شماره ۴۵
عینک دودی؛ پاستیل خرسی برای دیپلماتهای ما، خوکی برای آنها
شما خودت را بگذار جای مذاکرهکننده هستهای؛ روی یک بند مربوط به عدم بازفرآوری سوخت هستهای برای عدم استخراج پلوتونیوم کار میکنید و خسته شدید. چند تا پسته اکبری نمیچسبد؟
فرارو – محسن صالحیخواه؛ فارسی قند است. فارسی شکر است. ما جملات را روی هوا نمیگوییم. برایش سند داریم. امکان دارد با مسئلهای روبرو شویم و فارسی برایمان ضربالمثل نداشته باشد؟ حاشا و کلا. [ وَک َل ْ لا، (ع صوت مرکب ) ابداً. بهیچوجه.] وقتی در جایی حرفی زده میشود که نمیگنجد، ادبیات فارسی مثلی دارد که نصفش بیادبانه و نصفش قابل پخش است: «یه چیزی بگو بِگُنجه!» حالا این قصه ما و ۲۷۰ کیلو پاستیل و آجیل در مذاکرات خائنانه و سازشکارانه هستهای است. آقاجان مگر آدم چقدر میتواند پاستیل بخورد؟!
البته من درباره آجیل چنین نظری ندارم. آجیل خیلی هم خوشمزه است و میچسبد. شما خودت را بگذار جای مذاکرهکننده هستهای؛ روی یک بند مربوط به عدم بازفرآوری سوخت هستهای برای عدم استخراج پلوتونیوم کار میکنید و خسته شدید. چند تا پسته اکبری نمیچسبد؟ بند آزاد شدن پولهای بلوکه شده ایران، بادام هندی نمیطلبد؟ در بند مربوط به این که چند سانتریفیوژ در فردو، چند سانتریفیوژ در نطنز بچرخد و چند سو غنیسازی داشته باشیم، نباید بعدش چندتا فندق هم بالا انداخت؟
و اما پاستیل! پاستیل باید به عنوان جایزه تعیین میشد. آن هم پاستیل تولید داخل متشکل از ژلاتین گاوی که از داخله با پست دیپلماتیک به خارجه میرفت و در اختیار مبادی ذیربط قرار میگرفت تا در مواقع خاص بین مذاکرهکنندگان خائن داخلی تُخس [ ت ُ ک َ دَ، ( مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن] شود. خارجیها بروند پاستیلهای خودشان را بخورند که با ژلاتین خوکی ساخته میشود. ضمن این که جایزه باید کم باشد تا طرف برایش تلاش کند. پاستیل که زیاد باشد، توافق به نتیجه نمیرسد. من اگر کارهای بودم نهایتاً شب امضای برجام به این مذاکرهچیها پاستیل خرسی میدادم. بالاخره یک انگیزهای باید باشد یا نه؟!