ایران ورزشی نوشت: علی دایی، علی دایی است. با یک عبارت در حد «به شما چه ربطی دارد؟» چهره روز میشود. خبر کوتاه بود: علی دایی دقایقی پیش به همراه وکیل خود در دادگاه کیفری یک استان تهران حضور داشت. خبرنگارانی که برای پوشش دادگاه محمدعلی نجفی آنجا بودند، وقتی از علی دایی درباره علت حضور در این مجتمع قضایی سوال کردند، با این پاسخ روبهرو شدند که «به شما چه ربطی دارد؟»
اما این پرسشی به قدمت حرفه خبرنگاری است که به خبرنگار ربطی دارد یا نه؟ خبرنگاران گاهی به پاپاراتزیهایی تبدیل میشوند که انگار مرز حریم خصوصی و کنکاش خبرنگاری را نمیدانند. عنوان پاپاراتزی از دهه شصت میلادی با نمایش فیلم لا دولچه ویتا ساخته فدریکو فلینی همهگیر شد. پاپاراتزی البته در زبان ایتالیایی پشه سمج معنا میدهد. این فیلم بخش کوتاهی از زندگی مارچلو روبینی، روزنامهنگار مجلههای شایعهساز را تصویر میکند و یکی از شخصیتها در این فیلم پاپاراتزو نام دارد.
علی دایی در برخورد با سماجت خبرنگار همان چیزی را میگوید که برای خبرنگاران -با آن روش حرفهای- جمله تازهای نیست. این جمله «به شما چه ربطی دارد؟» برای آن روش خبرنگاری آشناست. لازم نیست این عبارت را بیادبانه تلقی کنیم یا خارج از عرف در رابطه یک چهره معروف و خبرنگار بدانیم اما آنچه جای بحث باقی میگذارد نوع کنکاش در خبرنگاری است، اینکه تنه به ژورنالیسم زرد میزند یا کوششی برای کشف حقیقت است. خبرنگار خودش میداند مشغول چه کاری است و رویکرد خودش را میشناسد. از این منظر اگر کنکاشی برای کشف واقعیت دارد، ملالی از شنیدن این جمله نخواهد داشت و حتی اگر بدون شناخت از مرز حریم خصوصی و خبرنگاری دنبال درآوردن شکلکی از روش پاپاراتزیهاست، باز هم ملالی نخواهد داشت و همان چیزی را شنیده که برایش غیرمنتظره نبوده. این فقط یک مثال برای بررسی این موضوع است و مبادا به معنای بررسی کار آن خبرنگاری معنا شود که در صحنه رودررویی با دایی حضور داشته.
اما برسیم به اینکه چرا برای علی دایی آسان است که بگوید به شما چه ربطی دارد؟ چرا او بیملاحظه و بیمکث حرفش را میزند و حوصله آن سماجت خبرنگار را ندارد؟ شاید برخی رفتارهای شخصی علی دایی (که خمیرمایه آن غرور حاصل از سختکوشی اوست) برای بسیاری خبرنگاران دوستداشتنی جلوه نکند اما جستاری در چهره علی دایی نشان میدهد که چرا او باید همینقدر سختگیر در روابطش باشد و چرا باید بیمکث پاسخ بدهد و چرا باید بیحوصله شود.
برگردیم به سالها پیش، دوران فوتبال علی دایی. از یک خاطره شروع کنیم. روز بازی ایران - مکزیک بود. سال ۸۵. لیت بارسکی، تکنیکیترین بازیکن دهه ۸۰ و ۹۰ آلمان در شبکه آرتیال تفسیر میکرد و به گزارشگر بازی گفت: «علی دایی، کاپیتان ایران مثل روباه پیر است، نه خودش شکار میکند، نه اجازه میدهد دیگران در شکار موفق شوند. ۳۷ سال سن دارد و قدرت تیمش را مقابل مکزیک گرفت.» آن روزها موج اعتراض به بازنشسته نشدن دایی شدت گرفته بود، حتی یک خبر عجیب را نیروی انتظامی خرمشهر اعلام کرده بود که عده پرشماری نوجوان دور میدانی نشستند و دست به دعا بردند. پلیس از آنها میپرسد چرا نشستهاید و آنها جواب میدهند که برای خداحافظی دایی دعا میکنیم. نیروی انتظامی با یک پدیده خیابانی جالب مواجه شده بود. موج اعتراض به دایی از کارشناس آلمانی تا نوجوانهای خرمشهری بالا گرفته بود. علی دایی اما علی دایی بود. کار خودش را میکرد و این یک دلیل بزرگ داشت. در پی دلیلش، این جملات را از امبرتو اکو، فیلسوف و رماننویس بخوانید و شاید ارتباطی با علی دایی و سختکوشیاش پیدا کنید: «از همان اوایل دوران کودکی جزو آن گروه از بچههایی بودم که وقتی توپ را شوت میکردیم، آن را درون دروازه خود میفرستادیم یا خیلی که هنر میکردیم آن را به بازیکنان حریف پاس میدادیم. یاران همتیمی مرا کنار میگذاشتند و از مهیجترین مسابقهها محروم میکردند.»
امبرتو اکو احساس میکرد که فوتبال دوستش ندارد و در تلاش برای اینکه مثل بقیه باشد، عاشق فوتبال شد. سیاق فوتبال علی دایی، میزان مهارتهای او در نمایش تکنیکهایی مثل دریبلینگ و کنترل توپ در دوران بازیگریاش، چنین تصوری از او میسازد اما علی دایی در فوتبال آنقدر موفق است و آنقدر به افتخارات گوناگون دست یافته که همه میترسیدند به زیبا بازی نکردن او اعتراف کنند. تصور همه این بود که اگر بگویند دایی زیبا بازی نمیکند، به بیسواد بودن در فوتبال متهم میشوند.
دایی آنقدر موفق بود که همه را به تحسین خود وادار کند، حتی او موفق شد دیگران را مجبور کند که بگویند از بازی دایی لذت میبرند، برای اینکه خود را صاحب فهم و درک صحیح از فوتبال معرفی کنند. دایی همه اعتبارش را با سختکوشی به دست آورد. همه عمر بازیکنی کوششی بود، نه ستارهای جوششی. از آن دسته که شاید فوتبال دوستشان نداشت اما آنها فوتبال را مجبور به دوست داشتن خود کردند. این ویژگیها و سختکوشیها شخصیتی از علی دایی ساخته که در ورزش وارسته است، گاهی هم اینگونه سختگیر. او حالا نباید هم مقابل سماجت یک خبرنگار کوتاه بیاید. ذره ذره از چیزی که در فوتبال به دست آورده، نه محصول خلاقیت و اقبالش در ادا و اطوارهای فوتبال، بلکه محصول جان دادن پای یک کار سخت بوده و تا هر کجا پیش رفته به سوی آنچه خواسته. چنین کسانی بیحوصلهترند. ممکن است به خبرنگار بگویند «به شما چه ربطی دارد؟» و نگویند «جانم، چه فرمایشی دارید؟»