«من از سال ۱۳۶۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد مشغول به کار تئاتر شدم. در آن زمان در مشهد زندگی میکردم و از سال ۶۲ نیز در تلویزیون مشهد با برنامهای که پخش سراسری داشت، یعنی در سراسر ایران پخش میشد به اسم «رنگینکمان»، شروع بهکار کردم. نمایشهایی که در این برنامهی «رنگین کمان» پخش میشد، ما بازیگرانش بودیم و کارگردانش آقای حسن حامد بود که متأسفانه فوت شدند. از آن زمان کار من شروع شد و رشتهی اقتصاد را هم که شما گفتید، حین این کارها پیش بردم تا این که دانشگاه قبول شدم در تهران و آمدم و آنجا هم کار را ادامه دادم.»
چه شد که از تحصیل در رشتهی اقتصاد به بازیگری و کارگردانی روی آوردید؟
من از سال ۱۳۶۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد مشغول به کار تئاتر شدم. در آن زمان در مشهد زندگی میکردم و از سال ۶۲ نیز در تلویزیون مشهد با برنامهای که پخش سراسری داشت، یعنی در سراسر ایران پخش میشد به اسم «رنگینکمان»، شروع بهکار کردم. نمایشهایی که در این برنامهی «رنگین کمان» پخش میشد، ما بازیگرانش بودیم و کارگردانش آقای حسن حامد بود که متأسفانه فوت شدند. از آن زمان کار من شروع شد و رشتهی اقتصاد را هم که شما گفتید، حین این کارها پیش بردم تا این که دانشگاه قبول شدم در تهران و آمدم و آنجا هم کار را ادامه دادم.
علت علاقهتان به بازیگری در چیست؟
علت علاقهام به بازیگری فکر میکنم چیزی نباشد که آدم خیلی به آن فکر کند و دنبالش باشد. فکر میکنم چیزی که برای خود من هنوز هم خیلی جذاب است، با این که حدود ۴۳ـ ۴۲ سالم است، این است که بازی را دوست دارم که در اسمش هم هست. یعنی دوست دارم از جدیت دنیا کم شود؛ از این واقعیتهایی که به آدم سیلی میزند مثل مردن، خوردن و خوابیدن. دوست دارم اینها را فراموش کنیم و به بازی بپردازیم و مثل یک کودک که همه چیز را فراموش میکند و بازی میکند، دوست دارم این اتفاق تا آخر عمرم هم بیافتد.
به علاقهتان به هنر اشاره کردید که در نهایت به بازیگری ختم شد. ولی در بعضی از سریالهایتان موسیقی هم کار کردهاید، یعنی آواز خواندهاید. کار موسیقی را حرفهای دنبال میکنید؟
نمیدانم سریال «کوچهاقاقیها» را دیدهاید یا نه، تیتراژش را آقای حمید صدری آهنگسازی کرده بود و در واقع به دنبال یک صدای فالش میگشت، یعنی خیلی درست نباشد، و در نهایت به من گفت خودت باید بخوانی. تو صدات فالشی دارد و یک حالت نوستالژی قدیمی در خواندنت هست که حالا من هم قبول کردم و شروعش از آنجا شد که تیتراژ «کوچه اقاقیها» را خواندم و بعد از آن هم دو کار دیگر با همین آقای حمید صدری داشتیم که یکی را با آقای مدرس خواندیم، تیتراژ «متهم گریخت» و دیگری هم «ترش و شیرین» با آقای محسن نامجو و چندتا کار دیگرهم اینور و آنور، پرت و پلا خواندم، ولی بیشتر توی کارهای خودم بوده و واقعیتاش به خاطر این بوده که انگار یک بخش از وجود خودم است، چون به کارهای خودم این جوری نگاه میکنم. دوست داشتم در این بخشاش هم یکجورایی من دخیل باشم و انگار تکمیلکنندهی بازیام بوده است. مهم نیست صدایم خوب باشد، مهم آن حس و حال بود.
احیانا نوازندگی هم میکنید؟
نخیر. فقط یک دوره نمایش کار میکردم، مثلا نمایش سیمرغ که با دکتر قطبالدین صادقی کار کرده بودم، آن جا یک گروه دفزن داشتیم. آنجا مثلا دف را تا حدودی یاد گرفتم و یک کارهایی با دف میکنم.
ورود شما به برنامههای طنز تلویزیون با برنامهی «پرواز ۵۷» در سال ۷۲ بود و بعدهم سریالهای طنز دیگری مثل «ساعت خوش» به کارگردانی مهران مدیری. این برنامهها از موفقترین سریالهای طنز به شما میآیند. ارزیابی شما در مورد آن سریالها چیست؟ وقتی به نزدیک به ۲۰ سال قبل برمیگردید، فکر میکنید رمز موفقیت آن سریالها چه بود که هنوزهم در ذهنها ماندگار است؟
در آن دوره به خاطر اتفاقی که افتاد و جریانی که ایجاد شد و اجازه و شانسی که به گروه ما داده شد، توانستیم این برنامه را بسازیم. با هم همکاری خوبی داشتیم. بچهها، هم بازی میکردند هم ایده میدادند و همه جوره واقعا کمک میکردیم. فکر میکنم دلیل اصلیاش این بود که از نوع طنزهایی که وجود داشت، فاصله گرفتیم. نه این که آن کارها بگوییم کارهای خوبی نیست، ولی تکرار شده بود. این تکرار به جایی رسیده بود که همه دنبال یک چیزی بودند که یک اتفاق نو باشد و آن دوره ما چندتا جوان با فکرهای متفاوت و با تیپهای متفاوت بودیم. همه جور تیپ داشتیم و با بازیهای متفاوت. بازی رئال داشتیم، بازی غلوشده داشتیم، بازی کودک داشتیم یا نمیدانم، فانتزی داشتیم. اگر الان تک تکشان را اسم ببرم، واقعا به ذهنتان میرسد که این حرف درست است. مثلا ارژنگ امیرفضلی، رضا شفیعی جم، من، سعید آقاخانی، نادر سلیمانی، مهران مدیری، رادش و بچههای دیگر مثل داود اسدی که از نویسندههای اصلی کار بود که متأسفانه ایشان هم فوت شد.
الان خودتان کار کارگردانی میکنید و چند سریال موفق هم در سالهای اخیر داشتید. حالا نمیدانم این سئوال خوشایند است یا نه، ولی کارهای شما اکثرا به نوعی با کارهای آقای مدیری مقایسه میشود. میدانم سبکتان هم باهم فرق دارد. نظرتان راجع به کارهای ایشان چیست؟
من از طرفدارهای پر و پاقرص مهران هستم، به خاطر همین نوع کارش و به خاطر این که در همین زمینهی کاری به کارش وسعت میدهد. خیلی این شاخه و آن شاخه نمیپرد. مثلا من این شاخ و آن شاخه زیاد پریدم، ولی ایشان تمرکز کرده و خیلی مفیدتر است. ولی خب نوع کارهایمان، همان طور که گفتید، باهم فرق دارد. کارهای من بیشتر رئال اجتماعی است و مسائلی اجتماعی که اتفاق میافتد. ولی کار ایشان فانتزی است و زبان طعنه دارد. اگر اصلش را بخواهم بگویم، خیلی توان و علاقهی آن نوع کار را ندارم و فکر میکنم ایشان هم باز همین طوری باشد؛ یعنی خیلی به مدل کار رئال علاقهای ندارد. ولی دوستان خوبی هستیم و همیشه هم میروم به او سر میزنم و هیچ مشکلی هم نیست.
شما از سال ۸۳ با سریال طنز «خانه به دوش» فضای دیگری را در عرصهی سریالهای تلویزیونی تجربه کردید که البته بیشتر به موضوعهای اجتماعی بر میگشت. یعنی جنس کار با کارهایی مثل «کوچه اقاقیها» فرق داشت.
بله درست است.
این سبک کار را در سریالهایی مثل «متهم گریخت» و «ترش و شیرین» و «بزنگاه»، ادامه دادید. ویژگی این سبکها چیست؟ «بزنگاه» جزو یکی از آن موضوعهایی بود که اول صحبتمان اشاره کردید. ولی کلا ویژگی این سبک چیست؟
بزرگترین ویژگیاش این است که اگر قرار است حرفی زده شود، با استفاده از شخصیتهای واقعی باشد. تمام شخصیتهای واقعی که در کار میبینیم، سعی میکنیم ما به ازایش در جامعه وجود داشته باشد. یعنی اگر قرار است یک بچه توی کار ببینیم یا یک آدم معتاد یا یک پیرمرد که پدر مثلا دوتا جوان است، هر کسی اینها را ببیند، بگوید: شبیه آقا تقی همسایهی بغلیمان است. اینها همزاد پنداری بهوجود میآورد.
یعنی مخاطبان، شخصیتها را در زندگی خودشان پیدا کنند.
بله، اینها را در زندگی واقعی دیده باشند و مسائلی هم که در قصه اتفاق میافتد، مسائلیست که باز به مسائل اجتماعی روز نزدیکتر است. پس سعی میکنم این اتفاق بیفتد که با آن همزادپنداری شود. تا جایی که میشود، سعی میکنم در نوع بازی گرفتن، بازیگرها را در این موقعیت قرار دهم. یعنی هیچ کس کار اضافه انجام نمیدهد. سعی میکنم موقعیت آن قدر خوب و ناب باشد که فقط با گفتن کلام و بدون ادا و اصول آن اتفاق بیفتد.
در رابطه با همکاریتان با آقای حمید لولایی میخواهم سووال کنم. فکر میکنید که ایشان هم همین دید را در رابطه با بازی رئال و احیانا فانتزی داشته باشند، چون خیلی به سبک کاری شما نزدیک است و در عین حال همکاری با آقای مدیری هم چندان ندارند.
آقای لولایی بزرگترین ویژگیای که دارد این است که بازیگر خوبی است. یعنی من فکر میکنم با هر کس کار کند و هر کس سعی کند از او بازی خوبی بگیرد، حتما این اتفاق میافتد و امکان ندارد جواب ندهد. به خاطر ویژگی خودش است، او به این کار علاقه دارد، بازی را دوست دارد و در تمام ژانرها هم همینطور است. نه این که بگوییم در کارهای من خوب بوده است. خیلی کارهای دیگرهم بوده که جایزهی جشنوارهی فجر را دریافت کرده است. نمیدانم سریال دیگر خشایار مستوفی بود...
«زیر آسمان شهر» ؟
بله، در آن کار چه قدر زیبا بازی کرد. این در واقع ویژگی خود حمید لولایی است. انتخاب، بزرگترین کار یک کارگردان است. وقتی انتخاب درست انجام شود، بازیگران درست و بهجا انتخاب شوند، ۷۰ درصد اتفاق، افتاده است.
ولی در همین سریالی که اخیرا از ایشان پخش شد، به کارگردانی سعید آقاخانی، «خوشنشینها»، وقتی من نقش ایشان را در آن سریال مثلا مقایسه میکنم با «بزنگاه»، فکر میکنم کارهایی که با شما میکنند همیشه با توانایی بیشتری از ایشان همراه است. این احتمالا به خاطر فیلمنامه است، یا نوع کارگردانی؟
من زیاد آن کار را ندیدهام. ولی الان براساس حرفهایی که شما میزنید و چیزهایی که توی خیابان از مردم شنیدم، فکر میکنم یک بخش اصلیاش همین است که الان گفتم. یعنی انتخابشان برای آن نقش در آن موقعیت خیلی شاید انتخاب درستی نبوده و اگر یک جایی در یک موقعیت درست قرار گیرد، خودش هم تلاش بیشتری میکند که اتفاق بهتری بیفتد.
الان بهغیر از این فیلمی که اکران میشود، «ورود آقایان ممنوع»، چه کاری در دست تهیه دارید؟
من اولین کار سینماییام را امسال کلید میزنم؛ در اسفند ماه.
در فکر تهیهی سریال تلویزیونی هم هستید؟
خیر، خبری نیست.
فکر میکنید، استقبالی که از «بزنگاه» شد هم در تصمیم شما تاثیر دارد؟ چون استقبال مردمی خیلی خوب بود، ولی خیلی انتقادها به آن سریال بود، به خاطر این که موضوعش بههرحال تابو بود و حتی میتوان گفت، کمتر کسی جرأت میکند سراغ این موضوعها برود. فکر میکنید آن انتقادها هم کمی شما را بیانگیزه کرده است؟
نخیر. من خودم خیلی آن کار را دوست داشتم، نتیجهاش را هم خیلی دوست داشتم و جوابهایی که از مردم گرفتم، خیلی جوابهای خوبی بود.