اساطیر ایران باستان بهسان بسیاری از تمدنهای دیگر بر محوریت نیکی و بدی استوار است و داستانهای اساطیری، رسومات و اعتقادات مردم تماماً بر همین اساس شکل گرفتهاند. در مقالات قبلی داستان کلی خلقت و دوازده هزار سال آفرینش را مورد بررسی قرار دادیم که در آن نیز شاهد همین ایده کلی نیکی در مقابل بدی، نور در مقابل تاریکی، راستی و درستی در مقابل دروغ و بدسگالی هستیم.
به گزارش ویجیاتو، یکی از جذابترین بخشهای داستانهای اساطیری بجامانده از تمدنهای مختلف، بخش مربوط به موجوداتی خیالی است که ویژگیهای ماورالطبیعه دارند. ماهیت نیکی یا بدی این موجودات در طول تاریخ دستخوش تغییرات زیادی شده، برخی از این موجودات از جایگاه خداگونه خود در طول زمان به جایگاه پست و شر نزول کردهاند.
برای شناخت موجودات اساطیری و افسانهای ایرانیان باستان نیز از منابع اصلی اساطیر ایران یعنی شاهنامه و اوستا استفاده میکنیم و به بررسی ده موجود مهم افسانههای ایرانی میپردازیم:
هذیوش یا سریشوک (Srishok) نخستین گاو آفریده شده در هزاره ابتدایی آفرینش هستی است. اهورامزدا آسمان را به شکل یک پوسته سخت به دور زمین (که فرمی گرد، اما تخت، شبیه به یک بشقاب داشت) میآفریند و آن را با آب پر میسازد. سطح زمین را با گیاهان پوشانیده و سپس هذیوش را به شکل گاوی سفید و درخشان بسان ماه، خلق میکند.
توجه اهریمن یا اَنگرَهمَینو (Angra Mainyu) به این گاو درخشان و زیبا جلب میشود و همانطور که در داستان آفرینش هستی گفتیم اهریمن موفق به نابود کردن هذیوش میگردد، اما روح او به ماه رفته و در آنجا به خواست پروردگار دوباره پاک و منزه شده و از روح او تمام حیوانات به وجود میآیند.
هذیوش اولین موجود زندهای است که اهورامزدا خلق میکند و از همین روی برای ایرانیان باستان بسیار مورد احترام و ارزمند محسوب میشود. در داستانهای اساطیری همچنین اشاره میشود که زمانیکه با حمله اهریمن بر زمین پیش از آفرینش انسان، زمین به لرزه درآمده و کوهها از دل آن بیرون میآیند و آب اقیانوس را میشکافند و هفت کشور (قاره) ایجاد میکنند که سفر به این کشورها تنها بر پشت هذیوش ممکن است.
همانطور که در داستان تهمورث گفتیم، مردم بر پشت هذیوش بودند آتشدان آتش مقدس آنان بر دریا میافتد و به جای آن سه آتش بزرگ اساطیر ایران (آتشهای مقدس، آذرگشنسب، آذرفرنبغ و آذر برزین مهر – که در مقاله عناصر مقدس و شرور در اساطیر ایران به بررسی آنها خواهیم پرداخت) روشن میگردند که با درخشش و روشنایی خود راه را برای عبور مردم روشن میسازند.
موجود اساطیری دیگری به نام گوپتشاه که نیمی انسان و نیمی گاو توصیف شده است موظف است تا زمان پیروزی سوشیانت از هذیوش مراقبت کند تا با به پایان رسیدن آخرین دوره دوازده هزارساله (آخرین فَرَشگَرد) این گاو مقدس توسط اهورامزدا قربانی گردد و به تمام موجودات عمری بیپایان در شادی و سلامت عطا کند.
سیمرغ که یکی از مهمترین موجودات اساطیر ایرانی محسوب میشود، با ظاهری شبیه به سگی پرنده توصیف شده است که از سر سگ، بدن طاووس و پنجههای شیر تشکیل شده و حتا در برخی منابع صورت انسانی دارد. لانه سیمرغ در ارتفاعات البرز قرار دارد و پس از بازه عمری ۱۷۰۰ سالهاش خود را به آتش کشیده و از خاسکتر خود دوباره زاده میشود (مانند ققنوس در اساطیر یونان).
در داستانهای کهن از پرندهای به نام ساینا (Saena – شاهینی عطیمالجثه) نام برده شده که به نظر میرسد همان سیمرغ باشد که بر فراز درخت گَوکَرَنَه (یا گیاه هوم – درخت دربردارنده دانه تمام گیاهان و اکسیر جاودانگی) مستقر است و با بر هم زدن بالهای عظیمش دانه تمام گیاهان را در سرتاسر زمین پخش میکند. در روایتهای متاخر دیگری که کمتر مورد تایید هستند، گفته میشود که هدهد سلیمان سی مرغ را با خود به منطقهای برده و تمامی آنها پرنده واحدی را به نام سیمرغ تشکیل میدهند.
سیمرغ بر اسرار هستی آگاه است و زال را پرورانده، در به دنیا آمدن رستم، زال را راهنمایی کرده و در نبرد میان اسفندیار و رستم، راز اسفندیار را برملا میکند. نام سیمرغ در شاهنامه یکبار به شکل ناجی زال و رستم و بار دیگر در هفت خوان اسفندیار به شکل دشمن او، شبیه به اژدهایی بالدار ظاهر میشود که در خوان پنجم به دست اسفندیار هلاک میشود.
همای، پرنده خوشبختی اساطیر ایرانی محسوب میشود که طبق داستانهای محلی، اگر سایهی او بر کسی افتد او تا پایان عمرش خوشبخت و سعادتمند خواهد شد. همای از ازل تا ابد در آسمان پرواز میکند و هرگز بر زمین نمیآید و موجودات زنده را شکار نمیکند.
هما به عنوان نماد خوشبختی (بر مقابل جغد به عنوان نماد طالع بد) از مقدسترین پرندگان محسوب میشود که صدمه زدن به او بدبختی ناتمامی را برای انسانها به همراه خواهد داشت.
پرنده همای نقش مهمی در اساطیر ایرانی در انتخاب پادشاه راستین داشته است و از همین روی است که در سر ستونهای پارسه (تخت جمشید) تندیس او نیز به عنوان نماد بر حق بودن پادشاهی هخامنشیان دیده میشود.
آل مهمترین دیوی است که درباره زیانکاری او حکایتهای فراوانی در سراسر ایرانشهر روایت شده است. آل به شکل دیوی مونث (دروجان) معرفی میشود که مانع تولید مثل و تولد نوزادان انسان میگردد. وظیفه او جلوگیری از افزایش جمعیت آدمیان است و از همین روی به سراغ زنانی میروند که تازه فرزندی را به دنیا آورده و با دزدیدن قلب و شش مادر او را به قتل میرسانند تا نوزادش نیز از بین رود.
آل یکی از مشهورترین موجودات نیروی اهریمنی در اساطیر ایران است که به شکل پیرزنی با دندانهایی تیز، موهای بلند و چنگالهای برنده توصیف شده است و به شکل عادی نامرئی است مگر آنکه تصمیم بگیرد با مکر خود را به شکل افراد مختلفی درآورده و به مادر و نوزادش نزدیک شود.
آل یکی از دیوهایی تاریکی است که در شبهنگام و در زمانی که آدمیان به خواب میروند به آنها حملهور میشوند و جان آنها را میگیرند. این گروه از دیوها خرفستر (Khrafstra) نام دارند که به شکل موجوداتی زیانکار نظیر زنبورهای بیعسل (گاوی)، مورچهها، موشها، عنکبوتها و… نیز ظاهر میشوند.
در تحلیلهای برخی از تاریخدانان، آل را همان زنان قوم آلان یا زنان آمازون میدانند که زنانی سلحشور و جنگاور بودند و به مناطق مختلفی حمله که و به غارت و کشتار مشغول میشدند که ممکن است در این نبردها به سرزمینهای ایرانشهر نیز رسیده باشند با حمله به اقوام ایرانی خاطرهای وحشتناک در ذهن ایرانیان به جا گذاشته و به موجودات اسطورهای تبدیل شده باشند.
سروش (فرشته اطاعت) یکی از ایزدان اساطیر ایرانی است که وظیفه حفاظت از پیمانها و نظم جهان داشته است. سروش در اوستا به شکل مرغ سورشه یا خروس معرفی میشود که وظیفه رساندن پیام اهورامزدا به موجودات را به عهده دارد. سروش همیشه بیدار است و هرگز نمیخوابد و (مانند همتای خود در اساطیر نورس یعنی هیمدال) باید بر پل چینود (پل متصل کننده جهان زندگان به جهان مردگان) نگهبانی دهد. ایزد سروش دشمن دیو خشم است و در آخرین نبرد اساطیر ایرانی در مقابل او قرار گرفته و موفق به شکست این دیو میگردد.
پریان موجودات کوچک، بالدار و دوستداشتی مستقر در رودخانه، کوهستان و جنگل هستند که به آنها نه صفات مثبت داده شده و نه صفات منفی. به نحوی موجوداتی مابین فرشته و هیولا هستند. این موجودات هم برای سرگرمی به انسانها زیان میرسانند و هم به آنها کمک میکنند. در برخی روایات گفته میشود که پریان ارواح موجوداتی (فرشتگان طرد شده) هستند که به سبب گناهانی که در طول عمر خود مرتکب شدهاند در بدن چنین موجوداتی زندانی شدهاند و مانند اغلب موجودات اساطیری نامیرا نیستند.
در اوستا پریان موجوداتی شرور هستند که به شکل زنانی زیبا با قایم شدن و تغییر شکل دادن مردم را میفریبند. دشمن اصلی پریان آتش است که موجب دیوانگی آنها میشود و طبق آداب تمدن باستانی ایرانی برای شناخت یا دور کردن آنها باید همیشه در خانه آتشی روشن باشد.
در برخی روایات زنان جادوگری که در هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار به شکل زنی زیبا ظاهر میشوند همان پریانی هستند که جهت فریب قهرمانان شاهنامه به آنها نزدیک میشوند، اما در هر دو داستان توسط قهرمان شناسایی شده و هلاک میگردند.
جنها مانند پریان موجودات افسانهای هتسند که در ابتدا و در اساطیر باستانی ماهیتی نه خیر و نه شر داشتند. این موجودات نامیرا نبودند و ارواح آنها از جنسی متفاوت از انسانها دمیده شده بود. محل زندگی این موجودات در فضاهایی متروکه و دور افتاده و خارج از شهر مانند غارهایی تنگ و تاریک است چرا که در میان مردم جایی برای زندگی آنها وجود ندارد.
جنها قادر هستند ناپدید شوند، بر ذهن انسان تاثیر گذاشته و آنان را گمراه یا وادار به انجام کارهایی که میخواهند کنند. آنها میتوانند آرزوهای انسان را برآورده کرده یا زندگی او را به کابوسی بدل کنند.
جنها و پریان با ورود اسلام به دنیای ایرانیان باستان باقی مانده، اما ماهیتی متفاوت پیدا کردند. در برخی روایات هم گفته میشود که جنها در حقیقت ریشه در تمدن اعراب دارند که با جن در تمدن ایرانیان ادغام گشته و تبدیل یه موجود واحد شدهاند.
چمروش و کمک هر دو پرندگانی عظیمالجثه هستند که یکی نماد نیکی (چمروش) و دیگری نماد بدی (کمک) میباشند. چمروش وظیفه دارد تا تمام موجوداتی که به هر نحوی قصد صدمه زدن به ایران دارند را نابود کند، به همان شکل که مرغی از روی زمین دانه برمیدارد، بدخواهان ایرانشهر را از روی زمین ناپدید میکند. محل زندگی چمروش در قله البرز است و بدن او شبیه به سگ یا گرگی توصیف شده که سر عقاب و بالهای بزرگ و قدرتمندی دارد.
کمک از سویی دیگر، پرندهای غولپیکر و جادویی است که قدرتش در ایجاد خشکسالی، تاریکی، قحطی و بیبارانی زمین نهفته است. او به شکل مانعی بر سر راه نور خورشید یا ابرهای بارانزا قرار گرفته و موجب تاریکی و خشکسالی بر روی زمین میگردد. کمک در نهایت به دست گرشاسپ اژدهاکش در اثر پرتاب تیرهای پیاپی که به مدت هفت شبانه روز بر او سرازیر میشوند از پا درمیآید.
مردخوار یا مانتیکور هیولایی افسانهای با سر انسان (مرد)، بدن شیر و دم عقرب است که تقریباً اندازه یک اسب است. مانتیکور یکی از وحشتناکترین موجودات اساطیر ایرانی محسوب میشود. پوست این موجود به قدری سخت است که هیچ سلاحی قادر به صدمه زدن به او نیست و سرعت او نیز به قدری زیاد است که هیچ موجودی بر روی زمین قادر به فرار کردن از دست او نخواهد بود.
مانتیکور هیولایی اهریمنی است که تمام موجودات زنده را از بین میبرد، اما شکار مورد علاقه او انسانها هستند. برای شکار او ابتدا انسان رو نیش زده و زمانی که آدمی به حالت بیهوشی فرو میرود سر او را جدا کرده و به کناری میاندازد تا زهرش از بدن شکار خارج گردد. سپس درحالی که آوازی خوفناک را زمزمه میکند مشغول بلعیدن شکارش میشود.
موجودات اساطیری تمدن ایرانشهر - ویجیاتومانتیکور در اساطیر یونان نیز دیده میشود، اما به نظر میرسد ریشه آن اساطیر ایران باستان میباشد
براساس اساطیر ایرانی، بختک (حالت فلج در خواب – Sleep Paralysis) هیولایی است که شبها به قصد خفه کردن انسان به او حمله میکند و ایرانیان باستان غامل اصلی دیدن کابوسهای شبانه را نیز آزار رساندن این هیولا میدانستند.
بختک هیولایی نامرئی به شکل سایه یا شبحی است که پس از اینکه افراد به خواب بروند با غلبه بر بدن آنها (نشستن بر روی قفسه سینه) منجر به فلجی موقت میگردد و این در حالی است که انسان از خواب پریده، اما قادر به راندن او نیست و تنها نظارهگر وحشتی است که این هیولای نامرئی به ارمغان آورده است.
بر اساس باور مردمان ایران باستان بختک نیز دیوی مونث است که در صورتی که رویت شود پوستی به سیاهی قیر دارد. بر طبق افسانهها طی حکایتی مردی به دلیل اینکه بختکی ظاهر شده و مشک آب او را سوراخ کرده است بینی او را جدا میکند و بختک برای خود با گِل یک بینی میسازد و از همینروی است که میگویند اگر بتوانیم بینی بختک را بگیریم او فرواً فرار میکند.
بنابر نظر تاریخدانان این موجود از اساطیر خارجی وارد اساطیر کهن ایرانی شده است، اما در هر صورت این موجود در اساطیر ایرانی دلیل اصلی شکلگیری امواج اقیانوسها معرفی شده است.
شکل ظاهری این حیوان مقدس شامل خری غولپیکر دارای سه پا، شش چشم، نُه دهان، دو گوش و یک شاخ است. ابعاد او بسان فنریر در اساطیر نور به اندازه کوهستانی عظیم است، و وظیفه او نابود کردن بیماریها و بلایا توصیف شده است.