راهنمای اصولی دروغگویی صادقانه؛ م.ف.
بهترین و مفیدترین راهنمایی که می توان برای ابنای بشر نوشت، راهنمای دروغ گفتن است؛ اما گویا تا به حال کسی چنین خودآموزی ننوشته است است. اولین دلیل این امر شاید این باشد که ابنای بشر ذاتا بلندند دروغ بگویند و از این رو نوشتن خودآموز دروغ گویی در حکم "زیره به کرمان بردن" یا "موشک بالستیک به آمریکا صادر کردن" باشد. دلیل دوم هم احتمالا وجود ندارد.
با این حال به نظر من بعضی از شاخه های دروغگویی که این فعل را خاص می کنند، احتیاج به خودآموز دارند. مثلا دروغ گویی "صادقانه" یا دروغ گویی "اصولی". چون آدم شاید ذاتا بلد باشد دروغ بگوید ولی ذاتا بلد نیست با صداقت دروغ بگوید یا یک جوری دروغ بگوید که با مواضع اصولیاش منافاتی نداشته باشد. این است که در راستای وظیفه نجات جهان با خودآموزنویسی، که خودم برای خودم تعیین کرده ام، راهنمای اصولی دروغگویی صادقانه را به شما تقدیم می کنم:
خودمخلصبین باشید
اولین گام برای دروغگویی در این روش این است که شما معتقد باشید که آدم مخلص، پاک، مؤمن، ساده زیست، متعهد، درستکار و بسیار خوبی هستید. وقتی به این موضوع اعتقاد پیدا می کنید قاعدتا فعل شما چندان دروغ محسوب نمی شود، چراکه مگر ممکن است از یک آدم مخلص، پاک، مؤمن، ساده زیست و چه و چه دروغ سر بزند؟!
این است که اگر فاکت ها منطقی، علمی، تاریخ و حتی طبیعی با گفته های شما نمی خواند، این مشکل آن هاست. دیگران می توانند مغرض و حسود باشند، علوم ابطال پذیرند، تاریخ تحریف شده است و طبیعت هم اصلا مهم نیست.
راهنمای تکمیلی: برای سرعت بیش تر در رسیدن به این مرحله از خودمخلص بینی به مدت چهل روز به آسمان ابری نگاه کنید و تصور کنید که از میان ابرها در حال نزول هستید. قطعا بعد از مدت مذکور باور خواهید کرد که آسمان پاره شده و شما –که مظهر اخلاص و ایمان و پاکی و خوبی هستید- را به زمین هبه کرده است.
اعتماد به نفس داشته باشید
هرگز در هنگام دروغ گفتن به آنچه که مخاطبان درباره شما فکر می کند فکر نکنید و همینطور هیچوقت به این فکر نکنید که آیا ادعاها و اطلا عات شما «می گنجد» یا نه! برای رسیدن به این مرحله، همه حرفها و اظهارنظرها درباره دروغ هایتان را به حساب تعریف و تمجید و ستایش بگذارید و از آنها انرژی بیشتری برای گفتن دروغ بزرگتری بدست آورید.
برای رسیدن هرچه سریعتر به این مرحله، یک فیلتر مغزی برای خودتان بسازید و هر واقعیت را، به آن صورت که دوست دارید برای خودتان تفسیر کنید. مثلا اگر یک نفر در میان صحبت های شما گفت: «آقا چرا این قدر دروغ می گویید، خجالت بکشید!» این حرف را به این صورت برای خودتان ترجمه کنید: «احسنت، آفرین! عین حقیقت را فرمودید، خدا شمارا برای ما نگه دارد.»!
این فیلتر باید آنقدر نهادینه شده باشد که حتی هر ناسزایی را هم به شکل تمجید وتشویق برای شما نشان دهد.
هر چه بزرگتر بهتر
هیچ وقت اشتباه کسانی که می خواهند راست و دروغ را با هم بیامیزند را مرتکب نشوید. این کارِ افراد بی اعتماد به نفس و بزدلی است که شجاعت و صداقت دروغ گفتن را ندارند و از کمرویی هم رنج می برند.
آدم های بزرگ کارهای بزرگ می کنند وبنابرین دروغهای بزرگی هم میگویند. ادعای راست یا دروغ ،وقتی کوچک باشد ارزش چندانی ندارد و قدر کافی جلب توجه نمیکند؛ پس تا جایی که می توانید دروغ های بزرگتری بگوئید.
یادتان باشد بسیاری از مردم معتقدند «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» واز این لحاظ، بزرگترین و بیپایه ترین دروغ های عالم هم، در میان مردمی که به «چیزکی » معتقدند،تا حدی باور می شود.
مثلا فرض کنیم یخ در آلاسکا طی مدت یک سال 230 درصد رشد داشته و اسکیموها هم که هر روز با یخ ها زندگی می کنند از این موضوع عصبانی هستند.
بر طبق راهنمای "اصولی" دروغگویی "صادقانه"، اگر شما مسئول قیمت یخ در آلاسکا هستید، نباید بگوئید که "این افزایش قیمت تقصیر من نیست یا افزایش قیمت 230 درصد نبوده و مثلا 90 درصد بوده است"؛ بلکه باید کلا هر گونه افزایش قیمت یخی را انکار کنید و حتی با اعتماد به نفس فراوان خبر از کاهش بی سابقه قیمت یخ طی یک سال گذشته بدهید.
او کی؟
حمله به جای دفاع
بهترین راه فرار حمله است و بهترین راه صداقت در دروغگویی،"صادقانه دیگران را متهم به دروغگویی کردن" است. هر جا که مجالی دست داد و دست کم هفته ای سه چهار بار تمام کسانی که به مخالفت و حتی اختلاف سلیقه با شما مشهورند را به دروغگویی متهم کنید.
این کار سه خاصیت دارد 1.به آنها ضربه زده اید 2."اصولی" تر و در راستای مواضع محترمتان دروغ گفتهاید 3.یک دروغ تازه گفته اید!
چشم در چشم
شما آدم مخلص و مومنی هستید و اعتماد به نفس فراوانی دارید، پس چه لزومی دارد موقع دروغ گفتن (تازه اگر بشود اسمش را دروغ گذاشت) سرتان را پایین بیاندازید، ناخن تان را بجوید، گوشه های لبتان را پاک کنید واز این جور کارها؟ به جای این کارها لبخند شیرینی بزنید و با صداقت زاید الوصفی در چشم مخاطبتان نگاه کنید که با شنیدن حرفهای شما مشغول شاخ در آوردن یا کف کردن هستند.
برای راحتی کار و سرعت در رسیدن به این مرحله، فرض کنید که مخاطبانتان بره (= بچه گوسفند، با قابلیت بع بع و سرتکان دادن) های خوشگلی با پشمهای فرفری هستند، که آدم دلش می خواهد بخوردشان!