bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۳۵۰۹۹
حالا دیگر من عاشق خالقی هستم...

چرا غلامحسین بنان در بچگی به «غلام بادمجان» معروف بود؟

چرا غلامحسین بنان در بچگی به «غلام بادمجان» معروف بود؟
بنان در میان خوراکی‌ها عاشق بادمجان است. در بچگی هم مثل حالا آن‌قدر به بادمجان علاقه داشت که مادرش اسم او را «غلام بادمجان» گذاشته بود و هر سال مقداری بادمجان خشک می‌کرد تا در زمستان هم برای پسر عزیز دردانه‌اش خورش بادمجان بپزد.
تاریخ انتشار: ۲۲:۰۶ - ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳

در آخرین روز‌های اردیبهشت ۱۳۳۳ خبرنگار اطلاعات هفتگی به سراغ غلامحسین بنان خواننده‌ی سرشناس موسیقی سنتی رفت تا با او درباره‌ی زندگی حرفه‌ای‌اش به گفتگو بنشیند. آن‌چه در پی می‌خوانید چکیده‌ی گزارش او از این دیدار است که در اطلاعات هفتگی مورخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۳ منتشر شد:

۴۱ سال پیش، در یکی از کوچه‌های خلوت و خوش‌منظره‌ی خیابان با صفای عین‌الدوله، غلامحسین‌خان بنان به دنیا آمد و به قول خودش از روزی که دست چپ و راست خود را شناخت و صدای آدمیزاد را از نوای سایر مخلوقات تشخیص داد گوشش با آهنگ آواز و نغمه‌ی ساز خو گرفت. زیرا پدرش مرحوم کریم‌خان بنان‌الدوله با وجود گرفتاری‌هایی که به سبب کار مهم و پرمسئولیت دولتی خویش داشت، گاهگاهی با عده‌ای از اهل ذوق و هنر محفل انس خودمانی برپا می‌کرد و هم‌آهنگ با استادان موسیقی آن زمان خودش نیز آوازی می‌خواند و دخترانش با وجود حجاب و درگیری سخت آن ایام، نزد مرتضی‌خان نی‌داود تار مشق می‌کردند و مادر غلامحسین‌خان، خانم شرف‌السلطنه، دختر مرحوم محمدتقی میرزا رکن‌الدوله برادر ناصرالدین‌شاه از دوستداران و شیفتگان هنر و به‌خصوص موسیقی بود و خوب پیانو می‌نواخت.

مرحوم بنان‌الدوله، هرچند شب یک بار عده‌ای از هنرمندان آن زمان و از جمله مرحوم ضیاءالذاکرین و آقای ناصر سیف را که هر دو از معروف‌ترین خوانندگان زمان خود بودند به منزل خویش دعوت می‌کرد. در این مجالس همیشه غلامحسین‌خان نیز در گوشه‌ای می‌نشست و ساعت‌ها بی‌حرکت و ذوق‌زده چشم به دهان و گوش به آواز ایشان می‌دوخت و هنوز مهمانان پا از پاشنه‌ی در حیاط بیرون نگذاشته بودند که خود را به اتاق خلوتی می‌رساند و آن‌چه را که از ایشان شنیده و در خاطرش مانده بود در تنهایی زمزمه می‌کرد و روز‌ها هنگامی که مرتضی‌خان نی‌داود به منزل آن‌ها می‌آمد و خواهرانش از پشت پرده مشق تار می‌کردند او نیز لای پرده می‌ایستاد و حرف‌ها و دستور‌های استاد را با علاقه گوش می‌داد و به‌دقت به خاطر می‌سپرد و روز بعد که همشیره‌ها در موقع تمرین دچار اشکال یا اشتباهی می‌شدند او اشتباه آن‌ها را تصحیح می‌کرد و هر وقت که چشم پدر را دور می‌دید از خواهران هنرمندش خواهش می‌کرد پنجه تاری برایش بزنند تا او بتواند آوازی را که شب پیش دزدکی از ضیاءالذاکرین یا سیف آموخته است همراه ساز بخواند.

غلامحسین‌خان بنان در چنین خانواده و محیطی پرورش می‌یافت و بزرگ می‌شد، ولی مرحوم بنان‌الدوله همان‌قدر که به آواز و موسیقی و صدای خوب که خودش نیز از آن بهره‌ی بسیار داشت علاقه‌مند بود دلش می‌خواست پسرش در ادبیات عربی و فرانسه استاد شود و غلامحسین‌خان نیز تا آن‌جا که میسر بود در برآوردن آرزوی پدر می‌کوشید، اما این موضوع مانع از آن نمی‌شد که وقت و بی‌وقت در ضمن حاضر کردن درس صرف و نحو ناگهان زیر آواز نزند و یا دور از چشم پدر در خفا زمزمه‌ای ساز نکند.

کم‌کم غلامحسین‌خان آن‌قدر آواز خواند که بالاخره یک روز صدایش به گوش پدرش رسید. مرحوم بنان‌الدوله که تا آن روز تصور نمی‌کرد واقعا پسرش صدا و استعدادی و آوازی داشته باشد، وقتی این صدا را شنید فکری کرد و روز بعد که مرتضی‌خان نی‌داود آمد به او گفت خواهش می‌کنم از این به بعد وقتی مشق تار دختر‌ها تمام شد قدری هم با غلامحسین آواز کار کند. در این موقع آقای بنان یازده‌ساله بود. بنان مقدمات آواز و ردیف‌ها را نزد نی‌داود آموخت و خوشبختانه بر خلاف بسیاری از کسانی که از بچگی آواز می‌خوانند، بعد از تکلیف شدن نیز صدایش خراب نشد.

بعد از نی‌داود، بنان با استادان دیگری نیز کار کرد و از هر خرمن خوشه‌ای اندوخت...، اما هیچ‌یک از این استادان هنرمند، آن که بنان در جست‌وجویش بود نبود و روزی که بنان با آقای خالقی آشنا شد حس کرد که گمشده‌ی خود را یافته است.

بنان تمام شهرت و بیش از نیمی از هنر خویش را مرهون زحمات آقای خالقی می‌داند. خودش می‌گوید: «خالقی استاد من است، اما من هم‌چنان‌که هر شاگرد قدرشناسی استاد بزرگوار و هنرمند خود را دوست می‌دارد، خالقی را دوست نمی‌دارم علاقه‌ی من نسبت به این مرد شریف و بزرگوار از مرحله‌ی دوستی گذشته و به درجه‌ی عشق رسیده است. حالا دیگر من عاشق خالقی هستم...»

شما تاکنون آواز دل‌نشین بنان را شنیده‌اید؟... دیده‌اید که بنان علاوه بر استادی و مهارت خاصی که در خواندن آواز‌ها و تصنیف‌های دشوار (و صد درصد ایرانی) دارد، چه ذوق و سلیقه‌ای نیز در انتخاب اشعاری که می‌خواند به کار می‌برد! علت این موضوع آن است که بنان بر خلاف عده‌ای از خوانندگان هر وقت کار یا تمرینی نداشته باشد مطالعه می‌کند، کتاب می‌خواند و مثل سال‌هایی که در مدرسه‌ی «ایرانشهر» و دبیرستان نظام و مدرسه‌ی متوسط، فردوسی مروی درس می‌خواند و در عین حال هم درس می‌داد، غزلیات حافظ و سعدی را از حفظ می‌کند... بنان آن‌قدر شیفته و مرید حافظ است که ده سال پیش در سی‌ویک‌سالگی برای آن‌که بهتر معنی اشعار حافظ را درک کند شروع به خواندن عرفان کرد و یک سال و نیم مثل طلاب و بچه‌مکتبی‌های قدیم روی کتاب‌های پرپیچ‌وخم و پر از حاشیه افتاد تا توانست چیزی از این رشته بفهمد...

بنان از سال ۱۳۲۰ در رادیو تهران شروع به خوانندگی کرد و هنگامی که انجمن موسیقی ملی به همت آقای خالقی و خود او و عده‌ای دیگر تاسیس شد و ارکستر بزرگ انجمن برای دادن کنسرت به رادیو تهران دعوت شد، بنان نیز منحصرا در برنامه‌های آن شرکت کرد و اکنون نیز، علاوه بر هفته‌ای چند ساعت درس آوازی که در هنرستان موسیقی ملی می‌دهد، از پروپاقرص‌ترین اعضا و موسسین انجمن و شرکت‌کنندگان در کلیه‌ی کنسرت‌ها و برنامه‌های رادیویی ارکستر انجمن است. زیرا گذشته از همه چیز دو نفر مشوق معبود حقیقی بنان نیز در این ارکستر شرکت دارند. یکی از این دو چنان‌که گفتیم آقای خالقی رهبر ارکستر است و دیگری استاد صبا ویولونیست معروف هنرمند آن.

چرا غلامحسین بنان در بچگی به «غلام بادمجان» معروف بود؟ / بنان تصنیف خوب از نگاهش را معرفی کرد

بنان وقتی اسم صبا را می‌آورد از نگاه و لحن سخن و حرکات سر و چشمش. تحسین و احترام می‌بارد و می‌گوید: «صبا استاد مسلم ویلن در ایران است.»

اتفاقا استاد صبا نیز در میان خوانندگان برای هیچ‌کدام به اندازه‌ی بنان ارزش قائل نیست.

بنان اکنون دو فرزند دارد: گیتی ۱۳ ساله و بیژن ۳ ساله، ولی حالا فقط بیژن پیوسته با پدر خود به سر می‌برد و از شیطنت‌هایی که نمونه‌ای از شیطنت‌های دوران بچگی خود غلامحسین‌خان است پدر هنرمندش را به عذاب می‌آورد و بی‌چاره می‌کند. گیتی دختر بنان با مادرش که خواهر آقای کلنل وزیری است و چهار سال پیش بعد از ۱۲ سال زندگی از بنان جدا شد به سر می‌برد و هفته‌ای یک روز با او به دیدن پدر می‌آید و یا بنان با یک بغل پر از هدایای گوناگون نزد او می‌رود وقتی درباره‌ی علت جدایی بنان و همسر اولش از او سوال کردم فکری کرد و گفت: «اخلاق‌مان با هم سازگار نبود. خانمم در عین آن‌که مثل تمام افراد فامیل وزیری بسیار هنرمند و کدبانو و مهربان بود خیلی زود از کوره درمی‌رفت، عصبی می‌شد و، چون من طبعا آدم خون‌سردی هستم، خودش بیش‌تر رنج می‌کشید. سرانجام برای آن‌که به این رنج و عذاب خاتمه بدهیم تصمیم گرفتیم در کمال صلح و صفا از یکدیگر جدا بشویم و جدا شدیم.»

بنان بعد از این جدایی تمام زندگی خود را که در طی سال‌ها فراهم آورده بود در اختیار دختر عزیزش گیتی گذاشت و سپس از نو به تشکیل زندگی تازه‌ای پرداخت. مبل و اثاثیه‌ی جدید تهیه کرد، فرش نو خرید و خانه‌ی تازه‌ای اجاره نمود و برای آن‌که سری «تازه‌ها» از هر حیث کامل باشد همسر تازه‌ای نیز اختیار کرد که بیژن شیطان ثمره‌ی آن ازدواج است. اما بنان نیز همان‌طور که پدرش نمی‌خواست پسرش خواننده بشود میل ندارد بیژن در این رشته وارد شود. دلش می‌خواهد زنده باشد و روزی آقای دکتر بیژن خان بنان را طبیب معروف و زبردستی ببیند که شاید گاهی در تنهایی آوزاکی هم می‌خواند!

بنان در میان خوراکی‌ها عاشق بادمجان است. در بچگی هم مثل حالا آن‌قدر به بادمجان علاقه داشت که مادرش اسم او را «غلام بادمجان» گذاشته بود و هر سال مقداری بادمجان خشک می‌کرد تا در زمستان هم برای پسر عزیز دردانه‌اش خورش بادمجان بپزد. بنان روزگاری از علاقه‌مندان شمشیربازی و مشت‌زنی بود، ولی حالا دیگر به قول خودش موسیقی جای همه چیز را در دلش گرفته زندگی او در حقیقت وقف هنرش شده است.

از بنان پرسیدم: «به عقیده‌ی شما تصنیف خوب یعنی چه؟» خندید و گفت: «یعنی تصنیفی که آهنگش را یا آقای کلنل وزیری یا آقای خالقی ساخته باشند و شعرش را هم حتما آقای رهی معیری گفته باشد و اگر این تصنیف در دستگاه شور هم باشد که دیگر نور علی نور است.»

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین