تاملی بر فیلم (۲۰۲۴) loveable
آشتی با خود
فیلم «دوستداشتنی» روایتی تأملبرانگیز از بحران هویت زنان در میانه زندگی است؛ جایی حوالی چهلسالگی که پشت ظاهر آرام خانواده، حس تبعید، فرسودگی و دلتنگی برای «خودِ فراموششده» سر برمیآورد و زن، ناگزیر از بازنگری در نقشها، انتخابها و معنای دوستداشتنیبودن میشود.
فرارو- زهرا شیخ، دکتری جامعهشناسی فرهنگی؛ اسم فیلم «دوستداشتنی» است و روایتی است از زنانگی به جهانشمولیِ شرق و غرب. در میانهی زندگی. وسطِ باغِ آبادِ خانواده، در کنار همسر و فرزندان کوچک و بزرگ. حولوحوش چهلسالگی. همان نقطهی جادوییِ مرز بین جوانی و میانسالی. همان آخرِ پاییزی که تصمیم میگیری جوجههایت را بشماری و احتمال دارد سیلیِ واقعیت بنشیند روی صورتت؛ همان لحظهی خرد شدن، ناامیدی، خشم یا انزوا.
به گزارش فرارو، آن لحظهی عجیبی که گذشتهات را مرور میکنی و میبینی فرصتی را نسوزاندهای، تصمیم اشتباهی نگرفتهای، به اقتضای زمان و شرایط، بهترین انتخاب را داشتهای ولی امروز حالت خوب نیست!
...
همه ما به دنبال ساختن بهترین زندگی برای خویشیم: بزرگسالیمان با تلاش برای تحصیل و شغل شروع میشود، با یافتن رابطهای عاشقانه ادامه مییابد، فرزند یا فرزندانی را دور و بر خود به تماشا مینشینیم و با توجه به معیارهای خانواده متوسط مدرن، امتیازهای بالایی را کسب میکنیم.
در این مسیر بین زن و مرد یک تقسیم کار نامرئی اتفاق میافتد. این تقسیم کار نامرئی، فقط تقاضای مردان یا سنت نیست بخشی از قرارداد نانوشتهی «خانواده» است. آن جایی که یکی بهتر است نانآور باشد و دیگری مراقب زندگی، تا چرخ خانواده بهتر بچرخد؛ تا بچهها آرامش بیشتری را تجربه کنند تا گرمای خانه همیشه برای اعضایش به راه باشد.
ما زنها معمولا میشویم مسئول داخل خانه و بخش درآمدزایی میافتد بر گردن مردان. ما کمکم از حرفهی مورد علاقهمان دور میشویم؛ اغلب بیانکه کسی از ما بخواهد از داشتن شغل تماموقت چشم میپوشیم و شروع میکنیم به سرمایهگذاری عاطفی . مردان هم در تلاش برای ساختن یک زندگیِ خوب برای خانوادهشان، سرمایههای اجتماعیشان، تخصص و مهارتهایشان را رشد میدهند.
و سرانجام، در اوجِ شکوه این باغ خانوادگی، روزی فرا میرسد که بعد از بدرقه همسر و فرزندان، پشت درِ بسته، زانوهایمان خم میشود و چشمانمان خیس. حس تبعید داریم در خانهای که اتاقی از آنِ ما ندارد. دلتنگیم و نمیدانیم برای چه کسی؟
اشکهای یواشکی خیلی زود تبدیل میشوند به بیحوصلگی. لقب غرغرو میگیریم، واکنشمان نسبت به وقایع پیرامون شدیدتر از خود واقعه میشود. برچسب بیاعصاب و بداخلاق میخوریم؛ همسر و فرزندانمان از ما فاصله میگیرند و ما بیشتر از قبل از خودمان بدمان میآید. احساس ناکافی بودن میکنیم و میافتیم به دنبال ناکافیبودنهایمان را.
ما به این «معامله ضمنی» که روزی با عشق امضایش کرده وفادار بودهایم. اما اکنون میبینیم در ازای شکوفایی دیگران، ریشههای خودمان خشکیده است. این اشکها، اولین جرقهی یک خودآگاهی دردناک است: ما در خانهای که ساختهایم، تبعید شدهایم.

احساس استیصال میکنیم. سالهاست از بازار کار دور افتادهایم و کسب درآمد برایمان سخت و ناممکن به نظر میرسد. وابستگیِ اقتصادی مثل وزنهای آهسته و بیصدا، خورهی روحمان میشود. ممکن است در قضاوت بچههایمان تصویر مادری نه چندان «بهروز» را داشته باشیم. حالمان بدتر میشود؛ گریه میکنیم و کسی نمیبیند. خشم میگیریم و عزیزانمان از ما دورتر میشوند و میبینیم تنها سرمایه زندگیمان یعنی عشق و خانواده را هم داریم از دست میدهیم. به حول و وَلا میافتیم تا چارهای پیدا کنیم. نگرانیم که دیگر «دوستداشتنی» نباشیم.
برخی ترجیح میدهند این تغییر احوال را انکار کنند، برخی متوقعانه، میآزارند عزیزانشان را.
اما تعداد بیشتری سعی میکنند بروند عقب، خودشان را به تماشا بنشینند، گوش دهند به خواستههای زنِ خستهی وجودشان، با او همدلی و همفکری کنند و چارهای بیندیشند برای زیستن در کنار درخت پرباری که سهم بزرگی در رشدش داشته اند.
این دسته از زنها در گیرودار بررسیهایشان، در اشک و لبخند و غرغر و خشمشان، می فهمند در حال سوگواری برای خودِ گمشدهشان هستند. این دلتنگی غریب، دلتنگی برای کسی نیست که رفته باشد؛ دلتنگی برای کسی است که در درون ما به فراموش شده.
زانو می زنند؛ میشوند همقد آن دخترک دلشکسته، چشم میدوزند به چشمهایش، گرم و طولانی به آغوشش میکشند و دست برمیدارند از سرزنش او. موهایش را نوازش میکنند به یادش میآورند قهرمانیهایش را و اینکه چه قلبهایی را از چشمه محبت خود سیراب کرده. از درخت سرسبز زندگی برایش میگویند که بی او ممکن نبود. و از همه مهمتر به یادش بیاوریم که سن رشد و تعالی زنان معمولا در در فاصله ۴۰ تا ۵۰ سالگی است. زمانیکه کارگاه خانواده روی ریل افتاده و او میتواند کمی عقبتر برود؛ تکیه بزند به کاناپه و با دختر درونش خلوت کند. با او حرف بزند، چاره کند و امید را بریزد به جانش.
این زنان برنده خواهند بود. چون یقین کردهاند «دوستداشتنی» بودن اثر طبیعیِ آشتی با خویشتن است.