bato-adv
کد خبر: ۵۵۱۳۹۲

آیا می‌توان در جنگ هسته‌ای پیروز شد؟

آیا می‌توان در جنگ هسته‌ای پیروز شد؟
اگر فرض بر این باشد که هرگونه استفاده تلافی جویانه از تسلیحات هسته‌ای صرفنظر از این که چقدر محدود باشد به تبادل گسترده سلاح‌های هسته‌ای منجر می‌شود در این صورت تهدید ایالات متحده برای مقابله به مثل چیزی بیش‌تر از یک تهدید غیرقابل اعتماد به خودکشی متقابل است.
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۶ - ۰۹ خرداد ۱۴۰۱

پیتر هیوسیفرارو- پیتر هیوسی مدیر مطالعات بازدارندگی استراتژیک در «انستیتو مطالعات هوافضا در انجمن نیروی هوایی» آمریکا است. او پیش از این مشاور ارشد دفاعی در بنیاد دانشگاه دفاع ملی بود. او میزبان بیش از هزار سمینار برگزار شده کنگره بوده که به موضوعاتی از جمله دفاع موشکی، نوسازی هسته‌ای استراتژیک، حمل و نقل هوایی استراتژیک، بمب افکن‌های استراتژیک، فضا، اشاعه و کنترل تسلیحات پرداخته است. او هم چنین از سال ۱۹۸۱ میلادی به عنوان مشاور ارشد گروهی از پیمانکاران مرتبط در تجارت بازدارندگی هسته‌ای فعالیت کرده و از ده‌ها پایگاه نظامی ایالات متحده برای مشاوره و سخنرانی در مورد موضوعات استراتژیک بازدید کرده است و مشاور ارشد گروه اطلاعات دفاع موشکی بوده است. او در سال ۲۰۰۹ میلادی موفق به دریافت جایزه افتخاری از سوی انجمن صنایع دفاع ملی شد.

به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، در سال ۲۰۲۱ میلادی «جو بایدن» رئیس جمهور آمریکا و «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه اعلام کردند که جنگ هسته‌ای هرگز نباید رخ دهد و اگر چنین جنگی صورت گیرد هرگز نمی‌توان در آن برنده شد. پس از آن بسیاری تصور کردند که این اظهارات بازتاب دهنده دو سیاست بازدارنده احتیاطی از سوی هر دو کشور است و احتمال استفاده از تسلیحات هسته‌ای در آینده به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابد.

این در واقع درست است که اظهارنظر در این باره که سلاح هسته‌ای هرگز نباید استفاده شود هدف سیاست بازدارندگی ایالات متحده و ناتو بوده است.

با این وجود، بیان این موضوع که اگر از سلاح‌های هسته‌ای استفاده شود هیچ کس پیروز نخواهد شد نکته کلیدی در مورد بازدارندگی قابل اعتماد را از دست می‌دهد: انتقام از دشمنی که از سلاح هسته‌ای علیه ایالات متحده استفاده می‌کند تنها در صورتی معتبر است که منظورمان آن باشد در غیر این صورت، این تنها یک بلوف است.

همان طور که دست کم چهار بررسی وضعیت هسته‌ای از سال ۱۹۹۴ میلادی به این سو مشخص می‌سازد ایالات متحده معتقد است که بازدارندگی کاملا متکی به استفاده تلافی جویانه آن کشور از سلاح‌های هسته‌ای است دقیقا همان کاری که ایالات متحده «در پاسخ به تهاجم» انجام خواهد داد.

در این مورد در حال حاضر ممکن است سردرگمی وجود داشته باشد. برای برخی از حامیان به صفر رساندن تسلیحات هسته‌ای دکترین بازدارنده ایالات متحده از جمله حمله اتمی تلافی جویانه توسط ایالات متحده اغلب به عنوان «جنگ» توصیف می‌شود و باید از دکترین امنیتی ایالات متحده حذف شود.

اگر تهدید تلافی جویانه یک بلوف محض باشد بازدارندگی هیچ تاثیری نخواهد داشت. بعلاوه اگر فرض بر این باشد که هرگونه استفاده تلافی جویانه از تسلیحات هسته‌ای صرفنظر از این که چقدر محدود باشد به تبادل گسترده سلاح‌های هسته‌ای منجر می‌شود در این صورت تهدید ایالات متحده برای مقابله به مثل چیزی بیش‌تر از یک تهدید غیرقابل اعتماد به خودکشی متقابل است و بدون یک عامل بازدارنده معتبر، ثبات استراتژیک تضعیف می‌شود و احتمال جنگ افزایش می‌یابد.

بنابراین، استراتژی و سیاست بازدارندگی ایالات متحده باید به طور دائم «بازسازی» شود حتی اگر استراتژی تلافی جویانه ایالات متحده در مورد این که دقیقا تحت چه شرایطی امریکا ممکن است از نیروی هسته‌ای استفاده کند مبهم باشد. به طور خلاصه، اگر یک حمله تلافی جویانه به عنوان «جنگ غیراخلاقی» و در نتیجه خارج از استراتژی ایالات متحده رد شود پس هدف تهدید حمله اتمی تلافی جویانه برای آغاز چیست؟

اکنون این حقیقت دارد که از آغاز عصر هسته‌ای یعنی حدود هفت دهه پیش استراتژی بازدارندگی ایالات متحده تثبیت نشده است. استراتژی را می‌توان اصلاح یا به روز کرد. استراتژی تلافی جویانه معمولا در اسناد رسمی هسته‌ای ایالات متحده با هدف توقف درگیری در اولین زمان و در پایین‌ترین سطح ممکن درگیری توصیف شده است. با این وجود، در عمل همواره این گونه نبوده است.

به عنوان مثال، سیاست بازدارندگی هسته‌ای ایالات متحده در مراحل اولیه دوران هسته‌ای به عنوان یک سیاست تلافی جویانه گسترده آغاز شد به ویژه در دوران دولت آیزنهاور که در آن تهدید حمله شوروی به اروپای غربی تهدید اصلی غرب تلقی می‌شد. ناتو نمی‌توانست با نیرو‌های متعارف شوروی بزرگ در قاره اروپا برابری کند، زیرا هزینه‌ها به طور قابل توجهی نجومی بودند.

تسلیحات هسته‌ای ارزان در این میان باعث این توازن قوا شده بودند و به ایالات متحده اجازه دادند تا بازدارندگی خود را با هزینه بسیار کم‌تر حفظ کند از جمله با استفاده از هزاران سلاح هسته‌ای منطقه‌ای در جبهه نبرد در قاره اروپا. ایالات متحده به سمت یک نیروی استراتژیک از موشک‌های بالستیک قاره‌پیما دقیق‌تر و سریع‌تر و موشک‌های بالستیک پرتاب کننده زیردریایی (SLBMs) حرکت کرد که تسلیحات تازه طراحی شده ما برای تلافی علیه اهداف نظامی میهن شوروی و نه لزوما تنها در میدان جنگ بود.

اهداف بسیاری از این تغییر در زمان دولت کِنِدی و تحت سیاست معروف به «پاسخ انعطاف پذیر» آغاز شد. این امر برای جلوگیری از متعهد شدن به تلافی عظیم هسته‌ای دوران آیزنهاور بود که به عنوان یک استراتژی کمتر معتبر قلمداد می‌شد.

اما به خطر انداختن دارایی‌های نظامی شوروی در حالی که بسیار اخلاقی‌تر از تهدید به سوزاندن شهر‌های روسیه بود پیامد‌هایی برای ثبات داشت. چه می‌شد اگر شوروی یا آمریکایی‌ها سعی می‌کردند طرف مقابل را خلع سلاح کنند؟ حفظ دارایی‌های نظامی هسته‌ای دشمن کلید بازدارندگی بود، اما اگر اولین اقدام خلع سلاح دست یافتنی به نظر می‌رسید هر بحرانی ممکن بود منجر به استفاده از نیروی هسته‌ای شود.

بنابراین، نیرو‌های هسته‌ای ایالات متحده باید بقای خود را حفظ می‌کردند. به عنوان مثال، در دهه ۱۹۵۰، ژنرال «کورتیس لی می» رئیس ستاد نیروی هوایی ایالات متحده نگران حمله پیشگیرانه شوروی به تنها ۱۴ پناهگاه ایالات متحده بود جایی که بمب‌های گرانشی پرتاب شده از هوای ایالات متحده در آن نگهداری می‌شد. بنابراین، نیروی هوایی امریکا تلاش خود را برای جستجوی نیرویی با قابلیت بقای بیش‌تر با توسعه موشک‌های مستقر در زمین برای استقرار در سیلو‌های سخت شده در ایالات متحده آغاز کرد.

برای مثال، برخلاف موشک‌های کوتاه برد ایالات متحده در ترکیه، موشک‌های قاره پیمای بالستیک «مینوتمن» برای اولین بار در اکتبر ۱۹۶۲ میلادی مستقر شدند که می‌توانستند از ایالات متحده پرتاب شده و به اتحاد جماهیر شوروی حمله کنند. به همین دلیل است که دولت کندی موشک‌های مشتری مستقر در ترکیه را مبادله کرد.

علاوه بر این، موشک‌های جدید مینوتمن دارای سوخت جامد بودند و در صورت دستور رئیس جمهور ایالات متحده در هر زمانی آماده پرتاب بودند بدون آن که هر بار پیش از پرتاب فرآیند سوخت گیری طولانی را طی کنند. سپس دانشمندان آزمایشگاه هسته‌ای «لارنس لیورمور» یک قابلیت واقعا انقلابی را توسعه دادند: یک کلاهک موشکی هسته‌ای به اندازه‌ای کوچک که بر روی زیردریایی‌های تازه قرار گیرد که به نوبه خود برای رسیدن به اهداف شوروی مجبور به گشت زنی در اقیانوس می‌شدند.

در مقابل، شوروی موشک‌های بالستیک هسته‌ای «بومر» بر روی زیردریایی را با موشک‌های بزرگتر توسعه می‌داد. این امر به موشک‌های فرعی شوروی این امکان را داده بود که به قاره آمریکا برسند.

در حالی که زیردریایی‌های ایالات متحده قابلیت بقای بالایی دارند و برای مقابله به مثل طراحی شده‌اند سیستم‌های شوروی طوری طراحی شده‌اند که امکان حمله پیشگیرانه علیه ایالات متحده را فراهم کنند حتی اگر با سرعت عملیاتی معمولی و روزانه پرتاب شوند.

با پیش بینی استقرار بیش از ۱۰۰۰۰ کلاهک استراتژیک توسط شوروی تا دهه ۱۹۸۰ میلادی حتی تحت توافق نامه‌های تسلیحات هسته‌ای در فاصله سال‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۹ میلادی مذاکرات محدود کردن تسلیحات استراتژیک (SALT) ایالات متحده با تهدید شدید شوروی مواجه شد. مسکو بر خلاف واشنگتن می‌توانست بدون هشدار اکثر موشک‌های بالستیک قاره‌پیما و پایگاه‌های بمب افکن و زیردریایی ایالات متحده را منهدم کند و هم چنان هزاران کلاهک برای به گروگان گرفتن شهر‌های ایالات متحده باقی مانده بود. این شکاف «پنجره آسیب پذیری» نامیده شد و رونالد ریگان را بر آن داشت تا سیاست «صلح از طریق قدرت» را جایگزین «تنش زدایی» و «همزیستی مسالمت آمیز» کند.

چنین سیاستی سه بخش داشت: نخست مدرن‌سازی و انعطاف‌پذیر کردن سیستم بازدارندگی سالخورده ایالات متحده. دوم، فشار برای کاهش کنترل تسلیحات بزرگ دست کم ۵۰ درصد در نیرو‌های هسته‌ای استراتژیک از جمله ممنوعیت موشک‌های بالستیک قاره‌پیما با کلاهک‌های مختلف و سوم برنامه ریزی برای ایجاد دفاع موشکی که به شدت برنامه‌های حمله شوروی را پیچیده می‌ساخت. این استراتژی جواب داد و هنوز درس‌های قابل اجرا از سیاست موفق ریگان وجود دارد.

نخستین درس آن که پایان امپراتوری شوروی و جنگ سرد به طور جادویی تهدید‌های هسته‌ای را کاهش یا پایان نداد. دومین درس آن که ایالات متحده به اشتباه به یک تعطیلات طولانی مدت پس از جنگ سرد رفت و به همین دلیل است که تلاش‌های نوسازی بازدارنده هسته‌ای آن بسیار فشرده شده است.

نکته سوم آن که حتی زمانی که مسکو با موافقت با کاهش تسلیحات هسته‌ای خود بر اساس معاهده کاهش تسلیحات استراتژیک ۱۹۹۱ (استارت)، ۲۰۰۲ مسکو و معاهده‌های استارت جدید ۲۰۱۰ به خرید زمان پرداخت تهدیدات هسته‌ای آن کشور شتاب گرفتند و مسکو بیست و پنج تا بیست و هفت سلاح جدید ساخت. سیستم‌های هسته‌ای استراتژیکی که اکنون بیش از ۸۰ درصد تکمیل شده‌اند.

چهارمین و نگران کننده‌ترین درس آن است که مسکو استراتژی هسته‌ای جدیدی را در سال ۱۹۹۷ میلادی اتخاذ کرد. بر اساس دکترین «افزایش تا پیروزی» مسکو به این نتیجه گیری رسید که یک جنگ هسته‌ای را می‌توان انجام داد و می‌توان در آن برنده شد، اما نه لزوما با یک حمله همه جانبه از نوع آخرالزمانی.

در عوض، مسکو به دنبال استفاده محدود از سلاح‌های هسته‌ای منطقه‌ای بوده است. برخی از کارشناسان ایالات متحده دکترین تازه را صرفا خوراکی به منظور لفاظی برای حامیان سیاسی داخلی پوتین دانستند و جدی بودن آن را رد کردند. عده‌ای دیگر از جمله «براد رابرتز» مقام سابق وزارت دفاع و ژنرال «جان هایتن» فرمانده فرماندهی استراتژیک ایالات متحده، به این نتیجه رسیدند که سیاست روسیه برای «تشدید تا پیروزی» یک نظریه جدید و واقعی از سوی روسیه در مورد پیروزی است.

هدف این بود که ایالات متحده را وادار سازد تا در یک بحران عقب نشینی کرده و یا در یک درگیری متعارف سریعا تسلیم شود. به طور خلاصه، علیرغم پایان جنگ سرد مسکو همچنان مایل به استفاده یا تهدید به استفاده از نیروی نظامی حتی بی‌پروا و حتی در سطح هسته‌ای باقی ماند.

ما بار‌ها شاهد این اتفاق در فضای پسا شوروی بوده ایم. برای مثال، در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴ میلادی به ترتیب در گرجستان و اوکراین روسیه پیامی غیرقابل انکار ارسال کرد مبنی بر آن که تاکتیک‌های منطقه خاکستری شامل عناصر جنگ چریکی و حملات سایبری در زرادخانه تهاجمی آن قرار دارد.

تهدید‌های هسته‌ای اجباری هم چنان ابزار دولت سازی روسیه بوده‌اند. از این گذشته، حملات روسیه عمدتا بدون مواجهه با هرگونه مجازاتی انجام شدند. این موضوع در تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ آشکارتر بود جایی که مسکو با موفقیت از تهدید هسته‌ای برای بازدارندگی ایالات متحده استفاده کرد و حتی واشنگتن را وادار ساخت تا گزینه بازدارندگی هسته‌ای خود را برای دفاع از اوکراین از روی میز بردارد.

این وضعیت منحصر به روسیه نمانده است. برای مثال، چین در سال گذشته به صراحت ژاپن و استرالیا را تهدید به حملات موشکی کرد و اعلام نمود اگر هر یک از آن دو کشور از تایوان حمایت نظامی به عمل آورند امکان استفاده چین از گزینه موشکی وجود دارد.

هم چنین، کره شمالی چندین موشک بالستیک آزمایش کرده و اعلام نموده است که چنین موشک‌هایی که مجهز به سلاح هسته‌ای هستند نه تنها یک بازدارنده تلافی جویانه قلمداد می‌شوند بلکه حتی می‌توانند برای اهداف پیشگیرانه نیز مورد استفاده قرار گیرند. ایران نیز هم چنان به نقض برنامه جامع اقدام مشترک و افزایش برنامه هسته‌ای خود بدون هیچ گونه مجازاتی ادامه می‌دهد.

خبر خوب برای امریکا آن است که کنگره اکنون به شدت از نوسازی هسته‌ای حمایت می‌کند. با این وجود، خبر بد این است که برخی هنوز در مورد نیاز به سرمایه‌گذاری در صنایع دفاع هوایی و موشکی و توسعه موشک‌های کروز هسته‌ای مبتنی بر دریا که رهبران نظامی ایالات متحده توصیه کرده‌اند تردید دارند.

علاوه بر این، تجهیزات جدید تا حد زیادی در پایان این دهه وارد عمل می‌شوند بدان معنی که ایالات متحده و متحدان‌اش باید امیدوار باشند که دشمنان‌شان منتظر بمانند تا نیرو‌های نظامی مورد نیاز را بسازند که امکان «نبرد عادلانه» را فراهم سازد. نگران کننده‌ترین خبر این است که بسیاری هنوز به افسانه‌های محترم قلمداد شده مرتبط با تسلیحات هسته‌ای هسته‌ای و بازدارندگی چسبیده‌اند و حاضر به رها کردن آن نیستند و معتقدند که کاهش تسلیحات یکجانبه یا بیانیه‌های زیبا درباره محدودیت هسته‌ای راه‌های جادویی برای متعادل کردن و متوازن ساختن مجدد قدرت بازدارندگی و کاهش خطرات هسته‌ای هستند.

برچسب ها: جنگ بمب هسته ای
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین