پارک جنگلي با قيمت متري 8 هزار و 200 تومان جدي شد. اگرچه مقامات سازمان محيط زيست موضوع را از ريشه کذب خواندند اما يک مقام عالي رتبه اين سازمان احتمال واگذاري را پيش کشيد تا شايعه، واقعيت را در يک قدمي خود بينند.

موضوع جالب اينجاست که ساختمان مرکزي باني و متولي رسمي محيط زيست در پارک جنگلي پرديسان واقع شده است، اما به جاي آن که اين نقطه از تهران به عنوان مشت از خرمن محيط زيست ايران اسلامي آبادترين پوشش گياهي و سبزترين نقطه پايتخت باشد در قسمت‌هاي وسيعي بدون پوشش گياهي و لم يزرع رها شده است.

واگذاري رسمي 2 هزار هکتار از پارک ملي گلستان، پرسش‌هاي زيادي را براي علت اين اقدامات و نحوه واگذاري آن مطرح مي‌کند.

در آخرين خبر هم گفته شد، 7 ميليون و 400 هزار متر مربع از منابع ملي جاجرود به رغم تاکيد مستقيم تبصره 4 ماده 31 قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع مبني بر منع واگذاري زمين‌هاي حفاظت شده، رخ داده است.

اين اتفاقات وقايع خوشايندي براي کشور که نياز مبرم به توسعه جنگل‌ها و درختکاري دارد، نيست. مقام معظم رهبري هر سال، شخصا در روز درختکاري نهالي کاشته و بر‌‌گسترش نهضت درختکاري تاکيد مي‌کنند در حالي که آمار مشخصي از وضعيت جنگل‌هاي ايران و رشد آن در دسترس نيست و اين ابهام سوالات فراواني در مقابل ميزان پوشش گياهي و جنگلي ايران مطرح مي‌کند، آيا کساني تاکيدات مستقيم رهبري را تنها براي نقش بستن روي سربرگ‌هاي خود مهم مي‌دانند؟!‍

پس از آتش‌سوزي وسيع 4 سال پيش که چندين هکتار از جنگل‌هاي شمال ملبورن را در خود بلعيد، دولت ورود به زمين‌هاي جنگل و هر گونه ساخت و ساز را ممنوع کرد؛ سپس سازمان محيط‌زيست استراليا به همراه وزارت کشاورزي اين کشور پروژه ده ساله احياي جنگل ملبورن را عملياتي کرد.اکنون با گذشت 3 سال درختچه‌هاي سبز جاي زمين‌هاي سياه را گرفته است. اما در ايران اسلامي با دست‌هاي خودمان نعمات خدادادي را نابود مي‌کنيم. در کشورهاي اروپايي و پيشرفته، موضوع محيط زيست تا حدي مهم است که ممکن است باعث زلزله‌هاي سياسي شود.

در دولت آلمان کم‌کاري وزارت محيط زيست در زمان گرهارد شرودر تاثير مستقيم در رقابت‌هاي سياسي اين کشور گذاشت که در نتيجه آن قدرت حزب سبز آلمان دو چندان شد. در ايران اسلامي متاسفانه آن گونه که بايد موضوع محيط زيست جدي گرفته نشده است. البته سازمان محيط زيست اقدامات و طرح‌هاي جالبي همچون بسته کاهش آلودگي هوا و مه‌پاشي را انجام داده است اما بحث محيط‌زيست همچنان حال و روز ناخوشي دارد. در گذشته نه چندان دور، در تهران منطقه‌اي بود به نام ميدان کشتارگاه که امروز جگرکي‌ها و کبابي‌هاي رنگارنگ تصرف کرده‌اند، آيا در آينده پارک جنگي پردسيان هم به سرنوشت ميدان کشتارگاه دچار خواهد شد و مردم بايد براي خريدن يک درخت کوچک به مغازه‌هاي اقماري اين پارک که احتمالا آن روز مجتمع شده است، مراجعه کنند؟

قابل توجه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي هم هست که مبادا جنگل ابر هم در ميان غفلت‌ها، عرصه يکه‌تازي طرح باغشهر و دلالان شود. مبادا روزي فرا برسد که مقامات در مقابل آيندگان براي نابودي سرمايه‌هاي گياهي ايران پاسخي نداشته باشند.

ابتكار: پاشنه آشيل سياستمدار كهنه كار

«پاشنه آشيل سياستمدار كهنه كار» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي‌خوانيد:

معلوم نيست چند سال بايد طول بكشد تا خاطرات «اكبر هاشمي رفسنجاني» از روزهاي اول تا سوم مهرماه سال 1391 به بازار بيايد. اما هر زمان كه اين اتفاق بيفتد، روزنگاري‌هاي هاشمي از ايام اول مهر91 براي بسياري خواندني خواهد بود. در اين سه روز ايران، شاهد حادثه فراگير سياسي يا اقتصادي، اجتماعي مهم و خاصي نبود. اما براي خانواده رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، رئيس سابق مجلس خبرگان و رئيس جمهور و رئيس مجلس اسبق كشور، روزهايي التهاب آور، بحراني و متفاوت از همه روزهاي 34 سال گذشته بود.

ديروز اما اوج اتفاقات پيش آمده براي خانواده و آقازاده‌هاي آيت الله بود. در اين روز خاص به جز شخص هاشمي رفسنجاني همه اعضاي اين خانواده در محدوده اوين حضور داشتند و به طور قطع پدر در منزل كمي تا قسمتي خونسرد وقايع را از دور دنبال مي‌كرد و احتمالا سراغ قلم و دفتر خاطره نويسي اش را هم گرفت.

«مهدي هاشمي» شب قبل و پس از سه سال پرماجرا، از سفر لندن به تهران بازگشت. او پس از ديدار شبانه با پدر، در اولين ساعات اداري صبح، برگ احضاريه به دست راهي دادسراي امنيتي شد. خواهرش فائزه هم از دو روز پيش در زندان اوين و در يك قدمي همين دادسرا حكم شش ماه حبس خود را از دو روز پيش آغاز كرده بود. اين محاكمه و آن حبس كافي بود تا دو پسر و يك دختر ديگر آيت الله به اتفاق مادر خود همه ديروز را در حوالي اوين به سر ببرند.

گروهي در تدارك ملاقات با فائزه بودند و گروهي ديگر، سند ملك به دست، تعيين تكليف برادر از فرنگ بازگشته خود را انتظارمي كشيدند. اما سندهاي آماده شده براي كفالت به كار نيامد و مهدي به تشخيص بازپرس پرونده و به سياق همه پرونده‌ها و اتهام‌هاي مشابه با قراربازداشت موقت راهي اوين شد تا فرزندان متفاوت و جنجالي آقاي سياستمدار پس از سه سال دوري، همسايه شوند.

برخي همزمان شدن حبس و بازداشت مهدي و فائزه را به آقازادگي اين دو و اختلافات سياسي موجود در كشور نسبت مي‌دهند. از اين رو در روزهاي گذشته شائبه عمدي بون اجراي حكم خواهر در آستانه بازگشت برادر در اذهان تداعي شده است. با اين حال سير دو روزه مراحل قضايي انجام شده در خصوص اتهامات مهدي هاشمي نشان گر اين است كه براي قوه قضائيه و دادستاني كشور پرونده پسر و دختر هاشمي رفسنجاني با باقي پرونده‌هاي اين چنيني فرقي نمي‌كند و به اين پرونده همچون همه پرونده‌هاي قضايي ديگر نگاه مي‌شود. اگر از همزمان شدن اجراي حكم فائزه با بازگشت مهدي بگذريم، - كه آن هم از اختيارات قاضي اجراي حكم بوده است- همه روند دادرسي و بررسي‌هاي صورت گرفته در قبال مهدي هاشمي؛ از لحظه به زمين نشستن پرواز شماره EK977 دوبي در فرودگاه بين‌المللي امام خميني تهران تا عصر ديروز و صدور قرار بازداشت موقت، همه روالي منطقي و بر پايه احكام و آئين نامه‌هاي رسمي قضايي صورت گرفته و حتي و مورد تاييد و پيش بيني وكيل خانواده هاشمي بوده است.

اكبرهاشمي رفسنجاني را دوست و دشمن سياستمداري براي همه فصول مي‌شناسند. او به گواه رفقاي سياسي ديروزش مرد عبور از بحران‌ها و مواجهه مدبرانه با ناملايمات بوده است. او در سال‌هاي مبارزه تا انقلاب، از انقلاب تا جنگ و در همه سال‌هاي پس از جنگ تا كنون، بحران‌هاي زيادي را با توفيق از سر گذرانده است. همه گردنه‌ها و پيچ‌هاي صعب العبوري كه هاشمي در همه چهار دهه گذشته از آنها عبور كرده است، همه از جنس سياست و اموركلان مملكتي بوده است و او نه با تعصب و برخورد احساسي و نه حتي با شخصيت كاريزماتيك خود كه با تدبر و هوشمندي بر آنها فائق آمده و تاكنون هاشمي مانده است. در كنار اين نقطه قوت برجسته اما هاشمي را هميشه يك نقطه ضعف تهديد مي‌كرده است و آن برخورد احساسي و متفاوت او در قبال خانواده بوده است. اين مساله خاص در همه دو دهه گذشته به «پاشنه آشيل» اين پير سپهر سياست بدل شده است.

اين روز‌ها و با بازگشت به ظاهر لجبازانه و پر سر و صداي مهدي به تهران و همزمان شدن اجراي حكم حبس فائزه با اين بازگشت، بسياري از موافقان و مخالفان هاشمي تلكس خبرگزاري ها، قاب تلويزيون‌ها و صفحات روزنامه‌ها را كنجكاوانه در جستجوي واكنش پدر سياستمدار به اويني شدن دو فرزند پي مي‌گيرند.

آيا سياستمدار پير همچون روزهاي بحراني سال‌هاي پس از انقلاب و آغازين روزهاي دهه 60 و تمامي روزهاي پر التهاب جنگ تحميلي با سياست برخورد مي‌كند يا مانند هر ازگاهي كه بحث فرزندانش شده است با احساسات رقيق پدر و فرزندي خود پا پيش خواهد گذاشت.
عصر ديروز محسن پسر ارشد هاشمي در گفت‌وگو با خبرنگاري درباره واكنش پدرش به بازداشت مهدي و فائزه هاشمي، گفت: «ايشان مي‌گويند، بچه‌هاي من مثل بچه‌هاي بقيه افراد هستند و فرقي بين بچه‌هاي من با بچه مردم نيست. نظر ايشان اين است که نبايد تبعيضي صورت بگيرد و بايد بدون تبعيض با فرزندان ايشان برخورد شود. ايشان از بازداشت مهدي و فائزه نگران نيستند؛حاج آقا به اين بحران‌‌ها عادت دارند.»

از اولين واكنش نيمه رسمي و با واسطه هاشمي رفسنجاني به وقايع سه روز گذشته چنين برمي آيد كه هاشمي كمابيش اين دو اتفاق را همين گونه كه پيش آمده است پيش بيني كرده بود. او فكرهايش را كرده است و با خود قرار گذاشته كه از دريچه رويكرد كلان نگر خود به مسائل مملكتي و نه برخورد احساسي پدر و فرزندي به اين ماجرا و حوادث بعدي آن بنگرد.

سخني كه هاشمي رفسنجاني بر زبان آورده است از يك سوي گوياي اعتماد و اعتقاد قلبي و عقلي وي به ترازوي عدالت و عملكرد حوزه قضايي كشور و شايد عاقبت اين پرونده است و از سوي ديگرهمان واكنش هوشمندانه اي است كه از او به عنوان مرد دلسوز نظام و انقلاب و سياستمدار كهنه كار، انتظار مي‌رفت.

براين اساس تا اينجاي كار، هم مسئولان امنيتي و قضايي كشور و هم خانواده هاشمي با رويكردي منطقي ومبتني بر نگاهي حقوقي با هدف روشن شدن ابعاد مخفي اتهامات وارده با اين ماجرا برخورد كرده اند. از اين رو عادلانه تر اين است كه افكار عمومي، فعالان سياسي و دانشجويي و همه كساني كه دغدغه اجراي عدالت دارند، نيز به جاي واكنش‌هاي افراطي و فشارهايي كه صرفا به سياسي شدن اين روند دامن زده و اوضاع سياسي كشور و نيز وضعيت حقوقي اين پرونده را پيچيده تر مي‌كند، اجراي امور را به دور از غوغا سالاري، به دستگاه قضايي كشور واگذارند.

در اين ميانه، چرايي چراغ سبز پدر به پسر در چنين روزهايي و انتخاب اين زمان براي باز شدن پرونده جنجالي مهدي هاشمي يكي از ابهامات و سوال‌هايي است كه ذهن‌ها را به خود مشغول كرده است. طي دو روز گذشته بسيار گفته شده است كه در انتخاب زمان رجوع مهدي به تهران هاشمي چندان نقشي نداشته است و مهدي هاشمي كه خود را نه آقازاده اي وابسته كه فردي مستقل مي‌داند شخصا براي بازگشت تصميم گرفته است.

با اين حال مهدي هاشمي در حالي به تهران آمد و راهي اوين شد كه آرايش سياسي كشور در آستانه انتخابات سال آينده تا حدودي در حال روشن شدن است و به طور قطع اين حضور و خبر سازي‌هاي محاكمات پسر آقاي هاشمي و واكنش‌هاي پس از‌ آن تا حدود زيادي بر موازنه قواي سياسي و يارگيري‌هاي سياسي و حتي امور ديگر اثر خواهد گذاشت. يكي از اصلي ترين پس لرزه‌هاي اين بازگشت اين است كه با وجود برخي شنيده ها، از هم اكنون بايد حضور و يا تاثير گذاري تمام قد هاشمي رفسنجاني در انتخابات 24 خرداد رياست جمهوري را تا حدودي منتفي شده دانست

دنياي اقتصاد: مدیریت خردمندانه اقتصاد در شرايط تحريم
«مدیریت خردمندانه اقتصاد در شرايط تحريم» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر جواد صالحي اصفهاني است كه در آن مي‌خوانيد:

در چند دهه اخير، منبع اصلی درآمد‌های کشور ما فروش نفت بوده است.

با وضع تحریم‌های اقتصادی، امکان بهره‌مندی ما از این منبع درآمدی نیز کاهش یافته و از این رو تا زمانی که تحریم‌ها ادامه دارد، تلاش برای کاهش وابستگی اقتصاد ایران به نفت، از اهمیت مضاعفی برخوردار است.

برخی از نکات مهمی که در این راستا باید به آن توجه ویژه داشته باشیم، عبارتند از:

الف) افزایش انعطاف‌پذیری اقتصاد: مهم‌ترين عامل براي حركت به سوي اقتصادي با وابستگي كمتر به نفت، انعطاف‌پذيري اقتصاد است؛ به این معنا که منابع توليد باید بتوانند بين بخش‌هاي مختلف توليد جابه‌جا شوند. به عنوان مثال زمانی که درآمد نفتي بسيار زيادي داشتيم و حجم واردات ما زياد بود، برخی از صنايع قابل تجارت (tradable) ما همچون شكر، نساجي و... دچار مشكل شدند. حال با كاهش درآمد‌های نفتی و افزایش قيمت دلار، عوامل توليد و به ويژه نيروي كار بايد بتوانند از بخش‌هاي غيرقابل تجارت (non-tradable) مثل ساختمان و خدمات به بخش‌هايي حركت كنند كه اكنون نياز به سرمايه‌گذاري دارند و سوددهي در آنها بالا رفته است. به هر روی، انعطاف‌پذيري در اقتصاد ما بسیار اندک است و باید برای رفع این مشکل بکوشیم. باید اشاره کرد که بخشي از این موضوع به قوانين دست و پاگیر بازمي‌گردد كه امکان اصلاح آنها وجود دارد.

ب) پویایی بخش خصوصی و بازار‌ها: نكته دوم اين است كه شركت فعالانه بخش خصوصي در اقتصاد و استفاده از بازارها يك شرط اصلي هم براي افزايش انعطاف‌پذيري و هم برای افزایش قابليت اقتصاد ايران در جهت چرخش به سوی اقتصادي خودكفاتر است. اقتصاد ايران از این لحاظ نیز چالش‌هايي پیش رو دارد.

ج) تلاش برای افزایش اعتماد مردم: نكته سوم كه اهميت بسيار زيادي دارد، اعتماد مردم و به ويژه بخش خصوصي به سمت‌و‌سوی حركت اقتصاد است. اطلاعات دولت از همه بازيگران اقتصادي مانند خانوارها و بنگاه‌ها بیشتر است و از این رو سیاست‌هایی که اعمال می‌کند و اطلاعاتي كه درباره این سیاست‌ها در اختيار بخش خصوصي مي‌گذارد، اهمیت فراوانی دارند. اين اطلاعات بايد به گونه‌ای باشند که تصميم‌گيرندگان بخش خصوصي بتوانند به آنها اتکا کنند. به عنوان مثال، اگر برخی از دولتمردان ما بيان كنند كه تحريم‌ها هیچ اثري بر اقتصاد ما ندارد، ممكن است عده‌اي اين حرف را باور كنند و گمان كنند كه هيچ اتفاقي نخواهد افتاد و از همین رو با افزایش قيمت دلار دچار شوك شوند؛ چون از قبل آمادگي چنین اتفاقی را نداشته‌اند.

از سوی دیگر، ممکن است عده‌اي از بازيگران اقتصادي نیز اين گفته دولت را باور نكنند و به همین منوال، دیگر اظهارات دولتمردان را نیز جدی نگیرند. در این صورت، اين افراد در تصميم‌گيري خود دچار مشكل خواهند شد.

د) اقتصاد بسته یا باز؟
شكي نيست كه مبادلات ما با كشورهاي خارجي دچار اشكال شده و اين مشكلات احتمالا تا چند سال ادامه خواهد داشت و از این رو اقتصاد ایران در عرصه مبادلات خارجی به اقتصادی تا حدی «بسته» تبدیل می‌شود. اما در همین دوره زمانی، اقتصاد ما مي‌تواند در داخل «باز» باشد؛ به اين معنا كه رقابت داشته باشيم، بخش خصوصي داراي تحرك باشد و نقشي فعال را در توليد بازي كند، بازارها نقش خود را در هدايت عوامل توليد به بخش‌هاي سودده ايفا كنند و قيمت‌ها نيز تا حد خوبي آزاد بوده و دولت زیاد در تعيين آنها دخالت نكرده و تعیین قیمت‌ها را به بازارهای رقابتی واگذار نماید.

بنابراين از یک سو از آنجا که مبادلات خارجي ما كاهش پيدا كرده، اقتصاد ما تا حدي بسته مي‌شود؛ اما از سويي ديگر اقتصاد ما بايد در داخل بازتر شود. اين مساله‌اي است كه كنترل آن در اختيار خود ما قرار دارد و دیگران نمی‌توانند به ما تحميل ‌كنند كه اقتصاد داخل خود را به اقتصادی باز تبدیل کنیم یا بسته.

گمان مي‌كنم شباهتي ميان وضعيت كنوني و دهه 1360 که جنگ به ما تحميل شده بود، وجود دارد و بسیاری نیز این شباهت را در ذهن دارند. در آن زمان اقتصاد ما هم در عرصه خارجی بسته بود و هم ما آن را به دلیل شرايط جنگي در داخل بسته بودیم. اين كار شاید در آن زمان درست بود؛ چون با شرايطی بسیار اضطراري مواجه بودیم؛ اما به نظر می‌رسد که شرايط امروز ما با آن زمان بسیار فرق دارد. ما در شرايط اضطراري نيستيم و اقتصادمان بسیار پيچيده‌تر و پربنیه‌‌تر شده است. از این رو مي‌توانیم با باز كردن اقتصاد در عرصه داخلی،‌ بسته شدن آن در عرصه خارجی را جبران كنيم. اين دو بخش به نوعي با هم مبادله دارند. وقتي که اقتصاد در خارج بسته مي‌شود، بازار‌های داخلی را بايد باز‌تر و آزاد‌تر كرد تا انعطاف‌پذيري بتواند افزایش یابد و عوامل توليد بتوانند تحرك داشته باشند.

ه) اصلاح سیستم مالیات‌ستانی؟
اندازه دولت در اقتصاد ما بزرگ است. در شرایط کنونی، چنانکه گفته شد، دولت بخش مهمي از منبع درآمدي خود را از دست داده و به نظر مي‌رسد كه ناچار است براي تامين هزينه‌هاي خود به ماليات‌ستاني بیشتر روي آورد. البته یک راه حل جایگزین آن است که دولت مي‌تواند در ازای کاهش درآمدهایش، سهم خود در اقتصاد را تا اندازه‌ای كمتر كند و لازم نيست كه بر حفظ سهمي كه پیش‌تر داشته پافشاری کند و در نتیجه مجبور باشد سطح ماليات‌ها را به طور محسوس بالا ببرد.

اما حتي با كاهش نقش دولت در اقتصاد و كاهش هزينه‌هاي آن باز هم لازم است كه درآمدهاي مالياتي دولت تا اندازه‌اي بالا روند. اين موضوع به مطالعات كارشناسي احتياج دارد تا دریابیم که اندازه چه ماليات‌هايي در اقتصاد ايران اندک است و چه ماليات‌هايي را نبايد افزایش دهیم. به عنوان مثال به نظر می‌رسد که ماليات بر درآمد اشخاص می‌تواند در اقتصاد ایران زیاد‌تر شود. همچنین ماليات بر ارزش افزوده مي‌تواند افزايش پيدا كند. اين ماليات در خاورميانه به طور متوسط در حدود 15 درصد است؛ در حالي كه در ايران اکنون معادل 5/3 درصد است. ماليات ديگری که امکان افزایش دارد، ماليات بر درآمدهاي غيررسمي (درآمد افراد خود شاغل و مشاغل آزاد) است كه اندازه‌ای بسیار اندک دارد.

از طرف دیگر، در شرایط کنونی نياز داريم كه سيستم مالياتي خود را بهبود بخشیم، به شکلی كه افراد اظهارنامه مالي دقيق داشته باشند و جزاي كيفري نیز برای تخطی از این کار وضع کنیم. در اين صورت دولت مي‌تواند درآمد مالياتي خود را تا حدي افزايش دهد تا جايگزين كمبود درآمد نفت شود. از سوی دیگر، در اقتصاد ايران ماليات بر كارفرما (payroll tax) كه عمدتا بر سهم سي درصدي كارفرما از حق بيمه اعمال مي‌شود، برای شرایطی که بيكاري بسیار زیاد است، ماليات مناسبی نيست و حتی كاهش آن در شرايط فعلی كه درآمد دولت كاهش يافته، مي‌تواند مفيد و بهينه باشد.

و) سیاست‌های ارزی
سياست‌هاي ارزي در شرايط كنوني به علت وضع تحریم‌ها با چالشی بسیار بزرگ روبه‌رو شده است و در اثر آن نمی‌توانیم از بسیاری از فوايد بازار آزاد ارز بهره بگيريم. به اعتقاد من فعلا ناخواسته در يك سيستم ارز دو‌نرخي گرفتار شده‌ایم و براي خروج از آن اصلا نبايد عجله كنيم. مثلا این سياست که دولت تمام ارز خود را در بازار آزاد بفروشد و به دنبال سياست تك‌نرخي باشد، در شرایط فعلی تحریم، سیاست مناسبی نیست. اما به نظر می‌رسد که همین سيستم دونرخي موجود را می‌توان به شکل بهتری پياده كرد. به ویژه، شفافيت سيستم دو‌نرخي اهميت فراوانی دارد. باید اطلاعاتی که خریداران ارز با نرخ پایین‌تر درباره هدف‌شان از این خرید ارائه می‌کنند، در دسترس عموم قرار گیرد تا رانت‌خواری که در سیستم‌های دونرخی بسیار رشد می‌کند و ریشه می‌دواند، تا حد امکان کاهش یابد. به هر طریق، به گمان من، دستیابی سریع به سیستم تک‌نرخی در شرایط کنونی، اگر نگوییم غیرمطلوب است، لا‌اقل غیر‌عملی است.

ز) فرصت ناشی از تحریم‌های نفتی
با وجود اینکه درآمد نفت به رشد زیرساخت‌های اقتصاد کشور و بخش‌های مهم آموزش و بهداشت در دهه‌های گذشته بسیار کمک کرده، اما جنبه‌هایی منفی نیز داشته است که کاهش یا حذف درآمد حاصل از فروش آن، ما را به شرایط جدید خوشبین می‌کند. در اکثر کشورهایی که اقتصادشان در اقتصاد جهانی ادغام می‌شود، بهره‌وری نیروی کار افزایش می‌یابد؛ اما این پدیده در کشورهای نفت‌خیز اتفاق نمی‌افتد؛ چون به اصطلاح بهره‌وری نفت منشأ خارجی دارد، یعنی قیمت نفت در یک بازار بین‌المللی تعیین می‌شود که نوسان آن هیچ ارتباطی با بهره‌وری اقتصاد داخلی ندارد.

به عنوان مثال، با مقایسه داده‌های مربوط به اقتصاد ایران و ترکیه در‌می‌یابیم که افزایش درآمد صادراتی ترکیه، عمدتا از محل افزایش بهره‌وری نیروی کار در بخش‌های صادراتی مثل صنعت نساجی بوده است و این افزایش بهره‌وری به طور طبیعی به بخش‌های دیگر نیز سرایت می‌کند. اما در مورد ایران افزایش درآمد نفت، خود به خود این تاثیر را به همراه ندارد و حتی می‌توان گفت که تا اندازه‌ای مانع افزایش بهره‌وری نیروی کار نیز شده است.

در اقتصاد ایران با وجود اینکه در بخش‌های آموزش و بهداشت سرمایه‌گذاری خوبی کرده‌ایم؛ اما آموزش ما روی‌هم‌رفته بر افزایش بهره‌وری و آموزش فنون متمرکز نبوده و مدرک‌گرایی در آن زیاد بوده و این امر خود به نوعی رانت‌‌طلبی تبدیل شده است. شرایط جدید این فرصت را برای ما فراهم می‌کند که اثرات نا‌مطلوب این جنبه منفی درآمد نفت را کمتر کنیم؛ به این معنا که مواردی همچون بخش آموزش یا قانون کار را اصلاح کنیم و افراد به جای اینکه تنها در پی کسب مدرک باشند، به دنبال فراگیری فنون مولد بروند. این امر انعطاف‌پذیری را در اقتصاد ما افزایش می‌دهد.

این‌ها جنبه مثبت کاهش درآمد‌های نفتی است، به این شرط که به درستی تشخیص دهیم که چالش‌ها را چگونه باید به فرصت تبدیل کنیم.

گسترش صنعت: کدام بنگاه حمایت شود؟
«کدام بنگاه حمایت شود؟» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلمعلی نبوی است كه در آن مي‌خوانيد؛اگر شما صاحب یک بنگاه تولیدی باشید و به هر دلیلی بنگاه شما دچار مشکلاتی مانند معوقات بانکی، کمبود نقدینگی و تامین ارز شده است، این شانس را داشته‌اید که عمده توجه و زمان معطوف به رفع مشکلات شما شده و ساختارها و فرآیندهای مختلفی برای یاری ایجاد شود.

از سوی دیگر اگر یک بنگاه موفق، در زمینه کاری خود هستید و می‌خواهید کسب و کار خود را توسعه دهید و در بازارهای جدیدی ورود کنید یا سرمایه خارجی جذب کنید شاید نتوانید به میزان گروه اول شانس استفاده از توجه و یاری را داشته باشید، چراکه این توجه و وقت قبلا توسط گروه اول اشغال شده است. واقعیت این است که اگر تمرکز حاکمیت - چه در منابع انسانی و مالی چه در سایر منابع- را به عنوان یکی از منابع ارزشمند و محدود کشور در نظر بگیریم، باید به تخصیص این منبع توجه ویژه‌ای داشت.

یکی از انتخاب‌های مهم در این زمینه این است که این منابع صرف چه گروه از بنگاه‌ها شود، بنگاه‌های پیشرو، قوی، سالم و موفق یا بنگاه‌های ضعیف، دارای مشکل و در حال شکست؟ به نظر می‌رسد باید موازنه‌ای منطقی بین این دو گروه برقرار کرد. اما در گذشته و حال کفه این توازن به نفع بنگاه‌های دارای مشکل می‌چربد و تفاوت کفه وزنه‌ها نیز قابل توجه است.

البته مقصود ما این نیست که نباید به چنین بنگاه‌هایی توجه شود یا شکست آنها را به‌عنوان عملکرد طبیعی مکانیزم بازار دانست؛ بلکه سخن از مهجور ماندن بنگاه‌های موفق است و این‌که باید ابتدا توازنی میان این دو برقرار شود و سپس توجه به سمت بنگاه‌های موفق بیشتر شود، چراکه اگر به‌طور دقیق‌تر به این موضوع بنگریم، درخواهیم یافت که برخی بنگاه‌های مشکل‌دار امروز همان بنگاه‌های موفق دیروز هستند که به علت عدم توجه به خیل مشکل‌داران پیوسته‌اند.

همچنین این عدم توازن باعث می‌شود، حتی گاهی بنگاه‌ها برای جلب توجه دولت و بهره‌گیری از برخی امتیازات تمارض کنند. بنابراین با افزایش توجه به بنگاه‌های پیشرو به تدریج از حجم بنگاه‌های دارای مشکل نیز کاسته می‌شود و نیاز به توجه به آنها نیز کم خواهد شد. البته در این نگاه باید معیارهای شناسایی بنگاه‌های موفق و پیشرو به‌طور دقیق تبیین و شفاف شود تا باعث ایجاد رانت برای عده‌ای خاص نشود، از ساده‌ترین امتیازاتی که می‌توان برای بنگاه‌های پیشرو اعمال کرد ایجاد مسیرهای ویژه خدمات‌رسانی، دسترسی به مسوولان ارشد وزارت، اولویت در بهره‌گیری از برخی حمایت‌ها، پیگیری امور بنگاه‌ها از سایر دستگاه‌ها و مواردی از این دست هستند.

این رویکرد، یعنی تغییر تمرکز و توجه حاکمیت از بنگاه‌های عادی و دارای مشکل به بنگاه‌های پیشرو، یکی از رویکردهای اصلی پیش‌بینی‌شده در برنامه راهبردی صنعت، معدن و تجارت است که مسیر بسیاری از تصمیمات این بخش را در سال‌های آینده تحت تاثیر قرار خواهد داد و توجه ویژه و همراهی با بنگاه‌های موفق و پیشرو از اهم اقدامات خواهد بود.

منبع: جام جم
ارسال نظرات