نظریهپرداز و فعال سیاسی معتقد است وضعیت وخیم حوزه سیاست در ایران را میتوان «موجسواری تئوریک» نام نهاد. این موجسواری برآمده از درک نامناسب شرایط اجتماعی، و مشخصاً عدول از چارچوببندیهایِ افقبخش نظیر «طبقه»، «منزلت» و «قدرت» است.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۱۱۸ مطلب
نظریهپرداز و فعال سیاسی معتقد است وضعیت وخیم حوزه سیاست در ایران را میتوان «موجسواری تئوریک» نام نهاد. این موجسواری برآمده از درک نامناسب شرایط اجتماعی، و مشخصاً عدول از چارچوببندیهایِ افقبخش نظیر «طبقه»، «منزلت» و «قدرت» است.
این فرآیند نزولی از سال ۱۳۸۴ آغاز شد، دو علت اصلی مرتبط با هم موجب این افول و سیاست از امری معطوف به خیر عمومی تبدیل به بازی سخیفی برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی و با هر ترفندی شد.
آنچه امروز سیاست رسمی ایران بیش از هر زمان نیاز دارد، بازگشت به شجاعت معطوف به خیر عمومی است. شجاعت یعنی پذیرش هزینههای سیاسی برای اصلاح سیاستها و ساختارهای ناکارآمد، شجاعت یعنی اعتراف به خطا و مسئولیتپذیری، شجاعت یعنی مواجهه عقلانی با جهان به جای شعارزدگی.
کارشناسان و فعالان سیاسی ضمن استقبال از شفافیت، صراحت و راستگویی رئیسجمهوری با مردم، این مشخصه را گمشده دیرینه حوزه سیاستورزی ایران دانستند و اعلام کردند نقدهایی که در آنها رئیس جمهوری را به ابراز ضعف متهم میکنند، بیشتر بهانهای سیاسی برای رسیدن به اهداف خاص است تا بازتاب حقیقتی ملموس در امنیت ملی و دفاعی.
پس گرفتن لایحه دوفوریتی مقابله با انتشار مطالب خلاف واقع در فضای مجازی، انتصاب علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی و استعفای کاظم صدیقی از امامت جمعه تهران از اتفاقات مهم در فضای سیاسی ایران بودند که هیچ یک از آنها به مذاق افراد و چهرههای نزدیک به جبهه پایداری و نزدیک به جریان سعید جلیلی خوش نیامد و آنها به نواختن ساز مخالف خود ادامه دادند. تندروها در راه مقاومت برای تغییر، وقتی میخواهند از خودیها دفاع کنند، از مقدسات هم خرج میکنند و مثلا شیخ کاظم صدیقی را «شهید آبرو» میدانند اما وقتی…
وقتی چنین چارچوبی وجود نداشته باشد و برنامههای نادرست پیش میرود، کشور با معضل روبرو و درگیر نوعی قمار سیاسی میشود. به این معنا که هدفی را برای خود تعریف کرده که توان رسیدن به آن را نداشته یا به خاطر دستیابی به آن دیگر حوزههای توانش تحلیل رفته است. در نهایت به نقطهای میرسد که یا از آن عبور میکند یا با چالشهای جدی تا حد تهدید روبرو میشود.
مقایسهای کنم میان سرنوشت سیاست و پیکان در ایران. اینکه رهبران غیرپاسخگو و قدرتمند چگونه میتوانند به سرعت رشد و توسعه کمک کنند و در مقابل براساس همان قدرت غیرپاسخگو چگونه میتوانند آنان را به خاک سیاه بنشانند.
محمدرضا تاجیک نوشت: این روزها زبان سیاست ما سخت به دروغ آلوده شده است و عدهای با باور به این تاکتیک که «دروغ هر قدر بزرگتر، باورپذیری آن نیز بیشتر» بیمحابا دروغهای شاخدار بسیار میگویند و از اینکه دروغهایشان شاخ و دم دارند و همواره پایشان میلنگد، هیچ هراس ندارند.
اکنون، با این پرسش تاریخساز مواجهیم که آیا قدرت عزم آن دارد تا برای نجات پوست خویش پوست بیندازد و خود را از خویش برهاند و با توسل به نوعی «ویرتو» (در بیان ماکیاولی یعنی دلیری و خردمندی و انعطافپذیری اخلاقی قدرت که قدرت را قادر به اتحاد با بخت و کسب شرف و افتخار و نـام بلنـد میکند) خویش را از زوال و انحطاط رهایی دهد یا کماکان با اتکا و اتکال و اتصال به شمشیر چوبین و شکسته فالوسی خویش و مست و شاد و بیعنایت به بدعهدی و بیمهری سپهر پیر (یا به تعبیر ماکیاولی «بخت») آن ره میروند که میروند و…
محسن هاشمی گفت: هر نهادی اگر به سیاسیکاری دچار شود و از دنبال کردن حقایق فاصله بگیرد، نمیتواند اثرگذاری واقعی خود را که برای آن تشکیل شده، حفظ کند.