پراجکت سیندیکیت گزارش می دهد؛
بدرود قدرت نرم آمریکایی!

«رفتارهای اقتدارگرایانه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و بیتفاوتی وی نسبت به هنجارهای دموکراتیک و سیاست های هرج و مرج طلبانه او در عرصه اقتصادی، به بدترین شکل ممکن به تصویر آمریکا در اقصی نقاط جهان خسارت زده است. همزمان با تضعیف نفوذ جهانی آمریکا که زمانی یکی از بنیان های اصلی قدرت جهانی این کشور بود، اعتبار آمریکا با آسیب های جدی مواجه می شود. آسیب هایی که به راحتی ترمیم نخواهند شد.»
فرارو؛ «کریس پَتن»، آخرین حاکم انگلیسی هنگ کنگ و تحلیلگر حوزه سیاست خارجی آمریکا.
به گزارش فرارو به نقل از پراجکت سیندیکیت؛ در گذر زمان، روسای جمهور مختلف آمریکا نظیر جان اف کندی و رونالد ریگان، بر ماهیت استثنایی و خاص ایالات متحده آمریکا در جهان تاکید داشته اند. آن ها تا حد زیادی نیز توانسته بودند تا افکار عمومی در اقصی نقاط جهان را با خود و این ایده همراه کنند. بسیاری آمریکا را به مثابه الگویی از جامعه لیبرال، باز و دموکراتیک ارزیابی می کردند که تحت حاکمیت قانون است و تقلید از آن ارزشمند است.
در سال های پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا باز هم نشان داد که در فضای وجود حکومت های استبدادی می توان به دستاوردهای خوبی رسید. در طی این دوره، رهبران آمریکا نقشی حیاتی در شکل دهی به نظم بین المللی که نویدبخش صلح و رونق اقتصادی است و نفع زیادی را به کشورهای مختلف جهان می رساند، بازی کردند.
نظم جهانی آمریکامحور پس از جنگ جهانی دوم شاید بهترین نمونه از قدرت نرم آمریکا باشد. در این چهارچوب، آمریکا از رهگذر آرمان ها، فرهنگ و ارزش هایش به جای قدرت نظامی، دیگران را تحت تاثیر قرار می داد و برای آنها الهام بخش بود. آمریکا در این دوران موضع جهانی خود را تثبیت کرد و به نقطه قابل توجهی رسید.
با این حال، همانطور که دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ نشان می دهد، این دولت به صراحت و عامدانه در حال برچیدنِ پایه های قدرت نرم آمریکایی است. برای مثال، ترامپ صرفا زمانی به دموکراسی باور دارد که در راستای منافعش باشد. او ادراک محدودی در مورد سازوکارهایی که نظامهای دموکراتیک را زنده و پویا نگه می دارند، دارد. مسائلی که از انحراف دموکراسی ها جلوگیری می کنند.
ترامپ برخلاف دیگر روسای جمهوری قبل از خود، غرایزی جدی در حوزه تبدیل شدن به رهبری اقتدارگرا دارد. او به همین منوال نیز حکومت می کند. در صحنه بین المللی، او عملا به متحدان دموکراتیک آمریکا پشت کرده و خودسر رفتار می کند. بدتر از همه اینکه اطراف ترامپ را افرادی پُر کرده اند که صرفا مطالبی را می گویند که میدانند ترامپ آن ها را می پسندد. این مساله واقعا عجیب است. یکی مثال بارز در این رابطه وزیر خارجه آمریکا مارک روبیو است. او اخیرا آلمان را به دلیل تعیین حزب دست راستی «آلترناتیو برای آلمان» به عنوان یک جریان تندرو و افراطی، کشوری دیکتاتور خطاب کرده است.
جی دی ونس معاون رئیس جمهور آمریکا نیز اخیرا در جلسه ای از کابینه دولت ترامپ که به مناسبت 100 روزگی دولت مذکور تشکیل شده بود، در نقش رئیس جلسه حاضر شد. در این جلسه یک خبرنگار به صراحت ترامپ را «هیتلر آمریکا» خطاب کرد. برای ونس این عجیب نبود زیرا او نشان داده که برای ماندن در قدرت می خواهد بهای کنارِ ترامپ بودن را بپردازد.
شگفتانگیز نیست که تنها خودِ ترامپ در آن جلسه کابینه دولتش، مسائل مرتبط با اقتصاد متلاطم آمریکا را مخاطب قرار داد. با این حال، او نیز به جای اینکه مسوولیت سیاست های اسفبار خود را بپذیرد، عمدتا معطوف به سرزنشکردن جو بایدن رئیس جمهور قبل از خود بود. این در حالی است که در حوزه تولید ناخالص داخلی و البته رشد بازار سهام، آمارهای نسبتا خوبی را از بایدن تحویل گرفته است.
دستورکار هرج و مرج طلبانه ترامپ در حوزه اقتصادی بر دو ستون عمده استوار است. اول این اعتقاد که تریلیونها دلار را می توان با صرفه جویی هزینه های دولتی حفظ کرد و در عین حال باید مالیات برای ثروتمندان را نیز تا جای ممکن کاهش داد. ترامپ توجه ندارد که این کاهش مالیات ها به طبقات ضعیف در آمریکا آسیب می زند یا میلیون ها نفر که به کمک های آمریکا نیاز دارند و در اقصی نقاط جهان قرار دارند را ناامید می کند. موضوعی که آمریکا را در رسیدن به بسیاری از اهدافش نیز ناکام می گذارد.
پیامدهای ژئوپلیتیکی این موضوع نیز می تواند به مراتب گستردهتر باشد. در شرایطی که آمریکا بودجه کمک های خود به دیگر بخش های جهان را قطع می کند، چین به دنبال پُر کردن این خلا است و نفوذش را در آفریقا و جنوب شرق آسیا از طریق افزایش ارائه کمک ها به این مناطق و یا سرمایه گذاری در آن ها افزایش می دهد. به همین منوال، محبوبیت چین در اقصی نقاط جهانِ در حال توسعه در حال رشد است. این در حالی است که محبوبیت آمریکا یک سقوط آزاد را در جهان تجربه می کند.
ستون دوم سیاست اقتصادی ترامپ، تحمیل تعرفه های سنگین به تقریبا تمامی شرکای تجاری این کشور است. اقدامی که بر پایه توجیهات عجیب و غریب صورت می گیرد. محتملترین پیامد این مساله نه فقط رکود جهانی، بلکه وقوع یک رکود داخلی جدی نیز است. موضوعی که یکی از نمودهای خود را در قالب کاهش 0.3 درصدی تولید ناخالص داخلی آمریکا در سه ماه نخست سال 2025 به نمایش گذاشته است. این در حالی است که در سه ماهه چهارم سال 2024، شاهد ثبت رشد 2.4 درصدی تولید ناخالص داخلی آمریکا بودیم. سه ماههای که در حقیقت به روزهای پایانی ریاست جمهوری بایدن اشاره دارد.
مجموع این مسائل یک سوال مهم و قابل توجه را برجسته می سازد: چه کسی از اقتدارگرایی ترامپ سود می برد؟ دانشگاه های آمریکا که در زمره بهترینها در جهان هستند، وقتی داده های پژوهشیشان مواضع ایدئولوژیک دولت ترامپ را به چالش می کشد، با حملات تندی از ناحیه او و متحدانش رو به رو می شوند. این موضوع سبب شده تا برخی از چهره های مشهورِ دانشگاهی در آمریکا نظیر استاد تاریخ، «تیموتی اسنایدر» یا استاد فلسفه، «جیسون استنلی»، عازم دیگر دانشگاه ها در خارج از آمریکا شوند.
آزادی بیان که ترامپ و ایلان ماسک وانمود می کنند به آن اهمیت می دهند، با تهدیدات جدی رو به رو شده است. سازمان های رسانه ای که از خط و خطوط جمهوریخواهان پیروی نکنند با حملات جدی رو به رو می شوند. این مساله در شرایطی که روسای برخی از این سازمان ها به سرسپرده ترامپ نیز تبدیل شده اند، صادق است. دولت ترامپ تا حد زیادی حاکمیت قانون در آمریکا را هم خدشهدار کرده است. این دولت به قضاتی که قانونیبودن اقدامات رئیس جمهور آمریکا را زیر سوال می برند حمله می کند و سعی دارد حقوق و آزادی های بنیادین انسان ها را نقض کند.
در این نقطه باید پرسید که این مسائل چه معنایی برای ارزش هایی دارند که زمانی موجب ستایش از آمریکا در اقصی نقاط جهان می شدند؟ آیا تصویر درخشان آمریکا زیر آوارها مدفون شده است؟ احیای نظم بینالمللیِ آمریکامحور، زمان به مراتب بیشتری در قیاس با دوره زمانی که ترامپ برای نابودی آن وقت گذاشته، خواهد برد.
در عین حال، انتخابات اخیر در کانادا و استرالیا که در هر دو مورد شاهد پیروزی احزاب لیبرال بودیم، برخی را امیدوار کرده که مقاومت های جدی در برابر ترامپیستها صورت می گیرد. امری که می تواند ماهیتی موثر به خود بگیرد. آمریکا برای احیا تصویر درخشان خود باید بجنگد. تصویری که کمرنگ شده است.