
گاهی والدین از اینکه مجبور هستند بعد از دوران نوجوانی همچنان از فرزندان بزرگسالشان حمایت کنند، احساس خستگی میکنند. اما لازم است که حتماً چند مرز را برای فرزندان بزرگسال تعیین کنید. در این مقاله با شما درباره این دو مرز صحبت کردهایم.
بسیاری از والدین که فرزندان بزرگسالشان با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند، احساس میکنند بار سنگینی بر دوش دارند. آنها تصور میکنند که همیشه باید از نظر مالی فرزندانشان را حمایت کنند، مشکلات آنها را حل کنند یا در هر بحرانهای احساسی در کنار فرزندشان باشند. اما حقیقت این است: کمک به فرزند بزرگسال، وظیفه شما نیست، بلکه صرفاً یک انتخاب است.
به گزارش راهنماتو، والدینی که از روی احساس گناه، ترس یا اجبار رفتار میکنند، اغلب حس میکنند که از نظر روحی خسته، آزرده و حتی تحت فشار هستند. اما اگر حمایت از فرزند آگاهانه و با تعیین مرزهای مشخص انجام شود، هم برای والدین و هم برای فرزند سالمتر خواهد بود.
در این مقاله به شما دو مرز واجب را معرفی کردهایم که به عنوان یک والد باید برای فرزندان بزرگسالتان آنها را تعیین کنید.
رِنی ۵۸ ساله، سالهاست که از نظر مالی به پسر ۲۷ سالهاش، دِیمیَن، کمک میکند. هر بار که دیمین اجارهخانه کم میآورد، شغلش را از دست میدهد یا بیش از حد خرج میکند، از مادرش پول میخواهد. اگر رنی کمی تردید کند، دِیمیَن او را تحت فشار قرار میدهد و میگوید: «تو مگه مادرم نیستی؟ پس باید کمکم کنی!»
رنی سالها فکر میکرد که چارهای جز پرداخت ندارد. اما وقتی متوجه شد که پساندازش رو به اتمام است، تصمیم گرفت طرز فکر خود را تغییر دهد. دفعه بعد که دِیمیَن برای پول تماس گرفت، نفس عمیقی کشید و گفت: «دِیمیَن، من دوستت دارم، اما پرداخت هزینههای تو وظیفه من نیست. اگر کمکی کنم، تصمیم خودم است و این بار تصمیم گرفتهام که بذارم خودت راهی برای حل مشکلات پیدا کنی.»
در ابتدا دِیمیَن عصبانی شد، اما در نهایت، مجبور شد هزینههایش را مدیریت کند—و همین باعث شد اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کند.
جف ۶۲ ساله، دختری ۳۰ ساله به نام تالیا دارد که همیشه او را درگیر مشکلاتش میکند. چه مسائل عاطفی در روابطش باشد، چه مشکلات کاری، او از پدرش انتظار دارد که فوراً همه چیز را رها کرده و گوش کند و مسائل را برایش حل کند. اگر جف واکنش نشان ندهد، تالیا با ناراحتی میگوید: «یعنی تو اصلاً به من اهمیت نمیدی؟»
جف قبلاً احساس میکرد که مجبور است تمام استرسهای او را تحمل کند. اما حالا یاد گرفته که پاسخ متفاوتی بدهد: «تالیا، من دوستت دارم، اما مدیریت احساساتت به عهده من نیست. همیشه کنارت هستم، اما اینکه چطور و چه زمانی از تو حمایت کنم، انتخاب خودم است.»
در ابتدا تالیا او را به بیتوجهی متهم کرد. اما با گذشت زمان، یاد گرفت که خودش از پس مشکلاتش بر بیاید و همین باعث شد احساس استقلال و اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشد.
البته اگر فرزند بزرگسال شما دچار مشکلات جدی روانی است که مانع از عملکرد طبیعی او میشود، ممکن است به حمایت بیشتری نیاز داشته باشد. اما حتی در چنین شرایطی، تعیین مرزها و تشویق او به پذیرش مسئولیت زندگیاش تا جایی که ممکن است، همچنان ضروری است. بهرهگیری از کمکهای حرفهای، منابع اجتماعی و برنامههای حمایتی، بدون آنکه تمام بار بر دوش والدین باشد، میتواند تفاوت بزرگی ایجاد کند.
طرز فکرتان را تغییر دهید: به خودتان یادآوری کنید که «کمک کردن وظیفه من نیست، بلکه انتخاب من است.»
فرزندانتان را تشویق کنید تا مستقلتر شوند. هرچه بیشتر اجازه بدهید که فرزندتان کارهایش را خودش انجام دهد، احساس بهتری نسبت به تواناییهایش خواهد داشت.
انتظار مقاومت داشته باشید. ممکن است فرزندتان در ابتدا مخالفت کند، اما این به معنای اشتباه بودن تصمیم شما نیست.
راهنمایی کنید، اما نجات ندهید. به جای اینکه مشکلاتشان را برایشان حل کنید، آنها را به منابعی مانند مشاوره شغلی، رواندرمانی یا برنامههای مدیریت مالی راهنمایی کنید.
به خودتان اهمیت دهید. شما هم مهم هستید. از زمان، انرژی و سلامت مالی خود محافظت کنید.
زمانی که والدین یک قدم عقب میروند، فرزندان بزرگسال فرصتی پیدا میکنند تا رشد کنند و وقتی این اتفاق بیفتد، آنها اغلب تواناییها و اعتمادبهنفسی را در خود کشف میکنند که تا پیش از آن تصورش را هم نمیکردند.