دکتر ناصر تکمیل همایون در دو رشته تاریخ و جامعه شناسی دکترای دانشگاه سوربن را دارد و سالهاست که عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و سرپرست بخش فرهنگ و تاریخ دفتر پژوهشهای فرهنگی است. او در این گفتوگو با ارجاعات تاریخی متعدد، وجاهت و جایگاه کنونی ایران و دولتمردان ایرانی را در جهان بررسی کرده است. تکمیل همایون امیدوار است موسوی در انتخابات جاری به پیروزی برسد.
وضعیت و جایگاه ایران را در سال های گذشته چگونه می بینید؟ برخی کارشناسان معتقدند ایران در منطقه و جهان از موقعیت هایی استثنایی برخوردار شده که تاکنون وجود نداشته است و اشاره آنان به وضع همسایگان و نیازی است که دنیا به ایران دارد. شما با توجه به کنار رفتن تهدیدها از سرزمین های همسایگان و آمدن غرب به منطقه، چه تصویری از ایران در جهان می بینید؟ آیا توانسته ایم در سطح مناسبی از فرصت هایمان استفاده کنیم؟
ایران امروز ایران زمان جنگ جهانی اول و دوم نیست. ایرانی دیگر با موقعیتی جدید و روی هم رفته ایران هوشمندتری نسبت به قبل از انقلاب است. اگر بسیاری از ثروت های ملی ما که از بین رفته است، خرج سازندگی می شد، وضعیت ایران حتی بهتر از اکنون بود. ما مقداری زیادی از امتیازات ملی خود را از دست داده ایم. نمونه آن در دریای خزر مشهود است. آن طور که ما فکر می کردیم و قراردادهای موجود نشان می داد سهم ایران و شوروی از دریای مازندران به صورت پنجاه پنجاه (بالمناصفه) بوده است. وقتی اتحاد جماهیر شوروی متلاشی شد دلیلی وجود نداشت که 50 درصد سهم ما هم از بین برود. باید آنها 50 درصدشان را بین چهار دولت روسیه و قزاقستان و ترکمنستان و آذربایجان تقسیم می کردند.
ما در آنجا با تصور اینکه باید با روسیه روابط خوبی داشته باشیم شرایطی را از دست داده ایم. در داغستان و چچن - هر چند سنی مذهب بودند - می توانستیم نفوذ معنوی و دینی فراوانی داشته باشیم اما طوری عمل کرده ایم که گویی همواره خواسته ایم روسیه را راضی نگه داریم. در منطقه آسیای مرکزی به هیچ وجه فکر نکردیم که ازبکستان و قرقیزستان و تاجیکستان سنی مذهب هستند. تاجیکستان جدا از مذهب، با ما اشتراک های زبانی و فرهنگی دارد. سمرقند و بخارا و مرو فرغانه و... جاهایی هستند که به فرهنگ ایران پیوستگی دارند و عرفان و ادب ما را جزو پیشینیه خود می دانند.
ما چشم خود را بر این قضایا بستیم. در جنوب تاجیکستان که می توانستیم از اشتراکات مذهب تشیع (اسماعیلیه) استفاده کنیم کاری نکردیم، در حالی که می توانستیم بزرگ ترین دپارتمان های فارسی و فرهنگی را در دانشگاه بزرگ آنجا ایجاد کنیم. در مورد افغانستان هم وضع همین طور است. این کشور افراد و جماعت های سنی مذهب و پشتون زیاد دارد، اشتراکات فرهنگی زیادی هم با ما دارند که به دلیل عدم شناخت ما از اطرافمان فرصت های خوبی را از دست دادیم. ما در خلیج فارس هم کارهای زیادی می توانستیم انجام دهیم.
منهای مسائل سیاسی و نظامی از اول انقلاب به بعد قادر بودیم با تمام شیخ نشینان خلیج فارس چنان رابطه هایی برقرار کنیم که ایران را دوست و برادر خود تلقی کنند ولی متاسفانه اشتباهاتی را مرتکب شدیم و برخی تبلیغات عربی و توطئه هایی که اسراییل در آنها دست داشت، کار ما را با آنها حتی به جاهای باریک کشانده است. فراموش نکنیم که هر نوع اغتشاش و اختلاف در خاورمیانه بین دولت های مختلف به نفع اسراییل است.
ما در عراق کمک های اقتصادی و سیاسی داشته ایم ولی کافی نبوده است و طوری بوده که هر نوع رابطه ما با آنها توطئه تلقی شده است. کمی آن طرف تر، ایران با سوریه هم رابطه خوبی داشته است ولی این پیوند آن قدر ریشه ای نبوده است که این کشور را از آن نگاه عربی دور کند. مثلا در کتاب های درسی سوریه هنوز نام خلیج فارس خلیج عربی و نام خوزستان عربستان است و هیچ تفاوتی در این جهت ایجاد نشده است.
اما با تمام این گرفتاری های چهارسویه، موقعیت هایی برای ایران ایجاد شده است که هیچ گاه وجود نداشته و ایران در حال حاضر به عنوان قدرت اول و منشا اثر در منطقه شمرده می شود. ولی به یک نکته باید توجه کنیم؛ همان طور که تبلیغ خوبی و بدی در مورد انسان موثر است، بیش از آن عمل و رفتار فرد است که در خوب یا بد نشان داده شدن او موثر است. به عقیده من پیشرفت اسلام در دوران فتوحات آغازینش، بیش از قدرت شمشیر به قدرت نفوذ و رفتار مسلمانان مربوط بود. هیچ کس در وهله اول به شعارها و بحث های معنوی آنان پاسخ مثبت نمی داد بلکه در رفتار مسلمانان متانت و پاکی و تقوا می دیدند و بعد به آنها متمایل می شدند.
حال اگر ایران هم پول سرشاری را که بعد از انقلاب از نفت عایدش شده بود، صرف آبادانی و بهبود جامعه می کرد و به خصوص آن را در مناطق مرزی یعنی نزدیک ترین نقاط به کشورهای همسایه به کار می گرفت، باعث می شد وقتی همسایگان پنجره های خانه هایشان را باز می کردند در اولین استان نزدیک به خود با آبادانی و رونق و سازندگی ایران مواجه می شدند.
این کار صورت نگرفت. اگر ایران نیرومند موثر آباد و آزاد و دموکرات به وجود بیاید، کشورهای اطراف که همگی ارتباطی درونی و فرهنگی با ایران دارند جذب ایران می شوند و لزومی به تبلیغ وجود ندارد. اوایل انقلاب که به آسیای مرکزی رفته بودم می دیدم که آنها با چه شور و اشتیاقی از ایران سخن می گویند و احساس بزرگی می کردند. ما از این احساس استفاده نکردیم. ولی ترک ها از احساسات آنها نسبت به ترکیه استفاده کردند. ما در چهار جهت می توانستیم این کار را صورت دهیم. چند سال پیش کنفرانسی در وزارت امور خارجه برگزار شد که طی آن یک پاسدار نیروی دریایی در سخنرانی اش به زبانی ساده به حاضران گفت که گودی های خلیج فارس به سمت ایران است و در این گودی کشتیرانی به سهولت بیشتری انجام می شود. او اضافه کرد مثل اینکه خداوند تبارک و تعالی خلیج فارس را برای ایران درست کرده است.
سخن او بسیار جذاب بود و در حاضران اثر بسیار خوبی باقی گذاشت. با منطق حرف او کاری ندارم ولی واقعا هم چنین است و ما با همه اشتباهاتی که در این 30 سال در سیاست خارجی داشته ایم زیان های فاحشی ندیده ایم و هنوز فرصت داریم تا منشا اثر باشیم.
در 30 سال گذشته ما دوره ای را در زمان ریاست جمهوری خاتمی داشتیم که گفتمانی تنش زدایانه بر آن حاکم بود و مورد توجه جهان قرار گرفت و به همین شیوه که شما گفتید باعث شد تا احساس پیوند عمیق تری میان ما و همسایگان ایجاد شود. این دگرگونی چگونه رخ داد که رئیس جمهور ایران محبوب شد و لااقل کسی او را توهین و تحقیر نمی کرد؟ و دولت فعلی چگونه در مجموعه همین نظام کار را به جایی می رساند که دوره تنش زدایی به تنش زایی و سیاست های تهاجمی تغییر پیدا می کند؟ این اختلاف چگونه بروز پیدا می کند؟
زمانی هست که وقتی از آقای خاتمی صحبت می کنیم او را یک انسان ایرانی مسلمان تحصیل کرده باصداقت و شرافتمند می شناسیم. اما وقتی از نگاه جامعه شناختی بحث می کنیم می گوییم که در ایران یکسری تحولات در دوران قبل از خاتمی ادامه پیدا کرد که نتیجه آن نهضت اصلاحات بود و خاتمی نیز علمدار این نهضت شد. یعنی خاتمی به وجود آورنده نهضت نبود بلکه مولود تحولات اجتماعی و فرهنگی دوران منتهی به اصلاحات بود. او این موقعیت را پیدا کرد که سخنگوی اصلاحات باشد.
خاتمی به هر صورت یک پدیده تاریخی در پروسه اصلاحات بود. خوشبختانه این آدم هم شریف است، هم تحصیل کرده، هم صدیق و هم معتقد به حرف هایی که می زند. این اقبال بزرگی برای ملت ایران بود و جامعه هم به این آدم حقانیت داد و خاتمی الان به عنوان یک میراث فرهنگی جامعه محسوب می شود. اگرچه بعضی ها انتقاداتی از او دارند و بنده هم انتقاداتی از وی دارم ولی به هر حال این آدم از سوی جامعه حقانیت گرفته است.
من به این مسئله که بعضی از گروه ها می گویند که چون خاتمی از جامعه حقانیت گرفته و به نظام حقانیت داده است و نظام موجود در ایران، نظامی ارتجاعی است پس خاتمی هم عامل ارتجاع است اعتراض دارم و آن را مردود می دانم؛ چرا که او از درون نظام برآمد و هیچ گاه سخنی علیه نظام نگفت و اعلام نکرد که می خواهم براندازی کنم. او رهبر اپوزیسیون نبود. او برآمده از همین نظام و هدفش اجرای اصلاحات و دنباله روی از برنامه های خودش بود که همانا رکن رکین انقلاب بودند یعنی آزادی، دموکراسی، استقلال ایران، عدالت و پیشرفت.
خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش کارهایی را انجام داد و کارهایی را هم انجام نداد. در کارهایی که انجام داد درصد خطا بسیار کم بود و ممکن بود اگر هر کسی جای او بود خطای بیشتری مرتکب می شد. انسان جایز الخطاست و هیچ رهبر سیاسی در جهان نیست که طی هشت سال زمامداری خطایی از او سر نزده باشد. مهم این است که میزان خطا کم باشد. با این حال امروز فهمیده ایم که کارهایی را که خاتمی نکرد یا نتوانست انجام دهد، با موانعی همراه بوده است. و یا اینکه بعضی از آن کارها را بخشی از جامعه می خواسته و بخشی نمی خواسته و او در این باره تردید داشته است.
به عقیده من او مغایر با خواست های جامعه عمل نکرد و در هر حال برای ایران نعمت بزرگی به شمار می آمد. وقتی سیدمحمد خاتمی در یونسکو درباره گفتگوی تمدن ها صحبت کرد، هر کس که در آنجا بود و علاقه خاصی هم نسبت به ایران نداشت، اعتراف کرد که در زمان حاضر رئیس جمهوری نداریم که به این منطق و صداقت صحبت کند. چنین کسی برای کشور آبرو و حیثیت می آورد. هر جا که خاتمی می رفت مورد استقبال قلبی مردم و روشنفکران قرار داشت. او مثل یک استاد علوم سیاسی، با منطق و روشمند صحبت می کرد و به همین دلیل زمانی که در سال 87 نامزدی اش را برای ریاست جمهوری دهم اعلام کرد بی نهایت خوشحال بودیم که اگر او بیاید مرافعاتمان با همسایگان مرتفع می شود و اختلافات پاره فرهنگ ها در داخل رفع می شود و در بحث های خاورمیانه ای و ارتباطمان با امریکا به شکلی واقعی می رسیم.
اما اینکه او گفته است که "من کنار رفتم تا نیروهای دیگر به صحنه بیایند و گفته بودم که یا من یا میرحسین..." در حقیقت این استدلال ها به دل من ننشسته است و من مانع دیگری را در جریان می بینم که شاید خاتمی مصلحت نمی داند از آن حرفی بزند.
وقتی شما از فضایل آقای خاتمی صحبت می کنید ما ناچاریم نتیجه بگیریم که تغییرات در دوره ریاست او متوجه شخص ایشان بوده است. شما می خواهید بگویید دولت احمدی نژاد سیاست های دولت خودش را پیاده می کند و ارتباطی با مواضع کلان نظام ندارد؟
من یک روز به آقای خاتمی گفتم که فاصله شما و همکارانتان خیلی زیاد بود و انسجامی در دولت شما نبود و انتخاب وزرا و معاونین در دولت شما انتخابی نبود که خیلی کارشناسانه باشد. اما به هر حال ضعف های کابینه خاتمی به خاطر موج اصلاحات پوشیده می ماند. این در حالی است که کابینه احمدی نژاد از چنین موجی برنخاسته و کاملا از موجی برمی آید که رویارو یا آنتی تز اصلاحات بود. در نتیجه این دولت کارهایی می کند که مخالف دولت اصلاحات است و اگر کار خوبی هم انجام می شود یک کار استثنایی است.
حرف من این است که وقتی در بحث روابط با دنیا، منافع ملی را مدنظر داشته باشیم، هر دولتی باید با روش خاص خودش به این منافع نظر داشته باشد؛ چنانچه دولت های متفاوت بوش و اوباما با رویکردهای خاص خود منافع امریکا را مدنظر داشته اند. روش دولت احمدی نژاد سیاست تهاجمی و تقابلی است و معتقد است که اگر با زور و تهدید با طرف مقابل صحبت نکنیم آنها عقب نمی نشینند و همچنان پیشروی می کنند. این استراتژی محمود احمدی نژاد است که اعمال شده ولی تا به حال در راستای منافع ملی عمل نکرده و فرصت سوزی های بسیاری به دنبال داشته است.
می گویند "به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر / به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را" امروز موضوع اخلاق دیپلماسی در جهان امری جا افتاده و کارآمد است. تهدید و ارعاب یک سیاست قرون وسطایی است که دورانش گذشته است. من فکر می کنم بهتر آن بود که وقتی دیدیم امریکا کمی نرم تر صحبت می کند ما هم نرم تر صحبت می کردیم. جمله ای از حضرت علی (ع) هست که می فرمایند: "التکبر مع المتکبر صدقه و التواضع مع المتواضع صدقه" یعنی اگر طرف با تکبر و غرور برخورد می کند ما باید به عنوان یک نیروی ملی محکم در برابر او بایستیم و اگر او تواضع نشان می دهد ما هم تواضع نشان دهیم.
یا در قرآن آیه ای است که (نقل به مضمون) خداوند به موسی می گوید برو و با فرعون صحبت کن، و بلافاصله یادآور می شود که با زبانی خوش صحبت کن (قولا لینا). مسلمان باید منطقی و با زبان خوش صحبت کند. اینکه بخواهیم اولدرم بولدرم کنیم فایده ای ندارد، ضمن اینکه آنها از ما اولدرم بولدرم ترند و به راحتی می توانند با انواع حیله ها ما را "ناک اوت" کنند. من فکر می کنم که آقای خاتمی روش مطلوب را می شناخت و می خواست از روش حسن خلق استفاده کند. امروز آقایان نه تحصیلات سیاسی کافی، نه مطالعات کافی و نه اسلام عارفانه ای را که خاتمی در آن پرورش یافته بود، دارند. من هفته گذشته به یزد رفته بودم و به خانه آقای خاتمی هم رفتم و وقتی زندگی ایشان را دیدم متوجه شدم که او اگر هم رئیس جمهور نمی شد به عنوان یک پدیده اخلاقی و عرفانی ایران ممتاز می شد. چنین فردی فرق دارد با کسانی که نمی دانیم ریشه شان از کجاست.
به نظر شما در شرایط فعلی منافع ملی ما توسط کدام یک از نامزدهای ریاست جمهوری قابل تحقق است؟ فراموش نکنیم که غرب نیز منتظر این انتخابات است.
تا به حال من کشور خاصی را ندیده ام که با تندی و تیزی در برابر امپریالیست ها ایستاده باشد و تا آخر مبارزه کرده باشد و پیروز شده باشد. به هر نوع که بوده کنار آمده اند. مثلا ویتنام با امریکا جنگ سختی داشت. نسل ما هم در ایران طرفدار ویتنام بود. ولی آنها در نهایت کنار آمدند؛ گو اینکه امپریالیسم هم نگذاشت تا ویتنام بعد از یکپارچگی اش پیشرفت لازم را داشته باشد.
یا در دورانی که الجزایر با فرانسه می جنگید ما دانشجویان همه طرفدار الجزایر بودیم و راهپیمایی می کردیم و شعار می دادیم که "امروز الجزایر فردای میهن ماست" یعنی تا این اندازه تحت تاثیر رهبران الجزایر بودیم. اما در هر حال آنها هم نشستند و گفتگو کردند. خود روسیه که علیه امپریالیسم و بورژوازی جنگید و انقلاب کرد به کجا رسید؟ هیچ گاه کار با خشونت و تندی و حتی انقلاب ها صورت نمی گیرد. سیاست خارجی به منطق و گفتگو و روش احتیاج دارد. ما به یک سیاست خارجی مبتنی بر علم و دانش احتیاج داریم. امیدوارم دولت بعدی دولتی نباشد که وزیرش در حد دیپلمه باشد یا اصلا دنیا را ندیده باشد. آنها باید دیپلماسی را بفهمند، به تاریخ معاصر کشورشان آگاه باشند و با یک گروه مطلع همکاری کنند. تنها وزیر خارجه تصمیم گیرنده نیست؛ او باید تحت تاثیر گروهی زبده و اهل مطالعه باشد.
امیدوارم سیاست خارجی ما تغییراتی کند تا بتوان این مسائل را به دنیا اعلام کرد؛ اول اینکه با امریکا این طور صحبت شود که ما تا زمان جنگ جهانی دوم هیچ رابطه بدی با شما نداشتیم و حتی رابطه دوستانه داشتیم و می خواستیم شما در سیاست ما دخالت کنید تا ما در برابر روسیه و انگلیس نیروی جدیدی داشته باشیم. ولی پس از پیروزی در جنگ جهانی و نابودی نازیسم و ورودتان به صحنه خاورمیانه یکباره شیوه های تاریخی خود را وانهادید و شیوه های انگلیسی را به کار بستید.
و در تمام دوران دهه اول بعد از جنگ جهانی دوم در جناحی قرار گرفتید که بر ضد منافع ملی ایران بود. بزرگ ترین اشتباه شما هم این بود که بهترین، منزه ترین و دموکرات ترین دولتی را که تاریخ ایران به خود دیده بود با کودتا از بین بردید و پس از آن با دولت وابسته مفلوک پهلوی کنار آمدید و منافع و حیثیت ما را بردید و مردم مجبور شدند به یک عملی که به طور عادی در جوامع به وجود نمی آید دست بزنند. انقلاب کردند.
در سال های بعد از انقلاب هم نه پوزش خواستید و نه تغییر روش دادید. این رفتار شما با ملت ما بوده است و ما آن را فراموش نمی کنیم. اما این را باید با منطق و استدلال و سند بگویم و نه با مشت گره شده و فحاشی و توهین. ما مخالف سیاست های امریکا هستیم نه خود امریکا. دوم اینکه باید بگوییم شما کشوری را در منطقه درست کردید – با همکاری روسیه و انگلیس – و این کشور جنایت هایی را مرتکب شده است که آنها را نادیده می گیرید.
ما هولوکاست را دروغ نمی دانیم و می گوییم کشته شدن هر تعداد آدمی در این واقعه، مثل این است که همه انسان ها از بین رفته باشند و ما آن را محکوم می کنیم. اما این جنایت را غربی ها مرتکب شده اند. مرجع معنوی شما یعنی پاپ هم هیچ حرفی در این باره نزده است. ولی سلطان محمد خامس پادشاه مسلمان مراکش رسما به این مسئله اعتراض کرد و سفارت ایران در آلمان نیز مرکز پناه دادن یهودیان بود و آنها را به ایران می فرستاد.
بخش زیادی از یهودی های فرار کرده از کوره های آدم کشی به عنوان "فرزندان ایران" نامیده می شوند چون اینها را به ایران آوردند و از اینجا مهاجرت شان دادند. یعنی ما ضد یهود نبوده ایم. اشکال از اینجا شروع می شود که فلسطینی ها باید جواب جنایت غرب را بدهند. این اصلا عادلانه نیست. اگر دولت ایران دولت مصدق هم باشد با این عمل مخالف است و دولت خاتمی هم مخالف است و دولت احمدی نژاد هم مخالف است. ولی این مسئله باید از یهودیت تفکیک شود. یهودیان امروز ایران می گویند که وضعی به مراتب بهتر از زمان پهلوی دارند. اما چگونه است که جنایت های اسراییل هر بار توسط امریکا وتو شده است! یعنی باید قبول کنیم که اسراییل در مدت 60 سال گذشته هیچ وقت مرتکب اشتباه نشده است؟
البته یک نکته را هم باید بگوییم. وقتی رئیس جمهور ما در اجلاس های مختلف از زبانی تند علیه اسراییل استفاده می کند و آنها نهایت استفاده را می برند و اسنادی علیه ما درست می کنند، این به ناآگاهی ما برمی گردد. 90 درصد یهودی هایی که از ایران به اسراییل مهاجرت کرده اند به خاطر موقعیت اقتصادی سختی که داشتند به اسراییل رفته اند و نه بحث صهیونیسم. اسراییل جاذبه آنچنانی برای یهودی های ایران نداشته است.
اما مسئله دردناک اینجاست که من موضوعی را از دهان یکی از یهودیان کار به دست در یکی از آژانس های یهود شنیدم که گفت: "وقتی ما می دیدیم یهودی های ایران تقاضای مهاجرت نمی کنند، اعلامیه ای به فارسی و به امضای مسلمانان تندرو و غیور می نوشتیم که محتوایش تهدید یهودیان بود و فردای همان روز که اعلامیه پخش می شد خیلی از یهودیان می آمدند و از ترس جانشان تقاضای مهاجرت می کردند" باید بدانیم که بقای اسراییل در این است که ضد اسراییلی وجود داشته باشد و متاسفانه کسی مثل آقای احمدی نژاد بهترین موقعیت را برای اسراییل به وجود آورده است؛ یعنی الان برای شیمون پرز و نتانیاهو، بودن احمدی نژاد ایده آل است.
اما آنها کسی را که منطقی صحبت کند دوست ندارند. چون در آن صورت بهانه ای ندارند و نمی توانند جهان را به هواخواهی خود فرا بخوانند. مثلا در مورد موشک سجیل 2 باید بفهمیم که ایران هیچ وقت نمی تواند با آن اسراییل را بزند. اگر با آنجا آشنایی داشته باشید می دانید که در اسراییل، عرب و فلسطینی و یهودی از هم تفکیک شده نیستند و همه با هم هستند. پس موشک ایرانی کجا را می خواهد هدف بگیرد؟ اسراییلی ها حتی کار را به جایی رسانده اند که می گویند اسکندریه و قاهره هم در معرض خطر ایران اند. داشتن موشک برای ایران همانند همه کشورها لازم است اما استعمال آن در مورد اسراییل انجام شدنی نیست. مشکل اینجاست که دائم آن را بزرگنمایی می کنیم و با این کار به اسراییل کمک می کنیم. به اعتقاد من اگر کسی مثل خاتمی سرکار بیاید به راحتی می توانیم مشکلاتمان را با همسایگان و منطقه حل کنیم. نیازی به نمایش این تجهیزات هم نداریم.
ما با کلیه همسایگانمان حداقل 50 درصد اشتراک فرهنگی داریم. البته اگر بگوییم آنها جزو خاک ما بوده اند ناراحت می شوند و باید بگوییم ما و شما جزو تمدن واحدی هستیم. افغانستان و ارمنستان و آذربایجان به نوعی اقمار ایران به شمار می روند ولی ادبیات دیپلماتیک ما باید این را به آنها القا کند. من که هیچ سمت سیاسی نداشتم وقتی در دوره کمونیست ها به افغانستان رفتم به من گفتند اختیار تام دارید تا شرایطی پدید آید که زبان فارسی را به افغان ها آموزش بدهید. من توانستم بعد از چند سال که هیچ ایرانی در تلویزیون افغانستان صحبت نمی کرد، در این رسانه حرف بزنم.
ولی ما از این یگانگی های فرهنگی استفاده نمی کنیم. هر چقدر که انگلیسی ها در هند و پاکستان سعی در ترویج فرهنگ و زبان انگلیسی داشته اند و روس ها در قفقاز و آسیای مرکزی سعی در اموزش زبان روس داشته اند، ما در کشورهای فارسی زبان نتوانسته ایم کاری انجام بدهیم. نکته بعد این است که ما داریم به حد وفور با دولت های ارتجاعی ارتباط برقرار می کنیم. این خیلی نامناسب است. اینکه با کشورهای مترقی ارتباط برقرار نمی کنیم به ضرر ماست. ما در مورد همسایه ها و همخانه ها و هم کیشان و همزبانان خود کاری نکرده ایم ولی رفته ایم در ونزوئلا تا به امریکا دهن کجی کنیم. پس باید منتظر باشیم تا او هم همین کار را با ما بکند.
باید با تمام مردم دنیا رابطه داشت و با مظلوم ها بیشتر رابطه داشت و با ظالمان کمتر. وقتی همسایه خود را رها می کنیم و با امریکای لاتین ارتباط برقرار می کنیم نشان می دهد که سیاستی انسان دوستانه در میان نیست. مگر اینکه ابرقدرت باشیم و بخواهیم در آنجا پایگاه ضد امپریالیسم ایجاد کنیم؛ در حالی که این چنین نیست و مسئولان ما دنبال آن هستند که به هر نحو ممکن گوشه رابطه ای ایجاد شود و بتوانند صحبتی با غرب بکنند تا منافع ملی خود را پوشش بدهند. امیدوارم کسانی بر سر کار بیایند که حسن خلق و اخلاق اسلامی و اخلاق دیپلماسی را بشناسند.
به نظرتان دولت میرحسین موسوی می تواند این فرصت ها را به ما برگرداند و نگاه منفی نسبت به ایران را اصلاح کند؟
موسوی از فرزندان همین جامعه است. سوابق ایشان را در دوران دانشجویی، مبارزات، انقلاب، نخست وزیری و روزنامه جمهوری اسلامی می دانیم. گمان من این است که هیچ آدم منصفی نمی تواند بگوید که او هیچ اشتباهی نکرده و تندروی نداشته است. اما بر روی هم روش های سیاسی موسوی مثبت تلقی می شود. او از بسیاری از مفاسدی که بسیارتر از بسیاران داشته اند دور بوده است و هیچ نکته مفسده ای در کارنامه کاری و شخصی اش نبوده و اهل فرهنگ و هنر و کتاب بوده است.
خانم ایشان هم با وجودی که از خاستگاهی دیگر بوده است بر روالی صحیح و علمی فعالیت کرده است. اگر بخواهیم گذشته های هر کسی را حساب کنیم و ملاک قرار دهیم، متوجه می شویم که همه افراد نقایصی داشته اند. آنچه موسوی وعده داده، وعده هایی است که همه مثبت است. البته گوشه ذهن من این سوال وجود دارد که از حدود 400 نفری که برای ریاست جمهوری ثبت نام کردند، چرا همان چهار نفری انتخاب شدند که از چند ماه پیش وارد عرصه شده بودند و کار خود را آغاز کرده بودند! آیا این افراد قبلا تعیین نشده بودند؟! خرج هایی که آنها در زمان قبل از تایید صلاحیت کرده بودند، چه معنی می دهد؟! گمان می کنم بازی هایی در این میان بوده است. فعلا با همین مکانیسم باید پیش برویم.
به نظرم موسوی یک خوش اقبالی دارد و آن اینکه روشنفکر و فهمیده و خوشنام است و از اعتبار بالاتری نسبت به کروبی که روحانی است برخوردار است و نظامی هم نیست و از اشکالات احمدی نژاد هم به دور است. اما او موقعیت تبلیغاتی ضعیفی دارد. تلویزیون در یک ماه گذشته طوری عمل کرده است که گویی برای احمدی نژاد زمینه سازی کرده است.
آیا این را احمدی نژاد به ضرغامی سفارش کرده و یا فشارهایی از جاهای دیگر وارد می شود؟! روزنامه های طرفدار موسوی نیز در محدودیت قرار دارند. راهپیمایی هم که نمی توان کرد و احزاب هم نمی توانند در رسانه ملی اعلام موضع کنند. البته آقای خاتمی به عنوان پدیده اصلاحات پشت سر موسوی است و این امر به او کمک می کند؛ ولی نمی دانم که این کافی باشد. به هر حال آقای موسوی در میان نامزدها اصلح است و به احتمال قوی می تواند گره های سیاست خارجی و مشکلات داخلی ما را بگشاید. به شرط اینکه در پست ریاست جمهوری فقط به دنبال دوست و دوستدار نباشد، کسانی را به همکاری دعوت کند که خبره و اهل تخصص باشند و به زبان قرآن کریم: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون.