مهرداد پشنگپور کارشناس حقوق بینالملل در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: بعد از انعقاد کامل توافق غیرمعاهدهای مهم قرن و حتی قبل از آن، گفتگوهای فراوان و بسیاری به نفع و ضرر این توافق بروز و ظهور کرد. مخالفان و موافقان هرکدام بر وجهی استناد و تلاش کردند تا موضع و جایگاه خود را استوار کنند. برخی آن را نمونه عینی خسارت و ضدیت با منافع ملی و در مقابل موافقان آن را مفید برای مصالح ملی دانستند.
حقیقت آشکار، اما این است که مخالفان جز استدلالهایی کلی و غالبا مبتنی بر ایدئولوژیهای سخت، هرگز مصادیق آشکار و مجسمی را برای خسارتباربودنش مطرح نکردند. بااینحال، نمونههای مؤثر و قابللمس برجام در عرصه ملی و بینالمللی قابل رؤیت و غیرقابلانکار است. این بحثها همواره زمینههای گوناگونی برای طرح در میان جامعه و گروههای مختلف داشته؛ همانگونه که در عرصه بینالمللی هم غیر این نبوده است.
انتخاب جو بایدن به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا و وعده ایشان و گروه همراهش برای بازگشت به برجام توأم با نقد تند و تیز سیاست دونالد ترامپ برای خروج از توافق هستهای بیش از پیش تنور این بحثها را داغ کرد. محور این جدال با بهدستگرفتن قدرت توسط رئیسجمهور جدید ایالات متحده آمریکا بر این موضوع متمرکز شده که آیا امکان بازبینی و تجدیدنظر در برجام وجود دارد.
میان این هیاهو نیز برخی از سران کشورها ادعاهایی را بیان کرده و تلاش دارند به لطایفالحیلی منافعی را جلب کنند. این دسته از حاکمان قبل از اینکه خیر مشترک جهانی را ملاحظه کنند، سعی دارند با مشوهکردن اوضاع متاع خود را گرانتر به دیگران بفروشند، حقیقتی که ایجاب میکند ایران برنامه مدون و فعالی را در اختیار داشته باشد که بر اساس آن هم منفعت ملی را برآورده کند و هم مانع سوءاستفاده دیگران شود.
یقینا مهمترین وجه چنین سیاستی دوری از تعصب و اجتناب از تصلب در مواضع است و البته نه به معنای تسلیم محض بلکه تعدیل در مطالبات و اصلاح در چارچوب ساختار موجود بهجای انفعال و احتراز از مواجهه با تمام اطراف توافق که میتواند بالقوه زیانآور و خسارتبار باشد.
بهطورکلی هر توافقی امکان تجدیدنظر و بازبینی دارد و در بسیاری موارد تنها راه حفظ و زنده نگهداشتن یک توافق است و این قاعده درباره توافقات داخلی و بینالمللی یکسان است. ماده ٣٩ کنوانسیون وین سال ١٩٦٩ مربوط به حقوق معاهدات، قاعده کلی برای اصلاح یک معاهده را موافقت طرفهای آن میداند مگر آنکه ترتیب دیگری در معاهده مشخص شده باشد.
در معاهدات چندجانبه برای اصلاح و بازبینی، نخست: هر نوع پیشنهاد اصلاح باید به تمام اطراف معاهده ابلاغ شود و هرکدام این حق را دارند در این امور شرکت کنند: الف) اتخاذ تصمیم در ارتباط با اقدامی که باید برای پیشنهاد انجام شود. ب) مذاکره و توافق برای اصلاح معاهده. دوم: هر کشوری که امکان الحاق به معاهده را دارد، حق الحاق به اصلاحیه را هم خواهد داشت. سوم: کشوری که عضو معاهده بوده، ولی در اصلاحیه مشارکت نداشته و به آن ملحق نشده، در قبال اصلاحیه متعهد نخواهد شد.
الف) از حیث حقوقی: توافق جامع هستهای معاهده نیست، ولی میتوان از اصول کلی این معاهده برای موارد مشابه استفاده کرد و با وحدت ملاک، قواعد لازم برای موارد مشابه را به دست آورد. در برجام بند «ع» از بخش «مقدمه و مفاد عمومی»، بازبینی و اصلاح این توافق را اینگونه پیشبینی کرده است: «گروه ۱+۵ و ایران هر دو سال یک بار، یا در صورت نیاز زودتر، بهمنظور بازنگری و ارزیابی پیشرفت صورتگرفته و اتخاذ تصمیمات مقتضی با اجماع، در سطح وزیر دیدار خواهند کرد». بنابراین، طبق مقررات مندرج در برجام و نیز اصول کلی برگرفته از کنوانسیون حقوق معاهدات میتوان به این نتیجه قطعی دست یافت که وفق قواعد حقوقی و مقررات قیدشده در توافق جامع هستهای، این توافق قابل تجدیدنظر و بازبینی است.
ب) از حیث سیاسی و دیپلماتیک: وقایع دیپلماتیک و سیاسی غالبا ظرافت و پیچیدگیهای خاص خود را دارند؛ بهویژه که اموری هستند سیال و غالبا مبتنی بر تضارب آرا و تعارض منافع که مواقع بسیاری تثبیت یا تحصیل آنها ناگزیر از مجادلههای سخت دیپلماتیک هم هست؛ بنابراین اگرچه وفق مقررات حقوقی امکان تجدیدنظر و بازبینی در برجام قطعی و عینی است، ولی این امکان از منظر روابط دیپلماتیک و سیاسی به آن روشنی نیست. حقیقت این است که هر قرارداد و توافقی در زمان و موعد انعقاد تا حد امکان کامل است و این گذشت زمان است که نقاط ضعف و قوت یک توافق را نمایان و برجسته میکند. برای همین هم در هر توافقی اصلاح و بازبینی و تجدیدنظر پیشبینی میشود.
تجدیدنظر هم موجب میشود که با رفع موانع امکان اجرا بهتر و مؤثرتر یک توافق فراهم شود و هم مواردی که سابقا به هر دلیلی از نظر و توجه مغفولمانده در صورت ضرورت در اصلاحیه گنجانده شود. با این نگرش به نظر میرسد اصل مسئله تجدیدنظر و بازبینی آنگونه که در مقدمه عمومی برجام آمده، هم ممکن هست و هم به صلاح و مسئله مهم نحوه اجرا و حصول به این نتیجه است.
بیشک تجربه ارزشمند مذاکرات طولانی و دقیق منتج به توافق هستهای، زمینه و بستر مناسبی برای تأمین مصالح و تمهید عزت ملی است. چنین برنامه کارآمدی، با توجه به شرایط بهوجودآمده در مجموعه نظام بینالمللی، متأثر از تغییر حاکمیت الیگارشی ایالات متحده آمریکا اهمیت بیشتری پیدا میکند.
غفلت و کوتاهی در این موقعیت، به سرعت و سادگی فرصتهای ایجادشده را تبدیل به تهدید میکند و زمینه قدرتمندی را برای اجماع علیه ایران فراهم میآورد؛ آنهم درست در موقعی که میتوان از چنین اجماعی نهتنها جلوگیری کرد، بلکه از رهگذر مجال فراهمشده، «سر مار را به دست دشمن کوبید». این فرصت مغتنمی است که دیپلماسی نباید بهسادگی از آن بگذرد و نباید این فرصت مغتنم را از دیپلماسی ورزیده دریغ کرد.