bato-adv

دین در دنیای مدرن

فرایند توسعه به‌عنوان فرایند شایع و گسترده در سطح جهان غالبا در جهتی است که امنیت حیاتی انسان را حداقل تا دوره‌ای بالا می‌‌برد، یعنی منجر به افزایش درآمدها، افزایش آگاهی، سواد، آموزش عمومی، تأسیسات مدنی، تأسیسات شهری و... می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۶ - ۱۸ مهر ۱۳۹۵
مقصود فراستخواه در درسگفتارهاي «دین در زمانه مدرن»: فرایند توسعه به‌عنوان فرایند شایع و گسترده در سطح جهان غالبا در جهتی است که امنیت حیاتی انسان را حداقل تا دوره‌ای بالا می‌‌برد، یعنی منجر به افزایش درآمدها، افزایش آگاهی، سواد، آموزش عمومی، تأسیسات مدنی، تأسیسات شهری و... می‌شود.

وقتی این امنیت حیاتی بالا می‌رود به نظر بخش بزرگی از سازوکارهایی که در گذشته وجود داشت، کم می‌شود.

اما چون دولت‌های متصدی مدرنیزاسیون و نهادهای متصدی توسعه بدکارکرد یا ناکارکرد می‌شوند مثلا رشد نابرابر و نامتوازن است، بی‌عدالتی‌ها وجود دارد، یا در آن نهادی که این توسعه را مدیریت می‌کند فساد وجود دارد، اقتدارگرا و خودکامه می‌شود، رفتارهای استبدادی از خود نشان می‌‌دهد، اعتماد جامعه را به‌عنوان یک واحد ملی یا قومی از دست می‌دهد و مردم احساس می‌‌کنند که آنها براساس سازوکارهای خارج از حوزه سرزمینی عمل می‌کنند و منافع بین‌المللی و زدوبندهای قدرت‌های جهانی در این دولت‌ها و نهادهای متصدی توسعه و نوسازی وجود دارد به‌اضافه جنگ‌ها و انواع و اقسام تعارض‌های اجتماعی که سر برمی‌آورد، فرایند مورد انتظار توسعه مخدوش و مختل می‌شود و امنیت حیاتی ملت‌ها پایین می‌آید.

درنتیجه سبب می‌شود که نوعي بازخیز دین، بازخیز باورها، اعتقادات، فرهنگ، ارزش‌ها و نگرش‌های دینی، فعال می‌شود و اتفاقا در بستر آن اشکال هویتی دینی هم فعال می‌شود. این نظریه به نحوی می‌تواند بخشی از قضایا را درباره وضعیت دین در دنیای مدرن تبیین کند، توضیح می‌دهد که چطور است دین در دنیای مدرن هنوز وجود دارد.

نظریه دیگر، نظریه زنجیره حافظه است. این نظریه بیان می‌کند تحول در کنار تکثر با شتاب وسیعی سبب شده که فراموشی جمعی نسبت به اسطوره‌ها و باورها به‌وجود بیاید و حافظه و به‌نوعی ثبات از بین رفته است.

زیمل در کتاب «کلانشهر و حیات ذهنی» مي‌گويد کلانشهرها، حیات ذهنی انسان را مناقشه‌آمیز کرده‌اند و فردیت انسان از سنت آزاد شده و جامعه تخصصی شده و تنش ناشی از زمان‌سنجی برای انسان ایجاد شده است، عقلانیت شهری زمینه‌ای شده که آگاهی زیاد شود ولی عواطف کم شده است و به تعبیر وبر جریان معرفتی به ضرر جریان عاطفی عمل کرده است.

مثلا آنجا که وبر بروکراسی را مطرح می‌کند بروکراسی یک سازمان عقلانی برای کار و مدیریت جامعه است. این عقلانیت همه‌چیز را تحلیل می‌کند و سطح عینی فرهنگ بر سطح ذهنی آن غلبه پیدا کرده است. انسان دچار تفرق وجودی شده است و تجربه دینی به‌عنوان یکی از نمادها و نشانه‌هایی که می‌تواند انسان را جمع کند عمل می‌کند. تجربه دینی به شما کمک می‌کند تا به وجود خود جمعیت بدهید و با اين كار یک معنای اصطلاحی به هستی می‌دهد.

برگر در کتاب ذهن بی‌خانمان مطرح می‌کند که ذهن انسان بی‌خانمان شده است و آن سایبان مقدس دیگر نیست.

برگر معتقد است که انسان‌‌ها نیاز به جهانی دارند که در آن زندگی کنند، جهانی که معنا و نظم داشته باشد درحالی‌که جهان‌های زیستي متعارض شده‌اند. جهان درهم‌شکسته بدون کلیت و بدون نظم معنایی پابرجاست و اینجاست که نیاز به معنا و در نتیجه خاطرات دینی فعال می‌شود.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv